مراحل تلفیق تکنولوژی با یادگیری
این الگو شکلی از تلفیق فناوری با مواد درسی، موضوعات و واحدهای درسی را نشان میدهد که فرمی اقتباس شده از کار لوریلارد[۳۰] (۱۹۹۳) توسط استونر[۳۱] (۱۹۹۶) است.
مؤلفهها و فعالیتها در چرخهی تلفیق شامل:
مرحله اول: شروع یا تمهید مقدمات
مرحله دوم: تحلیل و ارزشیابی
مرحله سوم: انتخاب فناوریهای یادگیری
مرحله چهارم: طراحی تلفیق و راهبردهای آن (رئیس دانا، ۱۳۸۷، ش۴، ۳۰، ص ۱۶)
مرحله پنجم: اجرا
مرحله ششم: کنترل کیفیقت کار تلفیق و ایجاد هماهنگی
مرحله هفتم: ارزشیابی از اجرا (رئیس دانا،۱۳۸۷، ش۵ ، ۳۳، ص ۱۲)
برای آشنایی بیشتر با مراحل یاد شده طرح تفصیلی این الگو ارائه میشود.
شکل- الگوی برگشت پذیر تلفیق در تکنولوژی یادگیری
تمهید مقدمات
-
- شناخت مسئله در وضعیت گوناگون
- بررسی و سنجش ابتدایی از موقعیت موجود
تحلیل و ارزشیابی
-
- تعیین هدفهای یاددهی-یادگیری
-
- گردآوری داده ها (درباره ماده درسی، منابع، دانشآموزان و خطمشیها و آییننامهها)
-
- تعیین نظام ارزشیابی
- تعیین مواد یا موضوعات دارای پتانسیل در عمل
انتخاب فناوریهای یادگیری
-
- جستوجو و گزینش فناوریهای مناسب با قابلیت جایگزین
-
- ارزیابی فناوریها از نظر تطابق با هدفهای آموزش
- انتخاب فناوری و تعیین چگونگی استفاده از آن
طراحی تلفیق
-
- برنامهریزی و طراحی فعالیتهای یادگیری
-
- سنجش برنامه های طراحی شده
-
- ارزشیابی مجدد از جورچین فعالیتها
-
- گردآوری و تهیه منابع (ابزار، نیروی انسانی و …)
- آزمون تکنولوژی یادگیری
اجرا
-
- معرفی و کاربرد مواد و موضوعات یادگیری و ابزارهای فناوری
-
- برپا کردن یا نصب سخت افزارها
-
- آشنایی مجریان و کارکنان با ابزارها
-
- امتحان کاربرد تکنولوژی یادگیری در موقعیت موجود
- استفاده از تکنولوژی یادگیری توسط معلم و دانشآموز
ارزشیابی اجرا پس از پایان آموزش رسمی و غیر رسمی
کنترل کیفیت و کسب اطمینان از درستی کار
هدایت کار تلفیق و جور کردن تکنولوژی با موقعیت یادگیری
-
- ارزشیابی تلفیقی در حین کار
- جرح و تعدیل تکنولوژی و مؤلفههای نظام یادگیری
ملاحظات مرتبط با انگیزش دانشآموزان
(رئیس دانا،شماره ۵، سال ۱۳۸۷، ۳۳،ص۱۲)
۲- مبانی نظری بهرهگیری از رسانه
الف- خاستگاه فلسفی بهرهگیری از رسانه
مبحث یادگیری و نظریات مربوط به آن همچون سایر حوزه های روان شناسی از ارتباط تنگاتنگی با فلسفه برخوردار است. آنچه امروزه تحت عناوین نظریات یادگیری مطرح است، در مسیر مباحث فلسفی پرورده شده و به شکل و محتوای کنونی رسیده است. رفتارگرایی فعلی شکل امروزی تداعی گرایی است که ابتدا ارسطو آن را ابداع کرد و بعدها به وسیله لاک، برکلی و هیوم به آن شاخ و برگ داده شد. نظریات شناختی فعلی ریشه در مباحث افلاطون دارد و از طریق دکارت، کانت و روانشناسان قوای ذهنی به ما رسیده است و نظریات عصبی فیزیولوژیک سیر پژوهشی جاری است که با تفکیک ذهن از بدن به وسیله دکارت آغاز گردید.
بر این اساس یکی از شاخههای فلسفه به بررسی مسائل تعلیم وتربیت اختصاص یافته است و از مباحث آن در حوزه آموزش و پرورش به صورت فلسفه ومبانی نظری طراحی و اجرای صحیح برنامه های آموزشی و شیوه تدریس، و همچنین بهره گیری از رسانه ها استفاده فراوان به عمل میآید. ( http:rahayi.ir, 99)
فلسفه آموزش و پرورش به بررسی ماهیت و اهداف آموزش و پرورش و ابزارهای آن میپردازد. علاوه بر این فلسفه آموزش خود را به عنوان بخشی از «نظریه آموزش» طبقهبندی کرده، و سعی در شناسایی ماهیت و ویژگیهای آن دارد. «نظریه آموزش» نوعی نظریه عملی است که سعی در فراهم آوردن رهنمود و روشنگری تمامی جنبههای مختلف آموزش و همچنین ساختار اجتماعی وابسته به آن دارد جهت دستیابی به این هدف، نظریه آموزش نیاز به فراهم کردن مفاهیم صحیح و دانش کافی از نحوه تدریس، یادگیری، روش های ارزیابی، ساختار و نحوه تغییر و تحول سیستمهای آموزشی و اجتماعی، نقش افراد ذینفع مربوطه و مسائل نظیر آن دارد.
در همین رابطه مکاتب فلسفی دیدگاه ویژهای را در مورد آموزش ارائه میدهند. مکاتبی چون ایده آلیسم[۳۲]، رئالیسم[۳۳] و پراگماتیسم[۳۴]، اگزیستانسیالیسم و…
از لحاظ زیربنای فلسفی، تکنولوژی آموزشی حاصل دستاوردهای پراگماتیسم بود که به آموزش و پرورش کاربردی تمایل داشت و موضوع تربیت را تغییر رفتار افراد مورد تعلیم به رفتارهای مطلوب میدانست. و به شدت بر تجربه و عمل و همچنین به کارگیری حواس در جریان کسب معرفت تأکید مینمود (افضلنیا، ۱۳۸۸، ش۷، ۷، ص ۲۶) از این رو از میان مکاتب فلسفی این مکتب را به اختصار مورد بررسی و تحلیل قرار میدهیم:
مکتب پراگماتیسم
واژه پراگماتیسم مشتق از لفظ یونانی “pragma” به معنی کار و عمل است. این واژه اولین بار اواخر قرن نوزدهم توسط “چالرز ساندرز پیرس”، منطقی دان آمریکایی در به کار برده شد. این مکتب فلسفی در تفکر و حیات عقلی امریکا تأثیر زیادی بر جای گذاشت. پراگماتیسم فلسفهای است که ما را به جستجوی فرایندها و اموری که برای یاری ما جهت به دست آوردن اهداف مطلوب به بهترین وجه عمل میکند، ترغیب میکند. پیشینه پراگماتیسم را میتوان در کارهای شخصیتهایی چون بیکن، جان لاک، روسو و داروین سراغ گرفت. اما عناصر فلسفی که به پراگماتیسم به عنوان یک فلسفه اصیل ثبات و نظم بخشیده، قبل ازهر چیز نوشته های بنیانگذاران این مکتب فلسفی چارزساندرز پیرس، ویلیام جیمز و جان دیوئی بوده است. هر چند مهد پراگماتیسم امریکا است، لیکن ریشههای آن را میتوان در سنت تجربهگرایی انگلیس جستجو کرد (نلر، ۱۳۸۳). اهمیت این مکتب فلسفی تا بدان جا است که به جرات میتوان گفت هیچ مکتب فلسفی یا فکری به اندازه این مکتب در قرن بیستم تاثیرگذار نبوده است (شعاری نژاد،۱۳۸۱، ۴۴، ص ۵۴)
پراگماتیسم واکنشی در برابر ایدهآلیسم بود و برخلاف ایدهآلیسم اعلام کرد که انسان تنها به آن چیزی معرفت دارد که از طریق حواس تجربه کردهاست. در واقع بنیانگذاران این مکتب معتقد بودند پراگماتیسم انقلابی بود علیه ایدهآلیسم و کاوشهای عقلی محض که هیچ فایدهای برای انسان ندارد. در این نگرش فلسفه مجموعه امور محض، انتزاعی و نامربوط به زندگی نیست، بلکه وظیفه اصلی آن حل مسائل انسانی است به نظر این متفکران، پراگماتیسم در حالی که این فلسفه روشی است درحل مسایل عقلی که میتواند در سیر ترقی انسان بسیار سودمند باشد.
در قلمرو معرفت شناسی پیروان پراگماتیسم معتقد هستند که معرفت از طریق تجربه حاصل میشود و تجربه چیزی جز تعامل فرد با محیط نیست.
آخرین نظرات