کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



بخش چهارم برنامه، افزایش صمیمیت جسمی همراه با طیف متنوعی از تظاهراتش همچون محبت، مهربانی و علاقمندی به امور شهوانی و جنسی را در بر ‌می‌گیرد. در اینجا صحبت ها و بحث هایی درباره تصمیمات اولیه درباره جنس، اسطوره­های جنسی، حسادت، ترجیح جنسی و جنسیت بعمل می‌آید. همچنین فیلم­ها، پیام ها و فنون دیگر نیز مورد استفاده قرار می گیرند.

بخش پنجم شامل روشن سازی انتظارات و اهداف است. در این مرحله، شرکت کنندگان مهارت­ های و بینش های کسب شده از برنامه ها را به کار می‌برند که به ایجاد یک تماس زوجی لذت بخش دو طرفه منجر می­ شود(برگر، ۱۹۹۹).

۲-۳-۴- برنامه پیشگیری و تقویت رابطه[۵۹] (P. R. E. P)

ریشه‌های اختصاصی این برنامه به میانه های دهه ۱۹۷۰ بر می‌گردد، زمانی که محققان زیادی درماندگی زناشویی را مورد مطالعه قرار دادند. در دانشگاه ایندیانا هووارد مارکمن[۶۰] و جان گاتمن[۶۱] از افرادی بودند که در این زمینه مطالعه کردند. این محققان در زوج های درمانده نقص های ارتباطی را پیدا کردند و نهایتاًً مارکمن ‌به این نتیجه رسید که کیفیت ارتباط قبل از ازدواج و قبل از درماندگی یکی از مهمترین پیش‌بینی کننده­ های درماندگی زناشویی آینده است. بر اساس این یافته­ ها مارکمن یک برنامه پیشگیری را به وجود آورد(استامن، ۲۰۰۰)

(P. R. E. P) بر دیدگاه سنتی رفتاری- شناختی و زوج درمانی رفتاری مبتنی شده است. ‌بنابرین‏ بر روش های تفکر( نگرش ها و انتظارات) و رفتارهایی(ارتباط و کنترل تعارض) توجه دارد که با شکست یا موفقیت زناشویی همراه می‌باشند. رویکرد مهارت محور بر این پیش فرض تکیه می‌کند که زوج ها می‌توانند رفتارهای تازه­ایی را یاد بگیرند که به آن ها کمک کند تا از زوال رابطه که به وفور در ازدواج دیده می­ شود، پیشگیری شود. این برنامه علاوه بر ریشه‌های رفتاری- شناختی بر طیف وسیعی از تحقیقات زناشویی متکی ‌می‌باشد. اگر چه مسیر مشخصی برای درماندگی زناشویی و طلاق وجود ندارد، اما شکل(۲-۷) در بر گیرنده یک الگوی کلی است که بر پایه مطالعات مختلف مربوط به ازدواج و رابطه، مسیر شکست ازدواج را نشان می‌دهد.

رضایتمندی از زمان با هم بودن

دلبستگی همراه با اضطراب از دست دادن

رشد تعهد برای امنیت­دادن به دلبستگی

ازدواج

مشکلات زندگی

کاهش فداکاری، سنگین شدن اجبارها و فشارها

شباهتها و تفاوت‌ها= جاذبه

برخوردها و انتظارات، نقص­های مهارتی،

خودبینی و خودحفاظتی

فقدان اعتماد، تحلیل رفتن دید طولانی با هم بودن، اضطراب مداوم

فشار زیاد و تلاش برای تغییر

کاهش دادن فشارها و طلاق

تحلیل رفتن صمیمیت

تفسیرهای منفی

نارضایتی همسر که با رنجش همراه می­ شود

اجتناب، برانگیختگی منفی

فشار زیاد و درماندگی

شکل (۲-۷). چگونه یک ازدواج می­میرد(برگر،۱۹۹۹؛ به نقل از فقیرپور،۱۳۸۳؛ ص۱۲۲)

در این مدل دو نفر از طریق آمیختن شباهت ها و تفاوت ها جذب یکدیگر می‌شوند. و وقتی مدت زمانی را با هم می گذارانند در صورتی که زمان رضایتبخش باشد نسبت به هم احساس دلبستگی می‌کنند. در این میان یک احساس اضطراب برای از دست دادن عشق بالقوه به وجود می‌آید. در این زمینه تعهد رشد می‌کند و تا حد زیادی اضطراب از طریق پیمان با هم بودن، رفع می شود. برای بسیاری از زوج ها این تعهد در جریان ازدواج به اوج خود می‌رسد. قبل از عروسی، بیشتر زوجها برای اولین بار درباره توانایی­شان برای دست به کار شدن با تعارض آزمون هایی کرده ­اند، اما آن ها در جریان دوستی­شان با بسیاری از موضوعات مهم و یا اختلاف ها روبرو نشده­اند. و این دلیلی است بر اینکه چرا در این مرحله رضایتمندی خیلی زیاد است.هنوز دلیل روشنی وجود ندارد که چگونگی زوج ها ارتباط برقرار می‌کنند و با تعارضات که داستان مهمی را درباره آینده شان خبر می‌دهد، دست به کار می‌شوند. فراتر از سطح رضایتمندی قبل از ازدواج، این زوج های متعهد باید در طی زمان به طور روز افزونی با مشکلات مربوط به باهم بودن روبرو شوند. همین امر توضیح می‌دهد که چرا بسیاری از زوج ها می ­توانند تعهد را به وجود آورند و تا زمانی که دلبستگی را دارند همچنان خوشحال باقی بمانند و ‌به‌تدریج‌ با خشم های پایدار و تعارضات حل نشده فرسایش پیدا ‌می‌کنند. اینکه آن ها درباره چه چیزی بحث ‌می‌کنند و چگونه بحث می‌کنند نتیجه انتظارات و توانایی شان برای برقراری ارتباط و مذاکره مؤثر است. بسیاری از این انتظارات و توانایی ها بر تجارب قبلی زندگی با خانواده اصلی، روابط گذشته و زمینه فرهنگی شان مبتنی است. الگوهای معینی از رویارویی نامناسب با تعارض که بر رابطه اثر تخریبی دارند، در بسیاری از ازدواج ها به طور تکراری ظاهر خواهد شد. علاوه بر این در طی زمان یک تغییر مهم در رابطه رخ خواهد داد، همسر فعلی بجای اینکه منشاء لذت یا حمایت باشد، به طور روز افزون با درد و ناکامی همراه می شود. برای بسیاری از زوج ها، این حالت پیش فرض اساسی مربوط به فلسفه باهم بودن را که ( داشتن یک دوست صمیمی و حمایت کننده در زندگی بود)، نقض می‌کند. ممکن است تعبیر های منفی تر از آنچه هست، تعبیر کنند، تدریجاً اطمینان کاهش می‌یابد و احساس دلبستگی که به تعهد منتهی می شد، شکننده می شود. و در واقع ما شاهد زوج هایی می‌شویم که باقربانی شدن تعهد در کوره داغ تعارض ها، آینده رابطه شان تهدید می شود. نهایتاًً از ازدواج پوسته ای می ماند و هر یک از زوج ها انتظار تغییر از دیگری را دارد. در این حالت برقراری مجدد نقطه نظر اولیه دشوارتر می‌گردد. در اینجا کلید های حفظ ازدواج در گرو تعهد به ‌عنوان فداکاری نیست بلکه بیشتر به ‌عنوان یک اجبار است. به عیارت دیگر حالا تصمیم برای ماندن یا ترک کردن بیشتر بر اساس مقایسه بهای ترک کردن در برابر اشتیاق برای ماند انجام می‌گیرد. در اینجا با توجه به نقطه نظر زوج ها ممکن است آن ها از همدیگر طلاق بگیرند و یا به یک زندگی زناشویی بدبخت گونه ادامه دهند. البته بعضی از زوج ها از این مکان توام با فشار زیاد و فداکاری کم، به رشد مجدد فداکاری، عشق و مثبت بودن در ازدواج، برمی­گردند. این الگوی مربوط به شکست ازدواج اهدافی را برای مداخله مطرح می­ کند که عبارتند از: الگوهای معین ارتباط، کنترل تعارض، باورهای با کارکرد بد و شناخت ها و انگیزه های مربوط به تعهد. چیزهایی وجود دارد که زوج ها می ­توانند یاد بگیرند و عمل کنند تا به آن ها کمک شود که در مسیر شکست قرار نگیرند و در مسیر دوستی، حمایت و صمیمیت قرار بگیرند(برگرو هانا،۱۹۹۹).

۲-۳-۵- مدل رفتاری – ارتباطی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1401-09-26] [ 10:43:00 ق.ظ ]




مرحوم صاحب جواهر در شرح عبارت صاحب شرایع و در مقام تحلیل فتوای عده‌ای از فقها مانند مرحوم شهید ثانی و محقق کرکی مبنی بر ضمانت و مسئولیت بازکننده در ظرف می‌فرماید: «عمل بازکننده در، برای تلف محتوای ظرف، سبب محسوب می‌شود. زیرا اگر او چنین کاری را انجام نمی‌داد، آنچه در ظرف بود تلف نمی‌شد. ضمناً فی مابین عمل شخص و تلف شدن محتوای ظرف، عامل دیگری وجود ندارد که بتوان تلف را به آن نسبت داد. پس در این فرض ضمانت بر عهده بازکننده در ظرف مستفر است[۱۰۰]». از توجیه و تحلیل مرحوم صاحب جواهر، لزوم رابطه مستقیم بین فعل و ضرر و اینکه ضرر مستقیم شرط تدارک و جبران آن است به خوبی استنباط می‌گردد.

گفتار هفتم: شرط ضرر مستقیم در قوانین موضوعه

بند اول: شرط ضرر مستقیم در قانون مدنی

ماده ۳۲۸ ق.م مقرر می‌دارد: «هرکس مال غیر را تلف کند ضامن آن است و باید مثل یا قیمت آن را بدهد…» طبق این ماده برای تحقق اتلاف (مباشرت در تلف) باید در نظر عرف بین تلف و کار مباشر رابطه علیت مستقیم باشد، چندان که بتوان گفت، نوعاً یا بر حسب خصوصیت‌های مورد تلف از لوازم کار آن است. در اتلاف رابطه علیت مستقیم بین کار مباشر و تلف، کافی است و چنانچه انتساب فعلی که موجب تلف شده­است به شخص ممکن نباشد نباید او را مسئول شناخت[۱۰۱].

ماده ۳۳۲ ق.م مقرر می‌دارد: «هرگاه یک نفر سبب تلف مالی را ایجاد کند و دیگری مباشر تلف­شدن آن مال بشود مباشر مسئول است نه مسبب. مگر اینکه سبب اقوی باشد مگر اینکه عرفاً اتلاف مستند به او باشد» بر اساس این ماده در اجتماع سبب و مباشر، مسئولیت مباشر به علت احراز رابطه‌ سببیت عرفی بین فعل زیانبار و زیان وارده می‌باشد حال طبق قسمت دوم این ماده چنانچه سبب دیگری بین عمل مباشر و زیان وارده واقع شود که رابطه علیت مستقیم را قطع نماید، و عرف نتواند زیان وارده را به عمل مباشرنسبت دهد و رابطه‌ سببیت بین فعل زیانبار و عمل مسبب را محرز بداند در این­جا فعل زیانبار رابطه‌ مستقیم با عمل مسبب داشته و بدین دلیل، عرف مسبب را مسؤل جبران زیان­دارنده می‌داند.

ماده ۳۳۴ ق.م مقرر می‌دارد: «مالک یا متصرف حیوان، مسؤل خساراتی نیست که از ناحیه آن حیوان وارد می‌شود، مگر اینکه در حفظ حیوان تقصیر کرده­باشد، لیکن در هر حال اگر حیوان به واسطه عمل کسی منشأ ضرر گردد، فاعل آن عمل مسئول خسارت وارده خواهد بود.»

در قسمت اخیر ماده‌ فوق الذکر که مسئولیت را بر عهده‌ کسی می‌داند که عمل او موجب ضرر شده­است در واقع زمانی می‌توان گفت مسئولیت برقرار است که عرف زیان وارده را مستقیما منسوب به عمل شخص نماید.

ماده ۱۱۵۱ ق.م.ف به صراحت لزوم شرط مستقیم بودن ضرر را برای جبران خسارت بیان کرده­است. در حالی­که قانون مدنی ایران ماده‌ خاصی را به طور صریح به لزوم وجود این شرط برای جبران خسارت اختصاص نداده­است. لیکن با بررسی برخی مواد این قانون لزوم وجود این شرط برای جبران خسارت به چشم می‌خورد.

بند دوم: آیین دادرسی مدنی

ماده ۵۲۰ ق.آ.د.م مصوب ۱۳۷۹ مقرر می‌دارد؛ «در خصوص مطالبه‌ خسارت وارده، خواهان باید این جهت را ثابت نماید که زیان بلاواسطه ناشی از عدم انجام تعهد یا تأخیر آن و یا عدم تسلیم خواسته بوده ­است در غیر این صورت دادگاه دعوای مطالبه خسارت را رد خواهد کرد.» ماده ۱۱۵۱ ق.م.ف، مقرر می‌دارد «در فرضی که عدم اجرای قرارداد ناشی از تقصیر عمدی مدیون است خسارت شامل تلفی است که طلبکار تحمل کرده یا منفعتی که از آن محروم مانده ­است، مشروط بر آن­که تلف یا منفعت فوت­شده نتیجه مستقیم و بی واسطه عدم اجرای عقد باشد» این ماده را ظاهراًً مبنای مسئولیت قراردادی و مسئولیت قهری می‌دانند[۱۰۲]. ماده ۵۲۰ ق.آ.د.م به تقلید از ماده ۱۱۵۱ ق.م.ف مسئولیت ناشی از عدم انجام تعهد و یا تأخیر در انجام آن (به استنثای خسارت تأخیر تأدیه که تابع ماده ۵۲۲ ق.آ.د.م منصوب ۱۳۷۹ است) و یا عدم تسلیم محکوم به را به جبران خسارت بلاواسطه محدود کرده­است لیکن دلیلی بر عدم حکومت آن در قلمرو مسئولیت خارج از قرارداد دیده نمی‌شود و برعکس از وجود وحدت ملاک بین این دو مسئولیت از جهت چگونگی رابطه‌ سببیت، حکومت قاعده مذکور در قلمرو مسئولیت خارج از قرارداد نتیجه­می‌شود.[۱۰۳]

منظور از این قاعده این است که حتی اگر بر طبق نظریه‌ تساوی شرایط، بدون وقوع عمل زیان­دیده، خسارت وارد نمی‌شود، در صورتی عامل، مسئول جبران خسارت خواهد بود که خسارت بلاواسطه و مستقیماً از عمل او ناشی شده­است[۱۰۴].

بند سوم: آیین­ نامه اجرایی قانون بیمه اجباری

لزوم مستقیم بودن ضرر در ماده ۴ آ.ا.ق.ب.ا نیز بدین عبارت آمده­است. «جبران خسارت مالی عبارت است از تأمین و جبران زیان‌های مستقیمی که در اثر حوادث مشمول بیمه به اموال و اشیاء تحت مالکیت یا تصرف قانونی اشخاص ثالث وارد می‌شود.»

برای مثال: شخصی در حادثه رانندگی آسیب می‌بیند و دادگاه به خسارت شکستن استخوان و بیکاری موقت او حکم می‌دهد. پس از چندی عوارض روانی و جسمی ناشی از آن صدمه بروز می‌کند و باعث از کار افتادگی همیشگی مجروح می‌شود؛ همسرش طلاق می‌گیرد و خانواده و دارایی‌اش بر باد می‌رود و به بدبختی می‌افتد. ولی آیا تمام این تیره­بختی‌ها را می‌توان از آثار تصادف رانندگی و نتیجه‌ مستقیم تقصیر خوانده‌ دعوی شمرد؟ بی­گمان پاسخ منفی است و عرف و ضررهای باواسطه را که علتی ویژه‌ خود دارند ناشی از سرعت غیر مجاز یا انحراف راننده‌ خطاکار نمی‌بیند[۱۰۵].

مبحث دوم: معیار و ضابطه تشخیص ضرر مستقیم

گفتار اول: طرح مطلب

یکی از شرایط مهم هم­زیستی افراد در جامعه، وجود روابط سالم اجتماعی می‌باشد. رابطه‌ای که هیچ­کس به دیگران ضرر نزند و از ناحیه‌ دیگران نیز متحمل خسارت نشود. در جامعه‌ای، استعدادها و خلاقیت‌ها شکوفا می‌شود که افراد آن تعاون اجتماعی را در حد اعلای خود رعایت نمایند. این آرزویی است که افراد، صرف نظر از ملیت و مذهب خود به دنبال آن بوده‌اند. نویسندگان قانون اساسی در بند ۵ اصل ۴۳ «از منع اضرار به غیر» سخن رانده‌اند تا آن­جا که این اصل بر سر اجرای حقوق نیز سایه افکنده و کسی نمی‌تواند اعمال حق خویش را وسیله‌ اضرار به غیر قرار دهد (اصل ۴۰ ق.ا) اما عملاً در جامعه شاهد ضررهای بیشماری هستیم که بخشی از این ضررها اجتناب­ناپذیر می‌باشند و طبع زندگی اجتماعی آن‌ ها را اقتضا می‌کند و به همین جهت حقوق به تقلید از عرف، چشم به روی آن‌ ها می‌بندد.

برای مثال اگر شما کالای محدودی را که به حراج گذارده شده­است زودتر از دیگران بخرید یا در اثر تبلیغ، گروهی از مشتریان کالایی را به مؤسسه‌ خود جلب کنید، به زیان دیگران اقدام کرده‌اید، ولی عرف آن را ضرر (به معنی حقوقی آن) نمی‌داند.[۱۰۶] از نظر دکترین حقوقی و قانون هر ضرری قابلیت جبران ندارد برای این­که ضرری قابلیت جبران داشته­باشد باید چند شرط وجود داشته­باشد که یکی از این شروط مستقیم بودن ضرر می‌باشد یعنی ضرری که در دید عرف مستقیماً ناشی از فعل زیانبار باشد.[۱۰۷]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:43:00 ق.ظ ]




جدول ۱: خلاصه سبک های تفکر استرنبرگ

کارکردها

سبک­های تفکر

ویژگی­ها

۱٫ قانون­گذارانه

به ایجاد، اختراع و طراحی تمایل دارند و کارها را با روش خود انجام می­ دهند.

۲٫ اجرایی

از دستورات دیگران پیروی ‌می‌کنند.

۳٫ قضایی یا ارزش­یابانه

درباره کارها و افراد قضاوت و ارزیابی ‌می‌کنند

شکل­ها

۴٫ شاهانه

می­خواهند در هر زمان به یک کار بپردازند و تقریبا همه انرژی خود را به آن اختصاص می­ دهند

۵٫ سلسله­مراتبی

ترجیح می­ دهند در یک زمان کارهای زیادی انجام بدهند و برای انجام دادن کارها و تخصیص انرژی و منابع به آن ها، اولویت­ بندی داشته باشند.

۶٫ جرگه سالاری یا گروه سالاری

تمایل دارند در یک زمان کارهای زیادی انجام بدهند، اما در اولویت­ بندی آن ها دچار مشکل می­شوند.

۷٫ بی­قانونی

روش­های تصادفی را برای حل مسائل به کار می­ گیرند؛ و از نظامها، قواعد، دستورالعملها و به طور کلی هر محدودیتی بیزارند.

سطح­ها

۸٫ کلی

تمایل دارند با کلیات و نیز صور کلی و انتزاعی درگیر باشند.

۹٫ جزیی

تمایل دارند با جزییات و نمونه ­های عینی و خاص درگیر باشند.

قلمروها

۱۰٫ درونی

تمایل دارند به تنهایی ‌کار کنند. بر دنیای خویش متمرکز و متکی به خود هستند

۱۱٫ بیرونی

با دیگران کار ‌می‌کنند، بر جهان بیرون متمرکز و به دیگران وابسته­اند.

گرایش‌ها

۱۲٫ آزاداندیشی

تمایل دارند کارها را با روش­های جدید انجام دهند؛ ‌بنابرین‏ با آداب و رسوم مخالفند و با آن ها مبارزه ‌می‌کنند.

۱۳٫ محافظه ­کارانه

کارها را با روش­های ازپیش تجربه­ شده و صحیح انجام می­ دهند و از آداب و رسوم پیروی ‌می‌کنند.

۲-۲-۶ ضرورت شناخت سبک های تفکر توسط کارکنان

سبک های تفکر ازاهمیتی ویژه برخورددار هستند ولی متاسفانه به دلیل ناشناخته ماندن و نا آگاهی از مفهوم سبک های تفکر، این سبک ها بسیار کم تر از آنچه استحقاقش بوده مورد توجه قرار گرفته است و بیشتر به عملکرد افراد اهمیت داده شده است (استرنبرگ، ۱۹۹۷). با توجه به اینکه سبک های تفکر یا شیوه های ترجیحی فکر کردن در افراد متفاوت است، طبیعتا عملکردها و توانایی‌های هر فرد نیز با توجه به سبک ترجیحی خود متفاوت خواهد بود ‌بنابرین‏ شناختن مفهوم سبک های تفکر به افراد در درک ارتباط بین آن سبک ها با توانایی ها از اهمیتی ویژه برخوردار خواهد بود. برای مثال فردی با سبک تفکر قانون‌گذار می‌تواند در نواندیشی، ابداع و اختراع از خودکارآمدی بالایی برخوردار باشد و یا کارمندی وظیفه شناس با سبک تفکر غالب غالب اجرایی مسلماً در پیروی از دستوذرات بهینه مرجع خود می‌تواند فردی خودکارآمد برای سازمان باشد. همچنین افرادی با سبک تفکر غالب قضاوتگری اگر در شرایط محیطی و فرهنگی مناسب قرار گیرند، مسلماً در زمینه ارزیابی و قضاوت می‌توانند افرادی خودکارآمد و موفق باشند. دیگر سبک های تفکر نیز در افراداز جایگاه بالایی برخوردارتد. یکی دیگر از ابعاد مسئله این است که امروزه در دیدگاه های تعلیم و تفکر یکی از کارکردهای اساسی تعلیم و تربیت است. شکست ها و موفقیت هایی که به توانایی ها نسبت داده شده، اغلب ناشی از سبک هاست. یک معلن باید بداند عملکرد ضعیف دانش آموز همیشه به علت عدم توانایی‌های نیست بلکه به خاطر عدم تناسب بین سبک های تفکر و انتظاراتی است که معلم از او دارد (استنبرگ، ۱۹۹۷)

نظریه ها و مدل­های بسیاری برای توصیف سبک­ها طراحی و ارائه ‌شده‌اند. تمامی این نظریه ­ها و مدل­ها بر این موضوع توافق دارند که تفاوت­های قابل توجهی در روش یاد­گیری و پردازش اطلاعات افراد وجود دارد. این موضوع نشان می­دهد که افراد به جهان به جهان به طور یکسانی نمی­نگرند و ممکن است هر فردی نسبت به دیگری و تعامل با جهان بیرونی علایق و تمایلات متفاوتی داشته باشند در بسیاری از محیط­ها و موقعیت­های آموزشی و شغلی بر توانایی‌های فردی تأکید می­ شود و به طور مطمئن توانایی­ ها برای موفقیت در مدرسه، موقعیت­های شغلی و زندگی بعدی مهم و ضروری هستند، اما باید توجه داشت که توانایی­ ها به تنهایی نمی­تواند عامل موفقیت باشند بلکه باید سبک­های تفکر و یادگیری را به عنوان یکی از عوامل مهم و مؤثر در موفقیت شغلی و تحصیلی افراد در نظر گرفت. افراد با توانایی‌های یکسان به دلیل وجود سبک­های تفکر متفاوت، توانایی‌های خود را به شیوه ­های متفاوتی به کار می­ گیرند در نتیجه به تقاضا و درخواست­های موجود در موقعیت­های آموزشی یا شغلی به طور متفاوتی پاسخ می­ دهند (استرنبرگ، ۱۳۸۱) مطالعه سبک تفکر نه تنها برای موقعیت­های مختلف آموزشی و شغلی امری مهم و ضروری است، بلکه عامل مهم کلیدی برای خلاقیت و شناخت افراد خلاق نیز به شمار می­روند. یکی از دلایل اهمیت شناخت سبک تفکر از نظر استرنبرگ «پیش‌بینی انتخاب­های شغلی و موفقیت شغلی مهم و ضروری هستند». مطالعه و تحقیق ‌در مورد سبک تفکر و تغییر ضرورتی روز افزون برای حرکت به سوی آموزش و پرورش است و در این حرکت، آگاهی و آمادگی مدیران در زمینه آشنایی سبک­های تفکر و تغییر اهمیت بسیاری دارد. ‌بنابرین‏ لازم است مدیران آموزشی با این مفاهیم آشنا شوند تا بتوانند از آن­ها در موقعیت­های اجرایی استفاده کنند و با به کارگیری آن­ها زمینه برای رشد فردی و سازمانی خود و دیگران فراهم نمایند، اما کمبود مطالعه و تحقیق پیرامون سبک تفکر و تغییر سازمانی و بررسی رابطه آن­ها در مدیریت آموزشی به شدت کاربرد آن­ها را در آموزش ورورش محدود ‌کرده‌است با درک چنین ضرورتی تحقیق حاضر سعی در توسعه این گونه مطالعات در آموزش و پرورش دارد (زارعی، ۱۳۸۵) در ضرورت انجام این تحقیق باید اشاره کرد که آشنایی با سبک تفکر می ­تواند به افراد کمک کند تا نقاط ضعف و قوت تفکر خود را تشخیص دهند و بفهمند چگونه می ­توانند استراتژی­ های خود را در تصمیم ­گیری و حل مسأله گسترش دهند. این امر می ­تواند سبب کاهش تصمیمات اشتباه افراد شود (زارعی متین، ۱۳۸۵،ص ۹). پیدا کردن رابطه بین نگرش مدیران و میزان پذیرش تغییر از سوی آن­ها در محیط کاری و تأثیر آن بر روی کارکرد آن­ها و در نهایت بهره ­وری و کارایی سازمان از ضرورت­های دیگر انجام تحقیق است.

۲-۳ مباحث نظری مربوط به رضایت شغلی

۲-۳-۱ مفاهیم و تعاریف رضایت شغلی

رضایت شغلی عبارت است از حدی از احساسات و نگرش­های مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند. وقتی که شخص می­گوید دارای رضایت شغلی بالایی است، این بدان مفهوم است که او واقعاً شغلش را دوست دارد، احساسات خوبی درباره کارش دارد و برای شغلش ارزش زیادی قائل است. نتایج تحقیقات نشان می­دهد که کارکنان با رضایت شغلی بالاتر، از نظر فیزیک بدنی و توان ذهنی در وضعیت خوبی قرار دارند (جواهری و همکاران، ۱۳۸۸). به دلایل زیر رضایت شغلی به عنوان یکی از مهمترین سازه ­ها در رفتار سازمانی و علم کسب و کار است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]




سنجش متغیر احساس از‌خود‌بیگانگی نیز، حاصل جمع نمره­هایی است که فرد از طریق پاسخ به پرسشنامۀ ازخودبیگانگی روانی ملوین سیمن (معرف‌هایی که پنج متغیر فوق را می­سنجند (P.A&V.B)) به دست ‌می‌آورد.

اعتماد به والدین و همسالان

در پژوهش حاضر، اعتماد به والدین و همسالان عبارت بود از نمره­ای که آزمودنی از طریق پاسخ به معرف‌هایی که در سیاهۀ دلبستگی آرمسدن و گرینبرگ نسخۀ تجدید نظر شده (I.P.P.A-R) برای سنجش این متغیر مشخص شده است به دست ‌می‌آورد.

ارتباط با والدین و همسالان

در پژوهش حاضر، ارتباط با والدین و همسالان عبارت بود از نمره­ای که آزمودنی از طریق پاسخ به معرف‌هایی که در سیاهۀ دلبستگی آرمسدن و گرینبرگ نسخۀ تجدید نظر شده (I.P.P.A-R) برای سنجش این متغیر مشخص شده است به دست ‌می‌آورد.

بیگانگی از والدین و همسالان

در پژوهش حاضر، بیگانگی از والدین و همسالان عبارت بود از نمره­ای که آزمودنی از طریق پاسخ به معرف‌هایی که در سیاهۀ دلبستگی آرمسدن و گرینبرگ نسخۀ تجدید نظر شده (I.P.P.A-R) برای سنجش این متغیر مشخص شده است به دست ‌می‌آورد.

کیفیت دلبستگی به والدین و همسالان

در پژوهش حاضر، کیفیت دلبستگی به والدین و همسالان عبارت بود از نمره­ای که آزمودنی از طریق پاسخ به سیاهۀ دلبستگی آرمسدن و گرینبرگ نسخۀ تجدید نظر شده (I.P.P.A-R) به دست ‌می‌آورد.

رفتار خرابکارانه[۲۴]

جهت عملیاتی نمودن متغیر وابسته (خرابکاری)، سه شیوه (صور موازی) اتخاذ گردید. این سه شیوه به قرار زیر است:

سنجش شدت نگرش افراد نسبت به اعمال خرابکارانه

شیوۀ مبتنی بر پرسش از کار دیگران (فرافکنی)

سنجش شدت کردار خرابکارانه (خرابکارانۀ) افراد

در پژوهش حاضر، نگرش به اعمال خرابکارانه عبارت بود از نمره­ای که آزمودنی از طریق پاسخ به معرف‌هایی که نیک­اختر (۱۳۷۸) در پایان­نامۀ کارشناسی­ارشد خود به کار برده بود[۲۵] و با تأیید استاد راهنما برای سنجش این متغیر مشخص شد، به دست ‌می‌آورد.

در بخش عملیاتی کردن خرابکاری به شیوۀ فرافکنی نیز در ذیلِ هر یک از معرف‌هایی که ‌در مورد سنجش شدت نگرش به کار گرفته شده بود، با نظر استاد راهنما این سوال مطرح شد، که «از ۱۰ نفر افرادی که با شما آشنایی دارند، چند نفر با ارتکاب چنین عملی مخالفتی ندارند»، سپس پیوستاری شامل نمرات صفر تا ده را در ذیل هر سوال قرار داده و پاسخگو می‌بایست یکی از این اعداد را علامت می‌زد؛ در شیوۀ اخیر به نوعی شدت تمایل به رفتار خرابکارانه سنجیده می‌شود. بدیهی است نمره­ای که پاسخگو از طریق پاسخ ‌به این سؤالات به دست ‌می‌آورد، نمرۀ فرافکنیِ خرابکاری را به دست می­دهد.

و نهایتاًً در پژوهش حاضر، شدت کردارِ خرابکارانه عبارت بود از نمره­ای که آزمودنی از طریق پاسخ به معرف‌هایی که نیک­اختر در پایان­نامۀ کارشناسی­ارشد خود (۱۳۷۸) به کار برده بود و با تأیید استاد راهنما برای سنجش این متغیر مشخص شد، به دست ‌می‌آورد.

فصل دوم: مبانی نظری و پیشینۀ پژوهش

هر چند خرابکاری ریشه در تحولات اخیر نظام جهانی دارد و از قدمت چندانی برخوردار نیست، لیکن هر گونه بررسی علمی و تجربی از خرابکاری بدون ارجاع به نظریه­ های کج­روی و انحرافات اجتماعی امکان­ پذیر نخواهد بود. البته به دلیل سابقه کمِ موضوع، کمتر نظریه­ای در این خصوص صورتبندی شده است.

با این حال، در منابع مختلف در خصوص رویکردهای نظری مربوط به خشونت و پرخاشگری به طور کلّی و خرابکاری به طور خاص، سه رویکرد عمده مطرح است که شامل: رویکرد زیست­شناختی، روانشناختی و جامعه­شناختی می­ شود (محسنی­تبریزی، ۱۳۸۳؛ رحمتی، ۱۳۸۲؛ عنبری، ۱۳۸۱).

لذا از آنجا که پژوهش حاضر، وجهۀ همت خود را در ارائۀ تبیین روانشناختی از موضوع قرار خواهد داد، از ذکر و توضیح رویکردهای زیست­شناختی، صرف­نظر کرده و بیشتر فعالیت خود را معطوف به بررسی موضوع از دیدگاه تلفیقی و روانشناسانه خواهد کرد. مع­هذا به ذکر نظریاتی در رابطه با موضوع خرابکاری خواهیم پرداخت که شواهد تجربی موجود (که در بخش مبانی تجربی خرابکاری اشاره ‌شده‌اند) به آزمونِ آن­ها پرداخته­اند.

۱-۲. تبیین­های سطح خرد روانشناسی

۲-۱-۱٫ نظریه های خرده‌فرهنگی

نظریه های خرده‌فرهنگی به موضوع رفتارهای بزه‌کارانه در میان جوانان طبقات پایین جامعه بر حسب ویژگی‌های خرده‌فرهنگی آنان نظیر ارزش‌ها، زبان و اسلوب‌های زندگی پرداخته‌اند (احمدی، ۱۳۸۴).

۲-۱-۱-۱٫ نظریۀ کوهن (ناکامی منزلتی)

کوهن[۲۶] (۱۹۵۵)، در نظریۀ ناکامی منزلتی[۲۷] خود تحت عنوان پسران بزه‌کار معتقد است طبقات پایین در جامعه، از نظر دستیابی به منزلت دچار ناکامی هستند. جامعه در عین حال که آن‌ ها را به کسب منزلت تشویق می‌کند، امکان دستیابی را در اختیار آن‌ ها قرار نمی‌دهد (ممتاز، ۱۳۸۱: ۱۰۰). به نظر کوهن، دانش‌آموزانی که در خانواده های طبقه پایین، جامعه‌پذیر شده‌اند، به طور نسبی قادر به همسازی با این معیارها نیستند و نمی‌توانند بر اساس این استانداردها با دانش‌آموزان طبقات اجتماعیِ دیگر رقابت کنند. یکی از راه‌‌هایی که آنان برای مشکل همسازی خود انتخاب می‌کنند، رفتار خرابکارانه، با مشارکت دانش­آموزانی است، که شرایط مشابهی دارند. آنان دارودسته‌های بزه‌کار شکل می‌دهند، زیرا اگر به تنهایی مرتکب رفتار خرابکارانه شوند، از دیگران جدا افتاده و موفق نخواهند شد. رفتار بزه‌کارانه در دارودسته‌های بزه‌کار مجموعۀ جدیدی از هنجارها را برای اعضای این دارودسته فراهم می‌کند، که با ارتکاب رفتار بزه‌کارانه علیه مظاهر فرهنگ طبقۀ متوسط نظیر تخریب اموال دولتی (شکستن کیوسک­های تلفن و پاره­ کردن صندلی‌های اتوبوس‌های عمومی و غیره) می‌توانند برای خود منزلت اجتماعی کسب کنند.

۲-۱-۱-۲٫ نظریۀ کلووارد و اوهلین (فراوانی فرصت‌های نابرابر یا فرصت افتراقی)

نظریۀ فرصت افتراقی[۲۸] کلووارد[۲۹] و اوهلین [۳۰]‌در مورد گرایش جوانان به ‌بزهکاری به ساختار فرصت مشروع و نامشروع تأکید دارد. به نظر آنان رابطۀ میان ارزش‌های فرهنگی از یک سو و فرصت‌های مشروع و نامشروع از سوی دیگر تعیین‌کنندۀ انواع و فراوانی ‌بزهکاری است. آن‌ ها بر این باورند، که ‌بزهکاری از نظر اجتماعی به صورت خرده‌فرهنگ بزه‌کار نمایان می‌شود و به همان گونه که در خرده‌فرهنگ بهنجار فرصت‌های مشروع وجود دارد، در خرده‌فرهنگ بزه‌کار هم فرصت‌های نامشروع برای نیل به هدف‌های فرهنگی وجود دارد (اشرف، ۱۳۵۵: ۱۸۸). کلووارد و اوهلین اعتقاد دارند که برخی از نوجوانان طبقۀ پایین که قادر به کسب موفقیت از راه‌های مشروع و نامشروع نیستند، به شکستی دچار شده‌اند که زاییدۀ عدم دستیابی مشروع به اهداف و دیگری عدم موفقیت در ایجاد فرهنگ‌های جنایی و ستیزه‌جویانه است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]




– سیستم آمیگدال از نظرتکاملی ، مقدم بر قشر مغزاست . وقتی که فرد با یک واقعه تهدید کننده رو به رو می‌شود ، آمیگدال پاسخ ترس را بر می انگیزد. اگر چه این پاسخ درطول هزاران سال دستخوش تغییرات بسیاری شده است، ولی با پاسخ حیوانات وحتی سایر موجودات رده های پایین تر نردبان تکاملی ، مشترک است . هیپوکامپ ، بخشی از قسمتهای قدیمی تر مغز از نظر تکاملی به شمار می رود که به قشر عالی مغز متصل است. قشر عالی مغز دربرگیرندۀ بخش‌هایی است که درطول تکامل انسان ، رشد یافته است (لدو ، ۱۹۹۶) .

۲-۲-تحریف های شناختی

۱-۲-۲-افکار خودآیند

این بخش ، مبنایی برای درک بیمار از این مسئله است که افکار مثبت و منفی درباره یک رویداد ، پاسخ هیجانی به آن رویداد را تعیین می‌کنند و هیجان ها می‌توانند بر سلامت جسمی از جمله تجربه درد اثر داشته باشند . افکار خودآیند افکاری هستند که بلافاصله پس از کسب اطلاع از هر گونه مطلبی به ذهن خطور می‌کنند . این افکار بسیار سریع به ذهن می‌آیند و تا زمانی که که فرد به آن ها توجه نکند ، ممکن است حتی از آن ها آگاه هم نشود . فرد ‌در مورد همه چیزهایی که در دنیای اطراف رخ می‌دهد حتی برای امور ناچیز هم افکار خودآیند دارد.افکار خودآیند می‌توانند به افراد در ایجاد مفهومی که از دنیا دارند کمک کنند . برای مثال ،می توانتصور کرد زمانی که فرد به خانه برمی گردد بجای پیدا کردن یادداشتی که به در نصب شده باشد ، می بیند که در باز است و فرد مطمئن است که صبح ، در را قفل ‌کرده‌است . اکنون چه نوع افکار خودآیندی خواهد داشت ؟ ( برنز،۱۹۹۰؛به نقل از قراچه داغی،۱۳۸۳).

افکار و هیجان ها

گام بعدی توضیح این نکته به بیمار است که چگونه افکار منجر به هیجان ها می‌شوند . برای برخی مردم این اولین باری خواهد بود که آن ها واقعا در این باره فکر می‌کنند که هیجان ها از کجا می‌آیند . توضیح دهید که اگر چه افکار خودآیند هدفمند هستند ، گاهی اوقات می‌توانند منفی و مبتنی بر اطلاعات اشتباه باشند . آن ها می‌توانند حتی افکار منفی بیشتری را برانگیزند که بر چگونگی احساس فرد( از نظر هیجانی و از نظر جسمی ) و چگونگی رفتار فرد اثر می‌گذارد .گفتگوی زیر را برای روشن شدن مطلب به کار ببرید :

احتمالا فرد می‌تواند زمانی را بیاد بیاورد که واقعا درباره چیزهایی ناراحت بوده است ، به تدریج ‌در مورد آن موضوع به لحاظ هیجانی برانگیخته شده است ، و بعد فهمیده است آنچه فکر ‌کرده‌است به شکل بدی اتفاق افتاده ، اصلا اتفاق نیافتاده است . شیوه ای که فرد درباره یک رویداد فکر می‌کند ، چه مثبت و چه منفی . هیجان های که تجربه می‌کند را تعیین می‌کند . افکار منفی به هیجان ها منفی منجر می‌شوند در حالی که هیجان های خوشایند با فکر کردن درباره افکار خوشایند ایجاد می‌شوند(رابرت فرنام، ۱۳۸۴).

برای آنکه موضوع را عینی تر و درک آن را ساده تر کرد ،می- توان ‌در مورد ارتباط بین افکار و احساسات گفتگو کرد ، زنجیره ای از رویدادها را روی برگه کاغذ در مقابل بیمار ترسیم کرد .

پس از دادن این اطلاعات ممکن است دقایقی را برای مرور مثال هایی از تجربه شخصی بیمار صرف کرد ، جایی که افکار به هیجان های مثبت و منفی خاصی منجر شده است . در ادامه مثالی ذکر می شود که می توان آن را برای نشان دادن قدرت افکار به کار برد .

موقعیت A : ماشینی به سرعت در حال حرکت است و در ترافیک از کنار ماشینی میان بر می زند و می رود .

درباره این شخص چه فکری می توان کرد؟

چه احساسی داشت ؟

موقعیت B : اکنون می توان فرض کرد که همسر راننده در صندلی عقب نشسته است و زمان زایمان او فرا رسیده است . او عجله دارد تا وی را به بیمارستان پائین خیابان برساند .

    • درباره این شخص چه فکری می توان کرد ؟

  • چگونه اطلاعات شیوه احساس کردن را تغییر خواهند داد ؟

می توان توجه کرد چگونه وقتی افکار درباره شخص و اعمالش تغییر می‌کند ، هیجان ممکن است از خشم به نگرانی تغییر کند (کرک،کیس و کلارک،۱۹۸۹؛به نقل از قاسم زاده،۱۳۸۷).

هیجان ها و درد

اکنون که بیمار درک کرد که افکار به هیجان ها منجر می شود به بررسی ارتباط بین هیجان ها و درد پرداخته شود . پژوهش ها و کارهای بالینی نشان می‌دهند که ارتباط بین هیجان های منفی ( مانند اضطراب و افسردگی ) و درد مزمن بسیار قوی است . در حقیقت افسردگی عامل رایج و مهم در تجربه درد مزمن است که با گزارش بالایی از درد ، تحمل پایین تر درد و ناتوانی زیاد ارتباط دارد. درصد زیادی از بیمارانی که به دنبال درمان برای درد مزمن هستند ، افسرده اند (مایکل فری ۱۹۹۹ ؛ به نقل از رابرت فرنام ،۱۳۸۴).

۲-۲-۲-تحریف های شناختی:

خطاهای شناختی شیوه های فکرکردن ‌بر اساس مفروضات اشتباه یا سوء تعبیرها است . پیش از آنکه یادبگیریم چگونه خطاهای شناختی را با فرایندی به نام “بازسازی شناختی”تصحیح کنیم ، شناخت انواع خطاهای رایج در فکرکردن می‌تواند کمک کننده باشد.

فهرست خطاهای شناختی را با عبارات زیر معرفی کنید:

فهرست تحریف های شناختی (برگرفته از برنز ، ۱۹۹۹)

    1. تفکر همه یا هیچ : وقتی فرد چیزها را ‌در طبقه بندی های همه یا هیچ می بیند . برای مثال ، اگرعملکرد فرد کمی پایین تر از حد کمال قرار بگیرد فرد خود را کاملا شکست خورده می بیند .

    1. تعمیم افراطی : وقتی که فرد یک رویداد منفی واحد را به عنوان یک الگوی پایان می بیند . برای مثال اگرفرد دریک مورد خوب عمل نکند فکر می‌کند در هیچ امری خوب نیست.

    1. فیلتر ذهنی : زمانی که فرد منحصراً جزئیات منفی را انتخاب می‌کند و بطورغیر قابل استثنا برآن تأکید می‌کند. ‌بنابرین‏ دید فرد از همه واقعیت ها تیره می شود. یک ضرب المثل خوب در این زمینه این است که افتادن یک قطره جوهر کل رنگ آب لیوانرا تغییر می‌دهد.

    1. دست کم گرفتن نکات مثبت:فرد با بی ارزش شمردن تجربیات مثبت ،اصرار بر مهم نبودن آن ها دارد . کارهای خوب را بی اهمیت می‌خواند ،می‌گوید که هر کسی می‌تواند این کار را انجام دهد.

  1. نتیجه گیری شتاب زده : زمانی که فرد یک واقعه را به طور منفی تفسیر می‌کند حتی اگردلایل معینی ‌وجود نداشته باشد.

الف) ذهن خوانی:بدون بررسی کافی نتیجه می‌گیرد که کسی در برخورد با او واکنش منفی نشان می‌دهد .( مثلا آن ها خسته اند ، آن ها روز بدی داشته اند) .

ب) پیشگویی: وقتی که فرد پیش‌بینی می‌کند که اوضاع بر خلاف میل او خواهد بود .

  1. نگاه دوتایی:وقتی که فرد اطلاعات را به گونه ای تحریف می‌کند که اجازه نمی دهد موقعیت را به طور واقع گرایانه ببیند.

الف)بزرگ نمایی:زمانی که فرد ‌در اهمیت چیزها اغراق می‌کند.

ب) کوچک نمایی: وقتی که فرد به طور نامتناسب چیزها را کوچک می شمارد.

    1. فاجعه سازی :زمانی که فرد پیامدهای شدید و ناگوار برای نتایج رویدادها پیش‌بینی می‌کند ، برای مثال رد کردن قرار ملاقات به معنای زندگی کردن در انزواست .

    1. استدلال هیجانی: زمانی که فرد فرض می‌کند هیجان منفی لزوماً چیزها را همان گونه که واقعا هستند منعکس می‌کنند. فرد ممکن است فکر کند”فرد آن را احساس می‌کند در نتیجه باید درست باشد” .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]