کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



اساساً دین اسلام ، دین سهل و آسان است ، یعنی احکام آن ‌بر اساس تسهیل بر بندگان و رعایت طاقت آنان وضع گردیده است و هرگز آدمی را به مشقت های بی جا ، ریاضت های بی مورد و … مبتلا نمی کند ولی در عین حال در برخی موارد چون حفظ بیت المال و اجرای حدود الهی به شدت سرسختی می‌کند و صلابت نشان می‌دهد.

مدارا کردن در اسلام عموماً مبتنی بر بار معنایی واژه و به معنای ملاطفت و نرمی و احتیاط می‌باشد. در حقیقت فلسفه مدارا نزدیک کردن قلوب مؤمنان به یکدیگر است نه فراهم کردن فضای بی قید و شرط برای دشمنان برای انجام فعالیت هایی که می‌تواند پایه های فرهنگی جامعه اسلامی را متزلزل نماید. پس در اسلام مدارا دارای حدو مرز معین می‌باشد. رسول خدا در عین حال که رسول مهربانی و مدارا بود درمواردی هم با قاطعیت رفتار می نمود . در نقطه مقابل آن تساهل گرایی است که به معنای آسان گیری انسان در اموری که هرچند برنادرست بودن آن ها واقف می‌باشد اما صرفاً ‌به این دلیل در آن امور دخالت نمی کند که آن را ناقض حق و اختیار فرد بر انجام امور می‌داند . پس این تساهل و تسامح در فرهنگ اسلامی مردود است .

تساهل و تسامح با توجه به معانی لغوی و اصطلاحی آن مترادف با حلم و بردباری است که در فرهنگ اسلامی نیز بدان سفارش شده است اما تفاوت دیدگاه اسلام با دیدگاه غربیان ‌در مورد این آموزه آن است که اولاً تعیین شرائط و حدود تسامح از نظر اسلام به عهده خداوند متعال است و نه هیچ نیروی دیگری و ثانیاًً مبنای تساهل در اسلام حقانیت است نه ملاک های غربی و نسبیت اخلاقی. آنچه از مدارای اسلامی مدنظر است و در سیره و کلام پیامبر بدان پرداخته شده و پذیرش انفعالی چیزی است که فرد نمی تواند مانع آن شود ولی مورد قبول او نیز نیست ، به شرطی که با مبانی اصولی اسلام منافات نداشته باشد.

جایگاه مدارا در اسلام

مدارا در اسلام جایگاه والایی دارد که به مهم ترین آن ها می پردازیم :

الف) مدارا و ایمان : در پرتو مدارا ، نیروی غلبه بر نفس و خویشتن داری تقویت می شود و از خشونت که سرمایه های ایمان را بر باد می‌دهد اجتناب می‌گردد. امام باقر (ع) می فرماید: “انَّ لکلِّ شیء قفلاً و قفل الایمان الرفق ” هر چیزی را قفلی باشد و قفل ایمان نرمی است (کلینی،۱۳۶۵، ج ۲ ، ص ۱۱۸).

ب ) مدارا و عقل : حضرت محمد (ص) فرمودند : عاقل ترین مردم کسی است که بیشترین مدارا را با مردم می‌کند و خوارترین مردم کسی است که آنان را تحقیر می‌کند (من لا یحضره الفقیه ، ج ۴ ، ص ۳۸۴). حضرت علی (ع) می فرماید : “اعلم انَّ رأس العقل بعد الایمان بالله عزّوجّل مداراه الناس” بدان که رأس عقل بعد از ایمان به خدای عزوجل ، مدارا کردن با مردم می‌باشد

ج ) مدارا و مأموریت انبیاء : مدارا سرلوحه کار پیامبران بوده است پیامبر اسلام (ص) فرموده است ما پیامبران مأموریت داریم با مردم مدارا کنیم ، همان گونه که به انجام فرایض الهی مأموریم (مجلسی،۱۴۰۳ ق، ج ۲ ، ص ۶۹).

اهمیت و ضرورت مدارا

اهمیت مدارا در روایات اسلامی بازتاب بسیار گسترده ای دارد و نکته های دقیقی ‌در مورد آن بیان شده و آثار آن با تعبیرات جالبی تشریح شده است ، از آن جمله پیامبر خدا (ص) فرمودند : اگر نرمی مخلوقی دیدنی بود درمیان آفریده های خدا زیباتر و نیکوتر از آن وجود نداشت (قمی،۱۴۱۴ ق، ج ۱، ص ۵۳۲) و در جایی دیگر می فرماید : « خردمندترین مردم با مداراترین آن ها با مردم است »( من لا یحضره الفقیه ، ج ۴، ص۳۸۵).

اگر بخواهیم از اهمیت مدارا بدانیم سخنان رسول خدا روشنگر این مهم است که « پروردگارم همان گونه که مرا به انجام واجبات فرمان داده ، به مدارا کردن با مردم نیز فرمان داده است (کلینی،۱۳۶۵ ق، جلد ۲، ص ۱۱۷ ).پیامبر اکرم (ص) می فرماید : « مداراه الناس نصف الایمان و الرفق نصف العیش » مدارا با مردم نیمی از ایمان و نرم خویی با آنان نیمی از زندگی است ( کلینی،۱۳۶۵ ق ، ج ۲ ، ص ۱۱۷). بدین ترتیب این دو مقوله رفق و مدارا که معنای هر دو به هم نزدیک است و نمی توان آن ها را از هم جدا کرد در زندگی بسیار کاربرد دارد و با اهمیت است به تعبیر برخی مدارا ، مدارا باعقاید نیست بلکه مدارا با اعتقادورزان است. امام صادق (ع) در اهمیت مدارا به نقل از پیامبر اعظم (ص) فرمودند جبرئیل ،می فرمودند یا محمد (ص) پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید که با خلق من مدارا کن(کلینی،۱۳۶۵ ق، ج ۲، ص ۱۱۷).

همچنین در برخی روایات آمده است که مدارا باعث می شود که مکافات بد و زندگی تلخ از انسان دور شود و هر آنکس که مدارا کردن در اخلاق و رفتار او را اصلاح نکند مکافات بد او را اصلاح خواهد یعنی مکافات بد گیربانگیر او خواهد شد نظیر:« قال علی(ع) من لم یصلحه حسن المداراه ، اصلحه سوء المکافا۹ »(آمدی،۱۳۶۶ ،ص۲۴۴)‌. حضرت علی (ع) در جملات زیادی این آرامش بخشی در زندگی راحت را که در پرتو مدارا کردن امکان پذیر می شود را یادآوری و با بیان های مختلف تأکید می فرمایند . از جمله اینکه” سلامه الدین و الدنیا فی مداراه الناس” سلامت دین ودنیا در مدارا کردن با مردم است (آمدی،۱۳۶۶،ص۲۴۴).

آنچه در روایات اسلامی جلب توجه می‌کند این است که رفتار مداراجویانه نمونه ای از یک رفتار و عمل خردمندانه و کامل است . گرچه خود مدارا به فرموده حضرت علی (ع) میوه خرد است . ثمره العقل مداراه الناس(آمدی،۱۳۶۶،ص۲۴۴).) لیکن جدای از این خردمندی از لحاظ دینی و عقیدتی نیز کامل ترین رفتار در مواجهه با مردم و بخصوص در مواجهه با مردمی که رفتاری جاهلانه و غیر خردمندان با انسان دارند مدارا کردن است. آنقدر این مسأله پراهمیت است که پیامبر اکرم (ص) مثلث : وَرَع ، مدارا و حلم را موجب اتمام همه اعمال می دانند و می فرماید : هرکس که این سه چیز را نداشته باشد هیچ عملی از او کامل و تمام نیست :پاکدامنی و ورعی که او را از نافرمانی خداوند و معصیت او باز دارد ، خلق و خویی که با آن با مردم مدارا نماید و سوم حلمی که به وسیله آن رفتار جاهلانه فرد نادان را از خود دفع نماید « ثلاثه من لم یکن فیه لم یتمٌ له عمل : ورعٌ یحجره عن معاصی الله عزّوجل و خلق یداریبه الناس و حلم یردّ به جهل الجاهل »‌(کلینی،۱۳۶۵ق).

چنان که می بینیم مفاهیم مرتبط با مدارا و اخلاق مداراگونه تا چه حد در یاری کردن انسان مومن و مساعدت و آرامبخشی او می‌توانند مؤثر و نقش آفرین باشند و به عبارتی دیگر تا چه حد می توان از تنش ها و آسیب ها در امان بود. آنچنان مسأله مدارا پر اهمیت است که پیامبر اکرم (ص) می فرماید :” و من اعطی حظه من الرفق فقد اعطی حظه من خیر الدنیا و الاخره و من حرم حظه من الرفق فقد حرم حظه من خیرالدنیا و الاخره ” به هرکس بهره ای از رفق عنایت شود خیر دنیا و آخرت نصیبش می شود و اگر محروم از رفق باشد محروم از خیر دنیا و آخرت خواهد بود (دلشاد ، ۱۳۵۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-09-22] [ 08:40:00 ب.ظ ]




کمال‌گرایی ‌دیگر مدار تمایل به داشتن معیارهای بالای غیر واقع‌بینانه به خاطر رفتار افراد مهم در زندگی شخص است. این مؤلفه منجر به سرزنش دیگران، فقدان اعتماد به نفس و احساس ناکامی در روابط با دیگران، بدبینی، تنهایی و مشکلات زناشویی در ارتباط برقرارکردن می‌گردد(عباسی، ۱۳۸۰؛ به نقل از ملکیان ‌به آبادی و ‌همکاران، ۱۳۸۸).

کمال‌گرایی خودمدار جنبه‌ای از کمال‌گرایی است که می‌تواند پیامدهای سازگارانه و مثبت تری به همراه داشته باشد. این نوع کمال گرایی زمانی که افراد بر موقعیت‌ها کنترل داشته باشند و توانایی دست یافتن به اهداف را دارند و در گذشته نیز کمتر شکست را تجربه کرده‌اند می‌تواند برای فرد سازگارانه باشد. کمال‌گرایی خودمدار با استراتژی‌های یادگیری و انگیزش رابطه مثبت دارد؛ و همچنین عملکرد در مدرسه و نمره‌های تحصیلی را پیش‌بینی می‌کند؛ در ضمن با مشخصه‌ های مثبت تلاش و رقابت برای پیشرفت، عزت نفس و خودشکوفایی مرتبط می‌شود(هاشمی و لطیفیان، ۱۳۸۸).

۲-۴-۵- علت‌شناسی

در خصوص علت‌شناسی کمال‌گرایی از زمانی که برای اولین بار این پدیده شناسایی و مفهوم‌سازی شد، بحث شده است. مهم‌ترین فاکتورهایی که به عنوان عامل علّی در رشد تحول کمال‌گرایی مطرح بوده، تأثیر شیوه های فرزند پروری و سبک‌های دلبستگی است(رو، ۲۰۰۵؛ نومیستر، ۲۰۰۲). اشکال ایمن و ناایمن دلبستگی می‌توانند در قالب الگوسازی‌های فعال درونی که افراد ‌در مورد خود و دیگران شکل می‌دهند، درک شوند. همان طور که کودکان با مراقبان تعامل برقرار می‌کنند، الگوهای فعال درونی‌ای شکل می‌دهند که خود، بازنمایی طرحواره‌ای، از خود و دیگران است. آنان از این الگوها به عنوان راهنما در تفسیر وقایع و تشکیل انتظارات در خصوص روابط انسانی بهره‌می‌گیرند. کودکان با مراقبانی حساس و پاسخگو، احتمالاً نتیجه می‌گیرند مردم افرادی قابل اعتمادند، در نتیجه الگوی مثبتی از دیگران در ذهن‌شان شکل می‌گیرد. در مقابل کودکان با مراقبانی غیر حساس، بی‌توجه و یا بدرفتار، احتمالاً نتیجه می‌گیرند مردم قابل اعتماد نیستند و در نتیجه الگوی فعال منفی در آنان شکل می‌گیرد(شریفی درآمدی و همکاران، ۱۳۹۰).

نقش تعامل والدین- کودک در پدیدآیی کمال‌گرایی مورد توجه بعضی از نظریه‌پردازان قرار گرفته است. طبق این نظر، افراد کمال‌گرا ممکن است در خانواده هایی بزرگ شده باشند که هر عملکرد غرکاملی از سوی آن ها یا با انتقادگری آشکار والدین مواجه شده باشد، یا با انتقادگری ضمنی از طریق تحمیل معیارها و انتظارات بالا. در نتیجه‌ این سبک تعامل خانوادگی، کودکان والدین پرتوقع شیوه های کمتر انتقادی ارزشیابی عملکرد خودشان را یاد نمی‌گیرند. تمایلات کمال‌گرایانه‌ی شکل گرفته در کودکی سپس به وسیله عوامل دیگر مانند مدل‌های غیرواقع‌بینانه در فرهنگ عمومی و تأکید بر پیشرفت ذر نظام آموزشی استمرار می‌یابد. شواهد پژوهشی تأثیر کمال‌گرایی والدین بر شکل‌گیری کمال‌گرایی و پیامدهای آسیب‌شناختی آن بر فرزندان را تأیید کرده‌اند(بشارت، ۱۳۸۳).

برنز معتقد است نیاز به کامل بودن از تجارب دوران کودکی شخص و معمولاً از انتقادات والدین سرچشمه می‌گیرد. پدر و مادرها غالباً برای حفظ عزت‌نفس خود از کودکشان انتظار دارند به هدف‌هایی دست یابد که ماورای خواسته‌ها و توانایی‌های اوست. مادری ممکن است با تحت فشار قرار‌دادن دخترش که شاگرد متوسطی است از او بخواهد که شاگرد اول شود؛ پدری ممکن است به پسرش که استعداد ورزشی ندارد فشار بیاورد که در تیم فوتبال بازی کند. هر فعالیتی که منجر به تحقق انتظارات نشود، اگرچه ممکن است در حد موفقیت بزرگی باشد، با این حال نوعی شکست تلقی می‌شود و کودک مأیوس، ناخودآگاه ‌به این نتیجه می‌رسد که اگر بخواهد مورد انتقاد واقع نشود و طرد نشود، باید پیوسته برای کامل بودن بکوشد و جز رسیدن به کمال به چیز دیگری قانع نباشد(شریفی درآمدی و همکاران، ۱۳۹۰).

۲-۴-۶- رابطه کمال‌گرایی با هدف‌گرایی و انگیزه پیشرفت

در سال‌های اخیر تحقیقات زیادی رابطه بین خصلت کمال‌گرایی و سازه‌های روان‌شناختی مختلف را بررسی کرده‌اند. با این حال تعداد اندکی از این تحقیقات به بررسی رابطه بین کمال‌گرایی و انگیزه پیشرفت اختصاص دارند(نیومیستر، ٢٠٠۴) نتایج تحقیقات پیشین نشان‌می‌دهد که یادگیرندگان، جهت‌گیری‌های انگیزشی مختلفی دارند؛ یکی از عوامل احتمالاً مؤثر بر جهت‌گزینی‌هدف، کمال‌گرایی است. چون کمال‌گرایان خودمدار استانداردهای بالایی برای خود انتخاب می‌کنند و عملکرد خود را بر اساس این استانداردها ارزشیابی می‌کنند(هویت و فلت، ١٩٩١ ). به نظر می‌رسد به وسیله نیاز به پیشرفت برانگیخته شوند و بر اساس این نیاز، اهداف تبحری یا اهداف عملکرد گرایشی داشته باشند. در مقابل، کمال‌گرایان جامعه‌مدار که معتقد هستند دیگران استانداردهای بالایی برای آن ها در نظر دارند و از آن ها توقع برآورده‌کردن آن ها را دارند(هویت و فلت، ١٩٩١ ) باید بیشتر به وسیله ترس از شکست برانگیخته شوند، زیرا آن ها می پندارند که خودارزشی آن ها به برآورده‌کردن این انتظارات وابسته است. در نتیجه، کمال‌گرایان جامعه مدار بیشتر احتمال دارد که اهداف عملکردگرایشی یا عملکردگریزی را بپذیرند، که از ترس آن ها از شکست نشأت می‌گیرد. نیومیستر(٢٠٠۴ ) در تحقیقی کیفی، تئوری هدف سه بخشی الیوت و کمال‌گرایی را در دانشجویان سرآمد دانشگاهی بررسی و حمایت‌هایی برای این فرضیه‌ها فراهم کرده‌است. در این تحقیق کمال‌گرایان خودمدار اظهار ‌داشته‌اند که اهداف تبحری و عملکرد گرایشی دارند در حالی که کمال‌گرایان جامعه‌مدار اذعان ‌داشته‌اند که اهداف عملکردگریزی و عملکردگرایشی دارند. در تحقیقی کمّی نیومیستر و فینچ (٢٠٠۶) این فرضیه‌ها را آزمون کردند؛ نتایج تحقیق آن ها از این فرضیه‌ها حمایت می‌کند(هاشمی و لطیفیان، ۱۳۸۸).

۲-۴-۷- ارتباط کمال‌گرایی با شخصیت

یافته های پژوهشی در زمینه‌ی بررسی ابعاد سه گانه کمال‌گرایی، همبستگی این سازه را با ویژگی‌های شخصیتی، رفتاری و مشکلات روان‌شناختی تأیید کرده‌اند. کمال‌گرایی خودمدار با مشخصه‌ های خودشیفتگی، خودسرزنشگری، خودانتقادگری، احساس گناه، سهل انگاری و تعلّل در انجام‌دادن کارها، افسردگی و نوروزگرایی در ارتباط است. کمال‌گرایی ‌دیگر مدار با مشخصه‌ های منفی، از جمله دیگرسرزنشگری، اقتدارگرایی و سلطه جویی، ویژگی‌های شخصیت نمایشی، خودشیفته و ضداجتماعی همبستگی دارد. کمال‌گرایی جامعه‌مدار با نیاز به تأیید دیگران، ترس از ارزشیابی منفی، منبع کنترل بیرونی، بیش‌تعمیم‌دهی، شکست، افسردگی و اضطراب مرتبط است(بشارت، ۱۳۸۳؛ به نقل از هاشمی و لطیفیان، ۱۳۸۸).

۲-۵- رضایت تحصیلی

۲-۵-۱- بهزیستی روان‌شناختی، روان‌شناسی مثبت‌نگر و رضایتمندی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ب.ظ ]




در پژوهشی با عنوان بازآموزی مشکلات توجهی به کمک رایانه در بیماران مبتلا به ام‌اس ۲۲ بیمار مورد مطالعه قرار گرفتند. بیماران ۱۲ جلسه ۴۰ دقیقه­ای را که به مدت ۳ هفته برگزار شد و در آن برنامۀ توانبخشی به کمک رایانه اجرا می­شد، گذراندند. در این جلسات توانبخشی ۴ نوع توجه: انتخابی[۱۱۸] ، تقسیم‌شده [۱۱۹]، پیوسته [۱۲۰]و گوش‌به‌زنگی [۱۲۱] انجام می­شد. محققان ‌به این نتیجه رسیدند که بازآموزی توجهی در نوع خاصی از مشکلات توجه بهبودی نشان داد. آن‌ ها دریافتند که بهبود معناداری در افرادی که آموزش خاص هشیاری و توجه تقسیم‌شده دریافت کرده بودند، ایجاد شده است. همچنین شرکت­ کنندگان بهبود در عملکرد­های شناختی زندگی روزانه و کیفیت زندگی را گزارش کردند. اثرات درمان تا ۹ هفته پایدار بود (پلومن و همکاران،۱۹۹۸).

در پژوهشی تأثیر توانبخشی توجه در کاهش نقایص توجه مستمر و توجه انتخابی در مبتلایان ام‌اس پیش‌رونده ثانویه مورد مطالعه قرار گرفت. این مطالعه در چهارچوب طرح «تک موردی»، مدل AB با دوره پیگیری است که ۶ بیمار پیش‌رونده ثانویه بر اساس نمونه گیری قضاوتی انتخاب شدند. متغیرهای مورد مطالعه توجه، شامل توجه مستمر و توجه انتخابی بود که طی فرایند مطالعه، با آزمون استروپ و عملکرد پیوسته در مرحله خط پایه، مداخله و پیگیری مورد ارزیابی قرار گرفت. تمرینات توانبخشی توجه ساختاریافته و به صورت فلش کارت و مداد- کاغذی بود که طی ۲۱ جلسه ۴۵ دقیقه­ای، سه بار در هفته انجام شد. داده ­ها با بهره گرفتن از روش تحلیل چشمی، درصد کاهش میانگین، اندازه اثر کوهن مورد تجزیه‌و تحلیل قرار گرفت. یافته­ ها نشان داد همه آزمودنی­ها در مؤلفه‌های توجه انتخابی و توجه مستمر بهبودی نشان دادند و اندازه اثر و درصد کاهش میانگین برای همه موارد بالا بود. مبتنی بر یافته­ ها ‌می‌توان عنوان کرد که توانبخشی توجه، نقایص توجه مستمر و توجه انتخابی را در مبتلایان ام‌اس کاهش می­دهد (خلیلی, دولتشاهی, فرهودی, پورشهباز و نیکنام, ۱۳۹۱).

علی‌رغم نتایج مبتنی بر تأثیرپذیری مثبت مداخلات شناختی بر عملکردهای شناختی آسیب‌دیده، مطالعاتی نیز عدم تأثیرپذیری را در این‌گونه مداخلات نشان می‌دهند. به عنوان‌مثال، در مطالعه‌ای با عنوان بازآموزی حافظه و توجه در افراد مبتلا به اسکلروز متعدد به کمک رایانه، تعداد ۸۲ بیمار که حافظه و توجه ضعیفی داشتند و حداقل در دو آزمون BRBNT))[122] نمرۀ <80 کسب کردند موردبررسی قرار گرفتند. شرکت‌کنندگان به طور تصادفی به دو گروه مداخله: مداخلۀ حافظه و توجه (گروه مطالعه) و مداخلۀ هماهنگی دیداری-ساختاری و دیداری- حرکتی (گروه کنترل) تقسیم شدند.گروه مطالعه شامل ۴۲ نفر و گروه کنترل شامل ۴۰ نفر بود. هر دو گروه ۱۶ جلسۀ آموزشی در طی ۸ هفته دریافت کردند. جلسات دو بار در هفته به مدت ۴۵ دقیقه و در ۸ هفتۀ مستمر اجرا شد. برنامۀ رایانه‌ای که برای توانبخشی استفاده شد نرم‌افزار RehaCom بود که مراحل مربوط به حافظه و توجه آن برای گروه مطالعه و برای گروه کنترل هماهنگی- ساختاری و دیداری حرکتی آن اعمال شد. ارزیابی یک بار در خط پایه و همین‌طور در هفتۀ ۸ و در پایان مداخله یعنی هفتۀ ۱۶ انجام شد. نتایج بهبودی ۲۰% را در حداقل دو آزمون BRBNT در مقایسۀ خط پایه با هفتۀ ۸ نشان داد. همین‌طور تغییراتی در میزان افسردگی و کیفیت زندگی شرکت‌کنندگان دیده شد. بهبودی در ۴۵% گروه مطالعه و در ۴۳% گروه کنترل اتفاق افتاد. نتیجۀ درمان تنها در تولید لیست لغات بهتر از گروه کنترل بود. در کل، این آزمایش از تأثیرگذاری بازآموزی حافظه و توجه در ام‌اس حمایت نمی‌کند. نتیجۀ این مطالعه نشان داد که بازآموزی حافظه و توجه به کمک رایانه در بیماران ام‌اس مؤثرتر از مداخلات غیراختصاصی در بهبود این کارکردها نیست (سولاری[۱۲۳] و همکاران، ۲۰۰۴).

همین­طور در مطالعه­ ای به منظور بررسی ارزیابی و مداخلات شناختی در بیماران مبتلا به ام‌اس که به صورت تصادفی یک سر کور کنترل شده طراحی شده بود در مجموع ۲۴۰ بیمار ام‌اس توسط یک آزمون غربالگری کوتاه مورد ارزیابی قرار گرفتند. آن‌ ها به طور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند. گروه کنترل که هیچ گونه مداخله­ای روی آن‌ ها انجام نشد. گروه ارزیابی که مورد ارزیابی شناختی و گروه درمان که مورد ارزیابی شناختی و همین‌طور برنامۀ درمانی که برای کمک به کاهش مشکلات شناختی آن‌ ها طراحی شده بود قرار گرفتند. بیماران ۴ و ۸ ماه بعد توسط پرسشنامه سلامت عمومی[۱۲۴]، مقیاس گسترش فعالیت­های زندگی روزانه[۱۲۵] ، پرسشنامه بررسی سلامت [۱۲۶]، پرسشنامه حافظه روزانه[۱۲۷] ، پرسشنامه سندرم بدکارکردی اجرایی[۱۲۸] و پرسشنامه کمک­های حافظه[۱۲۹] ارزیابی شدند. نتایج اندازه ­گیری شده در ماه­های ۴ و ۸ بعد از مطالعه در هر سه گروه با هم مقایسه شدند. تفاوت­های معنی­دار اندکی بین گروه­ ها و گروه کنترل وجود داشت. به‌طورکلی نتایج نشان داد مداخلات هیچ تأثیری روی خلق، کیفیت زندگی و مشکلات شناختی یا استقلال شرکت‌کنندگان نداشتند (لینکلن[۱۳۰] و همکاران،۲۰۰۱).

در پژوهش دیگری که هدف آن تعیین تأثیرات توانبخشی عصب روان‌شناختی در ام‌اس بود ۱۰۲ بیمار ام‌اس عودکننده- بهبود یابنده موردمطالعه قرار گرفتند. این بیماران دارای نقایص توجه ذهنی و عینی بودند که به صورت تصادفی به یک گروه مداخله و یک گروه کنترل تقسیم شدند. ارزیابی‌های عصب روان‌شناختی در خط پایه و سه ماه و ۶ ماه بعد از مداخله انجام شد. بیماران گروه مداخله توانبخشی عصب روان‌شناختی یک بار در هفته به مدت ۶۰ دقیقه برای ۱۳ هفتۀ متوالی دریافت کردند اما گروه کنترل مداخله‌ای دریافت نکردند. توانبخشی عصب روان‌شناختی که شامل بازآموزی توجه و حافظۀ کاری مبتنی بر رایانه، آموزش روان‌شناختی، راهبرد یادگیری و حمایت روان‌شناختی بود در عملکرد شناختی بهبودی نشان نداد اما اثرات مثبتی در نقایص شناختی داشت. گروه مداخله به طور معناداری نقایص شناختی کمتری نسبت به گروه کنترل داشتند. نتایج این مطالعه نشان داد که استراتژی توانبخشی با محور عصب روان‌شناختی عملکرد شناختی را بهبود نداد اما نقایص شناختی ایجاد شده در بیماری ام‌اس را کاهش داد(منتینن[۱۳۱] و همکاران،۲۰۱۳).

شاید بتوان از عوامل مؤثر بر عدم تأثیر برنامه ­های ناموفق، شدت ضایعات، نامناسب بودن برنامه ­های طراحی شده، کیفیت اجرا و مسائل دیگری ‌از این دست را برشمرد.

۲-۱۴ مؤلفه­ های روان‌شناختی در بیماری ام‌ اس

۲-۱۴-۱ افسردگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ب.ظ ]




۱-۱۰-۸- کودکی و نوجوانی از دیدگاه جرم شناسی

از دیدگاه جرم شناسی طفل یا نوجوان بزهکار فردی است که شخصیت وی در حال شکل گیری بوده و در جریان اجتماعی شدن است. در حالی که شخصیت بزرگسال قبلاً شکل گرفته و چندان در خور تحول نیست. از این دیدگاه سه گروه از کودکان ناسازگار مطرح می‌شوند: کودکان بزهکار، کودکان منحرف، کودکان در معرض خطر در کتب جرم شناسی به مجرمانی اطلاق گردیده که کمتر از سن معینی هستند و مرتکب عملی گردیده اند که اگر فرد بزرگسالی نیز مرتکب همان عمل شده باشد مجرم شناخته می شود.

همچنین مجرم جوان فردی است که بین ۱۳ تا ۱۵ سال که مرتکب اعمال جدی و خشونت بار شده و مانند یک بزرگسال تحت تعقیب قرار می گیرند. به عبارت دیگر کودک بزهکار فردی است که مجموعه قوانین کیفری را نقض کرده باشد . این قوانین ممکن است در مجموعه مقرراتی که برای بزرگسالان تدوین شده یا در مجموعه که برای صغار تدوین شده است قرار گیرد. اما بزهکار در برخی موارد به فردی نسبت داده می شود که صرفاً مرتکب جرم نشده بلکه به طور کلی فردی سرکشی و ضد اجتماع است و مرتکب اعمالی می‌گردد که اگر بزرگسال مرتکب شود مجرم شناخته نمی شود . مثل فرار از خانه و مدرسه، تخریب اموال، سرکشی و تمرد. بسیاری از نوجوانان ضد اجتماع هنگامی که به سن ۲۰ سالگی و بیشتر می‌رسند دیگر مرتکب بزه نمی شوند و زندگی سالم و طبیعی را ادامه می‌دهند(معظمی (دکتر شهلا)، ۱۳۸۹،ص ۵۴).

در قانون حمایت از اطفال ترکیه نیز در این رابطه گاهی لفظ بزهکار و گاهی لفظ مجرم نوجوان مطرح شده است. مجرم نوجوان را فردی می دانند که قبل از رسیدن به ۱۸ سالگی مرتکب جرم شده است. به عبارت دیگر به جای لفظ کودک بزهکار، لفظ مجرم به کار می رود و در اصل نوعی نگاه ملاطفت آمیز نسبت به کودک بزهکار وجود دارد که بیشتر جنبه ی پیشگیری و اصلاح و درمان این کودکان مدنظر بوده است تا جنبه ی مجازات و سرکوب آنان.

۱-۱۰-۹- بزهکاری اطفال و نوجوانان

بزهکاری از واژه ی لاتین Delinquency در معنای خطا کردن گرفته شده است همچنین بزهکار

صفت مرکب و فاعلی واژه ی بزه است در لغت نامه ی دهخدا در تعریف این واژه آمده است که عبارت از

گناه ، خطا است و بزهکار عبارت است از مأثوم، عاصی، بزه مند، گناهکار در این فرایند بزهکاری اطفال و نوجوانان همچون جرائم بزرگسالان متأثر از عوامل اجتماعی، جغرافیایی و صنعتی در هر جامعه است. بویژه اینکه در مراحل رشد و نمو جسمی و فکری بیشتر از افراد بالغ از محیط اطراف و تحولات آن تأثیر پذیرفته اند و هنجارهای آن ها تغییر می‌کند ( محمود، منصور،۱۳۵۱، ص ۶۷).

بزهکاری پدیده اجتماعی جهانی است که معمولاً برای جرائم اطفال و نوجوانان زیر ۱۸ سال به کار می رود. گرچه جوامع گوناگون بر حسب وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود با انواع متفاوتی از آن روبرو هستند. در همه جوامع انسانی اصطلاح بزهکاری اطفال و نوجوانان ‌در مورد کسانی به کار می رود که اعمال خلاف قانون یا موازین مذهبی آن جامعه را انجام می‌دهند با توجه ‌به این که احکام در جامعه های گوناگون متفاوت است ، فرد متخلف در یک جامعه، ممکن است در جامعه دیگر از تخلف مبری باشد. بدیهی است اگر کودکی مرتکب چنین خطاها و اشتباهاتی شود به دلیل آنکه معیارها، ارزش‌ها و رفتارهای اجتماعی این اعمال را مقبول و شایسته نمی داند قابل اغماض و بخشیدن است ولی وظیفه ی والدین، مربیان و مراقبان نزدیک کودک است که با مشاهده ی چنین رفتارهایی که دال بر ناسازگاری ، انحراف و کجروی است هوشیار باشند و اشتباهاتش را به او گوشزد کنند.

۱-۱۰-۹-۱- بزهکاری کودکان در ترکیه :

بزهکاری کودکان از قلمروهایی است که سیاست جنایی ناگزیر به تعریف و تبیین اصول خاص تأثیرات خود در این باره شده است و به دلیل قرار گرفتن کودکان در سنین رشد و تأثیرات بزرگ آن در زندگی از سایر ‌گروه‌های بزه باید به طور ویژه بررسی گردد. بزهکاری کودکان دسته بندی جرائمی که توسط کودک انجام می‌گیرد و یا مجبور می‌گردد انجام دهد یا علل انجام جرم یکی از بخش‌های اصلی حقوق ترکیه بشمار می‌آید در بسیاری از موارد این رفتار ضد اجتماعی کودکان با عنوان جرایم نوجوانی شناخته می شود (cocuk sucu). در معرفی دیگری، بزهکاری کودکان به جرم هایی اطلاق می‌گردد که توسط افرادی که به سن قانونی نرسیده اند انجام گرفته یا قانون را نقض نموده می‌باشد در قانون جزای ترکیه کودکان بزهکار به فردی گفته می شود که به سن ۱۸ سال نرسیده و قانون را نقض ‌کرده‌است . علل سوق کودکان به بزه بسیار می‌باشد. به طور عمومی علل سوق به جرم ، خانواده ، مدرسه، اجتماع و خصوصیات فردی و شخصیتی می‌باشد. به نظر اکثر حقوق ‌دانان ترکیه عللی که کودک را به طرف ارتکاب جرم سوق می‌دهد عبارتند ازخانواده، تعداد فرزندان ، مشکلات اقتصادی، سیستم آموزش، فاکتورهای ژنتیکی، هوش، کوچ از روستا به شهر، بی خانمانی، بیماری‌های روحی و جسمی، اعتیاد و وابستگی به الکل نقش مهمی دارند.

همچنین بزهکاری اطفال و نوجوانان در میان جرائم عمومی ، دارای اهمیت ویژه ای می‌باشد. اشخاصی که از لحاظ روحی، جسمی، فکری به رشد کافی نرسیده اند و نقش وظیفه خویش را در جامعه نشناخته و قبول نکرده اند در حال حاضر بزهکاری اطفال که در مرحله بلوغ هستند که موضوع جرم توسط اطفال یکی از مسائل مهمی در جامعه باشد که نیازمند دقت بیشتری می‌باشد. در زمان بلوغ، سرعتی که این امر طی می‌کند یک نوع عدم تعادل را به وجود می آورد که اگر این عدم تعادل بدون علم و تجربه باشد، هماهنگ شدن جوان را با جامعه و وضعیت جامعه را با مشکل مواجه خواهد ساخت.

جرم در مفهوم عمومی به معنای رفتارهای «ممنوع شده» یا «قابل مجازات» است. از لحاظ حقوقی نیز فعلی که وابسته به مجازات و یا تدابیر امنیتی و پیشگیرانه را گویند.

جرم در همه ی جوامع به عنوان یک پدیده در نظر گرفته می شود و اینکه چه اقداماتی جرم محسوب شود و این که جامعه با اشخاص مجرم چه رفتاری را اتخاذ کند که از لحاظ تاریخ جوامع، راه حلهای متفاوتی در پیش گرفته شده است. در جوامع ابتدایی، شخصی که مرتکب جرم می شد از جامعه خویش رانده می شد اما در حال حاضر با توجه به ارزش نهادن به حقوق بشر و بر این اساس است که با توجه به روش های مختلف فرد دوباره به جامعه باز می‌گردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ب.ظ ]




۲-۴-۲ شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی

در سال ۱۹۹۱ برنارد و تیزدل[۱۳۹] یک نظریه چند سطحی از ذهن خلق کردند که نظام‌های متعامل شناختی[۱۴۰] یا ICS نام‌گذاری شد. الگوی ICS بر اساس این نظریه برنارد و تیزدل قرار دارد که ذهن دارای وجوه چندگانه­ای است که مسئول دریافت و پردازش اطلاعات جدید به صورت شناختی و هیجانی هستند. نظریه برنارد و تیزدل آسیب پذیری فرد نسبت به افسردگی را همبسته با این می‌داند که فرد به چه مقدار بر فقط یکی از وجوه ذهن تکیه می‌کند و سهواً دیگر وجوه را متوقف می‌کند. دو وجه اصلی ذهن شامل وجه انجام دادن و وجه بودن است. وجه انجام دادن به نام وجه گردنده[۱۴۱] نیز شناخته می‌شود. این وجه بسیار هدف مدار است و وقتی برانگیخته می‌شود که ذهن بین چیزهایی که وجود دارد و چیزهایی که خواسته می‌شود عدم مطابقت ببیند. وجه دوم ذهن، وجه بودن است که بر به دست آوردن هدف خاصی متمرکز نیست، بلکه بر پذیرش و راه دادن به آنچه هست بدون فشار آنی بر تغییر آن تأکید دارد. مؤلفه اصلی مدل ICS آگاهی فراشناختی[۱۴۲] است. آگاهی فراشناختی توانایی یعنی اینکه فرد بتواند به جای آنکه افکار و احساسات منفی را بخشی از خویشتن خود بداند، آن ها را به عنوان وقایعی تجربه کند که در حال گذر از پرده ذهن هستند. هنگامی که وضعیت‌های استرس آمیز زندگی پیش می‌آید افرادی که آگاهی فراشناختی بالایی دارند می‌توانند از افسردگی و الگوهای تفکر منفی آسان­تر دوری کنند. آگاهی فراشناختی عموماً از طریق توانایی فرد برای نامتمرکز شدن[۱۴۳] است. نامتمرکز شدن توانایی ادراک افکار و احساسات به عنوان وقایع ناپایدار و قابل مشاهده در ذهن است.

بر اساس مدل برنارد و تیزدل سلامت روانی با توانایی فرد برای رهایی از درگیری با یک وجه ذهن و حرکت بین وجوه مختلف ذهن مرتبط است. ‌بنابرین‏ افرادی در بهترین حالت هستند که می‌توانند بر اساس شرایط محیطی با انعطاف پذیری از وجهی به وجه دیگر ذهن حرکت کنند. مدل ICS بیان می‌کند که شایسته‌ترین وجه ذهن وجه بودن است چون منجر به تغییر هیجانی پایدار می‌شود. ‌بنابرین‏ شناخت درمانی برای جلوگیری از عود افسردگی باید این وجه از ذهن را توسعه بدهد. این نظر پردازی تیزدل را به خلق MBCT راهنمایی کرد، شیوه ای که وجه بودن را توسعه می‌دهد.

شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی[۱۴۴] (MBCT) نوعی رواندرمانی است که برای جلوگیری از عود افسردگی طراحی شده است، مخصوصاً در افرادی که دچار اختلال افسردگی عمده هستند. در این سبک درمانی از شیوه ­های رفتاردرمانی شناختی[۱۴۵] (CBT) سنتی استفاده شود به علاوه راهبردهای جدیدتر روانشناختی نظیر ذهن آگاهی و مراقبه توجه آگاهانه استفاده می‌شود. شیوه ­های شناختی شامل آموزش مراجع درباره افسردگی است. راهبردهای مبتنی بر ذهن آگاهی متمرکز بر آگاهی از افکار و احساسات و پذیرش آن ها در مقابل اتصال و واکنش به آن ها‌ است. مثل CBT، MBCT مبتنی بر این نظریه است که وقتی افرادی که سابقه افسردگی دارند پریشان می‌شوند، دوباره در ذهن­شان فرایندهای خودکار شناختی ظاهر می‌شود که یک اپیزود افسردگی را راه می‌اندازد. هدف MBCT بر هم زدن این فرایندهای خودکار شناختی و آموزش به مراجعان برای کمتر واکنش نشان دادن به محرک‌های وارد شده به فکر است، همچنین این هدف نیز دنبال می‌شود که مراجع پذیرش و مشاهده بدون قضاوت آن محرک‌ها را بیاموزد. این تمرین ذهن آگاهی مراجعان را یاری می‌کند تا به فرایندهای شناختی به هنگام وقوع توجه کنند و واکنش خود را بیشتر به صورت تعمق دربیاورند. به هر حال درمان‌های مبتنی بر ذهن آگاهی به واسطه اینکه به هر دو بعد جسمانی و ذهنی می­پردازند دارای اثر بخشی بالایی برای درمان برخی اختلالات روانی و بیماری‌های جسمانی هستند. تکنیک­های ذهن آگاهی جزء مؤثری از درمان اختلالات اضطرابی (کابات زین و همکاران، ۱۹۹۲؛ میلر، فیلتچر[۱۴۶] و کابات زین، ۱۹۹۵)، افسردگی عودکننده (سگال و همکاران، ۲۰۰۲)، اختلال شخصیت مرزی (لینهان[۱۴۷]، ۱۹۸۷)، سوء مصرف مواد[۱۴۸] (مارلات[۱۴۹]،۲۰۰۲)، مدیریت درد مزمن[۱۵۰] (ریبل، گریسون، برینارد و رزنزویگ[۱۵۱]، ۲۰۰۲)، مقابله بیماران با سرطان (اسپکا، کارلسون، گودی و آنگن[۱۵۲]، ۲۰۰۰؛ ترگ و لوین[۱۵۳]، ۲۰۰۲) و بسیاری از اختلالات دیگر هستند.

۲-۴-۳ ذهن آگاهی مبتنی برافزایش رابطه

روش­های مراقبه ذهن آگاهی موجب پرورش هشیاری بیشتر، سهولت و کشف تازه در تمام تجربیات زندگی می‌گردد و هدف نهایی این کار، افزایش دسترسی به منابع ذاتی لذت، دلسوزی و روابط می‌باشد. تکنیک­های ذهن آگاهی برای ارتقا زمینه افکار و احساساتی استفاده می شود که واکنش به موقعیت را تسهیل می‌کند. با تمرین مهارت­ های هشیاری لحظه به لحظه، مردم می ­توانند به بصیرتی در الگوهای افکار، احساسات و روابط با دیگران دست یابند و همچنین می ­تواند به واکنش­های مفیدی در واکنش خودکار به مسائل دست یابند ( تیزدل و همکاران، ۲۰۰۰).

کارسون (۲۰۰۶) با بهره گرفتن از برنامه آموزش ذهن آگاهی مبتنی ‌بر کاهش استرس (MBSR) کابات زین برنامه ای آموزشی برای ارتقا روابط بین فردی طراحی ‌کرده‌است. این برنامه ذهن آگاهی مبتنی برافزایش رابطه[۱۵۴] (MBER) نام دارد. شالوده نظری برنامه افزایش رابطه مبتنی بر ذهن آگاهی، بر سه جنبه برجسته به شرح زیر می‌باشد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ب.ظ ]