-
- انتقال فکر:
عبارت است از توانایی درک فوری افکار، احساسات و عواطف ورزشکارانتان ونحوه انتقال افکار به آنها. مربیان موفق صاحب قوه انتقال فکر هستند. مربیانی که دارای قوه انتقال فکرند، به ندرت فردی را تحقیر، تنبیه کرده به شخصیت آنها خدشه، وارد می کنند. مربیانی که دارای قوه انتقال فکرند آمادگی بیشتری برای حفظ احترام دارند ومورد احترام قرار میگیرند درمجموع برای موفقیت در کار مربیگری، قدرت انتقال فکر نیاز است.
و همچنین استفان کاچ(۲۰۰۰)[۵۷]، در این باره معتقد است که درانتخاب مربیان باید معیارهای ذیل را . مورد توجه قرارداد: داشتن دانش سازمانی مرتبط با مربیگری، برخورداری از ارز شهای مربیگری نظیر؛ حساس بودن و راز داری، داشتن ویژگی فردی برجسته، مهارت در ارزشیابی عملکرد بازیکنان، ثبات تعادل شخصیت، قابلیت برنامه ریزی، رهبری و اقتدار.
دانش مربی:
آگاهی مربی از تکنیکها، و تاکتیکها تیمی، آشنایی با اسثراتژیها و سیستمهای مختلف بازی و به کارگیری صحیح آنها در تمرین و مسابقه و انتقال این مفاهیم به ورزشکاران از ویژگیهای دانش مربی است. داشتن اطلاعات جامع در مورد رشته ورزشی خود و آگاهی از قوانین و مقررات، یافتههای جدید و توانایی به کارگیری آنها در عمل و نیز شناخت و درک ساختار رشته ورزشی خود، به عنوان یکی از مهارت های مربی در اثر بخشی مربی محسوب می شود(علاقه بند، ۱۳۷۴).
در همین رابطه لارسون (۱۹۹۰)[۵۸]، ویژگیهای یک مربی را چنین تشریح می کند: آگاهی داشتن از فنون، روشها، راهبردها و قوانین در رشته ورزشی خود، درک عملکردها نه تنها به عنوان یک فرد حرفهای بلکه به عنوان یک فرد معمولی، توانایی ایجاد انگیزه در اعضای تیم وکمک به آنها برای رفتار مناسب به هنگام پیروزی یا شکست، راهنمایی و هدایت با زیکنان در طول یک بازی پُر استرس، آگاهی ازاعمال بدن، شناخت آسیبهای ورزشی رشته خود و توانایی انجام دادن اقدامات لازم به منظور جلوگیری از آسیب، و توانایی اداره جلسههای تمرین.
گرور(۱۹۹۲)[۵۹]، ویژگیهای یک مربی را چنین برمی شمرد: دادن بازخورد، تشویق و پاداش، توانایی حل مسأله، مبارزه طلبی و توسعه عملکرد.
بنا به اعتقاد رینر مارتنز (۲۰۰۴)[۶۰]، یک مربی وقتی در کار خود موفق است که از یک سلسله ویژگیها نظیر؛ تسلط بر علوم ورزشی و آگاهی از شیو ههای مناسب مربیگری که با اهداف وی سازگار است برخوردار باشد تا بتواند اهداف برنا مهها را به نحو احسن تنظیم کند.
بنا به اعتقاد استیونس[۶۱]، سه ویژگی اصلی یک مربی خوب، دانش، درک و مهارت است. به نظر او، مربی باید به دانش و اطلاعات رشته ورزشی خود از لحاظ فنون (تکنیک ها)، راهبردها (تاکتیک ها) و علم ورزش مسلط باشد. او باید ساختار رشته ورزشی خود را درک کند و با بهره مندی از شعور بالا نسبت به ورزش خود، برای انجام دادن فنون و تکنیکهای ورزشی.
وظایف مربی:
تری اورلیک (۱۹۸۶) نقش یک مربی را اینگونه بیان می کند: یک مربی ممکن است وظیفه خودرا با توجه به موقیتها واهدافش در مربیگری در راههای گوناگون ببیند. نقشهای بسیاری را میتوان برای یک مربی مشخص نمود که باید قادر به احساس همه نقشها باشند. در زیر به بخشی از وظایف مربی اشاره شده است:
-
- رهبر: هدایت کننده
-
- معلم: به کارگیری عقاید و دانش و ایدههای جدید
-
- دوست: فرصت برای ایجاد یک رابطه واقعی
-
- نظم دهنده: به کار گیری نتیجه وپاداش
-
- برانگیزاننده: ایجاد یک هدف نهایی ومثبت
-
- آموزش دهنده: جهت دادن به فعالیت ها
اصل مربیگری مسئولانه:
پائول تاملینسون و دوروسی استراچان[۶۲] معتقدند که اصل مربیگری مسئولانه یا مسئولیت پذیری مربی، یک اصل بنیادی اخلاقی است که براساس آن، فعالیتهای مربیان مزایایی برای جامعه به ویژه برای شرکت کنندگان در ورزش دارد و زیان و ضرری نیز به آنها نمیرساند. مربیان شایسته ومسئولیت پذیر کسانی هستند که درحرفه خود به روز وآماده هستند.
بر اساس این اصل مربیان باید:
-
- محدودیت و حدود نظام مربیگری خود را بشناسند.
-
- برای همکاری و ارتباط متقابل با سایر مربیان وکارشناسان ورزش مسئولیت پذیر باشند.
-
- از ارزشهای فردی خود آگاه باشند واینکه چگونه این ارزشها و روشها وشیوههای مربیگری آنان اثر گذار است.
-
- قدرت ذاتی خودرا در پست و جایگاه مربیگری تشخیص دهند.
خودکارآمدی:
تئوری خودکارآمدی بندورا:
از زمان انتشار اولین مفهوم از خودکارآمدی توسط بندورا(۱۹۹۷) بیش از شصت پژوهش مرتبط با موضوع، مرتبط با اجرا و عملکرد ورزشی به صورت اختصاصی وجود دارد. نظریه خودکارآمدی بندورا(۱۹۹۷) در چارچوب نظریه شناختی-اجتماعی توسعه یافت. اگر چه این نظریه، ابتدا برای پاسخگویی برای نتایج متفاوتی به کار گرفته شد که از روان شناسی بالینی برای درمان اضطراب آشکار شده بود، اما سپس در حوزه های دیگر روان شناسی کاربردی مانند سلامت و رفتارهای تمرینی و ورزشی و تمرینات حرکتی نیز مورد استفاده قرار گرفت (سلمانی، ابراهیم، ۱۳۸۵).
برطبق نظریه بندورا، ادراک خودکارآمدی همان اعتقاد بر تواناییهای خود است که برای سازمان دهی و انجام دادن یک سری کارها در جهت نیل به اهداف تعیین شده لازم است و چنین اعتقادی مهمترین مکانیسم مرکزی محسوب میشوند(به نقل از فلتز و لیرک، ۱۹۹۳)[۶۳]. عملکرد، تاثیرگذارترین منبع کارایی است زیرا بر پایه تجارب مسلط شخصی قرار دارد(بندورا، ۱۹۹۷).
انتظارات و ارزشها، در انتخابهای مردم برای عمل در موقعیتهای معین حیاتی و بسیار مهم هستند. یکی از انواع تفکر که به طور زیادی رفتارهای پیشرفت، مثل تلاش صرف شده، پایداری و عملکرد را پیش بینی می کند، خود کارآمدی است (ذبیحی، ۱۳۸۴ و مختاری، دانا، شجاعی، ۱۳۸۶).
بندورا (۱۹۷۷) در نظریه خود، انتظارات خودکارآمدی را اینگونه تعریف می کند؛ “قضاوت فرد ازقابلیت اجرای رفتارهایی که برای دستیابی به نتیجه خاص ضروری است “(جنتی، ۱۳۸۶).
انتظارات خودکارآمدی، باورهای فرد در توانایی انجام یک تکلیف معین و یا کسب نتیجهای مشخص را تشریح می کند. این انتظارات به مهارت های فرد مربوط نمی شود؛ بلکه به قضاوت فرد از آنچه که می تواند با مهارت های خود انجام دهده، می پردازد (محمدزاده، ۱۹۹۴ ؛ گرنیگون و دلوی، ۲۰۰۳)[۶۴].
به نظر بندورا، باورهای خودکارآمدی به رفتار روانی اجتماعی، به طور مشخصی کمک می کند. این باورها در موقعیتهای مختلفی نحوه رفتار، الگوهای تفکر و واکنشهای هیجانی فرد را شکل می دهند (شانک و فرانک، ۲۰۰۲).
بندورا(۱۹۸۶) بر این باور بود که افراد قادرند با بهره گرفتن از آگاهی و قدرتهای مربوطه، فعالیتهای خلافی را انجام دهند قبل از انجام عمل، مردم غالبا به بررسی راه حلهای ممکن می پردازد و بر اساس نتایج برآورده شده، از کارها دست کشیده و یا آن را ادامه می دهند. (بندورا، ۱۹۹۷) توضیح داد که باورهای خودکارآمدی بر اهدافی که افراد برای خود تنظیم کرده اند، میزان پایداری و میزان انعطاف پذیری آنها هنگام مواجه با شکستها و موانع اثرگذار است(به نقل از وان یو چو، ۲۰۰۳).
افراد میکوشند بر رویدادهایی کنترل داشته باشند که زندگی آنها را تحت تاثیر قرار می دهند. آنها با اعمال نفوذ و کنترل موقعیتها، بهتر میتوانند آینده مطلوب را تحقق بخشد و از آینده نامطلوب جلوگیری کنند. تلاش برای کنترل در شرایط زندگی، تقریبا بر هر فردی حکم فرماست، زیرا این کار منافع شخصی و اجتماعی بی شماری را برای آنها تامین کند. تامین تاثیرگذاری بر پیامدها آنها را پیش بینی پذیر می کند و پیش بینی پذیری آمادگی انطباق را پرورش میدهد. ناتوانی بر اعمال نفوذ بر اموری که به صورت نامحسوس بر زندگی فرد تاثیر میگذارد، باعث نگرانی، دلسردی یا ناامیدی می شود(بندورا، ۱۹۹۵).
بندورا یک مدل فراگیر از خودکارآمدی و رفتار را ارائه داد. در این مدل ” خودکارآمدی ” شکلی از اعتماد به نفس در یک موقعیت خاص، با این باور است که شخص از کفایت لازم در یک موقعیت ویژه برخوردار بوده، قادر به انجام هر کاری میباشد که آن موقعیت خاص نیاز دارد (جنتی، ۱۳۸۸ و رلیچ و همکاران، ۱۹۸۶).
تجربه های ماهرانه شخص از طریق فرایند شناخت گرایی و اعتقادات خودکارآمدی تاثیر میگذارند. شخصی که این تجربیات را با موفقیت را با موفقیت پشت سر بگذارد خودکارآمدی افزایش خواهد یافت. به علاوه خودکنترلی با تمرکز روی موفقیت، فرد را راغبتر می کند و خودکارآمدی را بیشتر از خودکنترلی شکست، افزایش میدهد(فلتز و لیرک، ۱۹۹۳)[۶۵].
باورهای خودکارآمدی در رشد قابلیت های شناختی، و سازگاری با محیط و تغییر آن نقش مهمی ایفا می کند. فرد با کنترل شناختی از طریق بازسازی تفکر می تواند بر مشکلات فایق آید و با سازگاری رفتار، می تواند از طریق اصلاح رفتارش بر مسائل چیره شود. به هر حال ویژگی بافت و خصوصیات فردی تعیین می کند که کدام نوع از توانایی سازگاری ادراک شده، سهم بیشتری در انجام رفتار مطلوب داشته است. در نهایت باورهای خودکارآمدی بر اینکه افراد چگونه احساس می کنند، چگونه فکر می کنند، چگونه خود را بر میانگیزانند و چگونه رفتار می کنند؛ اثر میگذارد(ذبیحی، ۱۳۸۴).
نظریه خودکارآمدی راهبردهای مورد استفاده مربیان، معلمان ورزش و مجریان عملکرد و رفتار را تحت تأثیر قرار میدهد(محمدزاده، ۱۳۸۲).
خودکارآمدی در یک تعریف واضح، قضاوت درباره مهارت های یک شخص نیست بلکه، بیشتر یک نوع داوری است در مورد آنچه شخص با آن مهارت ها می تواند انجام دهد(بندورا، ۱۹۸۶). به عبارت دیگر خودکارآمدی چنین تعریف می شود: داوری در مورد آنچه شخص با آن مهارت ها می تواند انجام دهد، نه آنچه شخص انجام داده است. این نظریه نتیجه یک فرایند پیچیده خودارزیابی است.
اثرات خودکارآمدی:
باور خودکارآمدی از طریق تعیین کنندهها بر رفتار انسان نقش اساسی را ایفا می کند. برخی از این تعیین کننده ها:
- اجرای اهداف:
آخرین نظرات