تفاوت بین رهبری و مدیریت به دلیل همپوشی آن ها به آسانی قابل شناسایی نیست. اکثر مدیران از خود مهارت های رهبری نشان می‌دهند و در فعالیت های رهبری سهمی دارند(آراسته،۱۳۸۳،ص۵۶۱).

گاردنر[۲۷] فعالیت های مدیریتی رهبر را برنامه ریزی،تعیین اولویت ها،سازماندهی و تصمیم سازی می‌داند. رهبری به نوآوری بینش و جهت دهی اشاره می‌کنند در حالی که مدیریت به اجرا،ساختار و فعالیت های یکنواخت اشاره دارد.به زعم گاردنر (۱۹۹۰)رهبری،فرایند برانگیختن و یا سرمشق قرار گرفتن برای واداشتن گروه به منظور رسیدن به اهداف است. فایول[۲۸](۱۶۳۷) مدیریت را بر اساس پنج کارکرد، برنامه ریزی[۲۹] ،سازمان دهی[۳۰] ،فرماندهی[۳۱] ،هماهنگی[۳۲] و کنترل[۳۳] تعریف نموده است (آراسته، ۱۳۸۳،صص۵۶۲-۵۶۱).

به طور کلی می توان رهبری را شامل آینده نگری،جهت دهی برنامه ریزی،ایجاد تعهد،و بیان مشکلات و موانع بر سر راه تغییر و تحولات و امید وار ساختن برای غلبه بر آن ها دانست(همان منبع) .

عنصر مدیریت شامل تنظیم بودجه، تشکیلات و نیروهای انسانی،ارزیابی و از همه مهم تر مشکل گشایی است که تا حد زیادی آینده نگری،کارآمدی و کارایی را به ارمغان می آورد.به طور خلاصه می توان گفت رهبری، انجام کارهای صحیح و مدیریت اجرای کار ها به نحو صحیح است (آراسته،۱۳۸۳،ص۵۶۲).

وظایف اصلی مدیریت شامل برنامه ریزی،سازمان دهی،تأمین نیروی انسانی،هدایت و کنترل است. هر اندازه یک مدیر به فعالیت های اجرایی نزدیک شود وقت بیشتری را صرف هدایت ‌کرده‌است و هر اندازه از فعالیت های اجرایی دور تر شود،وقت بیشتری را صرف برنامه ریزی ‌کرده‌است(همان منبع).زمانی را که یک مدیر صرف کارهای فنی می‌کند را نمی توان جزء زمان مدیریت به حساب آورد.کارکنان به دنبال مدیران حرکت می‌کنند.‌بنابرین‏ مدیران باید به گونه ای عمل نمایند که انگیزه حرکت را در آن ها ایجاد کنند(آراسته،۱۳۸۳).

صاحب‌نظران آموزش عالی در دهه ۱۹۷۰ با توجه به ماهیت و رسالت های آموزش عالی و چالش های آموزش عالی نگاهی جدید به نحوه اداره ی مراکز آموزش عالی با توجه به ویژگی های آن نمودند (آراسته،۱۳۸۳).

۲-۱۳- آموزش عالی و زمینه‌های تحول آن

آموزش عالی یکی از زیر ساخت های نظام آموزشی هر کشور می‌باشد که وظیفه آن تربیت نیروی متخصص در حوزه های مختلف پژوهش و ارائه خدمات تخصصی در حوزه های متنوع علم و فناوری به جامعه است.آموزش عالی را در بعضی متون انگلیسی،آموزش پس از دوره متوسطه می دانند.شاید نتوان تعریف روشن و جامعی از آموزش عالی داد زیرا در جوامع مختلف دیدگاه ها نسبت به آموزش عالی متفاوت است.در یک تعریف کلی می‌توانیم بگوییم آموزش عالی عبارت است از«آموزش فراتر از سطح مدرسه،که در دانشگاه ها،کالج ها،و سایر مؤسسات مرتبط صورت می‌گیرد»(گیدنز ، ۱۹۸۹/ترجمه صبوری، ۱۳۷۶، ص ۸۰۱).

در میان نهاد های اجتماعی و اقتصادی که ظرف ۹۰۰ سال اخیر پا به عرصه وجود گذاشته اند،تنها تعداد انگشت شماری توانست‌اند‌مانند‌کالج هاودانشگاه‌ها دوام آورند و پایدار بمانند(آیکن بری ، ۱۹۹۱/ترجمه امیری ، ۱۳۸۰، ص ۸۱).دانشگاه ها همواره دو نقش ایجاد کنندگان تغییر و یا دریافت کنندگان و انتقال دهندگان آن را با هم ترکیب کرده و یا به صورت جداگانه این نقش را ایفا نموده اند(کبریایی ، ۱۳۷۹).

۲-۱۴- نقش و جایگاه آموزش عالی در توسعه

آموزش عالی از نقش و تاثیر گذاری اقتصادی مهمی برخوردار است،زیرا معرف نوع مهمی از سرمایه گذاری در منابع انسانی است که با فراهم کردن و ارتقای دانش، نگرش ها و مهارت های مورد نیاز کارکنان در زمینه‌های مختلف به توسعه اقتصادی کمک می‌کند (وودهال[۳۴] ،۱۹۹۲: ۹۹-۱۷۷ ).

نقش و جایگاه آموزش عالی در این عرصه زمانی می‌تواند روشن گردد که ‌به این حقیقت توجه شود که پیش‌بینی ها و برآوردهای علمی ،تغییرات و پیشرفت های سریعی را در حوزه فناوری (تکنولوژی) و به تبع آن در کارکرد نهادهای اقتصادی جامعه ترسیم می‌کنند.لذا از آنجایی که آموزش عالی افراد را با مهارت های تکنیکی و علمی مناسب تربیت و آماده می‌کنند،یکی از عناصر کلیدی در پیوند بین دانش علمی و کاربرد های آن برای تحقق پیشرفت های اقتصادی محسوب می‌شوند. (نوروز زاده ، فتحی واجارگاه ۱۳۸۷ : ۲-۱).

‌بنابرین‏،دانشگاه هاو مراکز آموزش عالی در بسیاری از جوامع توسعه یافته از دو طریق به گونه ای کار آمددر بازسازی و توسعه موفقیت آمیز اقتصادی مشارکت کرده‌اند؛اول،تربیت نیروی انسانی از نظر علمی و فنی با کیفیت به تعداد لازم ؛دوم،ایجاد محیط و شرایط تحقیق و توسعه که پیشرفت پایه ای را در توسعه صنعتی امکان پذیر می‌سازد(سینگ[۳۵] ،۱۹۹۶ :۱۵۹-۱۴۲ ).

آلتباخ[۳۶] (۱۹۸۸)، در مروری بر مسائل آموزش عالی در جهان سوم چنین نتیجه می‌گیرد:«آموزش عالی در جهان سوم،نهاد بسیار مهمی را تشکیل می‌دهد؛نه تنها به لحاظ این که تربیت نخبگان را بر عهده دارد و مبنایی را برای جامعه‌ای برخوردار از تکنولوژی مهیا می‌کند، بلکه از این نظر که مهم ترین نهاد فکری است که تاثیر بسیار گسترده ای بر فرهنگ،امور سیاسی و اعتقادی دارد.دانشگاهیان نه تنها از طریق نوشتن و تالیف،نقش عمده ای در جامعه ایفا می‌کنند،بلکه با دادن مشاوره به دولت و بخش صنعت،در حیات فکری و نظایر آن نیز مشارکت می نمایند. دانشگاه ها بخشی از یک شبکه بین‌المللی دانش هستند که از ریشه‌های تاریخی و ابعاد امروزی برخوردارند » (وودهال[۳۷]،۱۹۹۹ :۴۷۰ ).

امروزه دانشگاه واژه ای چند معنایی است: محل آموزش، محل ارائه درس،محل تربیت کارشناسان مورد نیاز سازمان ها،محل پژوهش،محل نقادی سیستم های اجتماعی،فرهنگی،علمی،محل‌اندیشه‌ورزی و خلاقیت و نوآوری و همه این کارکردهای متنوع و متضاد در موقعیت هایی تحقق می پذیرد یا انتظار می رود تحقق یابد که دانشگاه نامیده می شود.(یمنی دوزی سرخابی ،۱۳۸۸،:۱۴ ).

هرچند دانشگاه در لغت به معنی محل دانش است و بر اساس ماده یک قانون تأسيس دانشگاه به مؤسسه‌ ای که تعلیم درجات عالیه علوم و فنون و ادبیات و فلسفه و هنر کند ، اطلاق می شود ،(لغت نامه دهخدا).

از بعد جامعه شناسی آموزش عالی ، آلن تورن سه کارکرد برای دانشگاه مطرح می‌کند؛کارکردهایی که در تضاد و تعارض با یکدیگر عمل می‌کنند:

کارکرد بازتولید (تربیت نخبگان و تفسیر اطلاعات و در عین حال باز تولید ساختار و کارکردهای خود)؛

کارکرد سازگاری(سازگاری با تغییرات توأم با باز تولید خود)؛کارکرد تولید(تولید محصولات متنوع و دشواری جذب آن ها با توجه به ناهمگویی های ناشی از جهانی شدن اقتصاد).(همان منبع ،ص۵).

ارنست بویرز چهار رسالت اساسی را برای دانشگاه مطرح می‌سازد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...