-
- روش تکرار فعالیت: یک فاصله زمانی معین بدون ذکر میزان زمان به فرد آزمایش شونده نشان داده می شود و از شخص درخواست می شود دوباره همان زمان را بازتولید کند.
- روش مقایسه فاصله های زمانی: در فاصله زمانی به شخص آزمایش شونده عرضه می شود و شخص باید تشخیص دهد کدام یک طولانی تر بوده است (زاکای[۷۰]، ۱۹۹۷).
در طول دهه های گذشته، روانشناسان برای قضاوت و ارزیابی جنبههای مختلف زمان روانشناختی مانند همزمانی ، پیشرفت زمانی ، ترتیب زمانی و طول مدت زمان تواناییهای ذهن انسان را بررسی کردهاند. به نظر میرسد که از میان این چهار فرایند، تخمین طول مدت زمان، بیشترین ارزش بقا را در طول تکامل داشته، چرا که این فرایند برای بازنمایی های درونی محیط خارجی ضروری است(براون[۷۱]، ۱۹۹۰) .برای تصمیم گیری در مورد طول مدت یک فاصله زمانی (مثلاً، مدت مواجهه با یک محرک حسی) حداقل دو پیش نیاز وجود دارد:
الف- نوعی مکانیسم زمانسنجی مانند نوعی ساعت درونی برای ثبت مدت زمان پس از بروز محرک حسی
ب- معیارهایی در حافظه برای سنجش این ورودی حسی. به نظر میرسد که پیشنیاز دوم به توانایی نگهداری ترتیب رویدادها در ذهن یا همان حافظۀ کاری نیاز داشته باشد (میشون[۷۲]، ۱۹۸۵) (والاس[۷۳] و همکاران، ۲۰۰۳).
۲-۳-۳ ارتباط میان ادراک زمان و تمرکز
بین افراد با استعداد دلزدگی پایین و بالا تفاوت معناداری در تشریک تمرکز موقت دیده نشده، درحالی که افرادی که درجه پایینی از خستگی را دارا بودند نسبت به کسانی که استعداد دلزدگی بالایی دارند، بیشتر زمان را دست کم می گیرند. افراد با استعداد دلزدگی بالا هنگامی که صحبت از درک زمان پیش می آید اشتباهات بیشتری مرتکب میشوند، که نشان میدهد ادراک موضوعی گذشت زمان یک جز اساسی از احساس خستگی است (وات، ۱۹۹۱).
امتیاز بالای خستگی در مقیاس تجربه خستگی یا استعداد دلزدگی رابطه همبسته ای با خطای شناختی دارد (همیلتون[۷۴] و همکاران، ۱۹۸۴). بالعکس توانایی کنار آمدن و تحمل خستگی با کارکرد بهتر با مقیاس تمرکز پایدار و تعداد کمتر خطاها در کارهای طولانی رابطه همبسته ای دارد (کاس[۷۵]، ۲۰۰۳). همچنین توانایی هر شخص در کنار آمدن با خستگی به عوامل مختلف شخصیتی و درجه آسیب شناسی روانی[۷۶] و آسیب پذیری[۷۷] فرد ارتباط مستقیم دارد (همیلتون، ۱۹۸۱) (دمرادفرای[۷۸] و لایرد[۷۹]، ۱۹۸۹).
تحقیقات نشان داده است که تجربه خستگی به تنهایی می تواند با برهم خوردن تمرکز فرد دچار تغییر شود. در این مطالعات افراد طی انجام فعالیتی خاص در درجات مختلفی از برهم خوردگی تمرکز قرار گرفتند و سپس نظر آن ها در مورد علاقه شان به آن موضوع سوال پرسیده شد. افرادی که در حدی متوسط در شرایط عدم تمرکز قرار گرفتند دچار خطاهایی از نوع ادراکی و تمرکزی شده بودند و بر این عقیده بودند که مطلبی که به آن ها عرضه شد، خسته کننده و ملال آور بوده است. اما آن ها به ندرت عوامل خارجی برهم زننده تمرکز را مقصر این موضوع میدانستند. این در حالی است که افرادی که در معرض عدم تمرکز قرار نداشتند، موضوع فعالیتشان را جذاب و جالب ارزیابی کردند و کسانی که در حدی زیاد در معرض بر هم خوردن تمرکز قرار داشتند، عدم جذابیت و ملالت موضوع را تقصیر عوامل خارجی مزاحمی دانستند که تمرکزشان را بر هم زده بوده و اصلیت موضوع را خسته کننده نیافتند (لندن[۸۰] و مونل[۸۱]، ۱۹۷۴).
موضوعی که از این تحقیق استنباط می شود این است که افرادی که از محرک های آزار دهنده خارجی آگاه هستنتد، بیشتر تمایل دارند هر گونه عدم تمرکز خود را تقصیر محرک های خارجی بدانند و بالعکس اگر افراد از محرکهای آزار دهنده خارجی کمتر آگاه باشند، هر گونه عدم تمرکزشان را بیشتر به خسته کننده بودن موضوع و نفس آن ارجاع می دهند (کاس، ۲۰۰۳).
یقیناً ارتباط مستقیم مستحکم تری میان ظرفیت تمرکز و خستگی وجود دارد که توسط همیلتون[۸۲] در سال ۱۹۸۴ به صورت زیر شرح داده شد. در تحقیقاتی که وی انجام داد اثبات شد که افراد با استعداد دلزدگی بالا خطاهای بیشتری را در آزمون CPT از خود نشان می دهند. (آزمون CPT آزمونی است که شرکت کنندگان در آن فقط در صورتی به محرک x عکس العمل نشان می دهند در صورتی که پس از محرک ثانویه y دنبال شود. برای مثال فشار دادن دکمه قرمز در صورتی شکل دایره در نمایشگر پس از شکل مربع ظاهر شود) (کاس، ۲۰۰۳).
۲-۴ ارتباط میان ادراک زمان و خستگی
دو پژوهشگر به نام های لاندن و مونل در سال ۱۹۴۷ تحقیق به ثمر رساندند که طی آن به افراد شرکت کننده در آزمایش کاری زمانبر داده شد در حالی که زمان استنباط شده آن ها توسط دستکاری ساعت داخل اتاق (که سریعتر و یا کند تر از زمان واقعی کار میکرد) تغییر مییافته است. افرادی که ساعت درون اتاق برایشان سریعتر از حالت عادی کار میکرد، ادعا داشته اند که کاری که به آن ها محول شده است، خسته کننده تر بوده در حالی که افرادی که ساعت در اتاقشان کند تر کار میکردهاست، احساس ملالت کمتری نسبت به گروه قبل داشته اند. نتیجه اینکه فعالیت درک شده در زمان (و نه زمان درک شده برای فعالیت) نقش مهمی در تجربه خستگی دارد (لندن و مونل، ۱۹۷۴).
در تحقیقی که در سال ۱۹۹۱ توسط وات[۸۳] انجام شده، نشان داده شده است که افراد با استعداد دلزدگی بالا فعالیت ذهنی معینی (مانند مرتب کردن اعداد از کوچک به بزرگ) را نسبت به افراد با استعداد دلزدگی پایینتر، زمانبرتر ارزیابی کردهاند. سپس حس شخصی گذر زمان با بهره گرفتن از طیف لیکرت توسط افراد شرکت کننده در آزمایش حدس زمان یک واقعه سنجیده شد که طی نتایج این تحقیق در افراد با استعداد دلزدگی متفاوت، تفاوت معناداری دیده نشد است (راکیتین[۸۴] و همکاران، ۱۹۹۸).
تئوری زمانبندی اسکالار[۸۵] توضیح میدهد که توانایی ما در تخمین دوره های زمانی نتیجه تعامل یک ساعت درونی بیولوژیک-حافظه کاری و پروسه تصمیم گیری است. همانظور که اشاره شد، ساعت درونی ما از سه جز تشکیل شده است:
برای فهم بیشتر موضوع تصور کنید که فردی در تست تخمین فاصله زمانی شرکت کردهاست و باید یک فاصله زمانی را تخمین بزند. در تمامی مدت ضربان ساز[۸۶] عمل ایجاد ضربان را انجام میدهد، اما هنگامی که آزمایشگر شروع آزمایش را اعلام می کند، سوئیچ جمع آوری کننده باز می شود تا ضربانهای ایجاد شده به جمع آوری کننده وارد شود. هنگامی که آزمایش گر آزمایش اتمام آزمایش را اعلام می کند، دروازه بسته می شود.سپس حافظه کاری و پروسه تصمیم گیری شروع به کار میکنند. این ضربانها شمارش شده و با تجارب قبلی فرد مقایسه میشوند. این تئوری توضیح میدهد که وقتی ما فعایت ثانویه ای انجام میدهیم، چگونه تمایل به دست کم گرفتن زمان پیدا میکنیم. وقتی هنگام پروسه کد گذاری تمرکزمان به دو کار مختلف تقسیم شود، تعداد ضربانها کاهش یافته و بنابرین هنگام شمارش و مقایسه دچار اشتباه شده و فاصله های زمانی را کمتر از حالت واقعی تخمین میزنیم. (دانکرت[۸۷] و آلمن[۸۸]، ۲۰۰۵) (گلدمن رَکی[۸۹] ۱۹۹۵)
آخرین نظرات