• سبک‌های تفکر، سبک‌های آموزشی و شیوه های ارزشیابی باید مکمل یکدیگر باشند.

      • آموزش مبتنی بر سبک تفکر اجرایی بر سخنرانی، خواندن و از برخوانی گروهی برای پاسخهای مبتنی بر واقعیت تأکید می ورزند.ارزیابی مبتنی بر تفکر اجرایی بر پاسخ به سؤالهای چند گزینه ای و کوتاه پاسخ تأکید می‌کند؛ و سؤالهایی مانند “چه کسی گفت؟”،”تعریف کنید”، “خلاصه کنید”در این ارزیابیها استفاده می شود.

    • آموزش قانونی، بر طرح ها و تلاش های خلاقانه ودیگر فعالیت‌هایی از این قبیل تأکید می‌کنند. آموزش و ارزیابی قانونی در بر دارنده پرسشهایی مانند”ابداع کنید”،فرض کنید”و “اگرشما..”می‌باشد

  • آموزش قضایی، بربحث سقراطی، تلاش های تحلیلی و دیگر فعالیت‌های مبتنی بر تجزیه و تحلیل مبتنی است،آموزش و ارزیابی مبتنی بر تفکر قضایی دربردارنده پرسشهایی مانند “مقایسه کنید”،نقد کنید”،و ارزیابی کنید”می‌باشد.

منبع: (استرنبرگ،۱۳۸۱)-(شکریوهمکاران،۱۳۸۵)- (پیرمحمدی و همکاران،۱۳۸۹).

۲-۲-۶- تاریخچه ای از رابطه سبک تفکر و پیشرفت تحصیلی

روشن است که دیدگاه های افلاطون و ارسطو درباره ماهیت دانش در تاریخ یادگیری و تفکر نقش مهمی ایفا ‌کرده‌است. به اعتقاد افلاطون( ۳۴۷ -۴۲۷ ) پیش از میلاد مسیح، اگر آدمیان آنچه را که از راه حواس تجربه می‌کنند، حقیقت بدانند محکوم به گذراندن یک زندگی با باور شخصی و آلوده به جهان هستند. افلاطون اطلاعات حسی را سد راه و غیر قابل اعتماد می‌دانست، اما برای ارسطو (۳۲۲-۳۴۸) پیش از میلاد مسیح این نوع اطلاعات اساس همه دانش ها بود. ارسطو هرگز تفکر را نادیده نگرفت. به اعتقاد او تأثرات حسی تنها آغاز گر دانش هستند پس از آن ذهن باید بر این تأثرات تعمق کند تا قانونمندی های آن را کشف نماید. رنه دکارت( ۱۵۹۶ -۱۶۵۰ ) بعد از میلاد مسیح می گفت که ذهن آزاد و منحصر به انسان است. او در تبیین فعالیت ذهن بر اندیشه‌های فطری متکی بود و از این راه تأثیر افلاطون را بر فلسفه اش آشکار ساخت. جان لاک ( ۱۶۳۲-۱۷۰۴ )، قویاً با نظریه اندیشه‌های فطری مخالف بود و به اعتقاد او اندیشه ها از تجربه سرچشمه می گیرند(هرگنهان و السون، به نقل از خوئینی،۱۳۸۴). درقرن هجدهم فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت( ۱۷۲۴-۱۸۰۴ ) با این استدلال که عقل گرایی و تجربه گرایی، هر دو جایگاه خود را دارند دیدگاه دکارت و لاک را به صورت جدلی ترکیب کرد. او گفت هر دو باید در جستجوی حقیقت با هم کار کنند. امروز اغلب روان شناسان کانت را می‌پذیرند(استرنبرگ،۱۳۸۷). می توان گفت که آلپورت( ۱۹۳۷) با معرفی سبک‌های زندگی اصطلاح سبک را وارد روان شناسی کرد. از نظر او سبک‌های زندگی وسیله ای برای تشخیص انواع شخصیت و رفتار می‌باشند(خوئینی،۱۳۸۴). شناخت و درک مدل های مرتبط با سبک‌های تفکر و یادگیری در واقع یکی از پیشرفت‌های اساسی روان شناختی در قرن بیستم است(امامی پور و همکاران،۱۳۸۲).

رابرت استرنبرگ (۱۹۹۷) نخستین کسی است که مفهوم سبک‌های تفکر را معرفی و انواع سبک‌های تفکر را دسته بندی ‌کرده‌است(سیف،۱۳۹۱).

شواهد به دست آمده از مطالعات مربوط به سبکها نشان می‌دهد که مستندترین و علمی ترین رویکرد به سبک، رویکردی است که توسط استرنبرگ (۱۹۹۴،۱۹۹۸) ارائه شده است. استرنبرگ(۱۹۹۸) تلاش می‌کند تا رویکردهای متفاوت سبکها را تلفیق کند و با بیان نظریه خودگردانی ذهنی، به برخی از انتقادات وارد شده به نظریه های قبلی پاسخ دهد( فرخی،۱۳۸۳ به نقل از جهانشاهی و ابراهیمی قوام،۱۳۸۵). سبک‌های تفکر از قابلیت پیش‌بینی عملکرد تحصیلی برخوردارند و به بهبود آموزش و ارزشیابی کمک می‌کنند (استرنبرگ و زانگ ۲۰۰۱ به نقل از جهانشاهی،۱۳۸۵). تحقیقات نشان داده‌اند، دانش آموزان در محیط هایی که با سبک‌های تفکرشان همخوانی دارند بهتر از محیط هایی عمل می‌کنند که با سبک تفکر آن ها همخوان نیست(رینی و کلب۱۹۹۵ به نقل از جهانشاهی۱۳۸۵). از نظر استرنبرگ زمانی که سبک تفکر دانش آموزان با معلمان همسو بوده دانش آموزان عملکرد بهتری را نشان دادند(استرنبرگ،۱۳۸۱). سبک‌های تفکر و نقش آن ها در یادگیری و آموزش، در تحقیقات بسیاری مورد مطالعه قرار گرفته است. هرمن[۴۷](۱۹۹۶) بیان می‌کند؛ اگر فعالیت‌های آموزشی با مدل ترجیحی تفکر یادگیرنده، مطابقت داشته باشد، یادگیری تسهیل می‌گردد. مطالعات نشان داده‌اند که دانش آموزان فعال در یادگیری، در امر تحصیل موفق ترند. کلید فعال قرار دادن و نگه داشتن دانش آموز در فرایند یادگیری، مربوط به درک سبک‌های ترجیحی یادگیری و بالطبع سبک‌های تفکر آن ها می‌باشد که می‌تواند اثر مثبت و منفی در عملکرد یک دانش آموز داشته باشد( بیرکی[۴۸]، رادمن[۴۹]، دیوار[۵۰]، هارتمن[۵۱]۱۹۹۵، به نقل از جهانشاهیو ابراهیمی قوام، ۱۳۸۵). زنان و مردان نیز دارای سبک‌های متفاوت تفکر و یادگیری می‌باشند. مطالعات استرنبرگ(۱۹۹۶) ‌در مورد سبک‌های تفکر زنان و مردان نشان داد که زنان نسبت به مردان، اجرایی تر، محافظه کارتر و جزیی نگر تر هستند(استرنبرگ(۱۹۹۶ به نقل از جهانشاهی،۱۳۸۵).

زانگ(۲۰۰۲) به نقل از کدیور(۱۳۸۹)، در پژوهشی برروی دانشجویان دانشگاه های امریکا دریافت سبک تفکر اجرایی به طور مثبت معدل نمرات دانشجویان را پیش‌بینی می‌کند. همین طور، زانگ(۲۰۰۱) و زانک و استرنبرگ( ۱۹۹۸ ) این پژوهش را بر روی دانشجویان هنگ کنگ انجام دادند و دریافتند سبک‌های تفکر محافظه کارانه، اجرایی، مرتبه سالاری و درونی به گونه ای مثبت، با پیشرفت تحصیلی رابطه دارد. به علاوه سبک تفکر قانونی و آزاداندیش و بیرونی، گرایشی منفی به موفقیت تحصیلی دارند. از طرف دیگر، یافته های حاصل از بررسی های انجام شده در اسپانیا نیز نتایج هنگ کنگ را تأیید ‌کرده‌است(گانوگارسیا و هاگس،۲۰۰۰ به نقل از کدیور ۱۳۸۹).

استرنبرگ و گریگورینکو (۱۹۹۳) و گریگورینکو و استرنبرگ ( ۱۹۹۷) نقش سبک‌های تفکر را در پیشرفت تحصیلی دو گروه از کودکان تیزهوش شرکت کننده در یک برنامه مدرسه تابستانی ییل مطالعه کردند. آن ها نشان دادند، سبک‌های تفکر قضایی و قانونی به طور مثبت به پیشرفت تحصیلی دانش آموزان کمک می‌کند، در حالی که سبک تفکر اجرایی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان همبستگی منفی دارد(شکری و همکاران،۱۳۸۵). یافته های گریگورنکو و استرنبرگ ‌در مورد رابطه بین سبک‌های تفکر و عملکرد تحصیلی دانش آموزان نشان می‌دهد که سبک‌های تفکر با عملکرد تحصیلی رابطه داشتند(امامی پور و سیف،۱۳۸۲).

۲-۳- پیشینه نظری انگیزش پیشرفت

۲-۳-۱- تعریف انگیزش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...