مشکلات رفتاری، رفتارهای گوناگون افراطی، مزمن، انحرافی هستند که گستره آن ها شامل اعمال تهاجمی یا برانگیختگی ناگهانی، ‌اعمالافسرده‌گونه و گوشه‌گیرانه می‌باشد و بروز آن ها به دور از انتظار مشاهده‌کننده است، به‌طوری که وی آرزوی توقف این‌گونه رفتارها را دارد (نراقی و نادری، ۱۳۷۴).

امروزه دیگر از لفظ اختلالات رفتاری[۱] استفاده نمی شود. بلکه تقسیم بندی مشکلات رفتاری به دو دسته درونی سازی شده[۲]و بیرونی سازی شده[۳]، راه را برای پژوهش و بررسی دقیق تر این مشکلات هموارتر ساخته است. مشکلاتی از قبیل نارسایی توجه، بیش فعالی، اختلالات سلوک، اضطراب فراگیر، افسردگی، نافرمانی، هراس و … که می‌توانند به صورت قشقرق به راه انداختن، کتک کاری، نزاع، داد و فریاد، خرابکاری، تهدید، فرار از مدرسه، افت تحصیلی و منفی کاری بروز پیدا کند، این موارد اگر جنبه خودانگیخته داشته و همیشگی باشد، می‌توانند به عنوان مشکلات رفتاری بیان شوند. هر کدام از این مشکلات می‌توانند زمینه ساز مشکلات دیگری شده، در بزرگسالی نیز به شکل های مختلف ظاهر شوند (ایمانی و محب، ۱۳۸۸).

 

به طور معمول کودک این نمونه های رفتاری را در مکان های گوناگون، مانند : آموزشگاه، خانه و در موقعیت های اجتماعی از خود بروز می‌دهند و این گونه کردارها باعث می‌شوند که مشکلات چشمگیری ‌در عملکرد اجتماعی، آموزشی و خانوادگی پدید آید (ایمانی و محب، ۱۳۸۸).

هنگام اندیشیدن به مشکلات رفتاری کودکان می توان در سه گستره متمرکز شد : کودک، آموزشگاه، خانواده. خانواده بستری است که آدمی زندگی اش را با آن آغاز می‌کند و در آن شکل می‌گیرد. یکی از موثرترین مداخلات در حیطه مشکلات رفتاری و عاطفی کودکان، آموزش مهارت هایی به والدین است که به کنترل رفتار از جانب کودک و ایجاد سبک های والدینی مؤثر، می‌ انجامد. رابطه عاطفی میان والد و کودک، در فرایند درمان امری تاثیر گذار محسوب می شود و با آموزش مهارت های درمانی، والدین می‌توانند در حد یک درمانگر و شاید بیشتر از آن برای فرزندانشان مؤثر باشند (لندرت، ری و براتون، ۲۰۰۹).

 

فرزندپروی حوزه ی نسبتا جدیدی است که توجه پژوهش ها را از دهه های ۱۹۷۰ به بعد به سمت خود معطوف نموده و از آن زمان رویکردهای بسیاری برای پیشگیری و حل مشکلات والد- کودک و خانواده با تمرکز بر درمان و پیشگیری مطرح شده اند (استنبورد ، ۲۰۰۶).

 

یکی از انواع برنامه های آموزش والدین، «برنامه فرزندپروری مثبت» است که توسط ساندرز و همکاران و بر اساس رفتار درمانگری های خانواده مبتنی بر اصول یادگیری اجتماعی به وجود آمده است این برنامه به دلیل وجود سطوح مختلف در نارسایی کارکرد خانواده و نیازهای گوناگون مادر و کودک دارای پنج سطح مختلف می‌باشد و استفاده از آن برای مادران کودکان ۳-۲ ساله ای پیشنهاد می شود که هم اکنون مبتلا و یا در معرض خطر ابتلا به اختلالات رفتاری و عاطفی هستند(پور احمدی و همکاران، ۱۳۸۸).

 

اهداف تمام سطوح درمانی این روش بر افزایش خودبندگی و خودکارآمدی مادران در مدیریت و کنترل رفتار متمرکز شده است که از طریق آموزش مادران در جهت ارتقاء تحول کودک، می توان دستیابی به حس شایستگی و خویشتن داری را در والدین هموار ساخت (ساندرز ، ۲۰۰۵).

 

درطول ۳۰ سال گذشته، شواهد زیادی جهت اثر بخش بودن برنامه فرزندپروری مثبت به دست آمده است. اثر بخشی برنامه فرزندپروری مثبت در طیف گسترده ای از فرهنگ ها از طریق آزمایشات درهنگ کنگ، ژاپن، آلمان، سوئیس، استرالیا، نیوزیلند و ایالات متحده نشان داده شده است (ساندرز ، ۲۰۱۰).

 

آموزش والدین از دو جهت بر سایر روش ها برتری دارد، اول آن که برنامه اصلاح رفتار کودک در محیط طبیعی منزل و توسط والدین که بیشترین تماس را با او دارند، اجرا می‌گردد و دوم آن که آموزش والدین جنبه‌های مختلفی از عملکرد والدینی و خانوادگی را تحت تاثیر قرار می‌دهد ( ساندرز، ۲۰۰۷).

 

فارشتاین[۴] (۱۹۸۶)، بیان می‌کند هنگامی که والدین آگاهی درستی از مشکلات کودک شان داده می شود، مادران سازوکارهای مناسبی از خود نشان می‌دهند تا بدون دخالت احساسات شان با فرزندان خود برخورد نمایند (مختاری، ۱۳۸۷).

 

شیوه آموزش این روش به صورت گروهی، موجب غنا بخشیدن به عوامل محافظتی کودکان و کاهش عوامل خطرساز و مرتبط با مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان خواهد شد (ساندرز، ۲۰۰۸). شفیع آبادی (۱۳۸۶)، بیان می‌کند آموزش گروهی والدین نوعی از تعلیم و تربیت گروهی است که آموزش وسیعی را شامل می‌گردد و به والدین کمک می‌کند تا دانش و توانایی‌های خود را در زمینه پرورش و تعلیم و تربیت کودکان به نحوه مطلوب گسترش دهند. در چنین موقعیت هایی برنامه آموزش فرزندپروری می‌تواند به والدین بیاموزد که چگونه با ارائه الگوهای مناسب، نقش مثبت تری را برای کودکان شان ایفا کنند و سبک های سالم زندگی را به خود بیاموزند و به کودکان شان منتقل کنند. در چنین حالتی با افزایش توانمندی های والدین، مشکلات رفتاری کودکان کاهش می‌یابد.

 

هشت روش عمومی که به آموزش خانواده اوتستیک، بیشتر مربوط می شود شامل آموزش، والدین به عنوان همکار درمانگر، روش رفتاری، تقویت ارتباط، روش شناختی، حمایت احساسی، حمایت بیمه ای و آموزش حمایتی می‌باشد (ربیعی و همکاران، ۱۳۹۰).

 

متخصصین معتقدند که کودک اوتستیک باید از همان کودکی ، آموزش های مناسبی جهت همبودی های ارتباطی و اجتماعی دریافت کند. با آغاز قرن بیستم ، این موضع فلسفی و کاربردی که والدین می‌توانند و باید در طراحی و اجرای سرویس های مداخلاتی کودکان اوتیسم همکاری کنند ، پذیرش بین‌المللی دریافت ‌کرده‌است (ربیعی و همکاران ، ۱۳۹۰).

 

با توجه به تحقیقات انجام شده مشکلات رفتاری کودکان اوتستیک به طور معناداری بالاتر از کودکان عادی است همچنین تعاملات والدین و کودکان دچار آسیب شده است. آموزش فرزند پروری مثبت می‌تواند باعث تغییرات مثبتی در مهارت های والدین و رفتارهای مشکل دار شود (نواک[۵] و هنریچ[۶]، ۲۰۰۸).

 

برنامه فرزندپروری مثبت با ارائه اطلاعات درباره اختلال اوتستیک، آموزش چگونگی رابطه مادر- کودک و مهارت های فرزند پروری می‌تواند در راستای کاهش مشکلات شدید رفتاری و هیجانی و درک و ارتقاء کیفیت رابطه مادر- کودک مورد استفاده قرار گیرد (پور احمدی و همکاران ،۱۳۸۸).

 

با توجه به تحقیقات انجام شده ‌در مورد اثر بخش بودن آموزش والدین در کاهش علائم و مشکلات رفتاری کودکان اوتستیک، در برخی از کشورها و عدم پژوهش در این زمینه در داخل کشور، پژوهش حاضر درصدد پاسخ ‌به این سوال است که آیا آموزش مهارت فرزندپروری مثبت به مادران کودکان اوتستیک در کاهش مشکلات رفتاری فرزندان شان تاثیر دارد؟

 

۱-۳ اهمیت و ضرورت تحقیق :

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...