1. نظریه دینر و همکاران

بر طبق این نظریّه، شادکامی ارزش‌یابی‌هایی است که افراد از خود و زندگی‌شان به عمل می‌آورند. این ارزش‌یابی‌ها می‌تواند جنبه شناختی داشته باشد مانند قضاوت‌هایی که ‌در مورد خشنودی از زندگی صورت می‌گیرد و یا دارای جنبه عاطفی باشد که شامل خلق و هیجانات است که در واکنش به رویدادهای زندگی ظاهر می‌شود. ‌بنابرین‏ شادکامی از چهار جزء تشکیل یافته که عبارتند از خوشنودی از زندگی، خلق مثبت و خوشایندی، نبود خلق و هیجانات منفی و عوامل دیگر مانند خوش‌بینی، عزّت‌نفس و احساس شکوفایی. در این نظریّه ویژگی‌های فرد شادکام عبارتند از: داشتن دستگاه ایمنی قوی‌تر و عمر طولانی‌تر، برخورداری از روابط اجتماعی بهتر، مقابله مؤثّر با ‌موقعیت‌های مشکل، خلّاقیّت و موفّقیّت بیشتر و گرایش مضاعف برای کمک به دیگران (حبیب الهی، ۱۳۹۰؛ به نقل از عابدین آبادی، ۱۳۹۱).

دینر و همکاران (۱۹۹۹) شادکامی را دارای سه جزء دانسته‌اند که عبارتند از: جزء شناختی یعنی تفکّر و پردازش که منجر به خوش‌بینی فرد می‌شود. جزء عاطفی و هیجانی که همان خلق مثبت و شاد است و جزء اجتماعی که بیانگر گسترش روابط اجتماعی فرد با دیگران و به دنبال آن افزایش روابط اجتماعی می‌باشد.

      1. نظریه آرگایل و همکاران

آرگایل و همکاران بر این باورند هنگامی که از مردم پرسیده می‌شود منظور از شادمانی چیست، آن‌‌ها دو نوع پاسخ را مطرح می‌کنند: الف ـ حالات هیجانی مثبتی مانند لذّت؛ ب ـ راضی بودن از زندگی به طور کلّی یا جنبه‌های مختلف آن. ‌بنابرین‏، به نظر می‌رسد شادمانی دست‌کم دو جزء اساسی (عاطفی و شناختی) دارد. با وجود این، شادکامی متضاد افسردگی نیست؛ اما نبود افسردگی، شرط لازم برای رسیدن به شادکامی است. به نظر آرگایل، مارتین و کراس‌لند[۱۵۵] (۱۹۸۹)، اگر شادمانی تنها متضاد افسردگی باشد، نیازی به اندازه‌گیری و بررسی آن نیست؛ زیرا افسردگی به خوبی شناخته شده است. وی باور دارد که سه جزء اساسی شادمانی عبارت‌اند از: هیجان مثبت، رضایت از زندگی و نبود هیجانات منفی از جمله افسردگی و اضطراب (قمری، ۱۳۸۹؛ به نقل از عابدین آبادی، ۱۳۹۱).

      1. نظریه سلیگمن

سلیگمن از شادی و سلامت به جای یکدیگر استفاده می‌کند و بیان می‌کند که درک این نکته مهم است که شادی و سلامت گاهی به احساسات اشاره دارند، اما گاهی اوقات هم اشاره آن‌ ها به ‌فعالیت‌های فاقد هر گونه احساس می‌باشد. سلیگمن بر این باور است که شادی و سلامت نتایج مطلوب روان‌شناسی مثبت‌گرا هستند. وی شادکامی را جزء هیجانات مثبت مربوط به زمان حال می‌داند. ‌در توضیح این مطلب باید اشاره کرد که سلیگمن هیجانات مثبت را به دلیل تفاوت شیوه های تقویّت آن‌ ها به سه دسته تقسیم می‌کند که عبارتند از: هیجانات مثبت مربوط به گذشته، آینده و حال. رضایت ، خرسندی و آرامش هیجانات مربوط به گذشته هستند . خوش‌بینی ، امید، اطمینان، اعتماد و ایمان هم هیجانات معطوف به آینده به شمار می‌آیند. هیجانات مثبت مربوط به زمان حال به دو مقوله‌ی بسیار متفاوت از یک‌دیگر تقسیم می‌شوند که عبارتند از: لذّت‌ها و خشنودی‌ها. لذّت‌ها متشکّل از لذّت‌های بدنی و لذّت‌های بالاتر هستند. لذّت‌های بدنی، هیجانات مثبت لحظه‌ای هستند که از طریق حواس حاصل می‌شوند؛ طعم‌ها یا بوهای مطبوع ، احساسات جنسی، منظره و صداهای دلنشین و غیره. لذّت‌های بالاتر هم لحظه‌ای هستند و هم به ‌وسیله رویدادهایی پیچیده‌تر و آموختنی‌تر از حواس حاصل شده و به وسیله احساساتی که ایجاد می‌کنند، تعریف می‌شوند؛ احساساتی مانند وجد، نشئه، هیجان، سعادت، شور، سرور، شعف و…

خشنودی‌ها طبقه دیگر هیجانات مثبت مربوط به زمان حال هستند امّا بر خلاف لذّت‌ها، آن‌ ها نه احساسات، بلکه فعّالیّت‌هایی هستند که ما انجام آن‌ ها را دوست داریم، مانند مطالعه، صخره‌نوردی، گفتگوی خوب و غیره. خوشنودی‌ها ما را به طور کامل جذب و درگیر می‌کنند؛ آن‌ ها خودآگاهی را از بین می‌برند و همچنین آن‌ ها باعث جاری بودن، یعنی حالتی می‌شوند که در آن زمان متوقّف می‌شود و فرد کاملاً احساس راحتی می‌کند.

روشن شده است که به دست‌آوردن و افزایش پایدار خشنودی‌ها بدون بسط قابلیّت‌ها و فضیلت‌های شخصی امکان‌پذیر نیست. شادی به عنوان هدف روان‌شناسی مثبت‌گرا، فقط به کسب حالات ذهنی لحظه‌ای خلاصه نمی‌شود. شادی شامل اصیل تلقّی‌کردن زندگی شخص هم می‌شود. این قضاوت صرفاّ ذهنی نیست و اصیل بودن، ‌توصیف کننده‌ عمل کسب خشنودی و هیجان مثبت از طریق به‌کارگیری قابلیّت‌های اختصاصی شخص است. قابلیّت‌های اختصاصی، راه‌های پایدار و طبیعی برای رسیدن به خشنودی می‌باشد. به اعتقاد سلیگمن خشنودی‌ها مسیری برای رسیدن به چیزی هستند که وی آن‌ را زندگی خوب می‌داند. سلیگمن زندگی خوب را استفاده از قابلیّت‌های اختصاصی برای به دست‌آوردن خشنودی فراوان در حوزه های اصلی زندگی تعریف می‌کند (سلیگمن، ۱۳۸۸؛ به نقل از عابدین آبادی ۱۳۹۱).

    1. مدل شادمانی

اخیراًّ مدلی از شادمانی قابل حصول توسّط لیبومیرسکی، شلدون و شید (۲۰۰۵) و شلدون و لیبومیرسکی (۲۰۰۴،a 2006) ارائه شده است. مدل شادی قابل حصول بیانگر این است که بهزیستی کنونی تحت تأثیر سه طبقه از فاکتورها یا عوامل می‌باشد: عوامل ژنتیکی یا نقطه شروع ثابت، عوامل محیطی یا آماری و عوامل فعّالیّتی یا ارادی (به نقل از شلدون ۲۰۰۸).

عوامل ژنتیکی یا نقطه شروع، به آمادگی‌های ژنتیکی یا روانی اشاره دارد و از این نقطه‌نظر عامل ثابت این الگو می‌باشد (جوکار و رحیمی، ۱۳۸۶). در واقع این عوامل غیر قابل تغییر بوده و تأثیر ثابتی را اعمال می‌کنند ‌بنابرین‏ در افراد به صورت «خطّ مبنا» عمل می‌کند و میزان یا نقطه تعیین‌شده را به مرور زمان در بهزیستی پیش‌بینی‌کننده و واپس‌روی تعریف می‌کنند (شلدون، ۲۰۰۸). این عامل ۵۰ درصد از کلّ واریانس شادمانی را به خود اختصاص داده است. عوامل ژنتیکی احتمالاً بازتابی از ویژگی‌های خلقی شخصیّت مثل برونگرایی، درون‌گرایی، خلق منفی ، برانگیختگی و … هستند که همگی ریشه در نوروبیولوژی افراد دارد و تغییرات این ویژگی‌ها در طول عمر، بسیار اندک است به عنوان مثال، کیگان[۱۵۶] کودکان را از سنّ ۴ ماهگی تا ۱۱ سالگی مورد پیگیری و مطالعه قرار داد و نشان داد که مردم‌آمیزی کودکان در سن ۱۱ سالگی می‌تواند ناشی از ویژگی عمده نوزادی که به واکنش کند معروف است و آن هم ژنتیکی و ناشی از الگوهای عصبی شیمیایی است باشد. این امر نشان می‌دهد که شادمانی در دوره های مختلف زندگی قابل تغییر است اما توسّط مجموعه عوامل ژنتیکی نمی‌توان آن را تغییر داد بلکه با تغییر عوامل غیر ژنتیکی می‌توان سطح شادمانی را افزایش داد (گلستانی بخت، ۱۳۸۶).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...