-
- شرطی سازی کنشگر
شرطی سازی کنشگر، به نتایج رفتار مربوط می شود؛ یعنی این احتمال که پاسخ، با به دنبال آمدن پاداش یا مجازات، افزایش یا کاهش مییابد.در مقابل، اگر پاسخ ها به نتایج رضایت بخش منتهی شوند، تقویت شده با احتمال قویتری، در آینده وقوع مییابند. وقتی پاسخ ها، به نتایج نامطلوب منجر شوند، تقویت نمیشوند و احتمال وقوع آن ها،ضعیفتر خواهد شد و در آینده ممکن است بروز نکنند. اسکینر (۱۹۵۳ (واضع این نظریه، نظریه نتایج رفتاری را بیشتر مورد مطالعه قرار داد واصل تقویت را بررسی کرد. شرطی سازی کنشگر اسکینر، تأثیر بسیاری بر پژوهش ها و نظریه های بعدی گذاشته است. تنبیه یا مجازات در این نظریه، زمانی رخ میدهد که پاسخ به نتیجه منفی منجر شود. اگر کودکی، را بیش از اندازه تنبیه کنیم، ممکن است از انجام تکلیف سرباز بزند و پرخاشگر یا افسرده شود و از انجام هر کاری امتناع ورزد هنگامی که نتایج مثبت در پی رفتاری حاصل می شود، آن رفتار به طور مثبت تقویت شده، احتمال وقوعش در آینده،بیشتر می شود.رفتارهای ناموافق، درست مانند الگوهای مطلوب رفتاری ممکن است از طریق نتایج عملی کسب شوند. حال این پرسش، مطرح می شود که رفتارهای پیچیده تر در کودکان چگونه آموخته شوند؟زیرا رفتارکودک، صرفا شامل چند رفتار ساده نیست.رفتارهای پیچیده،الزاماًً از طریق یادگیری شرطی به طور مستقیم، تقویت نمیشوند.فرایند پاداش دهی به رفتارهای کم و بیش مطلوب یا به اصطلاح شکل دهی موجب یادگیری الگوهای جدید رفتار می شود. فرایند شکل دهی، تدریجی صورت میگیرد و جریان تقویت را برای چند مرحله موقت فراهم میسازد. همچنان که کودک، در یک گام جدید توفیق مییابد، تقویت طوری نقل مکان میکند که به مرحله بعد از آخرین گام برسد. ازاین رو، فرد نمی تواند به طور همزمان یاد بگیرد) جی وایرتز و پلازنوجراز، ۱۹۹۲).
شکل دهی رفتار، نقش مهمی در رشد، درک و درمان اختلالات کودکان دارد (ماش، ۱۹۹۸). الگوهای رفتاری پیچیده و آشفته را به هیچ وجه نباید درون خود تقویت کرد. الگوی ناموافق،را نیز می توان طی زمان صورت بخش های کوچک تری از رفتار نامطلوب در آورد. برای مثال، یک الگوی رفتار پرخاشگرانه در کودک چه بسا با پاداش گرفتن برای حذف رفتارهای خشن قبلی، شکل گرفته باشد.
-
- یادگیری مشاهده ای
الگوبرداری یا یادگیری از راه مشاهده، نوع دیگری از یادگیری در نظریه رفتارگرایان است. الگوبرداری، فرایند یادگیری رفتار از راه مشاهده کارهای دیگران یا تقلید است (باندورا، ۱۹۶۹). یادگیری از راه مشاهده، بخشی از نظریه یادگیری اجتماعی است. در این نظریه رفتار کودک، محصول رویدادهای بیرونی است و فرایند های شناختی درونی تلقی می شود. بافت اجتماعی کودک به این دلیل مهم است که موقعیت ها و فرصت های بسیاری را برای مشاهده و تقلید رفتارها فراهم میکند. در این نظریه، به عنوان مثال، اگرکودکی، شاهد اعمال خشونت آمیز پدر در حل مشکلات بوده است، یا اگر مدتها شاهد رفتار بد والدینش با شد، آن ها را ایشان را یاد میگیرد(مسترس، بوریش، هولون و ریم، ۱۹۸۷).
الگوی شناختی
چگونگی رشد شناختی کودکان، به خصوص در سالهای پیش از دبستان، که هنوز شناخت و تفکر کودکان، تحت تاثیر آموزش رسمی قرار نگرفته است، نقش مهمی در درک بهتر رشد اضطراب در آن ها ایفا ء میکند. تصورات نادرست در مورد موقعیتهای اجتماعی، گرایش به تفکر منفی، بدون داشتن اطلاعات کافی و عادات نادرست مقصر شناختن خود برای مشکلات ایجاد شده در محیط خانواده، در شمار نمونه هایی از عملکردهای ناقص و نابجای شناختی کودکان در این سنین محسوب میشوند.
تحریف ها و نواقص شناختی
نواقص شناختی در کودکان، به ضعف تفکر و عدم رشد کافی شناختی در سنین پایین مربوط میشوند، مانند هنگامی که پاسخ های کودک و حالات عاطفی او از تفکر دقیق و تصمیم گیری لازم برخوردار نباشند. تحریف های شناختی به فرایندهای شناختی مانند تصورات غلط و تفسیرهای نادرست از وقایع محیطی مربوط میشوند و فعالانه ذهن را به خود مشغول می دارند و کودک را آشفته میسازند. تحریف های شناختی، با اختلالات گوناگون کودکان ارتباط دارند. نحوه پردازش اطلاعات در ایجاد اختلال روانی هم دخالت دارد (کندال و مک دونالد، ۱۹۹۳).
الگوی شناختی رفتاری
الگوی شناختی رفتاری، بر فرایند یادگیری و تأثیرات محیط و اهمیت تفکر شناختی و پردازش اطلاعات در رشد و درمان اختلالات روان شناختی کودکان تأکید دارد. این الگو، ادراکات، تصورات، ارزشیابی ها، پردازش اطلاعات،شیوه های تعامل افراد، تقویت و پاداش را مورد بررسی قرار میدهد (مایکنبام، ۱۹۸۵). الگوی شناختی رفتاری، یک الگوی تلفیقی است.
موضوع شناخت در روان شناسی، نتیجه جنبشی از دو خاستگاه شناختی و رفتاری است. یکی اینکه نظریه پردازان رفتارگرا علاقه فراوانی به جنبههای شناختی اختلالات روانی نشان دادهاند، دیگر اینکه نظریه پردازان روان پویشی و شناختی، نیز توجه بسیاری به جنبههای یادگیری مبتنی بر عملکرد کردهاند. البته تمام طرفداران این دو نظریه،با هم متحد نشده اند، لیکن حرکت قابل توجهی از هر دو گروه، به سوی یک روش میانی معتدل صورت گرفته و الگوی شناختی رفتاری نیز به عنوان ابزاری به این یکپارچگی کمک کردهاست (ماهونی۱۹۹۳، مایکنبام، ۱۹۹۳).
بسیاری از متخصصان، روش های شناختی-رفتاری را پذیرفته اند. بویژه با شروع سال ۱۹۸۰ پژوهشگران بسیاری، موضع خود را شناختی-رفتاری اعلام کردند. در مراحل بعد، نیز دیدگاه شناختی-رفتاری، نام دومی است که نظریه پردازان تلفیقی روشی که دیدگاه های درمانی گوناگون را گرد هم می آورد، برای معرفی خود ترجیح دادهاند. ازاین رو الگوی شناختی- رفتاری با کسب شهرت روزافزون، گام های بلندی را به جانب یکپارچه سازی نظریه های شناختی در رابطه با کودکان برداشته است.
نظریه سیستمی
نظریه سیستم ها، طی سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ رشد بسیاری یافته است. در نظریه سیستمی، بر سامانه خانواده و سامانه های بزرگ تر خارج از آن تأکید می شود. برتالانفی (۱۹۳۴)، برای نخستین بار نظریه سیستمی کلی یا عمومی را مطرح کرد. در این نظریه، روش های شکل گیری و عملکرد تمام سامانه های زندگی توصیف شده است. دانشمندان اجتماعی، بر اساس کار برتالانفی، نظریه های مربوط به تعامل خانواده و وابستگی های درونی آن را با کودک توسعه دادند. نظریه های سیستمی خانواده، تغییر در هر بخش از سامانه، را موجب بروز تغییر در سایر بخش های سامانه می دانند.
آخرین نظرات