کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



 

ارزش کسب‌شده

 

۱-۴

 

 

 

سرمایه کسب‌شده

 

۵-۸

 

 

 

کیفیت کسب‌شده

 

۹-۱۲

 

 

 

رضایتمندی از برند

 

۱۳-۱۶

 

 

 

تعهد به برند

 

۱۷-۲۰

 

 

 

محرک تعهد

 

۲۱-۲۴

 

 

 

استمرار تعهد

 

۲۵-۲۷

 

 

 

مفهوم بازخرید

 

۲۸-۳۰

 

 

 

مفهوم وفاداری

 

۳۱-۳۳

 

 

 

دو ویژگی مهم پرسشنامه به‌عنوان ابزار گردآوری اطلاعات، عبارت‌اند از:
الف) روایی پرسشنامه
منظور از روایی، این است که پرسشنامه آنچه را که باید اندازه‌گیری کند، اندازه‌گیری می‌کند. درواقع هنگامی‌که به امید مطالعه یک مفهوم، مجموعه‌ای از پرسش‌ها را مطرح می‌کنیم، چگونه می‌توانیم اطمینان یابیم که واقعاً به اندازه‌گیری همان مفهوم موردنظر پرداخته‌ایم یا چیز دیگری را سنجیده‌ایم؟ این پرسش را می‌توان با آزمون‌های خاص روایی سنجی پاسخ گفت. به این منظور در این تحقیق، روایی پرسشنامه، با تدوین پرسش‌ها بر اساس مبانی نظری تحقیق و با تأیید و اظهارنظر اساتید و کارشناسان متخصص و استفاده ازنظرات فن (یکی از مهم‌ترین آزمون‌های روایی سنجی) در رابطه با وضعیت سؤالات، حاصل شده است، به‌طوری‌که یک نمونه مقدماتی انجام شده و با آزمون فوق و بررسی مجدد سؤالات، نواقص پرسشنامه رفع شده و پرسشنامه نهایی تهیه و تنظیم شده است.
ب) پایایی پرسشنامه
مقصود از پایایی آن است که اگر ابزار اندازه­گیرى را در یک فاصله زمانی کوتاه چندین بار و به گروه واحدی از افراد بدهیم نتایج حاصل باید نزدیک به هم باشد. هدف و منظور از سنجش پایایی و ثبات پرسشنامه این است که در زمان­ها و مکان­های مختلف قابلیت استفاده داشته باشد. درواقع پژوهشی پایاست که ابزار اندازه ­گیری آن معتبر باشد و چنانچه این پژوهش توسط فرد دیگر یا همان پژوهشگر دوباره در زمان­ها و مکان­های دیگر انجام بشود به همان نتایج مشابه بتوان دست یافت. برای اندازه­گیرى پایایی از شاخصی به نام «ضریب پایایی» استفاده می­کنیم که اندازه آن معمولاً بین صفر تا یک (۰ تا ۱)، تغییر می­ کند. ضریب پایایی «صفر»، معرف عدم پایایی و ضریب پایایی «یک»، معرف پایایى کامل است (خاکى، ۱۳۷۹).
دانلود پایان نامه
یکی از متداول­ترین روش­های اندازه ­گیری اعتماد­­پذیری یا پایایی پرسشنامه ­ها، استفاده از روش آلفای کرونباخ است که توسط کرونباخ ابداع شده است لذا با توجه به این‌که در این پژوهش، ابزار اصلی اندازه‌گیری داده ­ها پرسشنامه می­باشد پایایی پرسشنامه یا قابلیت اعتماد آن با بهره گرفتن از روش آلفای کرونباخ محاسبه شده است.
ضریب آلفای کرونباخ، برای سنجش میزان تک‌بعدی بودن نگرش­ها، عقاید، قضاوت‌ها و سایر مقولاتى که اندازه­گیرى آن‌ ها آسان نیست به کار مى‌رود. درواقع از این طریق می­خواهیم ببینیم تا چه حد برداشت پاسخگویان از سؤالات یکسان بوده است. اساس این ضریب بر پایه مقیاس­هاست و مقیاس­ها عبارت‌اند از: دسته­ای از اعداد که بر روی یک پیوستار به افراد، اشیاء یا رفتارها در جهت به کمیت کشاندن کیفیت­ها اختصاص داده می‌شود. ضریب آلفاى کرونباخ به روش زیر محاسبه می‌شود:
(‏۳‑۱)
که در آن k تعداد گویه ­ها،   واریانس جمع نمره‌های هر پاسخگو و  واریانس نمرات مربوط به گویه شماره i ­ام است.
در این پرسشنامه میزان آلفای کرونباخ کلی برابر با ۹۷۴/۰ است که مقدار مناسبی است. حال برای هر متغیر به‌صورت جداگانه آلفای کرونباخ را محاسبه می‌کنیم. همان‌طور که در جدول (۳-۲) مشاهده می‌کنیم تمام متغیرهای موردبررسی مناسب هستند و از اعتبار لازم و کافی برخوردارند.
جدول ‏۳‑۲: نتایج آلفای کرونباخ

 

 

متغیرها

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-07-28] [ 12:38:00 ق.ظ ]




سالم بن سلمه مى‏گوید: فردى نزد حضرت صادق علیه السّلام قرائت (قرآن) مى‏نمود و من شنیدم که او بر خلاف قرائت «ناس» (مردم) مى‏خواند. حضرت به او گفت: از چنین قرائتى خوددارى کن؛ آن چنان بخوان که مردم مى‏خوانند.
روایت مذکور که از جهت سند نیز معتبر است، دلالت دارد بر این که امام صادق (ع) به تصحیح قراآت مى‏پرداخته و آنها را بر قرائت مشهور که همان قرائت «ناس» است ارجاع مى‏داده است.
- عن عبد العزیز قال‏ سألت الرضا علیه السّلام عن التوحید فقال: کلّ من قرأ: قل هو اللّه احد، و آمن بها فقد عرف التوحید. قلت: کیف نقرأها؟ قال: کما یقرأ الناس (ابن بابویه، ۱۳۹۸ه.ق، ص۲۸۴؛ طبرسی، ۱۳۷۹، ص۱۰).
عبد العزیز گوید: از امام رضا (ع) درباره توحید سؤال نمودم. حضرت فرمود: هر کس سوره قل هو اللّه احد را بخواند و بر آن ایمان بیاورد، توحید را شناخته است. عرض کردم. چگونه سوره توحید را قرائت کنیم؟ حضرت فرمود: همان طورى که مردم مى‏خوانند.
بنابراین نقش راهنماییها و ارشادات ائمه اطهار(ع) در زمینهی شناخت قرائت صحیح نیز بسیار راهگشا و مفید است؛ به همین دلیل مرحوم طبرسی در تفسیر خود، از این روایات بهره جسته و استفاده از آنها را ملاکی برای تعیین قرائت صحیح از نادرست دانسته است؛ همانطوری که در ذیل آیه ۱۱۲ سوره مائده توضیحاتی در این خصوص بیان مینماید.
پایان نامه - مقاله - پروژه
آیه شریفه میفرماید:
إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛ به یاد آر زمانى که حواریین عیسى به وى گفتند: اى عیسى بن مریم؛ آیا پروردگار تو توانایى دارد مائده‏اى از آسمان بر ما نازل کند؟ گفت: بپرهیزید از خدا اگر دارنده ایمانید (مائده/۱۱۲).
کسایی در «هل یستطیع ربک»، فعل را به تاء و «ربک» را منصوب و دیگران فعل را به یاء و «ربک» را مرفوع خوانده‏اند (شافعی الحفیان، ۱۴۲۳ق، ص۳۱۱؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج۷، ص۲۳۲).
طبرسی مینویسد: وجه قرائت اول این است که مقصود «هل تستطیع سؤال ربک» است؛ یعنى آیا قدرت دارى که از پروردگار خود سؤال کنى؟ البته درباره قدرت او شک نداشتند. مى‏خواستند بگویند: تو که مى‏توانى چرا سؤال نمى‏کنى؟! طبق این قرائت «ان ینزل» متعلق است به مصدرى محذوف. یعنى «هل تستطیع ان تسال ربک انزال مائده» آیا مى‏توانى نازل شدن مائده را از خدا بخواهى؟ (همان).
ایشان پس از توضیحاتی درباره قرائتهای متفاوت از آیه مورد نظر، در تایید گفتار خویش و تایید قرائتها به سخنانی از امام صادق (ع) استناد مینماید آنجایی که میگوید:
از امام صادق (ع) روایت شده است که یعنى: «… هل تستطیع ان تدعو ربک». (همان).
ذکر این روایت در تفسیر مجمع البیان، بیانگر این نکته است که امام صادق(ع) نیز، فعل را با تاء و ربک را منصوب قرائت کردهاند. و مرحوم طبرسی این روایت را دلیلی بر صحت قرائت مذکور معرفی مینماید.
نمونهای دیگر از این بحث آیه زیر است:
وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ؛ و او است که در پیشاپیش رحمت (باران) خود بادها را مژده دهنده مى‏فرستد تا آن گاه که ابرى سنگین بردارد آن را به سرزمین مرده برانیم بدان وسیله آب فرو باریم و با آن آب از هر گونه میوه‏ها (از زمین) بیرون آوریم، هم چنان مردگان را بیرون آوریم شاید شما متذکر شوید (اعراف/۵۷).
طبرسی مینویسد: ابن کثیر «الریح نشرا» به ضم نون و شین خوانده است. طبق این قرائت مقصود از الریح کثرت و صفت آن جمع است. مقصود بادهاى متفرق و پراکنده است. پیامبر اسلام در موقع وزش باد مى‏فرمود:
اللهم اجعلها ریاحا و لا تجعلها ریحا؛ خدایا آن را بادها قرار ده نه یک باد! (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۹، ص ۱۳۶).
وی میگوید: علت این روایت آن است که هر جا “ریاح” به صورت جمع به کار رفته برای رحمت بوده و هر جا که مفرد به کار رفته، برای عذاب استعمال شده است (همان).
۷-۲-۴- استفاده از چند معیار باهم
همانطور که گفته شد؛ تفسیر مجمع البیان را میتوان به عنوان یکی از منابعی به حساب آورد که دربردارنده و حاوی مطالبی بسیار مهم در باب اختلاف قراءات است. گاهی در ذیل آیهای، فقط از یک معیار برای اثبات یا رد قرائتی بیان کرده است؛ اما گاهی اوقات نیز چندین روش و معیار و ملاک را در جهت اثبات مدعا به کار برده است که در زیر به بیان برخی از آنها میپردازیم. به عنوان نمونه درباره آیه :
قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ ؛ ما مى‏دانیم که گفته‏هاى آنان تو را اندوهگین مى‏سازد، و این حرفها در حقیقت تکذیب تو نیست، و لیکن ستمکاران آیات خدا را انکار مى‏کنند (انعام/۳۳).
طبرسی درباره لفظ «یکذبوک» در این آیه از چندین معیار استفاده نموده است:
ابتدا اختلاف قرائتها را یادآور میشود که؛ نافع و کسایى و اعشى از ابو بکر به ضم یاء و سکون کاف خوانده‏اند؛ و معیار هماهنگی با روایات ائمه اطهار(ع) را برمیگزیند و میگوید: قرائت امام على (ع) نیز همین است. از امام صادق (ع) نیز روایت شده است. دیگران به فتح کاف و تشدید ذال خوانده‏اند. و در توجیه قرائت دوم از معیار هماهنگی با قواعد ادبیات عرب استفاده مینماید و میگوید: قرائت دوم به این مناسبت است که باب تفعیل براى نسبت دادن کارى به کسى مى‏آید. مثل «زنیته». یعنى: نسبت زنا به او دادم. باب افعال هم به همین معنى آمده است. مثل «اسقیته» یعنى: به او گفتم خدا تو را آب دهد. و سپس در تایید گفتار خود از معیار مطابقت با شعر شعرا بهره میبرد و مینویسد: شاعر گوید:
و اسقیه حتى کاد مما ابثه تکلمنى احجاره و ملاعبه‏
یعنى: به او گفتم خداوند آبت دهد. تا آنجا که نزدیک بود سنگهاى آن با من سخن گویند.
بنا بر این وی هر دو قرائت، را به یک معنى میداند و هر دو را تایید مینماید. سپس میافزاید که: مؤید دیگر قرائت اول، گفته کمیت است:
و طائفه قد ا کفرتنى بحبکم و طائفه قالت مسی‏ء و مذنب‏
یعنى: گروهى به دوستى شما مرا کافر خوانده‏اند و گروهى مرا گنهکار و بدکار.
همچنین وی از اقوال و سخنان و لغت عرب نیز استفاده نموده و میگوید: گفته‏اند: عرب مى‏گوید: «اکذبت الرجل»؛ یعنى نسبت دروغ به او دادم (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۸، ص ۶۸).
بنابر آنچه گفته شد؛ طبرسی در تایید قرائتهای فوق از معیارهای زیر استفاده نموده است: هماهنگی با روایات معصومین(ع)، استفاده از قواعد ادبیات عرب، هماهنگی با شعر شعرای فصیح عرب، استفاده از اقوال، سخنان و لغت عرب.
نمونه دیگر آیه زیر است: خداوند در قرآن کریم میفرماید:
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَهٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ؛ به خدا قسم‏هاى مؤکد خورده‏اند که اگر معجزه‏اى به سوى آنان بیاید بدان ایمان آورند، بگو معجزه‏ها فقط نزد خدا است شما چه مى‏دانید که چون معجزه‏اى بیاید ایمان نمى‏آورند (انعام/۱۰۹).
در تفسیر مجمع البیان آمده است: ابن کثیر و بصریان و ابو بکر از عاصم و نصیر از کسایى و خلف، «انها» را به کسر همزه و دیگران به فتح همزه قرائت کرده‏اند.
ابو على گوید: «ما» کلمه استفهام و فاعل «یشعر» ضمیرى است که به «ما» برمیگردد. کسانى که «انها» را به کسر خوانده‏اند؛ بنا بر استیناف است. و کسانى که به فتح خوانده‏اند؛ بنا بر این است که «یشعرکم» به معناى «یدریکم» باشد، که هم به حرف جر متعدى میشود و هم بدون جر. در صورت دوم «انها» محلا منصوب و در صورت اول یا محلا مجرور یا منصوب است (استفاده از قواعد ادبیات عرب). در هر صورت، طبق این قرائت، آیه را دو جور مى‏توان معنى کرد:
۱- «ان» به معناى «لعل» است. چنان که شاعر گوید:
أ عاذل ما یدریک ان منیتى الى ساعه فى الیوم او فى صحى الغد (استفاده از شعر شعرای عرب).
یعنى: آیا آنچه که تو را فهمانیده است، سرزنش کنم؟ شاید مرگ من همین امروز فرا رسد یا بامداد فردا.
بنا بر این، یعنى چه چیز شما را مى‏فهماند؟ شاید وقتى بیاید ایمان نیاورند.
چنان که مى‏بینیم در قرآن کریم «لعل» بعد از علم آمده است. مثل: «وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى» (عبس/ ۳). (هماهنگی با آیات قرآن کریم).
۲- اینکه «لا» زاید باشد. یعنى: چه شما را مى‏فهماند که وقتى بیاید، ایمان مى‏آورند؟ در شعر زیر ممکن است «لا» را زاید و غیر زاید دانست:‏
ابى جوده لا البخل و استعجلت به نعم من فتى لا یمنع الجوع قاتله ‏ (استفاده از شعر شعرای عرب).
یعنى: او جوانمردى است که از بخل امتناع مى‏کند و بیدرنگ پاسخ مثبت مى‏دهد و قاتل خود را محروم نمیکند. در این شعر اگر «البخل» را نصب بخوانیم، لا زایده و اگر به جر بخوانیم غیر زایده است ( طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۸، ص ۲۲۶).
طبرسی در اینجا نیز از معیارهای، شعر، ادبیات عرب و مطابقت با آیات قرآن استفاده نموده است.
فصل پنجم
نقش اختلاف قرائتها در برداشتهای تفسیری مجمع البیان
طرح مساله
گرایشهای مختلف مفسران در برداشت از قرآن و توجه به شیوه های مختلف تفسیری و اختلافها و اشتباهات آنان، همگی حاکی از آن است که هرکس بخواهد به تفسیر قرآن و فهم مراد خدای متعال از آن بپردازد، نیازمند آن است که قواعدِ متقنی را بر مبنای بدیهیات عقلی و قطعیات و مسلمات شرعی و ارتکازات عقلایی، برای برداشت از قرآن شناسایی کند ؛ تا در مهلکهی استحسان و برداشت بیملاک از قرآن نیفتد و با تقلیل خطاها به مراد واقعی خدای متعال نزدیکتر شود و در پرتو تبیین دقیق این قواعد، هم تفاسیر موجود را محک زده و صحت و سقم برداشتهای موجود در آن را بازشناسد و هم مبنای مناسبی برای تفسیر صحیح فراهم آورد.
این قواعد تفسیری عبارتند از: مجموعهای از ضوابط کلی که برداشت صحیح از آیات قرآن بر آن استوار است و سامانیابی تفسیر صحیح، در گرو شناخت این امور و رعایت آنها میباشد ( رجبی، ۱۳۸۳، ص۴؛ مرادی، ۱۳۸۲، ص۱۰۹؛ رضائی اصفهانی، ۱۳۸۲، ص۴۷۲). و از آنجایی که یکی از مهمترین مبادیِ قواعدِ تفسیری، بحث اختلاف قرائتها و شناخت قرائت واقعیِ قرآن کریم است (رجبی، ۱۳۸۳، ص۴)؛ بنابراین نقش اختلاف قرائتها در برداشتهای تفسیریِ مفسر، بسیار حائز اهمیت است.
همچنین توجه به قرائت قرآن کریم و کیفیت ادای آن، برای ارائه تفسیری صحیح از قرآن کریم، از آن جهت لازم و ضروری است که گاهی اوقات به واسطهی قرائتهای متعدد از یک آیه، برخی از وجوه و معانی احتمالی، بر برخی دیگر، ترجیح مییابند. گاهی اوقات نیز توسط همین اختلاف قرائتها، معنی آیه، آشکار و واضحتر میگردد. بنابراین و به طور کلی؛ نقش اختلاف قرائتها در تفسیر را میتوان در “ارائه کردن بیش از یک معنی برای لفظ و یا آیه” خلاصه نمود (متولی، ۱۴۲۰ق، ص۴۱).
تفسیر مجمع البیان یکی از تفاسیر مهم جهان تشیع محسوب میشود. که اختلاف قرائتها جزء بسیار مهم و جدانشدنی از آن به شمار میروند. و شیخ طبرسی نیز به زبانی گویا آنها را بازگو نموده است؛ گاه قرائتی را رد و دیگری را تایید مینماید؛ و گاه نیز تمام قرائتهای وارده را بر طبق معیارهای قرائت صحیح از دیدگاه خود، مورد تایید و پذیرش قرار میدهد. علاوه بر این؛ قرائتها برخی اوقات به صورت آگاهانه و گاهی به صورت ناخودآگاه در برداشتهای تفسیری وی تاثیرگذار بوده است به گونه ای که در نتیجه این تفاوت قرائت، معنا به کلی عوض شده و گاه عکس برداشت های دیگر معنا شده است، پژوهش حاضر در صدد است که موضوعات متعدد تفسیری را که به نوعی متأثر از اختلاف قرائت در تفسیر مجمع البیان است را واکاوی کند؛ تا میزان تاثیر این قرائتها را در برداشتهای تفسیری ایشان به روشنی نشان دهد؛ که برای این منظور و جهت تسهیل در مطلب، به دو طبقه؛ الف) آیات الاحکام و ب) دیگر موضوعات تفسیری دستهبندی شده است.
تاکنون هیچ کتاب و یا تحقیق مستقلی تحت عنوانِ «نقش اختلاف قرائتها در برداشتهای تفسیری طبرسی در مجمع البیان» نگاشته نشده است؛ هرچند که در لابه لای برخی مقالات به صورت جزئی، به مسئله اختلاف قرائتها از دیدگاه مرحوم طبرسی و تاریخ آن پرداخته شده است؛ اما درباره نقشی که این اختلاف قرائتها در تفسیر وی نموده است، بحثی نشده است. بنابراین نوآوری این تحقیق در این است که به کُنه و عُمقِ برداشت تفسیری طبرسی در مجمع البیان پرداخته و لذا به صورت عینی و ملموستر، چگونگیِ تاثیر اختلاف قرائت در برداشتهای این مفسر جلیلالقدر قابل تشخیص است.
۱- ۵- تاثیر در حوزه آیات الاحکام
واقعیت این است که بعضى از مسائل علوم قرآنى، ارتباطى تنگاتنگ با مباحث فقهى دارند؛ از جمله این مسائل، بحث قراءات قرآنى است که با برخی احکام فقهی در ارتباط است. جلال الدین سیوطى در اشاره به این امر مى‏نویسد: به سبب اختلاف در قراءات، اختلاف در احکام پیدا مى‏شود؛ از این رو اختلاف در حکم فقها، گاهی اوقات با اختلاف در قرائت پیوند دارد (سیوطی، ۱۳۸۰، ج۱، ص۲۷۰؛ و به نقل از: کلانتری ارسنجانی، ۱۳۸۴، ص ۳۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:37:00 ق.ظ ]




جدول ۴-۱۳ یافته­های مربوط به مقایسه مؤلفه­ های مشارکتی در دو گروه روستاهای توسعه­نیافته و توسعه­یافته را نشان می­دهد. بر مبنای یافته­های این جدول بین میانگین دو گروه در مورد ارتباط و مشورت با مدیریت روستا، مشارکت و عرضه نیروی کار عمرانی و مشارکت مالی تفاوت آماری معنی‌داری وجود دارد. در همه این مؤلفه­ ها میانگین گروه توسعه­یافته از گروه توسعه­نیافته بیشتر می‌باشد. نقش مشارکت در توسعه­روستایی در دهه­های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مطرح شد و مشارکت روستاییان و ساز وکارهای جهت جلب و به کارگیری آنها در برنامه ­های توسعه روستایی مورد توجه واقع شد و مفهوم جدید توسعه مشارکتی مطرح شد، و عنوان شد که مشارکت همه­جانبه برای توسعه نواحی روستایی ضروری می­باشد، چرا که هر کدام از بخش­ها به تنهایی نمی ­توانند منابع لازم برای توسعه را فراهم سازند (میسرا، ۲۰۰۵). چمبرز نیز به نقش مشارکت در توسعه اشاره داشته و یکی از عوامل توسعه­نیافتگی و فقر را عدم مشارکت می­داند و گاندی تحول و توسعه روستایی را از طریق مشارکت ممکن می­داند (مطیعی­لنگرودی، ۱۳۸۸). مختاری­حصاری و زارعی­دستگردی (۱۳۸۶) نیز عنوان داشته اند عدم وجود مشارکت از موانع توسعه­نیافتگی روستایی می­باشد، همچنین سلمانی و همکاران (۱۳۸۹) مشارکت را از عوامل توسعه­روستایی دانستند. با توجه به تأکید نظریه پردازان متعدد بر نقش مشارکت در توسعه­روستایی و در این­که در ابعاد مختلف مشارکت در دو گروه تفاوت معنادار وجود داشت به نظر می­رسد که مشارکت در روستاهای توسعه­نیافته وضعیت مناسبی ندارند و نبود مشارکت را می­توان یکی از عوامل توسعه­نیافتگی این روستاها بشمار آورد. به نظر می­رسد در مناطق توسعه­نیافته با توجه به به ساختار سیاسی متمرکز به مشارکت به عنوان وسیله­ای برای رسیدن به هدف توسعه نگریسته نشده است. اما بین دو گروه از نظر مشارکت سیاسی تفاوت معناداری وجود ندارد (۳۸۴/-=T و ۷۰۱/۰=P).
پایان نامه - مقاله - پروژه
جدول ۴- ۱۳- مقایسه مؤلفه­ های مشارکتی در روستاهای توسعه­یافته و توسعه­نیافته

 

متغیر توسعه­یافته توسعه­نیافته T P
میانگین انحراف معیار میانگین انحراف معیار
ارتباط و مشورت با مدیریت روستا ۷۱/۳ ۹۴/۰ ۰۰/۳ ۰۹/۱ ۴۲۹/۵- ۰۰۱/۰
مشارکت و عرضه نیروی کار عمرانی ۷/۳ ۷۵/۰ ۱۴/۳ ۹۷/۰ ۴۳۴/۵- ۰۰۱/۰
مشارکت مالی ۵۴/۳ ۷۷/۰ ۵۶/۲ ۰۵/۱ ۳۱۳/۸- ۰۰۱/۰
مشارکت سیاسی ۵۵/۳ ۸۳/۰ ۵۰/۳ ۱۱/۱
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:19:00 ق.ظ ]




دیپتاسیم فسفات

 

۲

 

 

 

پلیسوربات ۸۰

 

۱

 

 

 

تریآمونیوم سولفات

 

۲

 

 

 

استات سدیم

 

۵

 

 

 

سولفات منیزیم

 

۲/۰

 

 

 

سولفات منگنز

 

۰۵/۰

 

 

 

- برای تهیهی یک لیتر از محیط کشت مایع، ۲/۵۲ گرم از محیط کشت به یک لیتر آب اضافه شد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
- به منظور تهیهی محیط کشت MRS جامد با ۵/۱ درصد آگار، ۱۵ گرم آگار - آگار به یک لیتر محیط کشت مایع اضافه شد.
-pH نهایی محیط کشت MRS مایع معادل ۲/۰±۶ است.
- محیط مانیتول آگار پایه
به منظور تهیه محیط کشت اختصاصی برای شمارش سلولهای لاکتوباسیلوس پلانتاروم A7، اجزای تشکیل دهنده محیط کشت MRS (جدول ۲-۱) در یک لیتر از محیط کشت مایع، با یکدیگر مخلوط شده و به جای ۲۰ گرم در لیتر قند دکستروز، ۲۰ گرم در لیتر قند مانیتول در تهیه محیط کشت به کار رفت (سوکسی و همکاران). سپس با بهره گرفتن از اسید استیک گلایسیال (مرک آلمان) pH محیط کشت در ۲/۰±۶ تنظیم شد.
ب- مواد مورد استفاده جهت ریزپوشانی و پوششدهی باکتری پروبیوتیک و فرایند رهاسازی
- برای ریزپوشانی از صمغ فارسی[۵۳]، روغن کانولا (لادن، شرکت بهشهر، ایران) و امولسیفایرها شامل DATEM و PGPR90 استفاده شد.
- در آزمونهای رهایش از بافر فسفات استفاده شد و برای تهیهی آن از سدیم دیهیدروژن فسفات دو آبه و دیسدیم هیدروژن فسفات (مرک، آلمان) استفاده گردید.
ج- مواد مورد استفاده در تولید ماست پروبیوتیک
به منظور تهیهی ماست و برای حفظ یکنواختی نمونه های ماست طی انجام آزمایشها، از شیر خشک بدون چربی[۵۴] ساخت شرکت زرین سپاهان استفاده شد.
د- مواد مورد استفاده در ارزیابی مقاومت باکتری پروبیوتیک در برابر محیط شبیهسازی شده گوارشی
در آزمایشات مربوط به ارزیابی مقاومت باکتری نسبت به محیط شبیهسازی شده گوارشی از هیدروکسید سدیم (NaOH) و اسید هیدروکلریدریک (HCl) تولید شده توسط شرکت مرک آلمان، بایل بووین[۵۵] تولید شده توسط شرکت سیگما آلدریچ[۵۶] آلمان استفاده شد.
۳-۱-۳- میکروارگانیسم مورد استفاده
میکروارگانیسمهای مورد استفاده شامل باکتری پروبیوتیک لاکتوباسیلوس پلانتاروم A7 تهیه شده از آزمایشگاه میکروبیولوژی گروه علوم وصنایع غذایی دانشکده کشاورزی دانشگاه صنعتی و کشت‌های آغازگر در تولید ماست شامل لاکتوباسیلوسدلبروکی زیرگونه بولگاریکوس[۵۷] و استرپتوکوکوس ترموفیلوس[۵۸] تهیه شده از کریستین هانس دانمارک بودند.
۳-۲- عملیات و آزمونهای میکروبی
۳-۲-۱- فعال سازی و نگهداری باکتری پروبیوتیک
کشت خالص فریز شدهی لاکتوباسیلوس پلانتاروم A7، در محیط کشت حاوی ۱۵ درصد گلیسرول که در فریزر oC80- نگهداری میشد، از نمونه های استوک[۵۹] موجود در کلکسیون میکروبی آزمایشگاه میکروبیولوژی ـ بیوتکنولوژی گروه علوم و صنایع غذایی دانشگاه صنعتی اصفهان تهیه شد. برای فعال سازی باکتری، میکروتیوب محتوی لاکتوباسیلوس پلانتاروم A7، بعد از خارج کردن از فریز، در شرایط کاملا استریل و در کنار شعله، در دمای محیط قرارداده شد تا ذوب شود، سپس میکروتیوب به لولهای حاوی ۱۰ میلیلیتر از محیط کشتMRS استریل انتقال داده شد و در انکوباتور میکروآئروفیل (با ۵ درصد دی اکسیدکربن، دمای ۳۷ درجه و به مدت ۱۸ ساعت) گرمخانهگذاری شد. از این کشت روی سطح لام، گسترهی[۶۰] میکروبی تهیه شد و به منظور بررسی خصوصیات مورفولوژی باکتری، بوسیلهی میکروسکوپ نوری بررسی شد. پس از بررسیهای اولیه، سلولهای باکتری سه مرتبه و به صورت مداوم روی محیط MRS مایع و جامد کشت داده شدند. کشت ثانویه روی محیط کشت MRS جامد انجام شد و پلیتها در شرایط بیهوازی گرمخانهگذاری شدند. به منظور نگهداری کوتاه مدت، کلونیهای خالص تهیه شده بر روی محیط کشت MRS مورب[۶۱] کشت داده شد و بعد از گرمخانهگذاری به یخچال با دمای ۴ درجه انتقال شد و ماهانه کشت مجدد انجام شد. به منظور نگهداری طولانی مدت، ۵۰۰ میکرولیتر از کشت مایع فعال به میکروتیوب حاوی ۵۰۰ میکرولیتر گلیسرول ۱۵درصد حجمی/ حجمی استریل خالص اضافه شد و بلافاصله در ازت مایع منجمد شد. این نمونه ها در فریزر ۸۰- نگهداری شدند. برای تهیهی کشت فعال در هر مرحله، کلونیهای خالص نگهداری شده در یخچال را در محیط MRS مایع تلقیح کرده و باکتریها به مدت ۱۸ ساعت در دمای ۳۷ درجه گرمخانه‌گذاری شدند.
۳-۲-۲- آزمونهای بیوشیمیایی به منظور شناسایی باکتری لاکتوباسیلوس پلانتاروم A7
۱- رنگ آمیزی گرم
به منظور رنگآمیزی گرم از کلونی تازه، گسترهی میکروبی تازه تهیه شد. پس از خشکشدن نمونه در مجاورت هوا، تثبیت حرارتی صورت گرفته و سپس رنگ کریستال بنفش[۶۲] به گستره اضافه شد. بعد از یک دقیقه به صورت ملایم با آب شسته شد تا رنگ اضافی پاک شود. در مرحلهی بعد از محلول لوگول استفاده شد. مشابه با مرحلهی قبل، بعد از یک دقیقه گسترهی میکروبی با جریان ملایم آب شست و شو داده شد و به منظور رنگ بری نیز، در مرحله بعد، الکل مطلق به گستره اضافه شد و بعد از ۳۰ ثانیه سطح لام شسته شد. در نهایت سافرانین به مدت یک دقیقه به گستره اضافه شد و بعد از شستن لام و خشک کردن آن در مجاورت هوا شکل، آرایش سلولی و تعیین گرم با بهره گرفتن از میکروسکوپ نوری مشخص شد (میرلوحی، ۱۳۸۸).
۲- آزمون کاتالاز
برای انجام این آزمایش ابتدا یک قطره آب اکسیژنهی ۳ درصد (V/V) روی لام شیشهای قرار داده شد و توسط یک آنس استریل بخشی از یک کلونی تازه به آن اضافه شد و کاملا مخلوط شد. تشکیل یا عدم تشکیل حباب دو مرتبه بررسی شد؛ یکبار بلافاصله بعد از اضافه کردن کلونی و یکبار ۵ دقیقه بعد از اضافه کردن کلونی بررسی شد (میرلوحی، ۱۳۸۸).
۳- آزمون اسپورزا بودن
برای تعیین اسپورزا بودن باکتری از روش شفر- فولتون[۶۳] استفاده شد. به این صورت که ابتدا گسترهی میکروبی تهیه شد و پس از تثبیت حرارتی رنگ آمیزی با مالاشیت سبز به مدت ۵ دقیقه انجام شد و بعد از شست و شو با جریان ملایم آب سفرانین به مدت یک دقیقه اضافه شد. سپس سطح اسلاید شسته و خشک گردید و در نهایت گسترهی میکروبی با میکروسکوپ نوری، به منظور حضور یا عدم حضور اسپور بررسی شد (میرلوحی، ۱۳۸۸).
۳-۳- آنالیز شیمیایی شیر خشک بدون چربی و صمغ فارسی
کلیه آزمونهای شیمیایی در سه تکرار انجام شدند.
۳-۳-۱- اندازه‌گیری خاکستر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:18:00 ق.ظ ]




و دیوید لاج به درستی می­گوید: «ویژگی برجسته ساختارگرایی آن است که تلاش می­ کند الگوهای تفسیری ارائه دهد که به کمک آن انبوهی از داده ­های ادبی طبقه بندی و تفسیر شوند.» ( برتنس، ۱۳۹۱ : ۹۲).

۳-۳-ساختار چیست

«ساختار یا ساخت، حاصل روابط متقابل کلیه­ عناصری است که اثر را تشکیل می­دهد، به عبارت دیگر، ساختار نتیجه­ ارتباط ضروری میان اجزای یک کل هنری است که موجب یک پارچگی هر چه کامل­تر باشد، بیشتر به اثر وحدت هنری می­دهد.» (میرصادقی و همراهان، ۱۳۸۸ : ۱۸۵).
ساختار را اصل کلی سازمان­بندی در اثر ادبی می­دانند؛ اثر ادبی ممکن است از عناصر گوناگونی چون روایت، پی­رنگ، تصویرهای خیال تکرار شونده ( تصویر خیال) نمادها، بن مایه­ها و بحث منطقی تشکیل شود، ساختار اثر و داستان ممکن است به هریک از این عناصر در هر تلفیق و ترکیبی وابسته باشد، در واقع هر عنصر زبانی ممکن است برای خلق مفهوم ساختار در هر اثری به کار رود تا شکل و قالب معنا داری را به وجود آورد.»(همان:۱۸۵.).
پایان نامه - مقاله - پروژه
«در ساختارگرایی، محقق پس از کشف و معرفی کوچک­ترین واحد ساختاری، می­ کوشد به روابط متقابل میان این واحدها و چگونگی ترتیب آن­ها با یکدیگر پی ببرد که البته تعییین آن کوچک­ترین واحد شاید مشکل­ترین قسمت کار باشد. تجزیه و تحلیل ساختاری، روشی تجربی و بر مبنای آزمون ارائه می­ کند که می­توان صحت و سقم آن را امتحان کرد. نظریه ساختارگرایی بر مطالعات فولکوریک تأثیر بسیار گذاشت که اوج آن را می­توان در ریخت شناسی قصه­های پریان اثر پراپ دید. «پراپ ادبیات شفاهی را دو بخش می­ کند: یکی صورت که ماهیت اساسی دارد؛ زیرا قابل تجزیه و تحلیل ریخت شناسی است و دیگری محتوای اختیاری که درست به خاطر آن که اختیاری است، اهمیت کمتری بدان داده می­ شود.» (پراپ ،۱۳۶۸ : ۴۵).

۳-۴- ساختار روایت

نظریه­ روایت یا روایت شناسی شعبه­ای فعال از نظریه ادبی بوده است و مطالعه­ ادبی بر نظریه­ های ساختار روایی، مفاهیم طرح، انواع مختلف راوی، و تکنیک­های روایی متکی است. «آن چه می­توان بوطیقای روایت نامید هم درصدد درک مؤلفه­ های روایت برمی­آید و هم چگونگی تأثیرگذاری روایت­های معین را تحلیل می­ کند.»(کالر، ۱۳۸۲: ۱۲).
«روایت کاوان گاهی از این امر بدیهی آغاز می­ کنند که هر قصه، قصه گویی دارد و ازاین رو باید در بررسی روایت دو مؤلفه­ی بنیادین روایت یعنی قصه و قصه گو تجزیه و تحلیل شوند؛ این سخن درباره هر رخداد کلامی مصداق دارد، زیرا غیر از آن چه گفته می­ شود همواره گوینده­ای نیز حی و حاضر است، ولی آن چه در این جا روایت را متمایز می­ کند، به ویژه اگر پای روایتی ادبی یا روایتی شفاهی و طولانی در میان باشد، این است که اغلب به گونه ­ای شگفت حضور دارند، حتی اگر قصه­های که می­گویند بنا بر ظاهر همه نگاه ما را به فرد یا افراد دیگری فرا بخواند. در این میان اغلب توجه ما همزمان به دو موضوع جالب معطوف می­ شود، یکی افراد و رخدادهای خود داستان و دیگر کسی که ماجرا را نقل می­ کند.» ( تولان، ۱۳۸۳: ۱۵- ۱۶).
تمرکز بر رخداد­ها و گوینده مبین یکی از ویژگی­های بنیادین روایت است. روایت اساساً بازگویی اموری است که به لحاظ زمانی و مکانی از ما فاصله دارند؛ گوینده حاضر و ظاهراً به مخاطب (خواننده یا شنونده) و قصه نزدیک است، اما رخدادها غایب و دورند. (همان: ۱۶) از آن جا که گوینده­ی حاضر، ابزار دستیابی به رخدادهای دور است بحث دیگری به میان می ­آید و آن این که روایت می ­تواند امور غایب و دور را به طرزی نامتعارف حاضر جلوه دهد و این بیشتر نوعی مجموع شدن است تا جداشدن. گاهی گویندگان چنان با مفهوم برساخته­ی خود از موضوع دوردست در حال نقل یکی می­شوند که مخاطبان گمان می­ کنند گوینده از آنان فاصله گرفته و از صحنه کنار رفته­است تا آنان خود در حال و هوای آن صحنه­ی دوردست قرار بگیرند. در یک کلام روایت­ها همواره قصه، گوینده، و مخاطبی دارند و این سه مؤلفه می­توانند در مراتب مختلف نزدیکی یا دوری کامل از هم قرار بگیرند. (همان : ۱۶).
به تعریف دیگر، روایت مجموعه ­ای از کنش­هایی است که در زمان و مکانی غیر از حال رخ داده و با انتخاب و گزینش راوی در نظامی هدفمند گرد آمده­است و روایت سازمان یافتگی در قالب ساختاری است که به واسطه­ آن شرحی به هم پیوسته و بسامان از رخدادها بیان می­ شود. بنابراین، روایت مفهوم توالی را به ذهن متبادر می­ کند. چیزی رخ داد … و سپس چیزی دیگر.
نظریه­ های گوناگونی در تبیین ساختار روایت وجود دارد. ژنت از منظری ساختار گرایانه روایت را توضیح می­دهد؛ در نتیجه تبیینی علمی از شکل روایت را به دست می­دهد. بر اساس نگرش مربوط به روایت شناسی، از روابط ساختمند میان چیزهایی از قبیل رخدادهای روایت شده، توالی تاریخی­ای که این رخدادها در آن رخ داده اند، توالی زمانی درون روایت، لحن، دیدگاه راوی، رابطه میان راوی و مخاطب، و خود کنش روایت ساخته شده است.( سچ ویک، ۱۳۸۷ :۱۵۳).
در میان متفکران پساساختارگرا و پسامدرن، رولان بارت کسی بود که کوشید تا مدل علمی مورد حمایت ساختارگرایان را دگرگون کند و در عوض بر نقش خواننده در تولید معنا تأکید کند.(همان :۱۵۴) در همان زمان ژان فرانسوا لیوتار در کتاب وضعیت پسامدرن (۱۹۷۹) دیدگاهی را در مورد پسامدرن مطرح کرد که بنا بر آن اشکال روایت واجد نوعی تکثر ناهمگنند. بنابراین مؤلفه­ های سازنده­ی یک روایت با مؤلفه­ های سازنده­ی یک روایت دیگر قابل قیاس نیستند.(همان:۱۵۴).
برای بررسی یک روایت باید حداقل دو کانون اصلی آن یعنی طرح قصه و گوینده یا راوی را در نظر داشت. پژوهندگان بوطیقای روایت، روایت را به دو و اخیراً سه حیطه یا سطح عمده تقسیم کرده ­اند. نخستین شکل گرایان روسی (پراپ، توماشفسکی و … ) دو اصطلاح طرح اولیه[۷]و طرح ثانویه[۸] را به کار می­­بردند که تقریباً با واژگان جدیدتر فرانسوی( در آثار بنونیست و بارت) یعنی discourse و histoire هم طراز است. خود این دو واژه فرانسوی تقریباً معادل واژگان انگلیسی discourse و story است که سیمور چتمن به کار برده است. در هر سه مورد، مراد از واژه نخست شرح ساده­ی رخدادهای اصلی داستان است با همان ترتیب طبیعی زمانی حدوث رخدادها که با فهرست کافی نقش­های شخصیت­های آن داستان همراه است.( تولان، ۱۳۸۳: ۲۲).
به گفته­ی میکی بل، فابیولا «(داستان) مجموعه ­ای از رخدادهاست که از نظر منطقی و گاه شمارانه به هم ربط دارند و بازیگران آ­ن­ها را پدید می­آورند یا از سر می­گذرانند.» (همان: ۲۲). «برای نمونه اگر هر یک از ما درباره چیزی یا امری پاراگرافی بنویسیم و آن گاه این پاراگرا ف­ها را به هم بچسبانیم روایت به دست نمی­آید. مگر آن که میان پاراگراف­ها ارتباطی غیر تصادفی برقرار کنیم. منظور از غیر تصادفی نوعی ارتباط هدفمند حائز اهمیت است» .(همان:۲۲).
رابطه­ ساده­ی امور متوالی سازنده­ی روایت نیست، این امور باید سازماندهی شوند یعنی باید در نهایت عناصری مشترک داشته باشند، ولی حتی اگر تمام عناصر آن­ها نیز مشترک باشند باز هم روایتی در کار نیست، زیرا دیگر چیزی برای گفتن نمی­ماند. حال آن که گشتار دقیقاً نمایانگر تفاوت­ها و شباهت­هاست، گشتار دو امر را به هم ربط می­دهد بی آن که این امور بتوانند یکی شوند. پراپ این نکته را روشن کرد که طرح تنها تجسم مادی رخدادهای داستان نیست، بلکه می ­تواند نکاتی را درباره روابط علت و معلولی این رخدادها و شرایط به وجودآمدن طرح بیان کند.( اخوت، ۱۳۷۱: ۴۰).
تشخیص رابطه­ هدفمند میان وضعی تنها شرط کافی روایت است؛ در حقیقت می­توان گفت که همه گویندگان و مخاطبان دست کم اگر قصد دارند گوینده یا مخاطب باشند باید این رابطه­ هدفمند میان وضعیت­ها را تشخیص دهند.

۳-۵-روایت شناسی

«مطالعات صورت گرایان و ساختارگرایان علاوه بر تحول در بررسی شعر، در بررسی داستان نیز انقلابی پدید آورد و در حقیقت، دانش ادبی را به نام روایت شناسی بنیان نهاد.» (ایگلتون، ۱۳۶۸: ۱۴۳) شاید جالب­ترین و متمایز کننده­ترین عرصه تحلیل ادبی ساختارگرا، عرصه روایت شناسی باشد که با انواع روایت­ها سروکار دارد. از برجسته­ترین نظریه­پردازان روایت شناسی ساختارگرا ولادیمیر پراپ روسی، آ. ژ. گریماس لیتوانیایی، تزوتان تودوروف بلغاری، کلود برمون، ژرار ژنت و رولان بارت فرانسوی هستند.(مکاریک، ۱۳۸۳: ۱۵۱ – ۱۵۲ ).
«یکی از مباحث مورد توجه محققان روایت شناسی ساختارگرا، یافتن دستور زبان داستان است؛ یعنی قانونمندی­ها و قواعدی که بر قصه­ها و داستان­ها حاکم است. به دلیل آنکه قصه­های عامیانه، ساختار ساده­ای دارند، می­توان قواعد حاکم بر آن­ها را شناسایی و طبقه بندی کرد.»( اخوت ۱۳۷۱: ۳۳ – ۳۶).
«به همین علت، یکی از مهم­ترین عرصه ­های تحقیقات ساختارگرایانه، عرصه فولکلور و قصه­های عامیانه است. دستاوردهای ساختارگرایی در این عرصه، چندان عظیم بوده که مکتب­ها و روش­های گوناگونی در تجزیه و تحلیل­های ساختارگرایانه فولکلور به وجود آمده­است».(پراپ، ۱۳۶۸: ۷).
هر چند این شاخه از پژوهش ادبی به طور عام، دارای پیشینه­ای طولانی است و «می­توان سرچشمه­های آن را در مطالعات ادبی دوران باستان و کتاب بوطیقای ارسطو جست وجو نمود، اما روایت شناسی مدرن با مطالعات ولادیمیر پراپ آغاز شد» (کادن، ۱۳۸۰ : ۲۵۹ ).
«البته اصطلاح روایت شناسی را نخستین بار تزوتان تودوروف در سال ۱۹۶۹ در کتاب دستور زبان دکامرون به معنی دانش مطالعه قصه به کار برد. او یادآور می­ شود که مقصودش از این اصطلاح، تنها بررسی ادبیات داستانی نیست، بلکه معنی وسیع این اصطلاح مد نظر او است و تمامی اشکال روایت از قبیل اسطوره، فیلم و ادبیات نمایشی را در بر می­گیرد» (اخوت، ۱۳۷۱ : ۷ – ۹).

۳-۶- روایت

ریشه واژه­ی narration به narrara در لاتین gnarus یونانی می­رسد. Gnarusبه معنای دانش و شناخت است که خود ریشه در تبار هند و اروپایی gna دارد.( gnos یونانی مشتق دیگر آن است واژه­ی کهن و فراموش شده انگلیسی geenawwan نیز ریشه در همان واژه­ی هند و اروپایی دارد. به این اعتبار روایت به معنای یافتن دانش است. ارسطو نیز در نظریه­ ادبی خود داستانِ استوار بر تقلید را تحقق دانش می­خواند ».(احمدی،۱۳۸۰: ۱۷۶ ). در لغت فارسی این کلمه به معنی حدیث، خبر و نقل کردن سخن است و در اصطلاح ادبی متنی است که داستان را بیان می کند و داستان گویی دارد.
ادبیات داستانی و روایی قلمرو گستره­ای دارد که آثار گوناگون از ارسطو گرفته تا افسانه­ها، حکایات، قصه­های عامیانه، امثال و … سرانجام داستان کوتاه و رمان را دربرمی­گیرد. رولان بارت بر این عقیده است که «روایات جهان بی­شمارند. آن­ها بیش از هر چیز در ژانرهای بسیار متنوعی جاریند که خود میان گوهرهای مختلف توزیع شده ­اند. گویی هر محملی برای انسان مناسب است تا داستان­هایش را به آن بسپارد.»( آسابرگر، ۱۳۸۰: ۳۳).
روایت را به شکل­های متفاوتی تعریف کرده ­اند، هر مکتب، روایت را باتوجه به بنیان­های فکری خود تعریف می­ کند. روایت را در ساده­ترین بیان می­توان متنی دانست که قصه­ای را بیان می­ کند و قصه­گویی دارد. به عنوان مثال اسکولز کلاگ در کتاب «ماهیت روایت»، روایت را چنین تعریف می­ کند: « کلیه متون ادبی را که دارای دو خصوصیت وجود قصه و حضور قصه­گوست، می­توان یک متن روایی دانست.»(اخوت،۱۳۷۱: ۸) و «روایت همیشه مستلزم وجود قصه، گوینده و مخاطب است.»( تولان،۱۳۸۶: ۹).
متن­های روایی متونی هستند برخوردار از توالی زمانی یا مکانی که داستان­ها را به واسطه کنش شخصیت­ها، از طریق صدای یک راوی یا تلفیقی از این دو نقل می­ کند.»( آسابرگر، ۱۳۸۰: ۸۰).
به نظر تودوروف «ارتباط ساده­ی حوادث و توالی خطی آن­ها نمی­تواند روایتی را به وجود آورد، بلکه نویسنده (یا روایتگر) به کمک گشتارهایی که به کار می­برد حوادث را آن­گونه که خود می­خواهد جابجا می­ کند و عناصر مشترک را کنار هم می­گذارد.»(اخوت، ۱۳۷۱: ۱۱).
مایکل تولان در تعریف روایت می­آورد: «روایت توالی ادراک شده وقایعی است که ارتباط غیر اتفاقی دارند و نوعاً مستلزم وجود انسان یا شبه انسان یا دیگر موجودات ذی شعور به عنوان شخصیت تجربه­گر است که ما انسان­ها از تجربه­ آنان در می­گیریم.»(تولان، ۱۳۸۶: ۱۹) از این تعریف این­گونه استنباط می­ شود که روایت، توالی سلسله­ای از حوادث در کنار هم زنجیر شده، تشکیل روایت نمی­دهند، بلکه از شرایط توالی به هم مربوط بودن عده­ای از این حوادث است، تولان می­آورد که مقصود از غیر اتفاقی بودن حوادث این است که ارتباط میان حوادث باید مشخص و با انگیزه باشد.»(اخوت،۱۳۷۱: ۱۱) پس روایت توالی منظم حوادثی با ارتباط استنتاجی است؛ یعنی یک حادثه از حادثه­ای دیگر منتج می­ شود. در تعریف تولان از روایت دو مسأله دیگر مطرح می­ شود: ۱-یک یا چند نفر به منزله­ی تجربه برجسته می­ شود. ۲-ایده­ «درس گرفتن» مخاطبان از روایت را بیان می­ کند. «یا اغلب ترجیح می­دهیم توالی وقایع مرتبط، حول یک وضعیت یا دوره­ اغتشاش یا بحران که متعاقباً برطرف می­ شود شکل می­گیرند. به عبارت دیگر در حالی که توالی وقایع مستلزم نوعی تغییر وضعیت است، با توالی در بردارنده­ی بحران یا مسأله­ حل شده مستلزم تغییر محسوس وضعیت است.»(تولان، ۱۳۸۶: ۱۹). بنابراین تبیین زمانمند که در حین پیشرفت شگفتی ما را برانگیزد و آگاهی را تنها با گذشته­نگری و بازاندیشی رقم زند، هر قدر هم استوار به واقعیت باشد، داستان است.»( مارتین، ۱۳۹۳: ۱۴۲).
در روایت، حقیقت وابسته به زمان است. به گفته­ی پل ریکور برای ساختن داستان، خواه واقعی و خواه ساختگی، سه دوره­ زمانی لازم است. دوره ی نخست وضعیت آغازین است. انسان­ها در موقعیتی قرار دارندکه می­خواهند تغییر کنند یا صرفاآن را ادراک نمایند. ریکور این دوره را زمان «پیش پیکربندی» می­نامد. دوره­ دوم زمان «پیکربندی» است در حین وقوع رویدادها و در پی کنش یا ادراک آن­ها بر می­آییم. دوره­ سوم «باز پیکربندی» است. به رویدادهای گذشته فکر می­نگریم. خطوط منتهی به نتیجه را پی می­گیریم، درمی­یابیم که چرا نقشه­ها به موفقیت نرسید. نیروهای خارجی چگونه در روند امور دخالت کردند یا رویدادهای موفقیت آمیز چگونه به نتایج پیش بینی ناپذیر منجر شد.»(مارتین، ۱۳۹۳: ۵۱- ۵۲). پیوند زمانی را اولین بار ارسطو در تراژدی به کاربرد و گفت: «تراژدی باید ابتدا، وسط و آخر داشته باشد.»(اخوت، ۱۳۷۱: ۱۱).
علاوه بر پیوند زمانی هر روایت باید سببیتی حکم­فرما باشد. آنچه را که امروزه در علم روایت شناسی در دو عامل انگیزه و راه حل خلاصه می­ کنند، اصل سببیت را به خوبی در قصه­های عامیانه می­توان مشاهده کرد. هر یک از کنش­های افراد قصه به خاطر انگیزه­ای است، انگیزه­ای برای رفع مشکل قصه، دیوی شاهزاده خانم را می­دزدد [پس مهتران برای رفع این مشکل] راهی سفر و جنگ با دیو می­ شود.»(همان:۱۲).
هر روایت دارای دو ساختار عمده است: کلان و خرد. طرح، حوادث، شخصیت­ها و راوی جزءساختار کلان روایت هستند و گفتار و زبانی که راوی برمی­گزیند در محدوده­ ساختار خرد داستان قرار دارد. ساختار کلان همان مقوله­ای است که با دستور و زبان روایت سر و کار دارد.»(اخوت، ۱۳۷۱: ۱۷۹). مقصود از دستور وزبان داستان بررسی ساختارهای روایتی است که در داستان امروز و قصه­های عامیانه به کار می­رود.

۳-۷- نظریه­ ژرار ژنت

«پس از انتشار کتاب گریماس به نام معناشناسی ساختاری و یکی دو اثر مهم دیگر، ساختارگرایی که تا آن زمان تحت نفوذ پراپ قرار داشت تدریجاً مسیر دیگری در پیش گرفت. این گونه­ جدید ساختارگرایی ادبی به زودی روایت شناسی نامیده شد با ساختار بنیادین درون مایه­ی داستان­ها کاری نداشت بلکه؛ بر ساختار روایت متمرکز بود. ساختار روایت، شیوه­ای است که داستان­ها – به معنای وسیع کلمه – از طریق آن نقل می­شوند. البته این جنبه از ادبیات از دیرباز مورد توجه نویسندگان بوده است، چرا که آن­ها در نهایت باید تصمیم بگیرند داستان­هاشان را چگونه نقل کنند (برای مثال نویسنده­ی انگلیسی – امریکایی هنری جیکز درباره امکان پذیری­های روایتی دم دست نویسندگان مطالب بسیاری گفته است) .
روایت شناسی توجه فراوان منتقدان ادبی را هم به خود جلب کرد ( نظریه­­ی بیان داستان نوشته ی وین بوث [۹]که در سال ۱۹۶۱ منتشر شد شرح خوبی از استراتژی­ های فنی [روایت ] به دست می­دهد). مشخصه­ی نگاه ساختارگرا به چگونگی روایت شدن داستان­ها، تمرکز بر روش مندی و تمرکز بر ساختارهای زیر بناییی است که شکل گیری داستان­ها (و در نتیجه معنای آن­ها) را امکان­ پذیر می­ کند. هدف نهایی روایت شناسی کشف الگوی جامع روایت است که تمامی روش­های ممکن ِ روایت داستان را دربر می­گیرد. در واقع همین روش­ها هستند که تولید معنا را میسر می­ کنند.» ( برتنس، ۱۳۹۱ : ۸۶ – ۸۷).
«ژرار ژنت در سال ۱۹۳۰ به دنیا آمد، از سال ۱۹۴۹ که وارد دانشگاه شد تا امروز، زندگیش یکسر در دانشگاه گذشته است … پس از انتشار سه مجلد کتاب مجازها به عنوان یکی از مهمترین پژوهشگران بررسی ساختار متن شناخته شد. ژنت به سال ۱۹۷۶ منطق تقلید را در شرح، نقد، بررسی تکامل تاریخی نظریه­ ارسطو، منتشرکرد. دو سال بعد الواح بازنوشتی را در مورد بینامتنی نوشت. به سال ۱۹۷۹ نظریه­ «فزون متن» را در رساله­ای به همین عنوان ژانرهای ادبی مطرح کرد. سرانجام در سال ۱۹۸۷ کتاب زمینه­ها را منتشر کرد، و در آن نکته­های ویژه ی حضور کتاب و پذیرش متن را بررسی کرد. موضوع آثار ژنت نکته­های اصلی و آشنای نظریه­ ادبی ساختاری است، اما متونی که برای بررسی انتخاب کرده ( و زبانی که همخوان با «نظریه­ بیان» کلاسیک به کار برده است) بارها کهنه­تر از متونی است که کسانی چون بارت، تودوروف و کریستوا برگزیده­اند. موضوع بسیاری از مقاله­ های ژنت ادبیات سده­ی هفدهم، یا اشکال فراموش شده بیان ادبی، یا انواع مجاز و مباحث نظریه­ بیان است. هرچند گزینش همین موضوع ها، خوانندگان کمتری را به سوی آثارش جلب کرده است، اما نمایشگر تسلط او بر روش تحلیل ساختاری است.»( بابک احمدی، ۱۳۹۱ : ۳۰۸).
نظریه­ های گوناگونی در تبیین ساختار روایت وجود دارد. ژنت از منظری ساختارگرایانه روایت را توضیح می­دهد؛ در نتیجه تبیینی علمی از شکل روایت به دست می­دهد. بر اساس نگرش مربوط به روایت شناسی، از روابط ساختمند میان چیزهایی از قبیل رخدادهای روایت شده، توالی تاریخی­ای که این رخدادها در آن رخ داده­اند، توالی زمانی درون روایت، لحن، دیدگاه راوی، رابطه میان راوی و مخاطب، وخود کنش روایت ساخته­شده ­است.»(سچ ویک، ۱۳۸۷ : ۱۵۳).
بسیاری بر این باورند که کتاب ژرار ژنت به نام گفتمان روایی مهم­ترین اثری است که به شناخت روایت شناسی یاری می­رساند. اکنون در این­جا به مباحث و نظریه­ های روایت شناختی ژنت خواهیم پرداخت:
«تا پیش از آغاز سده­ی بیستم، توجه چندانی به تحلیل روایت نمی­شد؛ در مدت کوتاهی پس از آن منتقدین و نظریه پردازان ادبی متعددی به بررسی و تحقیق پیرامون راوی به عنوان روح روایت و نوع نگاه ویژه­ای که به رخدادهای داستانی دارد، پرداختند و این مسأله مقدمه­ای تازه شد تا از سوی رمان نویسان به اهمیت شیوه­ روایت داستان­هایشان پی ببرند و از سویی دیگر راه­های بسیاری پپیش روی محققین ادبی برای ورود به مباحث جدیدتر و دقیق تر درباره نقطه دید باز شود. در سال ۱۹۴۳ از سوی کلینت بروکس[۱۰] و رابرت پن وارن[۱۱] مطالب جدیدی به نام کانون روایت مورد مداقه قرارگرفت و در سال ۱۹۷۲ ژرار ژنت با طرح دو سوال «چه کسی می­نویسد؟» و «چه کسی مشاهده می­ کند؟» به بررسی تمایز میان «کانون عمل روایت» و «کانون شخصیت» پرداخت.» (لینت ولت، ۱۳۹۰ : ۲۵).
ژنت معتقد است: «روایت شناسی[۱۲] یا علم عمل روایت[۱۳] شاخه­­ی علمی است که فنون و ساختارهای روائی که در متون ادبی متجلی شده ­اند را مطالعه می­ کند، این علم، فنون درونی یک روایت را که خودش از داستانی نقل شده است، بررسی می­ کند. در واقع مطالعه­ گفتمان[۱۴] روایت سعی دارد اصول مشترک تشکیل دهنده متون را نشان دهد. بدین ترتیب تلاش بر این است تا روابط ممکن بین عناصر سه تائی یعنی داستان، روایت و عمل روایت دیده شود. این روابط در دل چهار مقوله­ی اساسی یعنی وجه، موقعیت روائی، سطح داستان، روایت و عمل روایت دیده شود؛ و هدف روایت شناسی مطالعه­ این مقوله­ها و روابط بین آن­هاست.» ( همان:۲۵).

۳-۸- زاویه دید[۱۵]

منظور از دیدگاه یا زاویه­ی دید در داستان، فرم و شیوه­ روایت داستان است توسط نویسنده. به عبارت دیگر دیدگاه، روش نویسنده است، در گفتن داستان. هر شیوه­ روایت مانند دریچه­ای است برای ارائه­ اطلاعات داستان به خواننده. انتخاب ِنوع دیدگاه، هم بر کیفیت و هم بر میزان و حجم اطلاعات ارائه شده به مخاطب تأثیر تام دارد.
تحلیل بسیار پیچیده­ ژنت درباره چیزی است که در سنت ادبی «زاویه دید» خوانده می­ شود و این موضوع را به میزان قابل توجهی کامل کرد.
ژنت معتقد به روایت اول شخص و سوم شخص است. او معتقد است در روایت اول شخص، راوی همسان یکی از شخصیت­هاست اما در روایت سوم شخص راوی همسان یکی از شخصیت­ها نیست. در حالت اول راوی درباره خودش (اول شخص) برایمان می­گوید. در روایت­هایی با زاویه دید اول شخص داستان از زبان یک «من» نقل می­ شود که خود در درون داستان حضور دارد؛ اما در حالت دوم راوی درباره سوم شخص­ها حرف می­زند. در روایت­ها با زاویه دید سوم شخص به نظر می­رسد راوی در داستانی که نقل می­ کند، غایب است. ژنت روایت نوع اول را «روایت خود»[۱۶] و روایت نوع دوم را«روایت دیگری»[۱۷] نامیده است( «خود» در برابر دیگری) ژنت بر این عقیده است که راوی «روایت خود»، پیوسته در دنیایی که روایت می­ کند، دخالت دارد. هر چند که ممکن است کاملاً جانبی باشد. او بر این باور است که روابط بین عناصر متعدد نقل داستان، اشکال مختلف روایت را در اختیار نویسنده می­گذارد.
ژنت با جای دادن یک راوی ناپیدا در درون روایت سوم شخص توانست روایت اول شخص را از منظر روابط بین راوی و شخصیت بررسی کند و از این راه تقابل دوگانه بسیار ماهرانه­ای ایجاد کرد. در یک روایت اول شخص، راوی یکی از شخصیت­های داستان این­همان است اما در یک روایت سوم شخص، راوی با هیچ یک از شخصیت­ها این همان نیست.
داستان­هایی با نظرگاه اول شخص غالباً توصیف­های «بیرونی» را به کار می­گیرند. در این حالت راوی گذشته­اش را همواره با رخدادهای جاری که در آن دخالت دارد، نقل می­ کند همچنین در این حالت رابطه­ بین راوی و جهانی که روایت می­ شود، درونی[۱۸] است. راوی­های سوم شخص[۱۹] در جهانی که روایت می­ کنند، حضور ندارند؛ حتی اگر خالق آن­ها – مؤلف – جزیی از آن دنیایی باشد که روایت می­ کند، باز این دسته از راوی­ها در جهانی که روایت کنند حضور نخواهند داشت. رابطه­ بین راوی و جهانی که روایت می­ شود، موضوعی بس پیچیده است؛ گاه در مقطع به خصوصی دیگر نمی­توانیم به درستی تشخیص دهیم که آن چه اندیشیده می­ شود به واقع باید به چه کسی نسبت داد و یا از زاویه دید چه کسی بیان می­ شود.

۳-۹-راوی­ها و عمل روایت

تحلیل و بررسی کانون روایت [۲۰]و شگردهای ادبی در آثار داستانی، استعدادها و قابلیت­هایی را بازمی­نمایاند که به کشف ساختار منسجم و دقیقی از روایت اثر منتهی می­ شود، از این رو تشخیص گوناگونی کانون دید، شکل­های مختلف ارتباط راوی با کانون ساز و زاویه­ی دید از اهمیت فراوانی برخوردار است. یکی از انواع تکنیک­های روایی که می­توان بر اساس آن توانمندی­های داستان پرداز را در شکل دهی به ساختار و نظام روایی اثر داستان سنجید، نظریه­ کانون روایت ژرار ژنت است که در آن به بررسی دو مقوله­ی وجه و لحن پرداخته می­ شود.
ژنت در مقاله «کلام روایی» [۲۱]ابتدا به سه عامل: روایت[۲۲] ، داستان[۲۳] و عمل روایتی[۲۴] را از هم­دیگر متمایز می­ کند. منظور از «روایت» یک متن روایی است که نه تنها شامل گفتمان بیان شده توسط راوی می­باشد؛ بلکه شامل گفتمان بیان شده کنشگران و نقل قول­هایی است که راوی از گفته­های کنشگران ارائه کرده است. بنابراین «روایت» در زنجیره و در تناوب گفتمان­های راوی و گفتمان کنشگران شکل می­گیرد. محتوای روایی روایت «داستان» نامیده می­ شود. همان­طور که «روایت» گفتمان راوی را با گفتمان کنشگران ترکیب می­ کند، به همان شکل نیز «داستان» شامل کنشی است که موضوع گفتمان راوی را شکل می­دهد و نیز شامل حوادثی است که توسط گفتمان کنشگران بازآفرینی می­شوند. «روایت­گری» همان عمل روایت کردن است و داستان­گویی برای مخاطبان از این رو ایجاد روایت است. بنابراین داستان تلفیقی است از دنیای روایت شده و دنیای نقل شده .» (لینت ولت،۱۳۹۰ : ۲۴).
از دیدگاه ژنت دو قالب روایی پایه­ای بر اساس تقابل کارکردی بین راوی و کنشگر شکل می­گیرد:
۱-عمل روایت در دنیای داستانی ناهمسان: اگر راوی در داستان به عنوان کنشگران ظاهر نشود، عمل روایت ناهمسان است.
۲-عمل روایت در دنیای داستانی همسان: اگر یک شخصیت داستانی دو کارکرد راوی (من روایت کننده) و کنشگر (من روایت شده) را بر عهده بگیرد به گونه ­ای که هم روایت و هم ایفا کننده­­ی نقشی در داستان باشد، عمل روایت همسان است.» (احمدی،۱۳۹۱ : ۳۱۶ – ۳۱۷)
به این ترتیب تلاش برای این است تا روابط ممکن بین عناصر سه تائی یعنی: داستان، روایت و عمل روایت( روایت­گری) دیده شود. این روابط در دل چهار مقوله­ی اساسی یعنی: وجه، موقعیت روائی، سطح و زمان دیده می­ شود و هدف روایت شناسی مطالعه­ این مقوله­ها و روابط بین آن­هاست.
در واقع متن روایی به واسطه تعامل پویایی بین وجوه مختلفی که همواره بر چهار محور استوارند، مشخص می­ شود. این وجوه عبارتند از:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:15:00 ق.ظ ]