کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



 

۱۲۹

 

شکل ۵-۳۴- مقایسه درصد همولوژی ترادف اسید آمینه قطعه RNA-1 جدایه Ker.Mah.P و جدایه های موجود در بانک جهانی ژن با بهره گرفتن از نرم افزار DNAMAN

 

فصل اول
مقدمه
۱-۱- معرفی ویروس بی بذزی گوجه فرنگی
ویروس بی بذری گوجه فرنگی[۱] ویروسی است از خانواده بروموویریده[۲] و جنس کوکوموویروس[۳] که برای نخستین بار در سال ۱۹۳۹ توسط Ainsworth از روی گیاه داوودی و در سال ۱۹۴۹ از روی گیاه گوجه فرنگی توسط Blencowe و Caldwell گزارش گردید. ویروس بی بذری گوجه فرنگی گسترش جهانی داشته و در کشتهای داوودی ایجاد آلودگی نموده در حالیکه در کشت های گوجه فرنگی کمتر یافت می گردد (Hollings & Stone, 1970). پیکرههای TAV ایزومتریک به قطر حدودا ۳۰ نانومتر و ژنوم ویروس متشکل از سه قطعه آر.ان.ای تک رشته ای[۴] مثبت و چهار قطعه آر.ان.ای زیر ژنومی[۵] می باشد (Shi et al., 1997). هر یک از قطعات کد کننده پروتئین های متفاوتیاند. RNA-1 دارای یک ORF[6] بوده که پروتئین ۱a راکد می نماید. RNA-2 و RNA-3 هر کدام دارای دو ORF بوده و به ترتیب پروتئین های ۲a، ۲b، ۳a و ۳b را کد مینمایند. این ویروس به راحتی توسط تعداد زیادی از گونه های شته خانواده آفیدیده[۷] از جمله شته سبز هلو[۸] به شیوه ناپایا منتقل میگردد. همچنین این ویروس از طریق مایه زنی، پیوند و بذر هم قابل انتقال میباشد (Raj et al.,2011; Hollings & Stone, 1970).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۲- بررسی دامنه میزبانهای طبیعی و علائم ویروس بی بذری گوجه فرنگی
ویروس بی بذری گوجه فرنگی دارای دامنه میزبانی گستردهای میباشد و گیاهان بسیاری را آلوده میسازد. گیاهان داوودی و گوجه فرنگی میزبانان اولیه و اصلی TAV محسوب میگردند و این ویروس در گیاهان دیگری از قبیل آهار، سنبل، اختر، سوسن، گلایول، لادن، گل استکانی، لوبیا، فلفل، نعناع و اسفناج ایجاد بیماری مینماید. در این تحقیق نیز گیاه اطلسی برای نخستین بار در دنیا به عنوان میزبان جدید ویروس TAV معرفی میگردد (جدول ۱-۱).
۱-۲-۱- میز بان های اولیه
۱-۲-۱-۱-گل داوودی[۹]
داوودی مهمترین گل شاخه بریده[۱۰] دنیا می باشد که به دلیل گلهای زیبا در رنگ، شکل و اندازه های متنوع مورد توجه میباشد. این گیاه از خانواده کمپوزیته[۱۱] و بومی آسیا و کشور چین بوده که بیش از ۲۰۰ گونه دارد. در بین گونه ها ارقام یکساله، چند ساله و درختچههای کوچک و بوته ای وجود دارند. گلهای بریده داوودی، عمر گلدانی بیشتری نسبت به سایر گلهای بریده دارند که دلیل آن را تولید کم اتیلن در طی پیری می دانند. داوودی از طریق قلمه، تقسیم بوته و بذر ازدیاد می گردد که در بین این روش ها متداول ترین روش افزایش از طریق قلمه ها می باشد (قاسمی و کافی، ۱۳۸۴).
گیاه داوودی میزبان اصلی ویروس TAV محسوب میگردد و این ویروس نیز مهمترین عامل خسارتزای این گیاه در دنیا میباشد (Choi et al.,2001). بعد از اولین گزارش در مورد آلودگی گلهای داوودی توسط ویروس TAV (1939) این ویروس از نقاط مختلف کشت های داوودی در دنیا گزارش گردیده است (Hollings & Stone, 1970). مهمترین زیان وارده توسط TAV در این گیاه بدشکلی و نابودی گل و گلبرگ ها میباشد (Raj et al., ۲۰۰۹).
۱-۲-۱-۱-۱- علائم ویروس ویروس بی بذری گوجه فرنگی بر روی گیاه داوودی
مهمترین علائم ایجاد شده توسط TAV بر روی گیاه داوودی شامل کاهش اندازه و رشد، ظاهر نامنظم یا بدشکل، ابلقی شدن برگ ها، لوله ای شدن و شکستگی رنگ یا رنگ پریدگی گلبرگ ها می باشد. علائم در گل ها متفاوت می باشد و آلودگی در فصل اول تنها بخشی از گل ها را تحت تاثیر قرار داده، اما در فصول بعدی تقریباً تمامی گل ها علائم شدیدتری را نشان می دهند (شکل های ۱-۱ و ۱-۲). این ویروس نه تنها بین واریته ها و گیاهان مختلف همان واریته، بلکه بین قلمه های حاصل از یک پایه و گل های روی یک گیاه نیز علائم متفاوتی ایجاد می نماید. بعلاوه اینکه ویروس TAV علائم تولید شده توسط سایر ویروس های داوودی را نیز تشدید میکند (Hollings & Stone, 1970).
۱-۲-۱-۱-۲- دیگر ویروس های داوودی
تا کنون به جز TAV پانزده ویروس دیگر نیز به عنوان ویروس های آلوده کننده گیاه داوودی معرفی گردیده اند که از آن جمله می توان به ویروس های Chrysanthemum B carlavirus (CVB) (Wilson and Moran, 1983)، Potato virus X (PVX) (Navalinskiene & Samuitiene, 1996)،Tomato ringspot virus (TRSV)، Tomato spotted wilt virus (TSWV) (Verhoeven et al., 1996)، Chrysanthemum stem necrosis virus (CSNV)، Cucumber mosaic virus (CMV)، Chrysanthemum vein chlorosis rhabdovirus (CVCV)، Impatiens necrotic spot tospovirus (INSV)، اشاره نمود.
۱-۲-۱-۲- گیاه گوجه فرنگی[۱۲]
گوجه ‌فرنگى ابتدا به ‌عنوان گیاه زینتى در باغچه ‌ها مورد استفاده قرار گرفت و به نام سیب طلایى معروف گردید. این گیاه عضو خانواده سولاناسه[۱۳] بوده و بومی آمریکای جنوبی می باشد. گوجه فرنگی به علّت دارا بودن ویتامین‌هایA ، B، C،K و مواد معدنی مانند کلسیم، فسفر و آهن در تأمین انرژی و تقویت بدن نقش موثری ایفاء می ‌کند (پیوست، ۱۳۸۸). از جمله روش های تکثیر گوجه فرنگی استفاده از بذر بوده (پیوست، ۱۳۸۸) که ویروس TAV به دلیل ایجاد بی بذری و کاهش تولید میوه در این گیاه مورد توجه می باشد (Hollings & Stone, 1970)
۱-۲-۱-۲-۱- علائم ویروس بی بذری گوجه فرنگی بر روی گیاه گوجه فرنگی
ویروس TAV در سال ۱۹۴۹ با علائم کاهش رشد، کوتولگی و ایجاد میوه های بدون بذر از روی گیاه گوجه فرنگی توصیف گردیده است (Blencowe & Caldwell, 1949). در گوجه فرنگی علائم به شکل های متفاوتی از جمله بد شکلی، عدم تقارن، پیچیدگی برگ ها،کوتولگی گیاه و ممانعت از رشد انتهایی که منجر به بوته ای شدن (جارویی شدن) غیر طبیعی می گردد را شامل می شود. گل ها اغلب تعداد اندکی میوه تولید نموده که بدون بذر می باشند (Hollings & Stone, 1970).
۱-۲-۱-۲-۲- دیگر ویروس های گوجه فرنگی
از دیگر ویروس های آلوده کننده ی گوجه فرنگی می توان به ویروس های Potato virus Y (PVY) (Aramburu et al., ۲۰۰۶) ، Cucumber mosaic virus (CMV) (Garcia-Arenal et al., 2000)، Tomato mosaic virus (ToMV) (Zitter & Tasi, 1981)، Tomato yellow leaf curl virus (TYLCV) (Polston et al., 1999)، Tomato spotted wilt virus (TSWV) (Williams et al., 2001)، اشاره نمود.
۱-۲-۲- میزبان های ثانویه ویروس بیبذری گوجه فرنگی
۱-۲-۲-۱- خانواده Compositae
۱-۲-۲-۱-۱- گل آهار[۱۴]
گیاه آهار به عنوان میزبان ثانویه ویروس TAV از کشورهای انگلستان و ژاپن معرفی گردیده است (Hollings, 1955; Kameya-Iwaki et al., 1996). موطن اصلی این گیاه مکزیک
می باشد. گل آهار یکساله با برگ های نسبتا پهن، دراز و نوک تیز، دارای انواع گل های کم پر و پر پر، گل های درشت و گل های ریز با رنگ های متنوع می باشد. ویروس TAV شبیه به ویروس موزائیک توتون و ویروس موزائیک شلغم باعث ایجاد لکه های کلروتیک و موزائیک بر روی برگ های گل آهار می گردد (Kameya-Iwaki et al., 1996).
۱-۲-۲-۲- خانواده Solanaceae
۱-۲-۲-۲-۱-گیاه فلفل[۱۵]
فلفل بومی مکزیک، جنوب پرو و بولیوی می باشد و در سراسر جهان تحت شرایط محیطی و آب و هوایی مختلف رشد می کند (پیوست، ۱۳۸۸). TAV از جمله ویروس های آلوده کننده ی فلفل می باشد که ازکشور های مختلف دنیا ازجمله ژاپن، مجارستان، هلند و نیوزیلند گزارش گردیده است.علائم ویروس TAV بر روی فلفل شامل ابلقی، کلروز، موزائیک، تاولی و بد شکلی در برگ ها و تولید گل ها و میوه های بدون بذر می باشد. همچنین از دیگر علائم ویروس بر روی فلفل می توان به علائم موسوم به Calico (ابلقی زرد) در برگ ها اشاره نمود .(Salamon et al., 1976; Procter 1975)
۱-۲-۲-۳- خانواده Iridaceae
۱-۲-۲-۳-۱- گل گلایول[۱۶]
گلایول بومی آفریقا، نواحی مدیترانه ای و اروپا بوده و یکی از مهمترین گل های زینتی در دنیا می باشد (قاسمی و کافی، ۱۳۸۴). هند به عنوان یکی از مهمترین کشورهای تولید کننده این گل مطرح می باشد و در موسسه ی ملی تحقیقات گیاهی این کشور ۱۲۵ رقم گلایول نگهداری می گردد (Raj et al. 2002). تاکنون ویروس های متعددی به عنوان ویروس آلوده کننده ی گلایول از کشور هند معرفی گردیده اند که از جمله می توان به ویروس های، Tomato spotted wilt virus (Stein, 1995)، Tomato black ring spot virus، Arabis mosaic virus، Tobacco streak virus، Tobacco ring spot virus (Katoch et al., 2004)، Bean yellow mosaic virus (Srivastava et al., 1983) و Cucumber mosaic virus (Raj et al., 2002) اشاره نمود. در سال ۲۰۱۱ گل گلایول به عنوان میزبان جدید ویروس TAV از کشور هند گزارش گردید که با وجود آلودگی پائین ویروس شدت علائم بالا بوده است. علائم TAV به صورت موزائیک شدید و ایجاد لکه های نکروتیک در امتداد رگبرگ ها می باشدکه در انتهای فصل سبب کوچکی و شکستگی رنگ گل در گلایول می گردد (شکل ۱-۳) (Raj et al. 2011).
۱-۲-۲-۳-۲- گل سنبل[۱۷]
سنبل از جمله گیاهان زینتی می باشد که توسط ویروس TAV آلوده می گردد (Shu Xui-zhen et al., 1986). سنبل بومی مناطق مدیترا نه ای بوده و Hyacinthus orientalis مهمترین گونه آن می باشد. این گونه دائمی و سوخ دار بوده که سوخ ها چندین سال دوام داشته و هر ساله رشد و نمو می نماید. گلکاران ایران سنبل را از نظر گل آذین به دو دسته پارسی و هندی تقسیم می نمایند. در سنبل پارسی گل های گل آذین کمتر و فاصله ی آن ها زیاد بوده در حالیکه در سنبل هلندی گل ها به صورت متراکم بر روی سا قه قرار دارند (قاسمی و کافی، ۱۳۸۴). آلودگی گیاهان سنبل به ویروس TAV از کشور چین گزارش گردیده است. ویروس TAV باعث ایجاد علائم موزائیک در برگ ها و لکه های نکروتیک سیاه رنگ بر روی سوخ های[۱۸] گیاه می گردد (Shu Xui-zhen et al., 1986).
۱-۲-۲-۴- خانواده Tropaeolaceae
۱-۲-۲-۴-۱- گل لادن[۱۹]
مبداء این گیاه آمریکای جنوبی و مرکزی می باشد. این گیاه دارای انواع مختلف بالارونده، پیچنده، پاکوتاه و پا بلند با گل های کم پر یا پر پر می باشد. در مناطق جنوبی ایران که زمستان معتدل می باشد به عنوان گل زمستانه یا بهاره در باغچه منازل کشت می گردد (قاسمی و کافی، ۱۳۸۴). Tropaelum majus معروفترین گونه ی این گیاه می باشد که به آن Golden nast یا لادن طلایی می گویند. ویروس TAV برای نخستین بار از روی این گونه از کشور مجارستان با علائم نقش زردی بین رگبرگ ها[۲۰] گزارش گردید است (Besada et al., ۱۹۸۰). از دیگر ویروس های لادن می توان به Broad bean willt virus (BBWV)، Turnip mosaic virus (TuMV) و Cucumber mosaic virus (CMV) اشاره نمود (Salamon et al., 1980).
۱-۲-۲-۵- خانواده Cannaceae
۱-۲-۲-۵-۱- گل اختر[۲۱]
جنس Canna spp. دارای ده گونه بوده که بومی مناطق گرمسیری آمریکا می باشد (قاسمی و کافی، ۱۳۸۴). بیماری های ویروسی این گیاه (به دلیل تکثیر غیر جنسی گیاه از طریق ریزوم) به احتمال زیاد از کشور هلند (به عنوان بزرگترین صادر کننده در گل دنیا) به دیگر نقاط دنیا گسترش یافته اند (Monger et al., ۲۰۰۷). تاکنون پنج ویروس(CaYMV) Canna yellow mottle virus، Bean yellow mosaic virus (BYMV)، Canna yellow streak viru (CaYSV)، Cucumber mosaic virus (CMV) و Tomato aspermy virus (TAV) از این گیاه شناسایی گردیده اند (Yamashita et al., ۱۹۸۵; Hollings & Stone, 1970; Monger et al., ۲۰۰۷). علا ئم ویروسی ایجاد شده بر روی گیاه اختر شامل رگه رگه ای شدن برگ ها و موزائیک به شکل خطوط سبز روشن در امتداد رگبرگ ها می باشد. در اواخر تمامی برگ های آلوده بدشکل، پیچیده و در برخی از گل ها شکستگی رنگ مشاهده میگردد (Monger et al., ۲۰۰۷).
۱-۲-۲-۶- خانواده Liliaceae
۱-۲-۲-۶-۱- گل سوسن[۲۲]
سوسن عضو خانواده ی لیلیاسه بوده که دارای ۲۹۴ جنس و ۴۵۰۰ گونه گیاهی می باشد. سوسن جزء ده گل درآمد زای صنعت گل در دنیا می باشد (قاسمی و کافی، ۱۳۸۴). این گیاه نیز شبیه دیگر گل ها و گیا هانی که به روش غیر جنسی تکثیر می گردند در معرض آلودگی بیماری های ویروسی می باشد (Pearson et al., ۲۰۰۹). ویروس TAV از جمله ویروس های آلوده کننده ی گل سوسن بوده که سبب ایجاد موزائیک بر روی برگ ها می گردد (Hollings & Stone, 1970). از دیگر ویروس های آلوده کننده ی ای گیاه می توان به Lily mottle virus (LMoV)، Lily symptomless virus (LSV) و Cucumber mosaic virus (CMV) اشاره نمود،که سبب ایجاد لکه های کلروتیک، شکستگی رنگ گل ها و برگ ها، ایجاد نقاط قهوه ای بر روی غده و به طور کلی کاهش رشد و اندازه در گیاه می گردند (Pearson et al., ۲۰۰۹).
۱-۲-۲-۷- خانواده Lamiaceae
۱-۲-۲-۷-۱- گیاه نعناع[۲۳]
نعناع برای هزاران سال به دلیل رایحه منحصر به فرد و تولید اسانس های فرار آن کشت شده است. جنس Mentha spp. بیش از ۴۵ گونه را شامل می گردد. کشورهای عمده تولید کننده ی نعناع شامل هند، ایالات متحده، چین و برزیل بوده که کشور هند با بیش از ۱۵۰ هزار هکتار و تولید بیش از ۱۵ میلیون کیلوگرم اسانس، تولید کننده ی بیش از ۸۰ درصد منتول (اسانس نعناع) جهان می باشد (Tzanetakis et al., 2010 ویروس TAV در سال ۱۹۹۰ از مزارع نعناع شهر شانگهای کشور چین با علائم بدشکلی برگ ها به عنوان یک ویروس جدید آلوده کننده ی نعناع گزارش گردید. این تنهاگزارش از آلودگی گیاه نعناع توسط ویروس TAV می باشد (Zhou et al., 1990).
۱-۲-۲-۸- خانواده Leguminosae
۱-۲-۲-۸-۱- گیاه لوبیا[۲۴]
لوبیا بیش از چهار سده است که در سراسر جهان مصرف می‌شود. این گیاه درسال ۱۵۳۳ میلادی از آمریکا به اروپا منتقل و از آنجا به سایر نقاط جهان راه یافت. لوبیا با نام انگلیسی Common Bean از خانواده بقولات می باشد. جنس Phaseolus spp. از این خانواده بیش از پنجاه گونه گیاهی را شامل می شود که این گونه‌ها از نظر شکل بوته، طول، غلاف، تعداد دانه در غلاف و اندازه دانه با هم متفاوت می‌باشند (پیوست، ۱۳۸۸). ویروس TAV از جمله ویروس های آلوده کننده ی لوبیا می باشد که از مزارع کشور چین گزارش گردیده است. علائم TAV بر روی گیاه لوبیا شامل موزائیک همراه با ایجاد لکه های کلروتیک، روشن و رنگ پریدگی، کوتولگی و بدشکلی در برگ ها می باشد (شکل ۱-۴)(Shu Xui-zhen et al., 1986) .
۱-۲-۲-۹- خانواده Chenopodiaceae
۱-۲-۲-۹-۱- گیاه اسفناج[۲۵]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-22] [ 10:44:00 ق.ظ ]




در سنت اسلامی اکثر فلاسفهی مسلمان به سبب اعتقاد به وجود نفس و اثبات تجرد آن، ملاک این‌همانیِ شخص اخروی و شخص دنیوی را نفس میدانند و این در حالی است که بدن با مرگ نابود شده و از بین رفته است و تنها نفس است که به سبب تجردش، با مرگ و نابودی بدن از بین نمیرود و به عنوان ملاک تشخیص هویت شخص در آخرت باقی میماند. این دسته از فلاسفه با اینکه انسان را موجودی دو ساحتی میدانند اما معتقدند نفس هنگام مرگ، بدن خود را کاملاً رها میکند و مستقل از آن به زندگی و حیات پس از مرگ ادامه میدهد و بنابراین فقط نفس ملاک اینهمانی شخص خواهد بود و بدن هیچ نقشی در آن نخواهد داشت.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

البته لازم به ذکر است که برخی دیگر از فلاسفهی مسلمان از جمله متکلمان، نهتنها انسان را در دنیا موجودی مرکب از جسم و روح میدانند بلکه معتقدند حقیقت انسان مجموع دو ساحت جسم و روح در تمام عوالم است و به همین سبب حضور بدن در آخرت نیز ضروری خواهد بود. بنابراین این دسته از متکلمان و فلاسفه که حقیقت انسان را در پرتو نفس و بدن میدانند و معتقد به معاد جسمانی ـ روحانی هستند، با ارائه دیدگاه های مختلف به نحوی سعی در ارائه تبیین قابل قبولی از مسألهی بدن اخروی داشتهاند. زیرا از نظر آنها اگرچه نفس، ملاک تشخص انسان در آخرت است اما اینهمانی شخص اخروی بهطور کامل، تنها با تحقق مجدد بدن صورت میگیرد که در این صورت ملاک اینهمانی باید در پرتو نفس و بدن، هر دو مطرح شود.
بنابراین میتوان گفت قائلین به ملاک نفس دو دستهاند؛ دستهای که فقط نفس را ملاک اینهمانی میدانند و دستهای که علاوه بر نفس، بدن را نیز ملاک قرار میدهند. به همین سبب در گروه دوم برخلاف قائلین به ملاک نفس، بدن و کیفیت آن اهمیت خواهد داشت و اثبات اینهمانی بدن اخروی و بدن دنیوی لازم خواهد بود.
۲-۳-۲-۱) اشکالات ملاک نفس
اشکال اول: نخستین و مهم‌ترین اشکال را جان پری[۸] مطرح کرده است. او می‌گوید نفسی که آن را ملاک قرار می‌دهیم غیر‌قابل مشاهده است. پس وقتی چیزی قابل دیدن نباشد قابل شناخت هم نیست. بنابراین ما نمی‌دانیم دیگران دارای چه نفسی هستند، چند نفس دارند و این‌که آیا نفس آنها در زمانt2 همان نفس در زمانt1 است. بنابر‌این وقتی ملاک این‌همانی قابل شناخت نباشد، شخص هم قابل شناسایی نخواهد بود و نمی‌توان این‌همانی او را در طول زمان ثابت کرد. پس نفس ملاک این‌همانی نیست. دو پاسخ به این اشکال داده شده که پری به آن‌ها جواب می‌دهد.
پاسخ اول: از آنجا که بدن‌‌ها در طول زمان یکی است، به تبع آن می‌توان به یکی بودن نفس‌ها نیز حکم کرد. اگرچه نفس افراد دیده نمی‌شود تا حکم بر این‌همانی شود، ولی از آنجا که بدن همان بدن است، می‌توان نفس را ملاک این‌همانی دانست. جان پری در پاسخ می‌گوید: «این سخن بدان معناست که ملاک اصلی در باب این‌همانی شخصی ملاک بدن است نه ملاک نفس، در واقع این سخن تأییدی بر نظریه‌ی ملاک نفس نیست.» پاسخ دیگر این است که ما از طریق ویژگی‌های روحی و نحوه‌ی رفتار فرد، می‌توانیم حکم کنیم که نفس فرد در طول زمان یک نفس بوده است. پس دیده نشدن نفس مشکلی ایجاد نمی‌کند و می‌توان از طریق ویژگی‌های روحی به این‌همانی شخص حکم کرد. جان‌ پری این سخن را نیز حرکتی به جلو برای طرفداران نفس تلقی نمی‌کند. او می‌گوید: «ویژگی‌های روحی، صفات پدیدار‌شناختی‌ای هستند که می‌توانند از نفس‌های متفاوت به صورت واحد صادر شوند.» (به نقل از اکبری، ۱۳۸۲، صص۶۷-۶۶)
لازم به ذکر است که اشکال پری به ملاک نفس ناظر به ساحت معرفت شناختی در بحث اینهمانی شخصی است نه ساحت وجود شناختی که مورد نظر ما است. به همین دلیل این اشکال در ساحت وجود شناختی به نفس وارد نیست.
اشکال دوم: این اشکال را لیندا بدهام[۹] با اولویت دادن به بدن، به ملاک نفس وارد می‌کند. بدهام معتقد است، انسان تحت تأثیر عوامل ژنتیکی و همچنین مواد شیمیایی‌ای است که در بدن ترشح می‌شود. بنابراین هر تغییری که در مواد ترشح شده در بدن صورت گیرد، بر شخصیت انسان تأثیر خواهد گذاشت. بنابراین از آنجا که بدن در شکل‌دهی شخصیت اهمیت به‌سزایی دارد، نمی‌توان شخصیت انسان را تنها بر‌اساس روح تبیین کرد. «حتی اگر وجود موجودی مجرد به نام روح را بپذیریم و آن را جایگاه شعور بدانیم، لازم نمی‌آید که تمام شخصیت خود را به چنین موجود مجردی محدود کنیم. زیرا بسیاری از کارهای انسان، به‌گونه‌ای است که در موقع انجام آن‌ها هیچ‌گونه توجهی به نحوه‌ی انجام آن‌ها نداریم و در عین حال، آن کارها به خوبی و درستی انجام می‌شود.» بنابراین در بسیاری از فعالیت‌ها نقشی بر عهده‌ی روح نخواهد بود و تنها با بدن است که فعالیت صورت می‌گیرد. درنتیجه لحاظ کردن ملاک نفس به معنای نادیده گرفتن بخشی از شخصیت انسان است که صرفاً بر فعالیت‌های بدن استوار است. (همان، ص۱۷۴)
بدهام با بیان این اشکال در واقع نادیده گرفتن بدن به عنوان بخشی از شخصیت انسان را رد میکند، و نه ملاک بودن نفس را که این مسأله نیز در صورت اعتقاد به نفس و بدن به عنوان ملاک اینهمانی مطرح نخواهد بود.
۲-۳-۳) ملاک حافظه
ملاک حافظه را اولین بار جان لاک[۱۰] مطرح کرده است. لاک پس از بیان معنای شخص، ملاک این‌همانی و هویت شخصی را بیان می‌کند. همان‌طور که قبلاً بیان شد، به نظر او شخص، موجود عاقلِ متفکر است که منطق و فکر دارد و به نفس خود، آگاه است و به سبب این آگاهی، خود را در زمان‌ها و مکان‌های مختلف همان نفس واحد می‌داند. بنابراین آنچه هویت یک شخص را می‌سازد و سبب می‌شود شخص خود را از دیگران تشخیص دهد، آگاهی به نفس است. وقتی شخص به نفس خود آگاه باشد از وحدت نفس خود نیز آگاه است؛ یعنی انسان در‌‌می‌یابد که خودش خودش است. البته شخص تا وقتی شخص واحدی است و آگاهی به وحدت نفس او حفظ می‌شود که با همان آگاهی به نفس، اعمال گذشته را به یاد آورد. به عبارت دیگر شخص در صورتی بهره‌مند از وحدت نفس خواهد بود که با همان وجدان، به گذشته متصل شود. البته این وحدت در طول زمان و در صورت تغییر جوهر، همان‌طور که تغییر لباس به وحدت انسان لطمه‌ای نمی‌زند، از بین نخواهد رفت. سخن لاک در این رابطه چنین است:
وجدان به نفس است که آدمی را شاعر به وحدت نفس می‌کند که خودش خودش است یعنی هویت شخصی مستند به همان وجدان است، اعم از این‌که آن به یک جوهر متفرد حمل شود یا به جواهر متعدد و متعاقب. تا وقتی که یک موجود عاقل بتواند عملی از گذشته را با همان وجدان به نفس که در ابتدا داشته و در حال حاضر دارد به یاد آورد، عین همان نفس واحد است. (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۴۴)
از نظر لاک بدن نمی‌تواند ملاک صحیحی برای این‌همانی باشد. زیرا بدن انسان با همه‌ی اجزایش بواسطه‌ی اتحاد با نفس متفکر دارای وجدان، قسمتی از خود انسان است و‌گرنه به تنهایی و صرف‌نظر از این امر، جزئی از انسان نخواهد بود. برای مثال وقتی دست انسان قطع می‌شود، دیگر قادر به درک حرارت و سرما و سایر تأثیرات حسی نخواهد بود و بنابراین نمی‌توان آن را قسمتی از خود شخص دانست. در این صورت نسبت این دست قطع شده با نفس، تفاوتی با نسبت اشیای مادی دیگر با آن نخواهد داشت. این مطلب را از این گفته‌ی لاک می‌توان برداشت کرد که «هر جزئی از بدن ما که اتحاد حیاتی با آن وجدان [وجدان به نفس] در نهان ما داشته باشد قسمتی از ما را تشکیل می‌دهد، ولی همین که از آن اتحاد حیاتی جدا شد همان‌طور که نفس شخصی دیگر را تشکیل نمی‌دهد نفس ما را هم تشکیل نمی‌دهد.» (همان، ص۲۵۳) همچنین از نظر لاک روح نیز به تنهایی ملاک کافی برای این‌همانی نخواهد بود. زیرا «پیداست که وجدان یا (شعور به نفس) است که آنچه بتوان آن را به گذشته‌های بعید بسط داد، وجودها و افعال گذشته و حال را در شخص واحد پیوسته می‌سازد، به‌طوری که آنچه شاعر افعال گذشته و حال است همان شخص واحد است.» (همان، ص۲۴۸) به بیان روشن‌تر روح نمی‌تواند به تنهایی همان شخص سابق را به وجود آورد و هویت شخصی او را تحقق بخشد، چرا که روح به همراه وجدان اعمال گذشته یا به عبارتی یادآوری خاطرات گذشته، تعیین کننده‌ی هویت شخص خواهد بود. وجدان است که اعمال گذشته و حال را در شخص چنان به هم پیوند می‌دهد که شخص آگاه به گذشته و حال، شخص واحد به حساب آید.
بنابراین بر‌اساس دیدگاه لاک این‌همانی شخصی در طول زمان وابسته به وجدان یا آگاهی به نفس است، البته وجدانی که در طول زمان استمرار می‌یابد و باعث پیوند گذشته و حال می‌شود. به عبارت دیگر آنچه هویت شخص را می‌سازد و این‌همانی عددی را تحقق می‌بخشد، استمرار آگاهی شخص است نه بدن و یا روح. زیرا بدن و روح نیز با استناد به وجدان یا آگاهی به نفس است که از آن شخص خواهند بود. بنابراین سؤالی که در اینجا پیش می‌آید این است که چه چیزی این استمرار آگاهی را شکل می‌دهد؟ در واقع چه چیزی باعث پیوند آگاهی شخص در گذشته و حال می‌شود؟
جفری اولن ملاک قطعی این‌همانی شخص از نظر لاک را، حافظه بیان می‌کند. او براساس دیدگاه لاک می‌گوید: «حافظه‌ی من از رویدادهای زندگی جفری اولن، به همان صورتی که برای من رخ داده است، از من همان شخصی را می‌سازد که این رویدادها برای او اتفاق افتاده است.» (Olen. 1994. p382)
۲-۳-۳-۱) اشکالات ملاک حافظه
اشکال اول: براساس ملاک لاک وقتی شخص در زمان t2 همان شخص در زمان t1 خواهد بود که دارای همان حافظه و خاطراتی باشد که در زمان t1 دارا بوده است. اما انسان بسیاری از خاطرات و فعالیت‌های خود را فراموش می‌کند و قادر نخواهد بود تمام گذشته خود را با اعمالی که انجام داده و افکاری که از سرگذرانده است به یاد آورد. پس اگر ملاک حافظه صحیح باشد باید بگوییم با از دست رفتن حافظه این‌همانی هم باید از بین برود.
این اشکالی است که خود لاک نیز به آن توجه کرده و آن را می‌پذیرد. او در پاسخ آن می‌گوید: «اگر فرض کنیم یک شخص در زمان‌های مختلف، وجدان‌های مختلفی بدون اندک ارتباطی با هم داشته باشد، بدون شک همان شخص در هر زمان، یک شخص جداگانه خواهد بود.» او برای تأیید مدعای خود فرد عاقلی را مثال می‌زند که در گذشته دچار جنون بوده است. به نظر لاک از آنجا که قانون این فرد را نسبت به اعمال گذشته‌اش مسئول نمی‌داند، نتیجه می‌گیریم این شخص دارای دو شخصیت جداگانه است. (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۵۰)
در پاسخ به این اشکال میتوان سخن درک پارفیت[۱۱] را بیان کرد. از نظر او ملاک بودن حافظه و یادآوری خاطرات برای تحقق این‌همانی، بدین معناست که میان خاطرات پیوستگی مستقیم وجود داشته باشد و در صورتی که پیوستگی مستقیم وجود نداشته باشد، به شرط وجود زنجیره‌ای هم‌پوشان از خاطرات، این‌همانی برقرار خواهد بود. برای مثال یک شخص فقط عملی را که روز قبل انجام داده به یاد می‌آورد، اما عملی که دو‌ روز یا سه روز قبل انجام داده را به خاطر نمی‌آورد و این در حالی است که او روز قبل، می‌توانست عملی را که امروز آن را مربوط به دو روز پیش می‌دانیم به یاد آورد و فقط عملی که مربوط به سه روز پیش بود را به یاد نمی‌آورد و همین‌طور الی آخر. بنابراین حتی اگر در همه‌ی موارد میان خاطرات پیوستگی مستقیم وجود نداشته باشد، زنجیره‌ی هم‌پوشان خاطرات، استمرار را تأمین می‌کند. براین اساس پیوستگی مستقیم بین خاطرات شرط تحقق این‌همانی نخواهد بود تا فراموش کردن بخشی از خاطرات و اعمال گذشته مانع تحقق آن شود. (مسلین، ۱۳۹۰، ص۱۴۹ـ۱۴۸)
اشکال دوم: این است که حافظه همیشه به‌طور صحیح عمل نمی‌کند و امکان خطا در مدعیات مبتنی بر حافظه وجود دارد. ممکن است ما مدعی به خاطر آوردن اموری شویم که اصلاً رخ نداده‌اند و یا ما اصلاً آنها را انجام نداده‌ایم. بنابراین باید میان مدعیات مبتنی بر حافظه و مدعیات صادق مبتنی بر حافظه تمایز قائل شویم. از‌ این‌رو حافظه به دو بخش حافظه واقعی و حافظه ظاهری تقسیم می‌شود و درنتیجه حافظه نمی‌تواند این‌همانی شخص را تحقق بخشد و ملاک صحیحی به حساب آید. (Olen. 1994. p382)
یک پاسخ به این اشکال این است که آنچه باعث می‌شود مدعیات مبتنی بر حافظه را صادق بدانیم دو چیز است. یکی این که مدعیات باید گزارش دقیق آنچه اتفاق افتاده است باشند و دیگری این که باید مدعایی مبتنی بر حافظه‌ی شخص باشند. اما اگر فقط خاطرات صادق ملاک وحدت هویت شخصی باشند و اگر خاطرات صادق شخص، همان خاطراتی است که از آن شخص است، پس در این صورت این اعتقاد که مدعیات مبتنی بر حافظه، مقوم هویت شخصی‌اند، مبتنی بر دور خواهد بود. (پترسون و سایرین، ۱۳۷۶، ص۳۲۷)
فلو نیز این مطلب را به صورت دیگری بیان می‌کند و آن این‌که اگر معتقد باشیم حافظه‌ی واقعی ملاک وحدت هویت شخصی است، ملاک این‌همانی را از قبل مفروض گرفته‌ایم. زیرا اگر شخص واقعاً به یاد آورد که کاری را انجام داده و این یادآوری نیز مربوط به حافظه‌ی واقعی او باشد، براین اساس لزوماً او باید همان شخصی باشد که آن کار را انجام داده و این به معنای مفروض گرفتن این‌همانی خواهد بود. (Flew. 1994. p377) پاسخ دیگر پاسخی است که جفری اولن مطرح می‌کند. وی با اولویت دادن به ملاک بدن راه حلی را برای پی‌بردن به مدعیات واقعی مبتنی بر حافظه بیان می‌کند. از نظر اولن اگر شخص بتواند مشخص کند که در همان مکان یا زمانی که مدعی است عملی را انجام داده یا تجربه‌ای داشته است بوده یا خیر، صادق بودن آن ادعا اثبات می‌شود. البته این امر تحقق نمی‌پذیرد مگر با در نظر گرفتن بدن. اگر بدن شخص در آن مکان و زمان بوده، پس خود شخص هم آن جا بوده و اگر بدن شخص در آن زمان و مکان نبوده، پس خود شخص هم نبوده. البته این به معنای مبتنی بودن ملاک حافظه بر ملاک بدن است. (Olen. 1994. P383)
۲-۳-۳-۲) ملاک حافظه و کارکردگرایی
همان‌طور که در توضیح دیدگاه لاک در باب ملاک این‌همانی شخصی بیان شد؛ لاک وجدان یا آگاهی به نفس را ملاک تحقق هویت شخصی لحاظ می‌کند. از نظر وی «وجدان است که آدمی را شاعر به وحدت نفس می‌کند که خودش خودش است. یعنی هویت شخصی مستند به همان وجدان است، اعم از این‌که آن به یک جوهر منفرد حمل شود یا به جواهر متعدد و متعاقب» (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۴۴) براین اساس تغییر جوهر و یا وجود جواهر متعدد هیچ تأثیری در این‌همانی شخص نخواهد داشت. زیرا استمرار وجدان یا آگاهی به نفس حتی با انتقال از جوهری به جوهر دیگر هویت شخصی را حفظ می‌کند.
اگر عین وجدان سابق از یک جوهر متفکر به جوهری دیگر قابل انتقال باشد، در این صورت مانعی نخواهد داشت که دو جوهر متفکر، یک شخص را تشکیل دهند. زیرا اگر عین وجدان سابق باقی بماند اعم از این‌که همان جوهر باشد یا غیر آن، هویت شخصی محفوظ خواهد ماند. (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۴۶)
این دیدگاه یادآور کارکرد‌گرایی است. زیرا مطابق با نظر لاک کارکرد جوهرها اهمیت دارد نه خود جوهرها. درنتیجه تغییر یا تعدد جوهرهایی که کارکرد در آن‌ها تحقق می‌یابد ربطی به این‌همانی شخصی نخواهد داشت.
درک پارفیت نیز تحت تأثیر دیدگاه لاک با بیان داستانی فرضی به تقویت این دیدگاه می‌پردازد. مطابق داستان پارفیت دستگاهی را فرض می‌کنیم که قادر است همه‌ی ملکول‌های بدن انسان را اسکن کند. با این عمل بدن بخار می‌شود و همه‌ی اطلاعات ثبت شده در دستگاه به سیاره‌ای دور منتقل می‌شود. در آن جا بدنی جدید از ملکول‌های سطح آن سیاره، بر‌اساس اطلاعات ثبت شده ساخته می‌شود. شخصی که به وجود می‌آید شبیه شخص قبلی است. مانند او رفتار می‌کند و خاطرات او را یاد‌آوری می‌کند. این شخص اگرچه دارای همان بدن و مغزی که در روی زمین داشته است نیست، اما با شخص روی زمین این‌همانی دارد. زیرا آنچه اهمیت دارد حالت روانی و خاطرات شخص است که باقی است نه بدن و یا مغز. (مسلین، ۱۳۹۰، ص ۱۵۳)
بخش اول
دیدگاه ملاصدرا در باب بدن اخروی
فصل اول؛ دیدگاه ملاصدرا در باب زندگی پس از مرگ
۱-۱) اصول و مبانی دیدگاه
۱-۱-۱) مباحث مربوط به نفس
۱-۱-۱-۱) ماهیت نفس
ملاصدرا در اسفار در بیان ماهیت نفس، آن را نیرویی می‌داند که خداوند برای به فعلیت رساندن قوه و استعداد نهفته در نهاد هیولی که آخرین مرتبه‌ی وجودی در قوس نزول است، آفریده است. نفس نیرویی است که ابتدا اثر حیات و نشو و نما، سپس اثر حس و حرکت و بعد از آن اثر علم و ادراک در ماده‌ی اجسام پدیدار می‌آورد و ماده جسمانی به کمک آن آنچه در نهاد دارد به فعلیت می‌رساند. نفسی که اثر حیات و نشو و نما به ماده می‌بخشد نفس نباتی نام دارد، نفسی که اثر حس و حرکت در ماده ایجاد می‌کند نفس حیوانی است و نفسی که اثر علم و ادراک به ماده می‌بخشد نفس انسانی یا نفس ناطقه است. نفس انسانی کامل‌ترین نفس و اشرف از نفس حیوانی است، همین‌طور نفس حیوانی هم کامل‌تر و اشرف از نفس نباتی که نازل‌ترین مرتبه‌ی نفس است می‌باشد. البته این سه نفس معنای مشترک و تعریف جامعی دارند که همان معنای نفس است. (صدرالمتألهین، ۱۹۹۰، ج۸، ص۵)
ملاصدرا بعد از این توضیح، برای نفس دو جهت و دو حیثیت قائل می‌شود. او معتقد است که نفس از یک جهت قابل شناخت و تعریف و از جهتی دیگر غیرقابل شناخت است. نفس از جهت بساطت، غیرقابل تعریف به حد و اقامه‌ی برهان و اما از جهت فعل و انفعالات، منشأ آثار بودن و تعلق به بدن، قابل تعریف و اقامه‌ی برهان است. بنابراین ملاصدرا برای ارائه‌ برهان بر وجود نفس حیث منشأ آثار بودن را پایه و اساس قرار می‌دهد. براساس برهان او، از برخی اجسام، برخلاف اجسامی که تنها یک اثر از آن‌ها صادر می‌شود آثار گوناگونی مانند حیات، تغذیه، رشد و نمو، حس و حرکت صادر می‌شود که منشأ این آثار ماده‌‌ی اولی و صورت جسمیه نمی‌تواند باشد. ماده‌ی اولی به سبب این‌که قابلیت محض است و جهت فعلیت و تأثیرگذاری ندارد، نمی‌تواند منشأ آثار باشد. همچنین صورت جسمیه که مشترک بین همه‌ی اجسام است، به سبب این‌که اجسامی وجود دارند که با این اجسام در تعارض‌اند و فاقد آثاری هستند که این اجسام دارا می‌باشند، منشأ آثار نخواهد بود. بنابراین این اجسام دارای مبادی‌ای غیر از جسمیت هستند که باید آن را همان قوه‌ی فاعلی‌ای دانست که به این اجسام تعلق می‌گیرد و منشأ آثار می‌شود. پس در این اجسام نیرویی خارج از جسمانیت آن‌ها منشأ آثاری چون تغذیه و رشد و نمو و حس و حرکت می‌شود که همان نفس است که به جسم نباتی، حیوانی و انسانی تعلق می‌گیرد. پس تعلق نام نفس به این اجسام، از جهت همین فاعلیت و منشأ آثار بودن است، نه از جهت بسیط بودن که غیرقابل تعریف است و به همین دلیل بحثِ نفس از علوم طبیعی محسوب می‌شود. (همان، ص۷-۶)
ملاصدرا بیانات حکماء و فیلسوفانی که نفس را به قوه و یا صورت و یا کمال تعریف می‌کنند توضیح می‌دهد و بهترین تعریف برای نفس را تعریف آن به کمال می‌داند. وی دلایلی را برای برتری دادن تعریف نفس به کمال نسبت به تعریف آن به صورت و قوه بیان می‌کند. (همان، ۸-۷) و به این نکته اشاره می‌کند که این تعاریف نفس را از نظر ذات و حقیقت معرفی نمی‌کنند، بلکه این‌ها فقط معرف صفت نفس و وجه تدبیر و تصرف آن در بدن می‌باشند. براساس این تعاریف، در حقیقت نفس از نظر مفهوم و معنی نفسیت و تعلق و تصرف و تدبیری که به بدن دارد مورد بررسی قرار می‌گیرد و به سبب همین اضافه و ارتباط به شیئ دیگر است که نفسیت نفس معلوم می‌گردد. بنابراین در این تعاریف میان ذات نفس و مفهوم اضافی نفس تفاوتی وجود دارد همانند تفاوت بین انسان مطلق و انسان بنّا. در تعریف حقیقت انسان یعنی همان انسان مطلق نیازی به ذکر بنّا نیست ولی در تعریف بنّا یعنی شخصی که عمارت می‌سازد باید لفظ بنّا که مبیّن شغل بنّایی اوست ذکر شود. الفاظ و عباراتی مانند بنّا سمت و شغل انسان را نشان می‌دهند نه ذات و حقیقت انسانیت او را، همین‌طور در تعریف نفس به الفاظی که بیان شد فقط صفت نفسیت نفس و وجه اضافی و تعلق آن بیان می‌شود نه ذات و حقیقت نفس. به همین سبب پرداختن به بحث نفس از جهت تعلق و اضافه‌ی آن به بدن، در علم طبیعیات که مربوط به ماده و احوال ماده است قابل طرح است، ولی پرداختن به آن از جهت حقیقت و ذاتش صرف‌نظر از تعلق آن به بدن، قابل طرح در علمی دیگر غیر از طبیعیات خواهد بود. (همان، ۱۹۹۰، ج۸، ص۱۰؛ ۱۳۵۱، ص۶)
در واقع ملاصدرا با بیان این توضیحات به این مسأله اشاره می‌کند که حکماء بین تعریف ذات نفس و تعلق آن به بدن تمایز قائل شده‌اند و نفس را دارای دو حیث و دو جهت می‌دانند و به همین سبب بررسی نفس از حیث تعلق آن به بدن را در علم طبیعیات مطرح کرده‌اند. البته این چیزی است که ملاصدرا نیز در بیان نظرش در مورد نفس به آن اشاره می‌کند و می‌گوید نفس از جهت بساطت قابل تعریف نیست و تنها از جهت فاعلیت، منشأ اثر بودن و تعلق به بدن قابل تعریف و اقامه‌ی برهان است. بنابراین از این جهت نظر ملاصدرا هیچ تفاوتی با دیدگاه حکما در قائل شدن به تمایز بین دو جنبه‌ی نفس ندارد. اما ملاصدرا با توضیح نوع تعلقی که نفس به بدن دارد و متفاوت دانستن آن با انواع تعلقات دیگر، و بیان مقصودش از نحوه‌ی تعلق نفس به بدن که آن را جزء ذات و حقیقت نفس می‌داند و همچنین با اشاره به این مطلب که در نظر گرفتن نفس از جهت تعلق و اضافه آن به بدن مربوط به مرحله‌ی ابتدایی پیدایش نفس و قبل از رسیدن آن به مرتبه‌ی کمال روحانی است، نظر متفاوت و خاص خود را در مورد ماهیت نفس بیان کرده و برخلاف حکمای پیشین این بحث را در علم الهیات مطرح می‌کند.
ملاصدرا در اسفار تحت عنوان «حکمه المشرقیه» نظرش را این‌گونه بیان می‌کند: نفسیت نفس با بنّا بودن بنّا و پدر بودن پدر و کاتب بودن کاتب متفاوت است. در مورد بنّا و کاتب و پدر، دو ماهیت وجود دارد که یکی به ذات بنّا و پدر و کاتب که امری جوهری است مربوط است و دیگری به ماهیت بنّا بودن، پدر بودن و کاتب بودن که اموری عرضی هستند، مربوط می‌باشد. پس وقتی بنّا و پدر و کاتب را تعریف می‌کنیم به ذات آن‌ها توجه نکرده‌ایم بلکه به مفاهیم عرضی توجه کرده‌ایم، اما در مورد نفس این‌گونه نیست. نفس یک وجود و یک ماهیت است. نفس بودن عین ذات نفس است و حقیقت نفس چیزی جدا از تدبیر و تصرف بدن نیست. به همین دلیل از نفس بدون جنبه‌ی تعلق آن به بدن چیزی باقی نمی‌ماند. در حالی که حقیقت انسان بدون لحاظ کردن بنّا بودن، همان خواهد بود. به همین دلیل نفس از ابتدای پیدایش تا تکامل یافتن به مرتبه‌ی عقل فعال، به بدن تعلق دارد. و همراهی نفس با بدن امری است ذاتی نفس و مقوم آن که با درجه و مراتب وجودی نفس تناسب دارد. (همان، ص۱۲-۱۱) براین اساس ملاصدرا در مورد نفس همان تعریف فلاسفه‌ی پیشین را به کار می‌برد و آن را این‌طور تعریف می‌کند: «نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی که دارای حیات بالقوه است، می‌باشد[۱۲].» اما برخلاف گذشتگان این تعریف را که بیانگر نفسیت نفس و جهت تعلق آن به بدن است، تعریف ذات و حقیقت نفس می‌داند.
ملاصدرا هر یک از قیود این تعریف را مورد بررسی قرار داده و توضیحی پیرامون آن‌ها ارائه می‌دهد که اشاره‌ای کوتاه به آن‌ها خواهیم داشت. (همان، ص۲۳-۱۷)
کمال اول: این لفظ که در مقابل کمال ثانی به کار می‌رود به معنای جزء مکملی است که به ماده اضافه می‌گردد و ماده را به صورت یک نوع کاملی در عالم نشان می‌دهد و اما کمال ثانی عبارت است از آثاری که بعد از حصول کمال اول از نوع پدید می‌آید. پس کمال اول بودن نفس برای ماده به این معناست که پس از تعلق به ماده، ماده را به صورت نوع کامل در می‌آورد، به‌گونه‌ای که فعلیت و تحقق خارجی ماده منوط به تحقق نفس است، هرچند آثار و کمالات ثانیه از وی بروز نکند.
جسم طبیعی: نفس کمال برای هر جسمی اعم از جسم طبیعی و صناعی نیست بلکه کمال اول برای جسم طبیعی مانند جسم نبات، حیوان و انسان است.
آلی: یعنی جسم طبیعی باید جسمی باشد که دارای قوا و آلاتی باشد که نفس به‌ وسیله‌ی آن‌ها اعمال و افعال خویش را انجام دهد. البته مراد از آلات، قوای موجود در جسم است نه اعضا و اجزاء بدن مانند قلب و کبد و…
ذی حیات بالقوه: با بیان این لفظ، نفوس فلکی از دایره نفوس خارج می‌شوند.
مطابق دیدگاه ملاصدرا این تعریف از نفس مربوط به مرحله‌ی ابتدایی نفس یعنی از بدو پیدایش آن تا مرحله‌ی رسیدن به تکامل عقلی است. نفس در مرحله‌ی ابتدایی، جوهری مادی است که از طریق ماده و جسم به وجود می‌آید و در واقع در نهاد ماده تکوین می‌شود و به تدریج با طی مراحل مختلف، سیر تکامل را همراه ماده و به موازات آن طی می‌کند. نفس در اولین مرحله به عنوان نفس نباتی به ماده تعلق می‌گیرد و عاملی برای رشد و تکامل جسم می‌گردد و بعد از آن‌که جسم نباتی به فاعلیت نفس تا حدی تکامل یافت و آثار جدیدی در آن نمایان شد، نفس نباتی از درجه نفس نباتی به حیوانی ارتقا می‌یابد و علاوه بر عمل نفس نباتی به انجام اعمال و افعال نفس حیوانی می‌پردازد و سپس زمانی که ماده شایستگی افاضه‌ی نفس کامل‌تری را پیدا کرد، نفس حیوانی به مرتبه‌ی نفس انسانی ارتقا می‌یابد و اعمال و افعال مخصوص نفس انسانی را به اضافه‌ی اعمال و افعال نفس نباتی و نفس حیوانی انجام می‌دهد. پس نفس تا قبل از رسیدن به مرحله‌ی کمال عقلی، جوهری جسمانی است که همراه با ماده راه کمال و مراتب وجودی را طی می‌کند و تعلق به ماده را که جزء ماهیت و حقیقتش است، تا رسیدن به مرحله‌ی نهایی روحانیت رها نمی‌کند و عنوان نفسیت تا آن زمان برای او باقی خواهد بود. به همین دلیل باید تعریف نفس به کمال اول را تعریف ذات و حقیقت نفس تا قبل از رسیدن به مرتبه‌ی کمال و روحانیت دانست. (همان، ۱۳۵۱، ص۸-۷)
۱-۱-۱-۲) انواع نفس

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:44:00 ق.ظ ]




 

80/2

 

18/14

 

نمره‌ی املای کلمات دارای حروف ساکن (2)

 

4-4-2- پس آزمون املای کلمات دارای حروف ساکن
در جلسه‌ی هفتم‌ ترم زبان آموزان گروه آزمودنی با بازی آموزشی آشنا شده و با انجام این بازی املای کلمات را مرور می‌کردند. سپس در آخر ترم یک پس آزمون املای کلمات دارای حروف ساکن از زبان آموزان هر دو گروه گرفته شد تا مشخص شود که آیا بین نمرات زبان آموزان این دو گروه تفاوتی به وجود آمده یا خیر.
همان طور که در جدول 4-7 آمده است، میانگین نمره‌ی پس آزمون گروه آزمودنی 09/19 و میانگین نمره‌ی پس آزمون گروه شاهد 20/15 می‌باشد که نشان می‌دهد تفاوت بین این دو میانگین بسیار زیاد است. در این جدول همچنین نتایج حاصل از روش آماری آزمون نمونه‌های غیر وابسته‌ی T ذکر شده است. همان طور که مشخص است تفاوت معنا داری بین میانگین نمره‌ی پس آزمون گروه آزمودنی و میانگین نمره‌ی گروه شاهد وجود دارد (05/0>p، 65=t).
جدول 4-7: آمار توصیفی و آزمون نمونه‌های غیر وابسته‌ی T املای کلمات دارای حروف ساکن

 

معنا داری

 

درجه آزادی

 

ارزش t

 

انحراف معیار

 

میانگین

 

آزمودنی=1
شاهد =2

 
 

000/0

 

65

 

592/7

 

93/0

 

09/19

 

نمره‌ی املای کلمات دارای حروف ساکن (1)

 
 

79/2

 

20/15

 

نمره‌ی املای کلمات دارای حروف ساکن (2)

 

با مقایسه‌ی جدول 4-6 و 4-7 مشخص می‌شود که بازی آموزشی رایانه‌ای Fun Spelling بر یادگیری املای کلمات دارای حروف ساکن تاثیر مثبت داشته است. در حقیقت در اوایل ترم میانگین نمرات پیش آزمون زبان آموزان این دو گروه تفاوت معنا داری با یکدیگر نداشتند و نمرات در یک سطح بوده است (جدول 4-6)، ولی بعد از استفاده از بازی آموزشی رایانه‌ای توسط زبان آموزان گروه آزمودنی، میانگین نمرات پس آزمون زبان آموزان این گروه بالاتر رفته و تفاوت معنا داری بین میانگین نمرات پس آزمون این دو گروه زبان آموز به وجود آمده است (جدول 4-7). بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که بازی آموزشی رایانه‌ای Fun Spelling در یادگیری املای کلمات دارای حروف ساکن تاثیر مثبت داشته است.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

شایان ذکر است که با توجه به بررسی پیشینه‌ تحقیق، تاکنون هیچ گونه تحقیق مشابهی که یادگیری املای کلمات هم آوا و کلمات دارای حروف ساکن در زبان انگلیسی را با بهره گرفتن از بازی‌های آموزشی رایانه‌ای مورد مطالعه قرار داده باشد صورت نگرفته است، ولی نتایج به دست آمده از انجام تحقیقات فوق حاکی از این حقیقت است که استفاده از بازی‌ آموزشی رایانه‌ای Fun Spellingمی‌تواند تاثیر شگرفی بر یادگیری جنبه‌های مختلف املای کلمات انگلیسی داشته باشد.
فصل پنجم
نتیجه گیری
مقدمه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ق.ظ ]




۳-۴ مشخصات رقم سرازیری

این رقم دارای مشخصاتی از جمله، طول دوره رشد ۱۸۰ روز، ارتفاع بوته ۱۲۵ سانتی‌متر، وزن هزار دانه ۱۳۷۲ گرم، تعداد دانه در غلاف ۳۹/۳، عملکرد دانه خشک ۳/۵ تن در هکتار، تعداد روز تا گلدهی ۶۵-۷۵ است (اسروش، ۱۳۷۹).

۳-۵ عملیات زراعی

قطعه زمین انتخاب شده برای آزمایش از لحاظ پیش کاشت، در سال قبل به صورت آیش بود. عملیات زراعی انجام شده شامل مراحل آماده سازی زمین کاشت، داشت و برداشت بود که در زیر هر کدام به اختصار توضیح داده خواهد شد.
دانلود پایان نامه

۳-۵-۱ آماده سازی زمین و کاشت

عملیات آماده سازی زمین شامل آبیاری اولیه، که در تاریخ ۲۰ شهریور انجام شد سپس عملیات خاک‏ورزی در تاریخ ۲ مهر آغاز گردید جهت خرد کردن کامل کلوخه‏ها و تسطیح اولیه زمین ، سه مرحله دیسک در جهت مخالف هم انجام شد (شکل ۳-۳). پس از این بر اساس نقشه طرح آزمایش و با بهره گرفتن از گچ ساختمانی، محل قرار گرفتن بلوک‏ها و نهرهای انتقال آب روی زمین مشخص شد سپس کرت‏های اصلی به وسیله دستگاه مرزبند به فاصله یک متر از هم جدا شدند و نهر‏ها با بهره گرفتن از نهرکن بین تکرارها ایجاد شد. آماده سازی نهایی کرت‏های فرعی به وسیله بیل و با فاصله نیم متر از هم انجام شد. عملیات کود‏دهی بر اساس آزمون خاک شامل ۸۰ کیلوگرم نیتروژن از منبع اوره که نیمی از آن به صورت پایه ،همراه با اعمال تیمارها برای هر کرت فرعی محاسبه و به خاک اضافه شد. به منظور جلوگیری از پاشش کود در کرت‏های مجاور توزیع کود با دست صورت گرفت. سپس از دستگاه کولتیواتور دستی جهت مخلوط کردن خاک و زیر خاک نمودن کود استفاده شد. بعد از انجام این عملیات، تسطیح زمین آغاز شد که به وسیله بیل و شن‏کش، سنگ و کلوخه‏های موجود از کرت‏ها خارج شدند. بعد از آماده کردن زمین، به وسیله شیار بازکن ردیف‏هایی را به فاصله ۲۵ سانتی‏متر ایجاد کرده و سپس روی هر خط کاشت حفره‏های کوچکی به عمق ۵ تا ۷ سانتی‏متر و به فاصله ۲۰ سانتی‏متر از همدیگر ایجاد کرده و داخل هر حفره جهت اطمینان از جوانه‏زنی بذور و دستیابی به تراکم مطلوب (۲۰ بوته در متر مربع) دو بذر قرار داده شد. عملیات کود‏دهی و تسطیح به منظور جلوگیری از هدرروی و ناهماهنگی در اعمال تیمارها به طور جداگانه، ۵ روز قبل از هر تاریخ کشت انجام شد. بلافاصله بعد از اتمام عملیات کشت در تاریخ کاشت مورد نظر (۱۰ مهر، ۲۵ مهر، ۱۰ آبان، ۲۵ آبان و۱۰ آذر)، آبیاری انجام شد (شکل ۳-۴).

شکل ۳-۳ عملیات دیسک زدن و تهیه زمین

شکل ۳-۴ آبیاری بعد از انجام عملیات کشت

۳-۵-۲ عملیات داشت

عملیات داشت شامل آبیاری، کوددهی سرک، محلول پاشی عناصر ریز مغذی و مبارزه با آفات و علف‏های‏هرز بود که مطابق با توصیه‏های مراکز تحقیقاتی انجام شد. آبیاری برحسب تاریخ کاشت و طول دوره رشد با توجه به نیاز گیاه و شرایط آب و هوایی، طوری انجام شد که گیاه با تنش خشکی و یا غرقابی مواجه نشود تا فقط تنش گرما بر گیاه تاثیر بگذارد. ۵۰ درصد کود نیتروژن در مرحله ۴ تا ۶ برگی، بعد از انجام عملیات تنک کردن و وجین دستی علف‏هرز انجام شد. علف‏های هرز داخل کرت‏ها (شامل پنیرک، پیچک‏صحرایی، خردل‏وحشی، یولاف‏وحشی، دم‏روباهی، پنجه‏مرغی، چغندر‏وحشی) به وسیله وجین دستی در سه مرحله انجام گرفت ولی علف‏های هرز بین کرت‏ها و داخل نهرهای آبیاری به صورت شیمیایی (علف‏کش پاراگوات) به میزان ۳ لیتر در هکتار کنترل شدند. بیماری لکه شکلاتی[۴۲] مخرب‏ترین بیماری باقلا به شمار می‏رود و در تمام مناطق کشت این گیاه پراکنده شده است. این بیماری به صورت لکه‏های کوچک و بزرگ نکروتیک و قهوه‏ای رنگ گرد در تمام اندام‏های گیاه دیده می‏شود. همچنین آفت شته سیاه باقلا[۴۳] که در مزارع حدود ۴۰ درصد باعث کاهش عملکرد باقلا می‏شود (پارسا و باقری، ۱۳۸۷). تاریخ کشت اول در مرحله ۱۰ تا ۱۲ برگی و تاریخ کشت دوم در مرحله ۸ تا ۱۰ برگی مورد هجوم این افت و بیماری قرار گرفتند که برای جلوگیری از خسارت و شیوع و انتقال آن به تاریخ‏های کشت بعدی از سموم دیازینون (جهت مبارزه با شته سیاه ) و کاپتان (جهت مبارزه با بیماری لکه شکلاتی) با غلظت یک در هزار استفاده شد. همچنین در مرحله غلاف‏دهی گیاه دچار بیماری پوسیدگی ریشه شد که به دلیل شیوع کم این بیماری نیازی به مبارزه نبود. همچنین تاریخ کشت ۱۰ مهر و ۲۵ مهر به دلیل رشد رویشی بیشتر و ارتفاع زیاد ساقه در مرحله پرشدن غلاف‏ها در اثر بارندگی طی دوره رشد دچار خوابیدگی بوته‏ها شدند.

۳-۵-۳ عملیات برداشت

در زمان برداشت (زمانی که اکثر غلاف‏ها به رنگ قهوه‏ای تبدیل شدند) سه خط اول و آخر و همچنین نیم متر از ابتدا و انتهای خطوط به عنوان حاشیه حذف و سطوح باقی مانده (یک متر مربع شامل ۲۰ بوته) در مرحله رسیدگی فیزیولوژیک گیاهان در هر تاریخ کاشت در ۱۴ فروردین (برای تاریخ کشت اول)، ۱۷ فروردین (برای تاریخ کشت دوم)، ۱۹ فروردین (برای تاریخ کشت سوم)، ۲۳ فروردین (برای تاریخ کشت چهارم) و ۲۶ فروردین (برای تاریخ کشت پنجم)، به صورت دستی و با داس از سطح زمین برداشت شد. قابل ذکر است که برداشت دانه‏های خشک زمانی انجام شد که برگ‏ها زرد و ریزش کرده و رنگ غلاف‏ها از سبز به قهوه‏ای تغییر پیدا کردند (شکل ۳-۵).

شکل ۳-۵ نمایی از برداشت غلاف‏های باقلا در مرحله رسیدگی

۳-۶ صفات مورد بررسی

 

۳-۶-۱ عدد کلروفیل‏متر

در مرحله گلدهی برای تعیین کلروفیل برگ‏ها‏ی باقلا (هر تاریخ کاشت نامبرده)، از دستکاه کلروفیل متر دستی (اسپد) استفاده شد. بدین منظور از هر کرت آزمایشی تعداد سه بوته، و از هر بوته، آخرین برگ توسعه یافته انتخاب شد و از آن برگ از سه نقطه جداگانه عدد اسپد قرائت شد (شکل ۳-۶)، و سپس میانگین ۹ عدد قرائت شده به عنوان عدد اسپد در آن کرت در نظر گرفته شد (رینولدز و همکاران[۴۴]، ۲۰۰۱).

شکل ۳-۶ اندازه‏گیری کلروفیل‏متر

۳-۶-۲ میزان کلروفیل[۴۵]

مقدار کلروفیل بر اساس روش معرفی شده توسط آرنون با استون ۸۰ درصد استخراج شد، میزان جذب نور توسط عصاره استخراج شده با بهره گرفتن از دستگاه اسپکتروفتومتر در طول موج ۲/۶۶۳ و ۱/۶۴۵ نانومتر تعیین شد. بدین صورت که از هر تیمار دو نمونه برگ تازه برداشته و از هر برگ ۱/۰ گرم جدا و درون شیشه حاوی ۱۰ میلی‏لیتر استون ۸۰ درصد به مدت ۴۸ ساعت غوطه‏ور کرده در این مدت ظروف حاوی نمونه در مکانی بدون نور نگهداری کرده و سپس نمونه گیاهی را از محلول استون جدا کرده و محلول باقی مانده قرائت و غلظت کلروفیل از طریق روابط زیر بدست آمد.
کلروفیل a (mg/g FW)= 7/12( 663 nm جذب در) -۶۹/۲ (۶۴۵ nm جذب در) × V/(1000× W)
کلروفیل b(mg/g FW)= 9/22( 645 nm جذب در)- ۶۹/۴ (۶۶۳ nmجذب در ) × V/(1000× W)
در این روابط vحجم نمونه استخراج شده و w وزن تر نمونه است (اشرف و همکاران، ۱۹۹۴).

۳-۶-۳ نیتروژن دانه و برگ

میزان نیتروژن دانه و برگ توسط کجلدال سنجیده شد (شکل ۳-۷). برای اندازه‌گیری نیتروژن برگ، در مرحله‌ی آغاز گل‌دهی از ۱۰ بوته در هر کرت آخرین برگ توسعه یافته جدا شد و به مدت ۴۸ ساعت در آون با دمای ۷۰ درجه سانتیگراد قرار گرفت. برای اندازه‌گیری نیتروژن دانه نیز، حدود ۱۰ گرم دانه با شرایط مذکور در آون خشک ‌شد. سپس نمونه‌ها آسیاب شده و ۵/۰ گرم از نمونه‏ها را جدا کرده و در لوله آزمایش افزوده و در ادامه به آن ۲ گرم کاتالیزور شامل سولفات پتاسیم و سولفات مس افزوده شد و پس از افزودن ۷ میلی لیتر اسید سولفوریک ۹۶ درصد به هر کدام از نمونه‏ها، مجموعه لوله‏های آزمایش را در رک مخصوص قرار داده و به هود منتقل کرده. با افزودن تدریجی دما به ۴۰۰ درجه سانتی‏گراد، هضم نمونه‏ها به مدت ۳ ساعت تا رسیدن به محلول شفاف ادامه یافت (شکل ۳-۸). پس از خاموش کردن کوره و کاهش دمای نمونه‏ها تا رسیدن به دمای محیط، با اضافه کردن ۱۰ میلی لیتر آب مقطر به نمونه‏ها و بلانک درصد نیتروژن به وسیله دستگاه کجدال اندازه‏گیری شد (برمنر، ۱۹۹۶).

شکل ۳-۷ اندازه‏گیری نیتروژن توسط دستگاه کجلدال شکل ۳-۸ انجام عملیات هضم

۳-۶-۴ درصد فسفر دانه

اندازه‏گیری فسفر دانه به روش اولسن توسط دستگاه اسپکتروفتومتر اندازه‏گیری شد (شکل ۳-۹). بدین ترتیب که ۲ گرم از دانه‏های هر کرت آسیاب شد و در کروزه‏های چینی قرار داده و ۵ میلی‏لیتر نیترات منیزیم ۵/۰ نرمال به آن اضافه شد. به مدت ۲ ساعت در بن ماری در دمای ۱۰۰ درجه قرار داده شد تا نیترات منیزیم آن کاملاً تبخیرگردید. سپس در کوره در دمای ۵۵۰ درجه سانتی‌گراد به مدت ۴ ساعت قرار گرفت و خاکستر شد. بعد از خارج کردن نمونه‏ها از کوره به هر یک از آن‏ها ۵ میلی‏لیتر اسید کلریدریک ۲ نرمال اضافه کرده و از کاغذ صافی عبور داده شد و با آب مقطر ولرم عصاره گیاه را به حجم ۵۰ سی‏سی رسانده شد. بعد از اتمام عصاره‏گیری ۱۰ میلی‏لیتر از آن را برداشته و با ۱۰ میلی‏لیتر مولیبدات آمونیوم ۱ نرمال و ۱۰ میلی‏لیتر بی‏کربنات سدیم ۵/۰ نرمال و ۲ میلی‏لیتر کلرو‏‏قلع مخلوط کرده و در نهایت با آب مقطر به حجم ۵۰ سی‏سی رسانده شد و سپس با اسپکتروفتومتر در طول موج ۶۶۰ نانومتر قرائت شد. لازم به ذکر است برای بدست آوردن مقدار نهایی فسفر منحنی استاندارد نیز بدست آمد. این استاندارها نیز توسط دستگاه قرائت شد و با نرم افزار اکسل و بدست آوردن همبستگی و رگرسیون معادله‏ی خطی که دارای عرض از مبدا و شیب بود بدست آمد. با بهره گرفتن از این معادله‏ی خط مقدار نهایی فسفر دانه برحسب پی‏پی‏ام به دست آمد. استاندار‏دها به مقدار صفر، ۲/۰، ۴/۰، ۶/۰، ۸/۰ و ۱ پی‏پی‏ام تهیه شد. برای این منظور به ترتیب صفر، ۲، ۴، ۶، ۸ و ۱۰ میلی‏لیتر از محلول مادر (پتاسیم دی هیدروژن فسفات)، ۱۰ میلی لیتر بی‏کربنات سدیم، ۱۰ میلی‏لیتر مولیبدات آمونیوم و ۲ میلی لیتر کلروقلع اضافه شد. سپس با آب مقطر به حجم ۵۰ سی‏سی رسانده شد (اولسن و سامرز، ۱۹۸۲).

شکل ۳-۹ مراحل اندازه‏گیری فسفر دانه

۳-۶-۵ میزان روی در دانه

یک گرم از نمونه گیاهی را که از قبل خشک و آسیاب شده به‌دقت وزن شد و به کروزه چینی منتقل گردید و ۵ میلی‌لیتر نیترات منیزیم به آن اضافه شده و روی حمام بن‌ماری قرار داده شد تا نمونه‌های گیاهی خشک شدند. بعد از خشک شدن داخل کروزه چینی قرار داده و به کوره، انتقال داده شد (در دمای ۵۵۰ درجه سانتی‌گراد) در نهایت عمل خاکسترگیری انجام شد. این عمل به‌مدت دو ساعت انجام گردید به طوری که مواد آلی کامل سوخته و به خاکستر تبدیل شدند. بعد از خنک شدن کروزه‏ها، اسید کلریدریک ۲ نرمال به میزان ۵ میلی‌لیتر به ازای هر گرم نمونه اضافه شده و با حرارت دادن ملایم کروزه‏ها در حمام بن‌ماری مواد خاکستر شده در اسید حل شدند. سپس محلول تهیه شده با کاغذ صافی صاف ‌گردیدو سپس محلول تهیه شده با بهره گرفتن از آب مقطر به حجم نهایی ۱۰۰ میلی‌لیتر رسیده و نهایتا توسط دستگاه جذب اتمیک قرائت شد (اولسن و سامرز، ۱۹۸۲).

۳-۶-۶ میزان آهن دانه

بوسیله‏ی دستگاه جذب اتمیک و از روش خاکسترگیری خشک استفاده شد. در این روش ۱ گرم از دانه را آسیاب کرده و در کروزه‏های چینی قرار داده شد. در کوره در دمای ۵۰۰ درجه سانتیگراد به مدت ۲ ساعت تبدیل به خاکستر گردید. به هر یک از نمونه ۵ میلی‏لیتر اسید کلریدریک ۲ نرمال اضافه شد و در بن ماری در دمای ۵۶ درجه به مدت ۱۰-۵ دقیقه قرار داده شد. و پس از صاف شدن با کاغذ صافی به یک بالن ژوژه ۵۰ میلی لیتری منتقل گردید و با آب مقطر ولرم به حجم ۵۰ سی‏سی رسانده شد. از این عصاره بدست آمده برای قرائت آهن استفاده شد. لازم به ذکر است استانداردهایی تهیه شد و منحنی استاندارد و معادله‏ی خط بدست آمد و از روی این معادله مقدار نهایی عنصر بر حسب میلی‏گرم در کیلوگرم برآورده شد (اولسن و سامرز، ۱۹۸۲).

۳-۶-۷ درصد محتوی نسبی آب برگ (RWC)

در مرحله ۵۰ درصد گلدهی، از هر کرت آزمایشی تعداد ۳ برگ جوان و تازه انتخاب و بلافاصله به آزمایشگاه منتقل کرده، به قطعات ۲ سانتی‏‏‏‏‏‏‏‏متری تقسیم و با دقت ۰۰۱/. گرم توزین شد (FW). سپس این قطعات به منظور تعیین وزن تورژسانس به مدت ۲۴ ساعت در شدت نور کم در داخل آب مقطر قرار داده و وزن اشباع آن‏ها اندازه‏گیری ‏شد(SW). در نهایت برگ به مدت ۴۸ ساعت در دمای ۷۵ درجه سانتی‏گراد در آون نگهداری و سپس وزن خشک آن‏ها تعیین گردید (DW). سپس درصد محتوای نسبی آب برگ با بهره گرفتن از رابطه زیر محاسبه شد (ریجی و همکاران[۴۶]، ۱۹۹۰).
RWC=(F W-DW)/(SW-DW)×۱۰۰

۳-۶-۸ ثبات حرارتی غشای سلول

به منظور تعیین ثبات حرارتی غشای سلول (CMTS)، در مرحله ۵۰ درصد گلدهی نمونه‏هایی از جوان‏ترین برگ توسعه یافته به آزمایشگاه انتقال و با بهره گرفتن از پانچ از هر برگ در مرحله گلدهی دیسک‏هایی با قطر نیم سانتی‏متر تهیه شد. قطعات حاصل پس از آنکه سه مرتبه با آب مقطر شسته، به لوله‏های آزمایش حاوی ۱۰ میلی‏لیتر آب مقطر انتقال داده شدند. سپس نمونه ها را بر روی شیکر با ۱۰۰ دور در دقیقه برای مدت ۲۴ ساعت قرار داده و EC1 آن‏ها با بهره گرفتن از دستگاه هدایت الکتریکی تعیین شد. سپس نمونه‏ها در اتوکلاو در دمای ۱۲۰ درجه سانتیگراد به مدت ۲۰ دقیقه قرار ‏گرفتند و EC2 اندازه‏گیری شد و نهایتا پایداری دمای غشای سلول با بهره گرفتن از رابطه زیر محاسبه گردید (یلدیریم[۴۷] و همکاران، ۲۰۰۹).
CMTS = [1- (EC1/EC2)]× ۱۰۰
در رابطه فوق، EC1 و EC2، یعنی هدایت الکتریکی اولیه (قبل از اتوکلاو) و ثانویه (بعد از اتوکلاو) نمونه‏ها می‏باشد.

۳-۶-۹ شاخص سطح برگ

در مرحله ۵۰ درصد گلدهی، برگ‌های ۳ بوته‌ برداشت شده جدا گردیدند و سپس از میان آنها ۴۰ برگ به طور تصادفی انتخاب شده و سطح هر کدام از برگ‏ها به وسیله دستگاه سطح برگ‏سنج محاسبه گردید (شکل ۳-۱۰). پس از محاسبه سطح ۴۰ برگ نمونه، وزن خشک آنها نیز به دست آمد. بعد از آن وزن خشک همه‏ی برگ‏های بوته‏های برداشت شده اندازه‏گیری شده و با بهره گرفتن از نسبت سطح به وزن خشک، سطح کل برگ‏های محل نمونه‏برداری شده به دست آمد. پس از آن با تقسیم سطح برگ‏های مورد نظر بر سطح زمین نمونه‏برداری شده شاخص سطح برگ در آن مرحله برای هر کرت آزمایشی محاسبه شد (مرادی تلاوت، ۱۳۸۹).
شکل ۳-۱۰ اندازه گیری شاخص سطح برگ توسط دستگاه سطح برگ سنج

۳-۶-۱۰ ارتفاع بوته

برای اندازه‏گیری ارتفاع بوته، تیمارهای مختلف در تاریخ‏های کاشت متفاوت (در زمان برداشت و رسیدگی)، از گیاهان برداشت شده هر کرت ۱۰ بوته به طور تصادفی انتخاب و ارتفاع آنها بر حسب سانتی‏متر و به وسیله متر اندازه‏گیری شد و در نهایت میانگین آنها محاسبه گردید.

۳-۶-۱۱ ارتفاع اولین غلاف از سطح زمین

برای اندازه‏گیری ارتفاع اولین غلاف از سطح زمین، تیمارهای مختلف در تاریخ‏های کاشت متفاوت(در زمان برداشت و رسیدگی)، از گیاهان برداشت شده هر کرت ۱۰ بوته به طور تصادفی انتخاب و ارتفاع اولین غلاف از سطح زمین بر حسب سانتی‏متر و به وسیله متر اندازه‏گیری شد و در نهایت میانگین آنها محاسبه گردید.

۳-۶-۱۲ تعداد شاخه‏های فرعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-07-28] [ 06:04:00 ق.ظ ]




در این زمینه نیز بین مستی مجرمانه و غیرمجرمانه فرقی نیست در هر صورت چون تلف به مست مستند است ، او ضامن خسارت می باشد. بله اگر کسی در مستی غیرمجرمانه، تلف را مستند به مست نداند و آن را حادثه بداند، به ضمان قائل نخواهد شد (حاجی ده آبادی،۱۳۸۷، ص ۳۸۳).

۳-۱-۵-۵- مسئولیت مست نسبت به جرایم مستوجب حد

اگر شخصی که بدون عذر شرعی اقدام به شرب خمر کرده، در حالت مستی مرتکب جرمی غیر از جرم قتل مانند زنا، سرقت ، قذف و … گردد آیا نسبت به این جرم انجام شده در حال مستی مسئولیت دارد یا نه؟ بین فقهای شیعه نظرات مختلفی است:
۱ – نظریه اشتراک حدود با قصاص :
بر اساس این نظریه، وضعیت مست در جرایم مستوجب قصاص تفاوتی با جرائم مستوجب حد ندارد.
به این معنی که اگر کسی در جرم قتل قائل به قصاص مست شده، در این فرض نیز معتقد به اجراء حدود، و اگر در آنجا قائل به عدم قصاص شده، در اینجا نیز معتقد به عدم اجراء حدود شده است به عبارت دیگر: آنچه در واقع باعث اشتراک حدود و قصاص در این مورد شده در این است که دلیلی که به وسیله آن قصاص مست رد یا اثبات شده، اطلاق دارد به گونه ای که بحث حدود را نیز شامل می شود.
مانند دلیل «مکلف بودن فرد مست و تساوی او با غیر مست» که برای اثبات قصاص مست و یا دلیل «انتفاء قصد در حال مستی» که برای نفی قصاص به آن استدلال شده ، طبق مقتضای اطلاق دلیل اول بر کسی که در حال مستی مرتکب جرائم مستوجب حد شود حدود اجرا می شود . همچنان که اقتضای دلیل دوم عدم اجراء حدود بر وی می باشد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
صاحب جواهر با توجه به تمسک به اطلاق دلیل «تساوی مست با غیر مست» همچنان که قصاص را برای مست ثابت می کند، حدود را نیز بر وی جاری می داند . مثلاً در مورد جماع شخص مست که آیا زنا مست یا وطی به شبهه می فرماید:
اگر شرب خمر با علم و اختیار بوده ، قول مشهور بین فقهای امامیه این است که آیا جماع زنا محسوب می شود و به همین جهت حد بر او جاری می شود . همچنان که شیخ طوسی و شیخ مفید و دیگران تصریح به این مطلب کرده اند. بلکه گفته شده: غیر از علامه حلی در کتاب التحریر، مخالف دیگری در مسأله ثبوت حد زنا بر مست وجود ندارد و ایشان نیز در بقیه کتاب ها موافق با مشهور است (نجفی،۱۴۰۴، ص ۱۳۶ ).
دلیلی که صاحب جواهری برای ثبوت حد زنا بر مست آورده است این است که:
برکسی که روایات وارد شده، در مورد تحریم خمر و مسکر ، مراجعه کنید این مطلب پوشیده نیست که این روایات ، ظاهر یا صریح در این معنی هستند که شخص مست در افعالش به منزله غیر مست است و در نتیجه حدود و قصاص و سایر احکام بر او جاری است (همان، ص ۲۴۶) .
برخی در مقام رد دلیل تساوی مست با غیر مست، با استدلال به دلیل «انتفاء قصد در حال مستی» گفته اند:
چگونه می توان این را پذیرفت که فرد مست در همه احکام همچون غیر مست باشد در حالی که در عقود و ایقاعات احتیاج به قصد دارند و فرد مست فاقد قصد است. و از این دلیل، نتیجه گرفته اند کافر مست محکوم به حدود و قصاص نمی شود. و آنچه این عدم محکومیت را تأیید می کند حدیثی ازحضرت علی (ع) نقل شد. در این حدیث ، حضرت علی (ع) به دلیل اینکه حد شرب خمر ۸۰ تازیانه است را ذکر کرده اند که در حال مستی مرتکب قذف می شود و حد قذف نیز ۸۰ تازیانه است.
اگر فرد مست همچون غیر مست مکلف و مسئول باشد ، لازمه اش این است که در مورد حدیث، دو حد (شرب خمر و قذف) بر او جاری شود . پس ، از این حدیث معلوم می شود که مست با غیر مست تفاوت دارد و در صورت ارتکاب جرم در حال مستی ، حدود و قصاص بر او جاری نمی شود (شیرازی، ۱۹۹۸، ص ۱۹۵).
۲ – نظریه افتراق حدود از قصاص :
برخلاف نظریه سابق که حدود و قصاص در اجراء و عدم اجراء با هم مشترک بودند ، بر اساس این نظریه ، حدود جهت اجزاء بر مست از قصاص فاصله می گیرند . یعنی برخی از فقیهان امامیه در بحث قبلی قائل به عدم قصاص مست شده بودند. در این بحث معتقد به اجراء حد بر مست شده اند . و آنچه این افتراق شده است چیزی غیر از مقدار دلالت ، دلیل در بحث قصاص نیست.
دلیلی که به وسیله آن قصاص از مست نفی شده ، اختصاص به باب قیاس دارد و بحث حدود را شامل نیست. مثلاً کسانی که با استدلال به دلیل «احتیاط در اباحه خون مسلمان قصاص را از مست نفی کرده اند.»
از آنجا که در حدود، این احتیاط منتفی به انتفاء موضوع است یعنی در حدود مسئله مباح شمردن خون و گرفتن جان دیگری مطرح نیست و مقدار دلالت این دلیل اختصاصی به بحث قصاص دارد. دیگر در باب حدود رعایت این احتیاط را لازم ندانسته اند. از سوی دیگر گر چه فرد مست در هنگام ارتکاب جرم مستوجب حد فاقد قصد بوده اما به جهت اینکه، با اختیار از خود سلب قصد کرده لذا حکم به اجراء حد کرده اند (سبزواری ، بی تا ، ص ۲۳۹ – ۲۴۱ ).

۳-۱-۵-۶- ارتکاب سایر جرایم در حال مستی از منظر قانون مجازات اسلامی

مطابق قواعد فقهی و حقوقی، مستی با دو شرط (سلب اراده به طور کلی و خود را برای مست ارتکاب جرم مست نمودن ) می تواند مانع مسئولیت نسبت به جرم ارتکابی در چنین حالتی باشد و قانونگذار این مطلب را در مورد ارتکاب قتل در حال مستی در ماده ۲۲۴ با شیوه خاصی مقرر نموده است .
حال می خواهیم ببینیم که ارتکاب سایر جرایم در حال مستی در منظر قانون مجازات اسلامی چه وضعیتی دارد. و نیز در صورت شک در تحقق دو شرط فوق در مورد سایر جرایم چه باید گفت:
شرایط مستی رافع مسئولیت نسبت به ارتکاب سایر جرایم:
سایر جنایات مثل ضرب و جرح و قطع عضو و . . . حکمی همانند قتل را دارند. در مورد سایر جرایم نیز وضعیت به همین گونه است.
یعنی همانگونه که با دو شرط قتل در حال مستی، عمد تلقی نشده و قصاص ندارد، ارتکاب سایر جرایم در حال مستی نیز عمد تلقی نشده ومجازات ندارند به این معنی که اگر کسی در حال مستی مرتکب زنا، لواط ، قذف و توهین و … جرایم ندارد.
در این زمینه ماده ۵۳ ق . م . ۱٫ مقررمی دارد که: «اگر کسی بر اثر شرب خمر مسلوب الاراده شده لکن ثابت شود که شرب خمر به منظور ارتکاب جرم بوده است، مجرم علاوه بر مجازات استعمال شرب خمر به مجازات جرمی که مرتکب شده است نیز محکوم خواهد شد.
منطوق ماده در مورد مسئولیت کیفری است و قانونگذار تأکید می کند در صورتی که کسی برای ارتکاب جرم خود را مست کند به مجازات آن جرم محکوم می شود ولو اینکه در حین ارتکاب جرم به کلی مسلوب الاراده شده است. ومفهوم این ماده در مورد مسئولیت کیفری است و آن اینکه اگر کسی بر اثر شرب خمر، مسلوب الاراده شود ولی ثابت شود که شرب خمر به منظور ارتکاب جرم نبوده است، فقط به مجازات شرب خمر محکوم می شود.
بنابراین قانونگذار به آن قاعده کلی که در باب رفع مسئولیت در اثر مستی است هم در باب قتل و هم در باب سایر جرایم اشاره کرده است. در باب قتل با صراحت ماده ۲۲۴ و در باب سایر جرایم ماده ۵۳ به آن اشاره کرده است. و از این حیث تفاوتی میان قتل و سایر جرایم نیست.
البته در بین دو ماده ۲۲۴ و ۵۳ چند نکته ضرورری است که بدانیم.
نکته اول: قانونگذار در ماده ۵۳ از واژه «مسلوب الاراده» و در ماده ۲۲۴ از واژه «مسلوب الاختیار» استفاده کرده است. البته این دو واژه مترادف هستند و به یک معنا به کار رفته اند.
نکته دوم: گرچه قانونگذار برخلاف ماده ۲۲۴ ، در ماده ۵۳ از قید «به کلی» استفاده نکرده و نگفته «به کلی مسلوب الاراده شود» فرض قانونگذار همین است که شخص به کلی مسلوب الاراده شود. اصولاً مسلوب الاراده شده باشد.
اینکه گفتیم بر اساس ماده ۵۳ و قواعد فقهی و حقوقی، با دو شرط مسئولیت کیفری نسبت به ارتکاب سایر جرایم در حال مستی وجود ندارد، تنها در مورد جرایم عمدی است. بنابراین اگر کسی در حال مستی مرتکب جرایم غیر عمدی شود، مسئولیت کیفری وی نسبت به این جرایم باقی است و او به مجازات مقدر قانونی محکوم خواهد شد ولو آنکه به کلی مسلوب الاراده بوده است زیرا عنصر معنوی جرایم غیر عمدی، تقصیر است و تقصیر با مستی تعمدی حاصل می شود.
این مطلب در حقوق برخی کشورها از جمله انگلستان پذیرفته شده است: برخورد پذیرفته شده در حقوق انگلستان آن است که در جرایم مثل قتل عمدی یا ایراد عمدی صدمات شدید جسمانی، که نیازمند «سوء نیت خاصی» می باشند، مستی مرتکب موجب عدم تحقق این سوء نیت و در نتیجه عدم مسئولیت وی می شود. لیکن در جرایمی مثل قتل غیر عمدی، که به جای عنصر عمد به صرف سهل انگاری ارتکاب می یابند ، مستی متهم موجب برائت وی نمی شود، زیرا صرف این واقعیت که متهم عمداً مست شده است موجب تحقق عنصر سهل انگاری لازم می گردد (صادقی ، ۱۳۸۹ ، ۲۸۱).
اگر در جرایم ارتکابی سلب اراده به کلی نباشد و در عین حال، اراده هم به کلی باقی نباشد و به تعبیر دیگر اختلال نسبی اراده صورت گرفته باشد، مطابق قانون مجازات اسلامی چه باید کرد؟
در اینجا باید گفت چون سلب اراده به طور کلی نبوده است، مسئولیت کیفری برقرار است. اما به نظر می رسد بهتر است با شناسایی اختلال نسبی اراده، مست مجرم از تخفیف در مجازات بهره مند شود. کاری که قانونگذار پیش از انقلاب در تبصره ماده ۳۷ قانون مجازات عمومی ۱۳۵۲ آن را پذیرفته بود.
به عبارت دیگر اگر مستی به منظور ارتکاب جرم نباشد و اراده به کلی مسلوب نشده، اما تحت تأثیر مواد الکلی و مانند آن اراده تا حدی مختل شده است، مجرم از تخفیف نسبت به مجازات جرایم ارتکابی در چنین حالی برخوردار شود. البته پذیرش اختلال نسبی اراده ، این امر تنها در جرایم تعزیری و بازدارنده که قواعد «التعزیر بید الحاکم» و «التعزیر الی الحاکم» بر آن ها حاکم است قابل اعمال است اما در جرایم حدی ، قصاص و دیات که میزان مجازات آن ها مقطوع است ، قابل اعمال نیست.
البته شاید بتوان در این گونه جرایم نیز به خصوص در جرایم حدی، یا تمسک به قاعد درأ، به تبدیل مجازات به نوع دیگر – مثل تعزیر – قائل شد. به این بیان که همانگونه که قاعده درأ، گاه اصل مجازات حدی را ساقط می کند، گاه شدت آن را از بین می برد (داماد ، ۱۳۸۹ ، ص۱۲۲) .
هرگاه مرتکب در حال ارتکاب جرم به اختلال نسبی قوه تغییر و یا اراده دچار شود به حدی که در ارتکاب جرم مؤثر واقع گردد، در صورتی که شرایط تحقق جرم و مجازات را مرتفع سازد، مستوجب مجازات نخواهد بود و در غیر این صورت در جرایم موجب حد یا قصاص و دیات، طبق مقررات آن مجازات ها خواهد بود و در جرایم تعزیری دادگاه مکلف است مجازات وی را طبق قانون تخفیف دهد.

۳-۱-۵-۷- ارتکاب جرائم در رانندگی در حالت مستی

مسئولیت کیفری با دو شرطی که گفته شد برای ارتکاب سایر جرایم در حال مستی نیز همانند قتل منتفی است . در حقوق ایران تنها یک استثناء وجود دارد و آن هم رانندگی در حال مستی و منجر شدن به وقوع قتل و صدمات بدنی غیر عمدی است. فصل بیست و نهم از کتاب قانون مجازات اسلامی به جرایم ناشی از تخلفات رانندگی اختصاص یافته است و مواد ۷۱۴ تا ۷۲۵ این فصل به جرایم مزبور اشاره دارد.
ماده ۷۱۴ درباره قتل غیر عمدی ناشی از تقصیر یعنی بی احتیاطی ، بی مبالاتی ، عدم رعایت نظامات دولتی و یا عدم مهارت راننده است. به همین ترتیب صدمات بدنی در مواد ۷۱۵ تا ۷۱۷ این قانون مقررات شده اند . قانونگذار در ماده ۷۱۸ مقرر می دارد:
در موارد فوق هرگاه راننده یا متصدی وسایل موتوری در موقع وقوع جرم مست بوده یا پروانه نداشته یا زیادتر از سرعت مقررر حرکت می کرده است … به بیش از دو سوم حداکثر مجازات مذکور در مورد فوق محکوم خواهد شد.
دادگاه می تواند علاوه بر مجازات فوق مرتکب رابرای مدت یک تا پنج سال از حق رانندگی یا تصدی وسایل موتوری محروم نماید. در واقع قانونگذار تقصیر را دو قسم کرده است : شدید و غیر شدید.
در صورتی که شدید باشد و آن در صورتی است که راننده در موقع وقوع جرم مست بوده یا پروانه نداشته … مجرم به بیش از دو سوم حداکثر مجازات ها و نیز با صلاحدید دادگاه به محرومیت از حق رانندگی یا تصدی وسایل موتوری از یک تا پنج سال محکوم می شود. در صورتی که تقصیر شدید نباشد و آن در صورتی است که یکی از مصادیق ماده ۷۱۸ وجود نداشته باشد، مجرم به مجازات های مقرر در مواد ۷۱۴ تا ۷۱۷ که همگی از نوع حبس و دارای حداقل و حداکثر است محکوم می شود.
آنچه محل نظر است این است که قانونگذار نه تنها مستی در موقع رانندگی منجر به قتل و صدمات غیر عمدی را عذر و مانع مسئولیت کیفری نسبت به حبس نداشته بلکه آن را از نوع تقصیر شدید قلمداد کرده است و در نتیجه ماده ۷۱۸ استثنایی است بر قاعده کلی که برای مستی رافع مسئولیت کیفری بیان شد (افراسیابی،۱۳۷۷، ص ۱۳۴).
گر چه برخی نویسندگان این ماده را استثنا قلمداد نکرده اند و نوشته اند:
مستی از علل مشدده مذکور در این ماده منجر به سلب قوه اراده به طور کلی نمی گردد، بلکه استعمال مشروب الکلی قوه اراده را دچار ضعف نموده است، بدیهی است فرض قانونی بر عدم سلب اراده از مرتکب است ولیکن هرگاه ثابت گردد که راننده به واسطه مستی مسلوب الاراده بوده و به منظور ارتکاب جرم مست ننموده ، عمل ارتکابی قابل کیفر نمی باشد (شکری و سیروس، ۱۳۸۵، ص ۸۴۲).
اما به نظر می رسد ادعای فوق بدون دلیل است و مستی در ماده ۷۱۸ مطلق است و شامل سلب اراده به طور کامل می گردد و در نتیجه حق با کسانی لست که ماده ۷۱۸ را استثنایی بر ماده ۵۳ (به تعبیر صحیح استثنایی بر قاعده مستی سالب مسئولیت کیفری) گرفته اند (زراعت، ۱۳۷۹، ص ۸۲۰).
ماده ۷۱۸ تنها در مورد مستی تعمدی یعنی مستی مجرمانه است و شامل مستی غیر مجرمانه نمی شود. بنابراین اگر کسی در اثر جهل به مشروب و یا به جهت اجبار و اکراه بر شرب مسکر مست شود و در اثر رانندگی موجب صدمه بدنی و یا قتل دیگری شود، ماده ۷۱۸ در مورد او اعمال نمی شود. زیرا وقتی می توان مستی را به عنوان عامل مشدده کیفردر نظر گرفت که مجرمانه باشد و الّا معقول نیست.
در خصوص علت تشدید مجازات در فرض رانندگی در حال مستی، گفته شد : «در بعضی فعالیت های اجتماعی که مستلزم دقت و احتیاط زیاد است قانونگذار، مستی را به عنوان اماره بارز بی احتیاطی تلقی و برای مرتکب عمل مجرمانه مجازات شدیدتر در نظر گرفته است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:57:00 ق.ظ ]