۱-۲- بیان مسئله

شاید نتوان هیچ سازه­ای را در روانشناسی سراغ داشت که به اندازه­ مفهوم هویت توجه محققان حوزه ­های روانشناسی رشد، اجتماعی و سلامت را به خود جلب نموده باشد. علاوه بر این، در سال‌های اخیر معنویت به عنوان وجه مهمی از هویت مورد نظر محققان واقع شده است (مک­دونالد، ۲۰۰۹) و چنانچه پیشتر بیان شد تلاش­ های صورت گرفته در این زمینه، سازه­ی جدیدی تحت عنوان هویت معنوی را وارد ادبیات روانشناسی نموده است. اما هویت معنوی هم به لحاظ دشواری اندازه ­گیری و هم به لحاظ جدید بودن، از پشتوانه تجربی و تحقیقاتی چندانی برخوردار نیست. گرچه هر یک از سازه­ های معنویت و هویت به تفکیک دارای پشتوانه­ تحقیقاتی قابل قبولی هستند، اما در قالب یک سازه­ی ترکیبی وضعیت بسیار متفاوت است. از این رو مسئله­ پژوهش حاضر ارائه­ مدلی تجربی در خصوص سازه هویت معنوی خواهد بود. این پژوهش بنا دارد تا از یک سو، با توجه به کارکردها و پیامدهای هویت معنوی و از دیگر سو با تعیین پیشایند­های آن درک عمیق­تر و عینی­تری از این سازه به دست دهد.

در رابطه با پیامد­ها و کارکرد هویت معنوی سئوالی که ممکن است مطرح شود این است که آیا افراد برخوردار از هویت معنوی در رفتار و اعمال خود نیز مطابق با محتوای هویت خود عمل ‌می‌کنند و چنین هویتی در اعمال و رفتار آنان بروز و نمود می­یابد؟ در این رابطه بلاسی[۴۳](۱۹۸۳، به نقل از هاردی و کارلو[۴۴]، ۲۰۰۵) در “مدل خود”[۴۵] خویش، به دو جنبه­ عینی (محتوای هویت) و جنبه­ انتزاعی (ساختار هویت) هویت اشاره می­ کند. او در زمینه­ رابطه­ هویت اخلاقی با رفتار اخلاقی معتقد است زمانی­که ساختار هویت پخته و بالیده باشد، افراد هویت خود را بر اساس محتوایی درونی و روانی مانند ارزش­ها و اهداف شکل می­ دهند، خود منسجم­تر می­ شود و علاوه بر این، افراد تمایل دارند تا با محتوای هویت خود هماهنگ باشند. ‌بنابرین‏ به اعتقاد بلاسی ساختار هویت مکانیسمی کلیدی است که از طریق آن محتوای هویت می ­تواند به عنوان عاملی انگیزشی برای رفتار اخلاقی عمل کند. از طرفی، اوکلی و کلاکینک[۴۶] (۲۰۰۱، به نقل از مکگی و گرنت[۴۷]، ۲۰۰۸ ) معنویت را به عنوان عامل تنظیمی در نظر می­ گیرند. آن ها معتقدند افرادی که مفهوم معنویت را درونی کرده ­اند در اعمال، تنظیم هیجان­ها، ادراک و فعالیت­های خود نسبت به دیگران توسط این مفهوم هدایت می­شوند و با مفهوم معنویت هماهنگ خواهند بود و چنانچه تعریف پذیرفته شده از معنویت ارتباط با نیرویی برتر و دیگران باشد، به دلیل اهمیت و توجه به دیگران در سازه­ی معنویت، به نظر می­رسد که معنویت در این مفهوم با هویت اخلاقی و در نتیجه رفتار اخلاقی در ارتباط باشد. ‌بنابرین‏ چنین به نظر می­رسد که افراد دارای هویت معنوی فقط به لحاظ منطقی به مفهوم معنویت نمی­چسبند بلکه ‌در مورد به کارگیری این مفهوم در زندگی و رفتار خویش نیز احساس تعهد ‌می‌کنند.

اما آنچه در ارتباط با هویت معنوی و گرایش به رفتار اخلاقی بیان شد در سطح نظری است و تاکنون پژوهشی جهت بررسی رابطه­ این دو متغیر صورت نگرفته است. از این رو، در این پژوهش به منظور بررسی رابطه­ هویت معنوی با رفتار اخلاقی، متغیر فاصله­ روانشناختی به عنوان یکی از مهمترین عوامل روانشناختی که با رفتار اخلاقی (مانند کمک کردن به دیگران) و یا به عکس رفتار ضداجتماعی (مانند پرخاشگری و خشونت) در ارتباط است در نظر گرفته شده است. فاصله­ روانشناختی بیانگر نحوه­ای است که افراد را در فضای روانشناختی خود جهت می‌دهیم (دور یا نزدیک) و این جهت­گیری به نحوه­ پاسخ و واکنش ما به دیگران جهت می­دهد.

اما، علاوه بر این که هویت معنوی می ­تواند به عنوان عاملی تأثیرگذار بر رفتار اخلاقی در نظر گرفته شود، بی شک، عوامل بسیار دیگری وجود دارند که بر هویت معنوی و شکل­دهی آن اثر می­گذارند. در این زمینه، خانواده به عنوان بافت ارتباطی منحصر به فردی بر محتوا و فرایند هویت تأثیر می­ گذارد (اسکابینی و مانزی[۴۸]، ۲۰۱۱). یکی از متغیرهای مرتبط با خانواده روابط عاطفی اعضای خانواده و یا دلبستگی به افراد مهم زندگی است. در نظریه دلبستگی، اکتشاف محیط به عنوان یکی از مؤلفه­ های بنیادین ماهیت بشر در طول زندگی مطرح است (بالبی، ۱۹۸۸) و برخورداری از دلبستگی ایمن با مراحل اکتشاف مربوط به شکل­دهی هویت در ارتباط است. در واقع افراد با دلبستگی ایمن به دلیل آنکه خانواده پایگاه ایمنی را برای آنان فراهم ‌می‌آورد آزادانه در محیط خود به اکتشاف می­پردازند (آرست[۴۹] و همکاران، ۲۰۰۹). ‌بنابرین‏ دلبستگی به والدین و افراد دیگر از این طریق فرایند اکتشاف و دستیابی به هویتی یکپارچه را تحت تأثیر قرار می­دهد. اما اکثر تحقیقات انجام شده در این زمینه به بررسی رابطه­ سبک­های دلبستگی با وضعیت­های هویت پرداخته­اند (فیبر[۵۰] و همکاران،۲۰۰۳؛ هاوق و بورجویس[۵۱]،۲۰۰۲) و رابطه­ دلبستگی با محتوای هویت افراد کمتر مورد بررسی واقع شده است. ‌بنابرین‏ در این پژوهش دلبستگی در قالب دلبستگی به والدین و همسالان و در ارتباط با هویت معنوی به عنوان یکی از ابعاد هویت بررسی خواهد شد.

علاوه براین، چنانچه پیشتر توضیح داده شد افراد بر مبنای کیفیت و تاریخچه­ دلبستگی اولیه­ خود، مدل کارکرد درونی را شکل می­ دهند که در مراحل مختلف رشد هشیارانه و ناهشیارانه (عمدتاًً ناهشیارانه) در سطح روابط میان­فردی تعمیم یافته و نقش مهمی در شکل­ گیری شناخت­ها، احساس­ها و رفتارها بازی می­ کند. به بیانی دیگر، دلبستگی ایجاد شده با والدین مبنای ارتباطات بعدی فرد می­گردد و بر آن اثر می­ گذارد.

گرچه دلبستگی در ارتباط با رفتارهای مخربی چون پرخاشگری و خشم (سیمونز، پاترنیت و شور[۵۲]، ۲۰۰۱، طالبی و ورما[۵۳]، ۲۰۰۷) و رفتارهای ضداجتماعی (مارکوس و بتزر[۵۴]، ۱۹۹۶) مورد بررسی قرار گرفته است، اما تاکنون ارتباط آن با متغیری چون فاصله­ روانشناختی که بیانگر باورها و نگرش افراد نسبت به دیگران و زمینه­ای برای رفتار اخلاقی و یا غیر اخلاقی است، بررسی نشده است.

افزون بر این، با توجه به اینکه هویت معنوی بیشتر در سطح نظری بررسی شده است و کمتر به عملیاتی کردن این سازه پرداخته شده است، از جمله مسائل دیگری که این پژوهش به آن می ­پردازد، عملیاتی نمودن سازه هویت معنوی در قالب طراحی یک پرسشنامه جهت سنجش آن است.

با توجه به آنچه گفته شد، در پژوهش حاضر نقش واسطه­گری هویت معنوی در ارتباط با دو متغیر دلبستگی به والدین و همسالان و فاصله­ روانشناختی بررسی خواهد شد. شکل زیر بیانگر مدل اولیه پژوهش است.

شکل ۱-۱: مدل اولیه پژوهش

۱-۳- ضرورت و اهمیت تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...