کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



ب-مرگ قطعی؛

با توجه به پیشرفت علم پزشکی و اختراع وبه کار گیری وسایل مرتبط با این موضوع معیار های جدیدی هم به عنوان علایم مرگ قطعی اعلام شده است که در گذشته مطرح نبوده اند ازین رو مرگ قطعی را این طور معرفی کرده‌اند که:«مرگ وقتی قطعی است که اعمال قلبی ‌و عروقی و حسی ‌و حرکتی به طور کامل از بین برود و بر گشت آن امکان نداشته باشد.علایم مرگ حقیقی عبارتند از توقف جریان خون،توقف تنفس،اتساع وثابت ماندن مردمک در هر دو چشم،واز بین رفتن امواج الکتریکی قلب و مغز.معمولا مرگ سه تا پنج دقیقه پس از قطع تنفس جریان خون و به عبارت دیگر ظاهر شدن علایم ذکر شده فوق به وقوع می پیوندد.»[۵۶]

همان طور که ملاحظه می شود احراز بسیاری از این حالات مستلزم استفاده از وسایل خاص است.

ج-مرگ مغزی،

بین مرگ قطعی و مرگ مغزی تفاوتی هست ‌به این معنا که مرگ مغزی به معنای مرگ قطعی نمی باشد.در واقع مرگ مغزی به معنای توقف غیر قابل بازگشت تمام اعمال مغزی است.لذا در مواردی که اعمال عالی مرتبط با قشر مخ به لحاظ اسیب به مخ مختل می شود به معنای مرگ مغزی نیست بلکه در مرگ مغزی تمامی مغز یعنی قشر ‌و ساقه مغز هم به پایان حیات خود می‌رسند وبه تبع ان سکوت ممتد ‌و چندین ساعته نوار مغزی و منفی بودن عکس العمل های تحریک چشمی و پوستی و حلقی و…،با صرف وقت قابل تشخیص است.[۵۷]

امروزه افراد مرگ مغزی به وسیله وسایل روز پزشکی به حیات نباتی خود با زنده نگهداشتن قلب و ریه ادامه می‌دهند،ولی این که در حقوق وقوانین ما چه نوع معیاری به عنوان مرگ قطعی پذیرفته شده است، سوالی است که جواب ان در قانون«پیوند اعضا بیماران فوت شده یا بیمارانی که مرگ مغزی انان مسلم است» مستتر است.متن این قانون که مصوب ۱۳۷۹ است ‌به این شرح است:«ماده واحده:بیمارستان های مجهز برای پیوند اعضا،پس از کسب اجازه کتبی از وزارت بهداشت،درمان و اموزش پزشکی،می‌توانند از اعضای سالم بیماران فوت شده یا بیمارانی که مرگ مغزی انان طبق نظر کارشناسان خبره مسلم باشد،به شرط وصیت بیمار یا موافقت ولی میت جهت پیوند به بیمارانی که ادامه حیاتشان به پیوند عضو یا اعضا ی فوق بستگی دارد استفاده نمایند.»با بهره گرفتن از عبارت« بیماران فوت شده» وذکر عبارت« مرگ مغزی» بعد از ان،و استفاده از کلمه «میت» می توان ‌به این نتیجه رسید که مقنن ایرانی مرگ مغزی بیمار را پایان حیات وی تلقی واز حیث نتیجه با مرگ قطعی یکی دانسته است.[۵۸]

د- حیات غیر مستقر یا مرگ حکمی؛

قانون‌گذار در ماده ۲۱۷ قانون مجازات اسلامی به تبعیت از مشهور فقهای شیعه و چه بسا در جهت رفع اختلاف پیرامون تشخیص زمان مرگ، سخن از وجود حد فاصلی بین زمان حیات قطعی و زمان مرگ قطعی زده است که بدان حیات غیرمستقر گفته می‌شود. از مجموع دیدگاه فقها و حقوق ‌دانان و قانون‌گذار می‌‌‌‌‌‌‌توان به نتایج زیر در این مورد دست یافت:

۱٫ حیات مورد حمایت شرع و قانون حیات مستقر است و حیات غیر مستقر معادل مرگ است.

۲٫ حیات غیر مستقر یعنی کسی که آخرین رمق حیات را دارد و به عبارت دیگر هر چند دچار مرگ قطعی ( توقف کامل فعالیت مغز، قلب، و ریه ها) نشده است ولی همانند مرگ مغزی بازگشت او به حیات مستقر محال است.

۳٫ چنین کسی در حکم مرده است و صدمه به او، جنایت بر مرده تلقی می‌شود.[۵۹]

۴٫ در باب معیار تشخیص حیات غیر مستقر، فقها نظرات متفاوتی ابراز ‌داشته‌اند. طول زمان قابل زیست (کمتر از یک روز زنده باشد)، وضعیت جسمی مجنی علیه ( زوال ادراک، شعور، نطق و حرکت اختیاری) و تشخیص عرف؛ سه معیاری است که توسط‌ اندیشمندان فقه و حقوق ابراز شده است. بعضی نویسندگان ملاک در احراز حیات مستقر را صدق عرفی آن دانسته‌اند و تصریح کرده‌اند که ضابطه در احراز حیات غیر مستقر، تفاهم عرفی است (و در تشخیص درحکم مرده به هر دو عنصر طول زمان و شرایط بدنی مجنی علیه مبتنی بر نظر عرف توجه شده است).[۶۰] به نظر می‌‌‌‌‌‌‌رسد استناد به عرف برای تشخیص حیات مستقر از غیر مستقر در قرن‌ها پیش که علم پزشکی محدودیت‌های بی‌شماری داشته است، تنها راه حل بود ولی، اکنون و در مقطعی از زمان که پیشرفت‌های این علم شگفت‌انگیز است و با عنایت ‌به این که موضوع مرگ و حیات ماهیتا در چارچوب علم پزشکی قابل بررسی است، احاله چنین امری به عرف غیر‌قابل قبول باشد.[۶۱]

۵٫ تسری حکم ماده ۲۱۷ به غیر مورد ضرب و جرح مانند بیماری‌های غیر قابل علاج و یا وضعیت جسمی و روحی اشخاصی که در شرایط حیات غیر‌مسقر قرار داشته باشد ، بلا‌مانع است. زیرا به نظر می‌رسد، کانون توجه مقنن وضعیت مقتول بوده و نه علت بروز آن. در نهایت به نظر می‌رسد که مرگ به عنوان نتیجه لازم در قتل عمدی به دو صورت محقق می‌‌‌‌‌‌‌شود: مرگ قطعی و مرگ نسبی که همان حیات غیر مستقر است و مرگ مغزی مصداقی از آن به حساب می‌آید.[۶۲]

ه-تسریع در مرگ؛

این بخش در جهت توضیح و فرض انگاری مواردی است که مجنی علیه قبل از ارتکاب جرم بر وی، دارای بیماری یاوضعیت خاص جسمی بوده که در آینده نزدیک مرگ وی حتمی وقابل پیش‌بینی بوده وارتکاب جرم علیه وی موجب تسریع در مرگ وی شود.از هر منظری ‌به این موضوع بنگریم این نکته مهم است که ایا رفتار ارتکابی جانی بر مجنی علیه موجب گسیختگی رابطه ی سببیت بین بیماری یا وضعیت خاص جسمی مجنی علیه با نتیجه پیش آمده می شود یا خیر؟

لذا اگر رفتار ارتکابی خود به طور کاملا مستقل سبب قتل شده باشد بیماری قبلی وی در نظر گرفته نشده وحکم به قصاص جانی بلا مانع است.ولیکن نکته ی دیگر فاصله ی بین بیماری شخص و مرگ است وآن بدین معنی است که اگر فاصله ی بسیار نزدیکی بین بیماری شخص ومرگ وجود داشته باشد که وی را در حالت مرده قرار داده باشد(حیات غیر مستقر)و رفتار مرتکب ازین منظر موجب تسریع در مرگ شود موضوع مشمول مادهه ۲۱۷ق.م.ا۱۳۷۰ خواهد بود والبته«این موضوع که کسی که چند دقیقه بیشتر به حیات او باقی نمانده زنده محسوب یا از مصادیق ماده۲۱۷ق.م.ا (حیات غیر مستقر)است را باید به نظر کارشناس احاله نمود.[۶۳]

نکاتی چند در این باب به نظر می‌رسد که به طور مختصر از آن می گذریم:

۱-احراز و وجود یک رابطه سببیت بین رفتار مرتکب و مرگ در همه ی نظام های حقوقی دنیا پذیرفته شده و لازم است ،لذا رفتار متهم شرط لازم برای تحقق جرم هست ولی به معنی اثبات جرم نیست بلکه می بایستی یک سبببیت مؤثر بین این دو باشد ،که واژه مؤثر قیدی است که سایر عوامل دخیل ولی غیر مؤثر را از گود خارج می‌سازد ،لذا کسی نمی توانند با این دفاع که اگر وی مجنی علیه را نمی کشت بر اثر بیماری یا …خودش فوت می کرد،از قصاص خود را رها کند چرا که یک عامل مؤثر و مستقل که همانن رفتار مرتکب است این رشته ادعایی را از قبل پاره ‌کرده‌است که ذکر ماده ۲۱۶ق.م.ا۱۳۷۰مبین موضوع است«هر گاه کسی جراحتی به شخصی وارد کند وبعد از ان دیگری او را به قتل برساند قاتل همان دومی است ،اگر چه جراحت سابق به تنهایی موجب مرگ می گردید،و اولی فقط محکوم به قصاص طرف یا جراحتی است که وارد کرده…».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-09-22] [ 09:04:00 ب.ظ ]




در تفسیر قرارداد ها به مراتب بیشتر از تفسیر قانون از اوضاع و احوال و قرائن کمک گرفته می شود و در صورت وضوح قانون ، تفسیر آن به هیچ وجه امکان ندارد [۱۱۰] و حتی گفته شده اگر کلمات قانون تنها صلاحیت حمل بر یک معنا را داشته باشد و آن معنا ظاهراًً بعید وبیهوده به نظر برسد، باید اجرا شود،درصورتی که ممکن است در بعضی موارد به خاطر وجود قرائن یا اوضاع و احوال خاصی عبارت واضح قرارداد تفسیر می شود.[۱۱۱]

فصل سوم :

معیار های تعیین نقض اساسی

فصل سوم : معیار های تعیین نقض اساسی

با توجه به اینکه کنوانسیون ۱۹۸۰ وین در ارائه معیار ها با فاکتورهایی برای احراز نقض اساسی سکوت نموده و به ذکر عبارات کلی بسنده کرده و نمونه ای از تحقق آن را بیان نکرده است ‌به این نتیجه می‌رسیم که در ارائه معیار ها و عوامل تعیین نقض اساسی از نظریات حقوق ‌دانان و رویه قضایی و اصول حاکم بر تفسیر مقررات بیع بین‌المللی به ویژه کنوانسیون ۱۹۸۰ وین بهره ببریم . با بررسی معیار های مذکور ملاحظه می‌گردد که معیار های متعدد و مختلفی در احراز وقوع یا عدم وقوع نقض اساسی ارائه شده است .[۱۱۲]

مبحث اول : نقض اساسی در دکترین و رویه قضایی

بر خلاف اعضای اتحادیه اروپا ، کشور های شرکت کننده در تدوین کنوانسیون تمایلی به انتقال حق حاکمیت خود در جهت ایجاد دادگاه فرا ملی ، مانند دادگاه عدالت اروپا ، برای اطمینان از تفسیر یکنواخت کنوانسیون نداشتند . به علاوه ، تصمیمات دادگاه های خارجی در داگاه های داخلی الزام آور نیست و دادگاه های داخلی نیز نیازی به ملاحظه منابع دکترین خارجی ندارند .

با توجه به اینکه کنوانسیون بیع المللی در ارائه فاکتورهای تعیین نقض اساسی سکوت نموده و صرفاً با بیان عبارات کلی به تعریف این تئوری پرداخته مراجعه به دکترین و رویه ی قضایی در تشخیص این امر ضرورتی اجتناب ناپذیر می‌باشد و با وجود اینکه هیچ گونه قاعدۀ بین‌المللی به الزام دادگاه ها و مراجع رسیدگی کننده به تبعیت از آرای صادره از دادگاه ها یا مراجع دیگر و همچنین نظریات حقوق ‌دانان و نویسندگان وجود ندارد در واقع این دو منبع ذکر شده صرفاً جنبه ارشادی دارند که به بررسی و ارزیابی آن ها خواهیم پرداخت.

گفتار اول : موضوع تعهد قراردادی

از اآنجا که شروط و محتوای تعهد قراردادی عامل مهمی در تعیین و تشخیص نقض اساسی قرارداد به شمار آمده است در موردی که متعاملین به طور صریح توافق می نمایند که نقض هر گونه تعهد منجر به نقض اساسی می شود باید بر اساس توافق مذبور عمل کرد . حاکمیت اراده طرفین در تعیین شرایط و ضمانت اجراهای ناشی از نقض قرارداد از اصول حاکم بر قرارداد های داخلی و خارجی است . ماده ۶ کنوانسیون در تأیید ایدۀ مذبور مقرر می‌دارد : طرفین می‌توانند شمول این کنوانسیون را استثناء یا با رعایت اصل ۱۲ ، آثار هر یک از مقررات آن را تغییر داده یا از آن عدول نمایند . با توجه به مادۀ مذبور تنها محدودیت اصل آزادی ارادۀ طرفین مربوط به ماده ۱۲ ( شکل قرارداد ) است و طرفین می‌توانند روابط قراردادی خود از جمله موارد تعیین نقض اساسی و موجبات حق فسخ خریدار را تعیین نمایند. در احراز و کشف اینکه اجرای دقیق تعهد یا تعهدات مورد نظر متعاملین بوده و هر گونه تخلف از آن به معنای نقض اساسی قرارداد است ، علاوه بر شروط و مندرجات قرارداد بایستی به اوضاع و احوال حاکم بر موضوع ، عرف و رسوم تجاری و هر گونه رویۀ معاملاتی میان طرفین توجه نمود .

درج عبارتی از قبیل fixed ، absolutely ، precisely در خصوص زمان اجراء قرارداد از جمله مواردی است که به طور صریح و روشن اهمیت اجراء به موقع قرارداد بیان می‌دارد . برای مثال در فروش کالاهای فصلی یا کالاهایی که قیمت و بهای آن ها در معرض نوسانات شدید قرار دارد ، زمان و موعد مقرر برای اجراء قرارداد دارای اهمیت اساسی می‌باشد و تخلف از آن به منزله ی نقض اساسی می‌باشد.[۱۱۳]

بنداول: نقض قرارداد در خصوص محل فروش مجدد کالا

در قرارداد فروش کتان نخی ، یک فروشنده فرانسوی و یک خریدار آمریکایی تصریح شد که خریدار فقط حق فروش کالاهای مذبور را در حوزۀ آمریکای جنوبی و آفریقا را دارد . خریدار بر خلاف تعهد مذبور کالا ها را در مادرید اسپانیا به فروش رسانید . فروشنده به استناد وقوع نقض اساسی توسط خریدار ، قرارداد را فسخ نمود. و دادگاه استیناف Grenoble فرانسه در مقام رسیدگی به اختلاف مذبور رأی داد که با توجه به توافق صریح طرفین به فروش مجدد کالا در آمریکای جنوبی و آفریقا و اینکه در اثر توزیع مساوی کالا ها توسط خریدار در اسپانیا به توقعات وانتظارات فروشنده به طوراساسی لطمه وارد شده ، مقصد نهایی محموله شرط ضروری قراردادبوده و لذا فروشنده به استناد ماده (الف – ۱) ۶۴ یعنی وقوع نقض اساسی محق به فسخ قرارداد می‌باشد.[۱۱۴]

مسأله ای که ممکن است در خصوص نقش و اهمیت شروط قرارداد در تشخیص نقض اساسی مطرح شود برخورد و تعارض آن با اصل حسن نیت می‌باشد. یکی از اصول حاکم بر قرارداد های بیع بین‌المللی این است که تفسیر مقررات و همچنین رفتار متعاملین بایستی مطابق با اصل حسن نیت و رفتار منصفانه باشد . از جمله نتایج اصل مذبور عدم پذیرش تحقق نقض اساسی به دلیل تخلفات جزئی است . اما آیا اصل مذبور می‌تواند مانع نفوذ و اجرای حاکمیت طرفین قرارداد در تعیین موارد تحقق نقض اساسی گردد ؟

به نظر می‌رسد اجراء اصل حسن نیت در خصوص مسأله ی مذبور ، یعنی موردی که طرفین روابط قراردادیشان را تنظیم کرده و صراحتاً توافق نموده اند که هر گونه تخلف از تعهدات قراردادی موجد نقض اساسی باشد ، کاربرد ندارد. به عبارت دیگر اجراء دیدگاهی که بر ماهیت تعهد قراردادی در تعیین نقض اساسی تأکید دارد، طرف متضرر را حتی در صورت نقض جزئی قرارداد محق به فسخ قرارداد می‌کند.[۱۱۵]علی رغم اصول یونیدرویت[۱۱۶] و مقررات اصول اروپایی حقوق قرارداد،[۱۱۷] اصل آزادی مندرج در کنوانسیون ۱۹۸۰ وین به طور صریح محدود نشده و تلاش های انجام گرفته در کنفرانس دیپلماتیک وین برای محدود کردن اصل مذبور از طریق حسن نیت به شکست منجر گردید.

بند دوم : نقض قرارداد در خصوص زمان اجرای قرارداد

در بسیاری موارد جایی که فروشنده ، کالا را نسبت به موعد مقرر شده در قرارداد با تأخیر تحویل می‌دهد خریدار دلیل می آورد که تحویل کالا در زمان مقرر در قرارداد از شروط اساسی قرارداد بوده است لذا خریدار اعلام کرد قرارداد فسخ شده است از پرداخت ثمن خودداری کرد.

در دعوای میان یک فروشنده بریتانیایی و یک خریدار آلمانی ‌در مورد تسلیم مواد شیمیایی تحت شروط Cif ، دادگاه استیناف هامبورگ رأی داد که در قراردادهای cif ، تسلیم به موقع ، شرط ضروری قرارداد است درست است که تأخیر در تسلیم همیشه موجد نقض اساسی نیست اما در موردی که خریدار در زمان انعقاد تصریح می‌کند که نفع خاصی در تسلیم به موقع دارد تخلف از این تعهد به منزله ی نقض اساسی است.[۱۱۸]

بند سوم : نقض قرارداد در خصوص کیفیت کالا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ب.ظ ]




ما در جامعه‏ای زندگی می‌کنیم که روابط و مناسبات آن سنتی است ولی فضای آن یک فضای مدرن است. در چنین جامعه‏ای عوارضی از مواجهه سنت و مدرنیسم ناشی می‏ شود و ما در میان برزخ میان این دو، دچار پیامدهای بحران‏زایی می‏شویم. مثلاً وقتی صحبت از مشارکت در اجتماع می‏ شود، از یک سو تحت فشار مدرنیسم برای مشارکت زن و منزلت اجتماعی‏اش دچار افراط می‏شویم و از سوی دیگر تحت تأثیر سنتهای مردسالارانه دچار تفریط می‌شویم

اگر به زنان که نیمی از اعضای جامعه را تشکیل می ‏دهند، فرصت ارائه توانمندی‏ها و مشارکت مؤثر را ندهند، به‏طور مسلم آن ها درک درستی از قابلیت‏ها و توانایی‏های خود پیدا نخواهند کرد و به‏تدریج با پذیرش وضعیت موجود، دچار کاهش انگیزه برای پیشرفت در زندگی شخصی و حرفه‏ای خواهند شد

۲-۲)مروری بر پیشینه تحقیق

در بررسی ها ، مطالعات و تحقیقات مختلفی که ‌در مورد اشتغال زنان صورت گرفته ‌به این نکته وقوف پیدا می‌کنیم که مطالعاتی که در سطح کلان اجتماعی ، اقتصادی و جمعیتی ‌بر اساس داده های سرشماری های جمعیتی بر روی اشتغال زنان صورت گرفته بسیار کمتر از مطالعاتی است که همین عوامل و سایر عوامل را در سطوح خرد مورد مطالعه قرار می‌دهند . البته مطالعات در سطوح خرد و با بهره گرفتن از پرسشنامه و سایر ابزارهای جمع‌ آوری اطلاعات از افراد پاسخگو می‌تواند کمک های مؤثر و مفیدی برای مطالعات در سطوح میانه و کلان برای محققان فراهم می‌سازد . مطالعات انجام شده عموماً در رابطه با برخی از متغیرها همچون سواد ، درآمد ، ثروت ، منزلت و غیره و یا عوامل دیگری است که اشتغال زنان را تحت تاثیر قرار می‌دهند و یا برخی نیز پیامدهای اشتغال زنان در داخل و یا در خارج از خانه مورد مطالعه قرار داده‌اند .که در این جا به برخی از مطالعات و نقطه نظرهای ارائه شده ‌در مورد اشتغال زنان خواهیم پرداخت

آقای حمد رحیم اسفیدانی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان بررسی موانع حضور زنان در پستهای مدیریتی ،‌به این نتیجه رسیده است که فرهنگ سازمانی مرد سالار باعث عدم حضور زنان در پستهای مدیریت اجرایی شده است . در این پایان نامه آمده است عدم حضور زنان در پستهای مدیریت اجرایی به دلیل نداشتن مهارت‌های مدیریتی نیست بلکه ناشی از عوامل محیطی و شرایط فرهنگی حاکم بر سازمانهاست . با توجه به روند توسعه انسانی زنان از نظر مهارت‌های فنی کم کم خود را به پای مردان رسانده اند و یا خواهند رساند و از طرف دیگر در پستهای مدیریت در رده های بالا نیاز به مهارت‌های فنی کمتری وجود دارد.‌بنابرین‏ زنان برای ارتقاء در سطوح بالای مدیریتی نیازمند بهبود سطوح مهارت‌های انسانی و ادارکی هستند و مهارت‌های فنی کمتری نیاز خواهند داشت . بر اساس یافته های این پایان نامه مدیران مرد در سازمان‌ها نگرش مساعدی نسبت به توانایی های مدیریتی زنان ندارند، با وجوداینکه مدیریت زنان در سازمانهاو مراکز مختلف دستاوردهای خوبی به همراه داشته است ولی در سازمان‌ها تمایل عمومی به برگزیدن مدیران مرد معطوف است . در این میان آنچه بیش از شایستگی و توانمندی مورد توجه قرار می‌گیرد جنسیت است (اسفیدانی حمد رحیم ،۱۳۷۸،ص ۹۳)

خانم زهرا رزمی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان بررسی اشتغال فارغ التحصیلان زن در رشته مدیریت ‌به این نتیجه رسیده است که بین اشتغال زن در رشته مدیریت و تخصص آن ها هیچگونه رابطه ای وجود ندارد و آنان در زمینه تخصص خود به کار گرفته نمیشوند و در این رابطه بین و توانایی خاص زنان و عدم اشتغال در زمینه‌های تخصصی هیچگونه ارتباطی به دست نیامده است ( رزمی ۱۳۶۹،ص ۸۷)

خانم‌ها شادی طلب و کمالی در مقاله خود با عنوان بررسی مشارکت اجتماعی زنان ‌به این نتیجه رسیده اند که تنگناهای ساختاری و خانوادگی از بارزترین موانع مشارکت اجتماعی زنان بوده است (شادی طلب وکمالی ، ۱۳۸۱، ص۱۷-۲۵)

خانم سمراء صوفی در پروژه کارشناسی ارشد خود تحت عنوان بررسی عدم استفاده زنان در سطوح کلان مدیریتی با بررسی میان ۲۲دستگاه اجرایی استان گیلان ‌در مورد اشتغال زنان ‌به این نتیجه رسید که ارتباط بسیار زیادی بین احراز پست های مدیریتی و باورهای منفی ‌در مورد خصوصیات زنان (سقف شیشه ای )وجود دارد و با نمونه گیری های مکرر از همین جامعه ،تکرار آن تا حد بسیار زیادی محتمل است (صوفی ،۱۳۸۱،ص۱۲۳-۱۲۷)

خانم شیدا بامداد در مقاله خود تحت عنوان بررسی عوامل مؤثر برمیزان اشتغال زنان در ۲۵۲ شهرستان کشور در سال ۱۳۷۵ ‌به این نتیجه رسیده است که در ایران وضعیت اشتغال زنان دو ویژگی مهم دارد ، در مقایسه با سایر کشورهای در حال توسعه زنان فرصت‌های شغلی کمتری دارند و اغلب در بخش غیر رسمی بدون هیچگونه دستمزدی به کار مشغولند و دیگر اینکه نقش زنان ایرانی در بازار کار سنتی به ویژه در مناطق روستایی و فعالیت‌های بخش کشاورزی و صنایع دستی در ارقام و جداول آماری ،سرشماری ها و دیگر طرحهای آماری ،به درستی اندازه گیری نشده است (بامداد ،۱۳۷۷،ص ۱۱۴) خانم بامداد ‌به این نتیجه رسیده است که ، وضعیت اقتصادی – اجتماعی جامعه با افزایش میزان اشتغال زنان بهبود می‌یابد . همچنین وجود تبعیضات فرهنگی و تفاوت‌های اجتماعی بین زن و مرد مانع جدی در افزایش مشارکت اقتصادی زنان است و در نهایت افزایش مشارکت اقتصادی زنان تابعی از عامل توسعه اجتماعی – اقتصادی است .( بامداد ، ۱۳۷۷ ، ص ۲۲۳-۲۲۴)

خانم لاله فتحی در تحقیق خود تحت عنوان علل عدم دستیابی زنان به پست های مدیریتی که بین کارکنان و مدیران چند سازمان به انجام رسیده نشان می‌دهد که اگر چه مدیران و کارکنان مورد پرسش ،کارایی و قابلیت زنان در عرصه های مدیریتی وپست های بالای سازمانی واقفند اما تنها ۶درصد از کارکنان مرد پست مدیریت را برای زنان مناسب می‌دانند و ۳۰درصد از مردان از اینکه مافوقشان زن باشد احساس خوش آیندی ندارند اگرچه همه مدیران براین باور هستند که زنان شایستگی لازم برای تصدی پست مدیریت را دارند اما بیش از ۸۰درصد آنان مدیریت را کار مردانه می دانند و بیش از ۵۰درصد معتقدند که مردان در کارهای مدیریتی موفق تر از زنان هستند و خلاقیت بیشتری از خود نشان می‌دهند (فتحی ،۱۳۸۴،ص ۱۱)

خانم پریسا زمانی وآقای فضل امینی در مقاله خود تحت عنوان فاصله بین مردان و زنان در کارهای اجرایی مدیریت ‌به این نتیجه رسیده اند که نه تنها در ایران کاهش پستهای مدیریت زنان وجود دارد بلکه طبق تحقیقات در یکی از مجلات بنام فورچون ،با تحقیق در هزار شرکت ایالات متحد ،دریافته اند که درصد اشتغال پستهای مدیریتی به وسیله زنان از ۲/۹درصد در سال ۱۹۷۹به ۵درصد در سال ۱۹۸۳کاهش یافته است و فقط ۴نفر از هزار مدیر عامل ،زن هستند ،آمار سال ۱۹۹۵نشان میدهددر حالی که ۱۰درصد مقامات مسئول شرکت‌ها زن هستند فقط ۴/۲درصد پستهای مهم مدیریتی را زنان تصاحب کرده‌اند و تنها ۱/۹درصد از بالاترین رقم پرداخت ها در مناصب مدیریتی ۵۰ شرکت برگزیده مجله فورچون به زنان اختصاص دارد (زمانی و امینی ،۱۳۸۰،ص ۱۰)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ب.ظ ]




ا: علائم بلوغ

‌در مورد علائم بلوغ در قانون مدنی سخنی نیست. ولی در فقه امامیه عمده‌ترین مطلب «ظهور شعر خشن» است. رویش مو در نقاط خاص بدن اصلی ترین دلیل در فقه امامی دال بر علامت بلوغ است.[۶۹]

ولی در فقه حنفی رویش موهای زهاری دلیلی بر رسیدن به بلوغ نیست. زیرا مانند رویش موهای سائر اعضای بدن است.[۷۰]

ب: سن بلوغ

در خصوص سن بلوغ جهت ازدواج نیز اختلاف بین فقهای امامی و حنفی بسیار است. بر اساس فقه امامی سن بلوغ برای مذکر ۱۵ سال و برای مونث ۹سال فرض شده است. ولی در فقه حنفیه با اندکی تفصیل و تعیین حداقل و حداکثر ‌به این موضوع پرداخته شده است.

حداکثر سن بلوغ برای مرد ۱۸ سال و برای زن ۱۷ سال در نظر گرفته شده است و حداقل سن بلوغ، برای مرد ۱۲ و برای زن ۹ سال در نظر گرفته شده است.[۷۱]

مبحث چهارم: شروط طلاق در عقد نکاح

فقه امامی شرط طلاق در نکاح را ، برای زوجه به نحو وکالت در توکیل، پذیرفته است. [۷۲] ماده۱۱۱۹ به تبعیت از فقه می‌گوید: «طرفین عقد ازدواج می‌توانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مذبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنماید مثل اینکه شرط شود هر گاه شوهر زن دیگر بگیرد یا در مدت معینی غائب شود یا ترک انفاق نماید یا بر علیه حیات زن سوءقصد کند یا سوء رفتاری نماید که زندگانی آن ها با یکدیگر غیر قابل تحمل شود زن وکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهایی خود را مطلقه سازد».

در فقه حنفی ‌بر اساس اینکه جعل شرط از سوی چه کسی باشد، تفصیل قائل شده است. اگر شرط حق طلاق برای زوجه از سوی مرد باشد، عقد صحیح و شرط باطل است. ولی اگر این شرط از سوی زوجه باشد، عقد و شرط هر دو صحیح است. [۷۳]

مبحث پنجم: ادعای زوجیت

در خصوص موضوع اداعی زوجیت در فصل قبل ذکر شد که این ادعا از هر دو طرف صحیح است و در صورت قبول از طرف مقابل ادعا، حکم به صحت نکاح می‌شود. ولی اگر بین طرفین اختلاف ظاهر شود(یکی مدعی و دیگری منکر) شود، مدعی برای اثبات ادعای خود باید شاهد بیاورد. در نوع شهود بین دو مذهب اختلاف است.

مذهب حنفی شهادت زن و مرد را در این موضوع صحیح می‌داند. ولی فقه امامی فقط شهادت مردان را برای اثبات نکاح می‌پذیرد.[۷۴]

مبحث ششم: محرمات نکاح

در این مبحث به بررسی اختلافات فقه حنفی و امامی در موضوع محرمات نکاح پرداخته می‌شود.

گفتار اول: نکاح دختر زوجه

اگر مردی با زنی ازدواج کند وآن زن ، دختر یا دخترانی از شوهر قبلی اش داشته باشد ، تا زمانی که این زن در عقد مرد است این دختران نیز با پدر خوانده شان محرم هستند واگربین زن وشوهر مذبور، رابطه زناشویی واقع نشده باشد پس از جدا شدن ، مجدداً این دختر بر پدرخوانده سابقش نامحرم خواهد بود و می‌تواند با وی ازدواج کند اما اگر بین زن و شوهر مذبور رابطه زناشویی رخ داده باشد دختر زن به پدر خوانده یا همان شوهر مادرش برای همیشه محرم است و جدایی مادر نیز نقشی در این میان نخواهد داشت.

بر اساس فقه امامی دختر زوجه فقط در صورت مدخوله بودن زوجه، بر زوج حرام است. و در صورتی که پیش از دخول بین آن ها جدایی اتفاق افتد، دختر زوجه بر مرد حرام نیست. فقه امامی برای لمس و یا نظر از روی شهوت به زوجه در وقوع حرمت نکاح زوج با دختر زوجه، اثری قائبل نیست.

اما در فقه حنفی علاوه بر دخول، لمس و نظر از روی شهوت نیز موجب وقوع حرمت است.[۷۵]

گفتار دوم: جمع بین محارم

در فصل پیش ذکر شد که جمع ابتدایی بین دو خواهر به جماع همه مذاهب اسلامی حرام است. و اما تنها فرضی که از جمع بین محارم باقی ماند، نکاح با عمه و یا خاله زوجه است. قانون مدنی در ماده ۱۰۴۹ نیز در این موضوع به تبیعیت از فقه امامی می‌گوید: «هیچکس نمیتواند دختر برادر زن و یا دختر خواهر زن خود را بگیرد مگر با اجازه زن خود».

فقه امامی در این خصوص تنها با شرط اذن زوجه چنین نکاحی را می‌پذیرد. ازدواج با برادرزاده یا خواهرزاده زوجه، بدون اذن وی ممنوع است . لذا اگر مردی بدون کسب اجازه همسرش با برادرزاده یا خواهرزاده او ازدواج کند این عقد جایز و صحیح نخواهد بود. ولی اگر بعداً بتواند رضایت همسرش را کسب کند ازدواج قبلی نافذ می‌گردد و نیاز به عقد مجدد نمی باشد. اما اگرهمسرش از موضوع عقد با خبر شود و آن را تنفیذ ( تأیید ) نکندعقد باطل می شود.[۷۶]

البته اقوال مخالفی نیز بین فقهای امامی وجود دارد که تقریبا نزدیک به اقوال فقهای حنفی است. دکتر امامی در این باره می‌گوید:

طبق ماده (۱۰۴۹) ق. م.: «هیچ کس نمیتواند دختر برادر زن و یا دختر خواهر زن خود را بگیرد، مگر با اجازه زن خود».

ماده مذبور متابعت از قول مشهور فقهای امامیه نموده است. دو قول دیگر نیز موجود است: یکی قول محکی از صدوق به عدم جواز نکاح اگر چه زن اجازه دهد، دیگری قول اسکافی است که نکاح مذبور را اجازه داده‌اند، اگر چه زن آن را منع نماید. شرح ماده بالا ایجاب دانستن امور ذیل را می‌کند:

الف- در صورتی که کسی قبلا زنی را گرفته و بعدا بخواهد خواهر زاده و یا برادرزاده آن زن را بگیرد باید با اجازه زن باشد. چنان که از مفهوم مخالف ماده مذبور استنباط می شود هر گاه بالعکس کسی که زن دارد و بخواهد عمه یا خاله آن زن را بگیرد احتیاج به اجازه آن زن نیست و نکاح مذبور صحیح می‌باشد، اگرچه عمه و خاله آگاه نباشند که مرد مذبور زن دارد و یا آن که آن زن برادرزاده یا خواهرزاده او است. بعضی از فقهای امامیه نکاح مذبور را صحیح دانسته ­اند ولی بعد از نکاح حق فسخ به عمه و خاله داده‌اند.

ب- چنان که از اطلاق ماده فهم می شود، در این امر فرقی نیست که نکاح با برادرزاده و یا خواهرزاده به عنوان دائم باشد یا متعه، همچنانی که فرق نمیکند که نکاح با زن اول (عمه یا خاله) دائم باشد یا متعه.

ج- چنان که ماده بالا تصریح می کند، کسی که زن دارد هر گاه بخواهد خواهرزاده و یا برادرزاده آن زن را بگیرد، باید قبلا اجازه ازدواج از آن زن بگیرد و سپس ازدواج کند. موضوعی که باید مورد مطالعه قرار گیرد ضمانت اجرائی حکم مذبور است که هر گاه شوهر بدون اجازه زن خود با خواهرزاده یا برادرزاده او نکاح نمود، خواه زن (عمه یا خاله) بر این امر در حین نکاح عالم بوده یا جاهل، حکم نکاح مذبور چیست؟ بین فقهای امامیه چند قول است:

یک- نکاح شوهر با برادرزاده یا خواهرزاده زن خود باطل و اجازه بعدی زن مؤثر نخواهد بود، زیرا طبق اصل، صحت این نکاح مشروط به اجازه زن است و شرط باید در زمان وجود مشروط محقق باشد.

دو- شیخان برآنند که نکاح شوهر با برادرزاده و خواهرزاده زن خود صحیح است ولی زن اول (عمه و خاله) می‌تواند آن را فسخ نماید، زیرا بدون اجازه او واقع شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ب.ظ ]




هـ- عدم تبعیض در برخورد با فساد:

یکی از اصول اساسی در مبارزه با فساد اداری، برخورد ‌یکسان و بدون تبعیض با مرتکبان آن است. رسول خدا(ص) در مقابل تلاش عده‌ای برای جلوگیری از قطع دست زنی از اشراف که مرتکب سرقت شده بود، فرمودند: «آنان که پیش از شما بودند، تنها به سبب چنین تبعیض‌هایی هلاک شدند؛ زیرا حدود را بر ناتوانان اجرا می‌کردند و قدرتمندان را رها می‌ساختند. بنی‌اسرائیل تنها ‌به این سبب هلاک شدند که حدود را در خصوص فرودستان اجرا می‌کردند و بزرگان را معاف می‌ساختند.» (دلشاد تهرانی، ۱۳۷۲، دفتر دوم)

۲-۲-۴-۲- راهکارهای مربوط به نظام اداری سالم و کارآمد

در دنیا نظام‌های اداری مختلفی وجود دارد که نوع ساختاردهی این نظام‌ها و کم و کیف ارتباط اجزا و عناصر سازنده و فرایندهایشان با هم متفاوت‌اند و عناصر تشکیل‌دهنده آن، از نظر کارآمدی و میزان برقراری روابط سالم و به‌دور از فساد، در درجه های مختلف قرار دارند. آنچه که در این بخش بدان خواهیم پرداخت، راهکارهای پیش‌گیری و مبارزه با فساد در این نظام بر اساس مبانی ارزشی اسلام است.

الف- توسعه زیربنایی (نهادسازی)

ایجاد محیط زیربنایی مؤثر، یکی از راهکارهای مهم جلوگیری از فساد است. این تلاش برای نهادسازی را می‌توان با تمرکز بر مسائل زیر به ثمر رساند:

    • شایسته‌سالاری: استخدام مأموران دولتی باید بر اساس دو معیار اصلی شایستگی و درستکاری باشد؛ آن‌گونه‌که در قرآن کریم آمده است: «قالت یا أبت استأجره ان خیر من استأجرت القوی الامین» [۳۷].

    • حقوق کافی: حقوق و مزایای پرداختی برای کارکنان دولتی باید مکفی و حداقل برابر حقوق دریافتی بقیه کارکنان در بخش خصوصی باشد تا بهره وری آن ها افزایش پیدا کند و کمتر در معرض وسوسه فساد قرار بگیرند. در کلامی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «خداوند در روز قیامت به سه کس نظر‌ نمی‌کند: انسان آزادی که شخص آزادی را بفروشد؛ و انسان آزادی که خودش را بفروشد؛ و مردی که پرداخت دستمزد کارگر را آن‌قدر به تأخیر اندازد که رطوبت عرق ناشی از کار او خشک شود» (متقی هندی، ۱۴۰۵، ج ۱۶، ص ۳۵).

    • شفافیت: در خصوص میزان صلاحیتی که به کارمندان بخش عمومی داده می‌شود، باید قوانین و مقررات شفاف وجود داشته باشد تا از احتمال درگیر شدن در فساد کاسته شود و زمینه ارزیابی عملکرد کارکنان فراهم گردد.

    • رسانه و مطبوعات آزاد: رسانه ها و مطبوعات آزاد بر مسائل مهم و حساس تمرکز می‌کنند؛ اطلاعات موردنیاز برای افزایش آگاهی و مشارکت عمومی را در سطح گسترده منتشر می‌نمایند؛ و خطاکاری‌ها و سوء عملکردها را افشا می‌کنند. همه این نهادها هنگامی که در کنار هم قرار می‌گیرند، باید محیطی را ایجاد کنند که در آن، مردم مسئولیت اعمالشان را بپذیرند و سیستم نظارت و ارزیابی به کاهش فساد، رونق و شکوفایی بیشتر، و ثبات افزون‌تر جامعه بینجامد. چنان‌که قرآن کریم یادآوری می‌کند: «وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ»[۳۸]

  • آموزش: آخرین و نه کم‌ارزش‌ترین راهکار و سازوکار برای نهادینه‌سازی در جامعه، بهره‌گیری از نظام آموزش است. نظام آموزش در هر جامعه نقشی عمده و اساسی در شکل‌دهی ارزش‌های مؤثر بر رفتار افراد دارد. بدین‌ترتیب، انتظار می‌رود که نظام آموزشی در یک جامعه اسلامی، مبلّغ و ‌منتقل کننده نظام ارزشی اسلام به تمامی گروه‌ها و در همه مکان‌ها باشد تا افراد تربیت‌شده در این نظام، بتوانند در نقش‌های مختلف اجتماعی‌ که بر عهده می‌گیرند، به صورت اخلاقی عمل کنند.

ب- شفافیت‌گرایی: شفافیت، یکی از مفاهیم کلیدی مطرح در مباحث مربوط به فساد و سلامت اداری می‌باشد که عبارت است از آشکار بودن مبنای تصمیمات حکومتی و سازوکارهای حاکم بر توزیع قدرت و درآمد. شفافیت به عنوان مؤثرترین ابزار مبارزه با فساد اداری، برای استقرار دولتی کارا و ایجاد جامعه‌ای پایدار به کار می‌رود.

شفافیت و شفافیت‌گرایی، از مقوله‌های موردتأکید و توجه در آموزه‌های دینی است. دین مبین اسلام که حکومت را امانتی در دست حاکمان و کارگزاران حکومت می‌داند، نظارت بر چگونگی استفاده و نگهداری از این امانت و ضرورت پاسخ‌گویی در قبال آن را از مسلمات مبانی سیاسی اسلام به‌شمار می‌آورد.

ج- شایسته‌سالاری در نصب و عزل‌ها

شایستگی در لغت به‌ معنای «داشتن توانایی، مهارت، دانش، لیاقت و صلاحیت»
(Oxford, 1993, p. 235) است؛ و در اصطلاح، بسته به کار و قلمرو شغلی فرد معنا می‏یابد. هر کاری توانایی، مهارت و لیاقت ویژه‏ای را می‏طلبد و در مجموع، شایستگی فرد را برای امر برعهده‌گرفته می‏رساند.

شایسته‌سالاری در گزینش و نصب افراد و مدیران دستگاه‌های اجرایی، یکی از مهم‌ترین راهکارهای مبارزه با فساد اداری است که در ادبیات دینی بر آن بسیار تأکید شده است. برای نمونه، قرآن کریم از زبان دختران شعیب آمده است که خطاب به پدر در خصوص استخدام حضرت موسی به شبانی می‌گویند «او را به خدمت بگیر؛ زیرا قوی (شایسته برای شبانی) و درستکار است».[۳۹]

د- توجه به معیشت کارمندان

یکی از عوامل مهمی که باعث می‌شود انسان‌ها به ورطه فساد و تباهی کشیده شوند، احتیاج و نیازمندی است. طبیعت آدمی به گونه‌ای است که احتیاج و نیاز او را به رفع آن نیازمندی‌ها تحریک می‌کند و هرچه این نیاز بیشتر باشد، قدرت تحریکی آن نیز بیشتر خواهد بود (رضائیان، ۱۳۸۵). از همین رو، فقر و نداری در آموزه‌های دینی همسایه دیواربه‌دیوار کفر معرفی شده است. (محمدی ری شهری، ۱۳۸۷، ج ۸، ص ۸۶).

اگر از کارکنان و مدیران سطوح مختلف نظام انتظار می‌رود وظایف خود را به شکل مطلوب و دور از هر گونه کم‌کاری و خیانت انجام دهند، باید آن ها را از لحاظ زندگی‌ مادی تأمین کرد. اگر میزان دریافتی کارکنان با مخارج زندگی متوسط آن ها برابری نداشته و پایین‌تر از آن باشد، کارکنان با دل‌سردی به انجام کارشان مبادرت خواهند ورزید.

امیرمؤمنان علی(ع) مسئله تأمین زندگی و بهبود وضعیت معیشتی کارکنان را از وظایف سازمان می‌داند و به مدیران گوشزد می‌کند که به طور جدی ‌به این امر توجه کنند.

۲-۲-۴-۳- راهکارهای مربوط به وضعیت فرهنگی و هنجارهای حاکم:

راهکارهایی که در این بخش اشاره می‌شوند، جنبه فرهنگی و اجتماعی دارند. هرچند به‌کارگیری برخی از راهکارها دشوار، زمان‌بر و نیازمند فعالیت و تلاش جمعی و همگانی است، اما در بلندمدت می‌تواند ثمرات بسیار ارزشمندی داشته باشد.

الف- افزایش زمینه‌های مشارکت مردم در امور اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ب.ظ ]