رونن و یاری (۲۰۰۸) با توجه به طبقهبندی که از مدیریت سود کردهاند، بیان میکنند که تعریف هیلی و والن (۱۹۹۹) مدیریت سود را به بهترین نحو توصیف میکند. این تعریف به این صورت است: «مدیریت سود هنگامی رخ میدهد که مدیران از قضاوتهایشان در گزارشگری مالی و ساختار معاملات برای تغییر گزارشهای مالی چه برای گمراه کردن بعضی ذینفعان در مورد عملکرد اقتصادی شرکت یا برای تأثیرگذاری بر روی خروجیهای قراردادی که وابسته به اعداد حسابداری گزارش شده هستند، استفاده میکنند.».
تعریف بالا، هم رویکرد قراردادهای پرهزینه و هم رویکرد اطلاعاتی را در بر میگیرد، اما دارای دو نقطه ضعف میباشد: اول، اینکه محدوده واضح و روشنی برای مدیریت سود و فعالیتهای عادی که خروجیشان سود است ترسیم نمیکند. دوم، اینکه همه مدیریت سودها، گمراه کننده نیستند. به عنوان مثال شرکتهایی که مدیریت سود را به منظور تمایز بهتر سرمایهگذاران بین دو جز انجام میدهند، سود را تحریف نمیکنند، بلکه ارزش اطلاعاتی سود را افزایش میدهند (رونن و یاری، ۲۰۰۸).
رونن و یاری (۲۰۰۸) با توجه به نقاط ضعف تعریف هیلی و والن (۱۹۹۹)، تعریف زیر را برای مدیریت سود ارائه کردند:
«مدیریت سود مجموعهای از تصمیمات مدیران است که منجر به گزارش نکردن سود واقعی کوتاه مدت و افزاینده ارزش شرکت است. مدیریت سود میتواند:
الف) مفید باشد، چرا که ارزش بلندمدت را علامتدهی میکند.
ب) مضر باشد، چرا که ارزشهای کوتاه مدت یا بلندمدت را مخفی میکند.
ج) بیاثر باشد، چرا که عملکرد کوتاه مدت واقعی شرکت را نشان میدهد.
سود مدیریت شده (ناشی از تصمیم گرفتن برای تولید یا سرمایه گذاری) قبل از اینکه سود کسب شود یا انتخاب حسابداری که اعداد حسابداری و تفسیرهای آن را پس از اینکه تحقق یافت، تحت تأثیر قرار میدهد.»
این تعریف دارای سه قسمت میباشد. بخش اول، سود را برخلاف واقعیت کوتاه مدت در نظر میگیرد. بخش دوم، ارزشی عینی به سود میدهد. بخش سوم، نشاندهنده این است که در یک گستره وسیع؛ مدیریت سود چگونه رخ میدهد. ترکیب بخشهای اول و سوم این تعریف در بر گیرنده آنچه شیپر (۱۹۸۹) از آن به عنوان دیدگاه سود اقتصادی از آن یاد میکند، است.
تعریف رونن و یاری (۲۰۰۸) مبتنی بر این فرض است که سودی عددی وجود دارد (واقعیت کوتاه مدت) که عینی، خنثی و افزاینده ارزش شرکت در کوتاه مدت است. آن ها بیان میکنند که علت تاکیدشان بر کوتاه مدت این است که سود به طور فصلی یا سالانه ارائه میشود. این تعریف دارای دو مزیت زیر میباشد:
الف) توانایی تشخیص مدیریت سود (افزاینده یا کاهنده) را منتقل میکند.
ب) تشخیص و بیان اینکه واقعیت کوتاه مدت ممکن است باعث ناشناخته ماندن واقعیت بلندمدت شود، را منعکس میسازد.
۲-۲-۵- اهمیت سود از دیدگاه تئوری شرکتها
از آنجا که تهیهکنندگان و گزارشدهندگان اطلاعات حسابداری، شرکتها هستند طبیعی است که به جستجوی اهمیت سود از دیدگاه تئوری شرکتها بپردازیم. در اینجا به بررسی سه رویکرد عمده که به تعریف شرکت میپردازند و شکل دهنده تئوری حسابداری هستند، میپردازیم:
۱٫ رویکرد قراردادهای پرهزینه
۲٫ رویکرد تصمیمگیری
۳٫ رویکرد قانونی- سیاسی
پایه اصلی همه این رویکردها این است که مشخصه شرکتهای سهامی، جدا بودن مالکیت از کنترل است. سهامداران مالک شرکت بوده و مدیران شرکت را کنترل میکنند. در این رابطه، یک تضاد منافع بین مدیریت شرکت و سهامداران وجود دارد و همه به طور منطقی رفتار میکنند. منطقی بودن به این معنا است که همه در موقعیتهای فرصتطلبانه، به دنبال منافع خود هستند (رونن و یاری، ۲۰۰۸).
اینکه مدیریت و نه مالکان بیشتر تصمیمهای شرکت را میگیرند، باعث ایجاد تضاد منافع بین دو گروه میشود. تصمیم اتخاذ شده به وسیله مدیریت لزوماًً مطابق با خواستههای سهامداران نیست. با وجود شباهتها، این رویکردها در دو مورد با هم تفاوت دارند: اول اینکه افراد بیرونی تا چه اندازه وضعیت اقتصادی سود شرکت را بدون اتکا بر اعداد حسابداری میدانند. اگر اعداد حسابداری هیچ گونه اطلاعات جدیدی را به این افراد انتقال ندهد، سود نامربوط و بدون ارزش خواهد بود. تفاوت دوم، در رابطه با قدرت سهامداران دور[۲۱] و دیگر افراد بیرونی برای گرفتن یک تصمیم مشخص میباشد. ممکن است که آن ها قادر به گرفتن تصمیم درست نباشند، چرا که دارای قدرت انجام این کار نیستند. این دیدگاه بیان میدارد حتی هنگامی که اعداد حسابداری دارای اطلاعات مفید باشند، ممکن است که فاقد اهمیت باشند چرا که دارای نتایج اقتصادی نیستند. نمودار ۲-۱ در صفحه بعد، این سه رویکرد را با بهره گرفتن از دو معیار اطلاعات (دانش) و قدرت از هم متمایز میکند (رونن و یاری، ۲۰۰۸).
درک مدیریت سود برای حسابداران مهم است چرا که باعث بهبود درک و تلقی آن ها از مفید بودن سود خالص، هم برای سرمایهگذاران و هم برای بستن قرارداد میشود. همچنین باعث میشود که به حسابداران برای دوری از نتایج قانونی و اعتباری (شهرت) در هنگام درماندگی مالی شرکت از آن دوری کنند. اغلب چنین درماندگی، قبل از سو استفاده جدی از مدیریت سود رخ میدهد (اسکات، ۲۰۰۹).
رویکرد قراردادهای پرهزینه فرض میکند که اطلاعات کامل وجود دارد. تفاوت اصلی آن با دو رویکرد دیگر این است که آن ها رویکرد اطلاعاتی را اتخاذ میکنند (هیلی و پالپو[۲۲]، ۱۹۹۳) که پایه اصلی آن عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیریت و دیگر ذینفعان است و در آن مدیریت دارای اطلاعات بیشتری است. تفاوت بین رویکرد تصمیمگیری و رویکرد قانونی- سیاسی در مفروضات مربوط به سهامداران است. رویکرد تصمیمگیری، سهامداران را دارای قدرت تصمیمگیری میداند ولی آن ها را فاقد اطلاعات فرض میکند. همچنین، در رویکرد قانونی- سیاسی، سهامداران دارای مشکل نظارت بر مدیران هستند به دلیل اینکه فاقد قدرت و دانش لازم برای انجام چنین کاری هستند.
رویکرد قانونی – سیاسی
رویکرد تصمیمگیری
آیا سهامداران پس از اینکه از اطلاعات حسابداری آگاه شدند قدرت انجام کاری را دارند؟
آیا افراد بیرونی واقعیت اقتصادی را بدون دانستن اعداد حسابداری میدانند؟
رویکرد قراردادهای پرهزینه
نمودار ۲-۱- سه رویکرد متفاوت که اهمیت سود را از دیدگاه تئوری شرکت نشان میدهند (رونن و یاری، ۲۰۰۸: ۱۰)
۲-۲-۵-۱- رویکرد قراردادهای پرهزینه
در این رویکرد، اعداد حسابداری به عنوان پایهای برای قراردادهایی که شرکت منعقد میکند در نظر گرفته میشوند. اعداد حسابداری، به این دلیل مورد استفاده قرار میگیرند که به طور یکسان قابل مشاهده هستند و بنابرین برای طراحی قراردادهایی که قابل اجرا هستند به وسیله افراد بیرونی قابل استفاده میباشند. اگر گروههای طرف قرارداد، وقایع اقتصادی زیربنای آن ها را دانسته و همچنین آن ها ازاعداد حسابداری تنها به عنوان زبان اندازهگیری و مشخص ساختن کیفیت عملکرد شرکت استفاده کنند، اعداد حسابداری هیچ گونه ارزش ذاتی فراتر از یک زبان خاص که با آن قرارداد نوشته میشود، ندارند (رونن و یاری، ۲۰۰۸).
آخرین نظرات