کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



پیشنهاد می شود بنیان های شریعت اسلامی تحول یافته و از نصوص دوران مدنی به نصوص دوران مکی دگرگون شود و معنای سخن فوق این است که اصل تأویل، تحولی، بیش از معکوس کردن عمل نسخ نخواهد بود. این اقدام به خطار دستیابی به مقدار لازم از اصلاح حقوق اسلامی است … من از همه مسلمانان می خواهم که خود عهده دار موضوعات ارتباط اسلام، حکومت و حقوق در زندگی خود شوند. و این مهم صورت نخواهد گرفت مگر از طریق به کار گرفتن فهم خود نسبت به وحی الهی در محدوده تاریخی معاصر و از خلال دانش و تجربه همه مسلمانان. چرا که مردمان صاحبان اصلی چنین حقی هستند و تنها آنانند که زا نادیه گرفته شدن چنین حقی ضرر خواهند کرد و در مقابل با گرفتن حق خود به شکل سازنده و صحیح می‌توانند از آن بهره ببرند.

به نظر من از جهت عملی روا نیست که بین حکومت دینی و حکومت سکولار تفاوت قاطعی قائل شویم . و این که برخی از مدعیان امروزی می کوشند تا بین مفهوم دین و مفهوم سکولاریسم جدایی و تضاد قائل شوند، و حکومت سکولار را خالی از ارزش های دینی و دشمن آن می دانند، چیزی نیست جز مانور پوچ از جانب این مدعیان جهت ایجاد تردید نسبت به محبوبیت و جایگاه کسانی که با نظر آنان در فهم اسلام و ارتباط آن با مسائل حکومت مخالفند.

حکومت های کشورهای اسلامی معاصر، هیچ کدام قدرت خود را از اسلام و دین نگرفته و یا بر اساس آن ادامه نمی دهند.»

چنان که ملاحظه شد، نتیجه آشکار رجوع به احکام مکی، اکتفا به تبلیغ دین و عدم اجبار به پذیرش آن است . طبیعتاً محصول چنین رویکردی، تئوری تئوکراسی نخواهد بود چرا که جان کلام این نحوه نگرش در آیه پایانی سوره کوتاه کافرون ( که مکی است) خلاصه می شود :«لکم دینکم ولی دین»

و)محمد عابد الجابری:

وی با رویکرد تاریخی – تحلیلی به مسأله حکومت و سیاست در اسلام چنین می‌گوید:

«از روایات مختلفی که سخن از چگونگی درمان مسأله خلافت پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم)از سوی صحابه می‌کند، بر می‌آید که از یک سو وفات پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) برای آن ها حادثه ای ناگهانی بود و از سوی دیگر وی جانشین برای خود در امر رهبری مسلمانان معین نکرد . این مسأله که پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) هیچ کس را برای جانشینی خود برنگزیده بود از اختلاف نظر صحابه ( چه مهاجر و چه انصار) درباره تعیین خلیفه پس از پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) کاملاً به وضوح بر می‌آید .

حوادث سیاسی بزرگی همچون تعیین حانشین برای پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) تنها به خواست و اراده مربوط نمی شود بلکه شرایط عینی که حادثه را در بر می‌گیرد غالباً نوع و شیوه انتخاب را تعیین می‌کند و اگر ما به طبیعت وضعیت دولت هنگام وفات محمد(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) توجه داشته باشیم، می‌توانیم به سهولت بگوییم که آن چه پیش آمد آن چیزی بود که احتمال و امکان آن می‌رفت . البته این به معنای آن نیست که بهتر از این نمی شد اتفاق بیفتد بلکه بدان معنا است که راه حل سیاسی قضیه ای، غالباً حاصل عوامل مختلف مؤثر است و ‌بنابرین‏ همیشه راه حلی میانه است .

منابع تاریخی ذکر می‌کنند که عباس عموی پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم)، هنگام بیماری واپسین پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم)، مسأله خلافت را با علی(علیه­السلام) مطرح کرده و به او گفت بر پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) داخل شو و از او بپرس اگر این امر (حکومت) از آنِ ماست، آن را روشن کن و اگر از آنِ غیر ماست، ما را براه نیکی و خیر هدایت فرما. ولی علی(علیه­السلام) امتناع کرد و البته برخی روایت ها می افزایند که علی(علیه­السلام) بیم از آن داشت که اگر خود از پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) بپرسد، نتیجه منفی باشد یعنی محروم شدن هاشمیان تا اَبد از خلافت . پس از وفات پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم)، عباس دوباره مسأله را مطرح کرد و به علی(علیه­السلام) گفت دست دراز کن تا با تو بیعت کنم و مردم بگویند عموی پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) با پسر عموی پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) بیعت کرد و اهل بیعت تو با تو بیعت کنند. چه اگر این اتفاق بیفتد، مردم چیزی نخواهند گفت. و علی(علیه­السلام) پاسخ داد مگر کسی جز ما در پی این امر (حکومت) است؟ و روایت می افزاید که عباس از ابوبکر و عمر پرسیده بود که آیا پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) به چیزی سفارش ‌کرده‌است؟ و پاسخ منفی بود.

جنبه دیگری که منطق قبیله را به روشن ترین شکل نشان می‌دهد، آن است که روایات ذکر می‌کنند ابوسفیان به علی(علیه­السلام) گفت چرا این امر به دست فرو دست ترین گروه قریش افتاده است؟ (ابوبکر از قبیله ضعیف قریشی تیم است) به خدا اگر بخواهی شهر را از اسب و سوار برایت پر می کنم. علی(علیه­السلام) گفت ای ابوسفیان تو بسیار به دشمنی با اسلام و مسلمانان پرداختی و آسیبی به آنان نتوانستی برسانی. ما در ابوبکر صلاحیت حکومت را یافته ایم .

بهتر است این روایات را با رواست دیگری به پایان ببریم که می‌گوید قحافه پدر ابوبکر در مکه بود که خبر فوت پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) را شنید و گفت مردم چه کردند؟ به او گفتند حکومت به پسر تو سپردند. او گفت و بنی عبدمناف بر سر آن رضایت داشتند ؟ گفتند آری. و گفت بنومغیره نیز؟ گفتند: آری. گفت اگر خدا بخواهد هیچ مانعی بر سر راه نیست و اگر منع کند، هیچ چیزی اتفاق نمی افتد.

همه آن چه گذشت نشان می‌دهد که حل و فصل قضیه خلافت پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) با بهره گرفتن از روشی انجام گرفت که وضعیت اجتماعی آن روزگار آن را دیکته کرده بود: منطق قبیله. و از آن جا که دعوت پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) در راه فرا رفتن از قبیله در مفهوم تنگ و محدود این کلمه و نشاندن امت به جای آن کوشیده بود، و آن را به عنوان پروژه ای برای آینده و نیز واقعیتی که عملاً بنای آن آغاز شده بود در نظر داشت . ‌بنابرین‏ آن منطق قبیله ای که صحابه با بهره گرفتن از آن به حل و فصل مسأله خلافت پرداختند، نزدیک ترین وجه ممکن این منطق به انتخاب امت بود. یعنی عمل به رأی و نظر اکثریت، نه به معنای عددی و کمّی آن که بر تعداد افراد و آرای مردم تکیه دارد، بلکه اکثریت به معنای کیفی آن، جایی که وزن و کفه مهاجرین از لحاظ کیفی بر وزن انصار می چربید. چنان که هیچ مقامی جز مقام پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) در چارچوب دعوت پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله­وسلم)، بالاتر و برتر از مقام و جایگاه ابوبکر در این دعوت نبود.»

بر نشاندن مقام و نقش قبیله، و در نتیجه توجه خاص به عرف و فرهنگ حاکم، به جای مبنای الهی برای خلفا، لُب لباب مدعای الجابری است .

در نتیجه، خلافت و حکومت خلیفه، امری عرفی و وابسته به اقتضائات زمان و مکان و فرهنگ مسلط است و نه مبتنی بر تئوری تئوکراسی.

ز) صالح احمد العلی:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-09-22] [ 09:21:00 ب.ظ ]




۴٫ جذب سرمایه

جریان ثابت سود و در نتیجه ، سطح بالاتر سود تقسیمی ، سبب افزایش تقاضا برای اوراق بهادار شرکت شده ، در نتیجه قیمت اوراق بهادار آن افزایش و ریسک سرمایه ­گذاری در شرکت کاهش می­یابد. ‌بنابرین‏ ، سرمایه ­گذاران و اعتباردهندگان چنین شرکتی را محل امن­تری برای سرمایه ­گذاری و اعطای اعتبار می­دانند و شرکت توانایی بیشتری برای جذب سرمایه خواهد داشت(خدادادی و جان­جانی،۱۳۹۰،ص۸۱).

۲-۵- اندازه­ شرکت

پژوهش­گران حسابداری بر مبنای حدس و گمان اقتصاددانان فرض ‌می‌کنند شرکت­های بزرگ­تر نسبت به شرکت­های کوچک­تر حساسیت سیاسی بالاتری دارند و ‌بنابرین‏ با انگیزه­ های متفاوتی در انتخاب روش­های حسابداری روبه­رو هستند. همان­گونه که «واتز» و «زیمرمن» در فرضیه­ تئوری­های اثباتی خود بیان نمودند ، اغلب اندازه یا بزرگی شرکت منجر به هزینه­ های سیاسی می­ شود. به­ ویژه اگر شرکت­های بزرگ از سودآوری بالایی برخوردار باشند ، این هزینه­ ها به­شدت افزایش می­یابد. در این مواقع مدیران روش­هایی از حسابداری را به کار خواهند گرفت تا سودها را به تعویق اندازند (اسکات، ۱۳۸۶ به نقل از احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۴).

از طرف دیگر اندازه­ شرکت به عنوان فاکتوری از میزان دردسترس بودن اطلاعات مورداستفاده قرار ‌می‌گیرد. ‌به این معنا که اطلاعات شرکت­های بزرگ بیش از شرکت­های کوچک در دسترس همگان قرار دارد. این موضوع سبب کاهش مسأله­ اطلاعات نامتقارن در شرکت­های بزرگ شده و می-تواند بر انتخاب نوع مدیریت سود توسط مدیران اثرگذار باشد. بررسی­ها نشان می­ دهند که شرکت­های بزرگ با انگیزه­ کاهش هزینه­ های سیاسی و شرکت­های کوچک با انگیزه­ اجتناب از گزارش زیان اقدام به مدیریت سود ‌می‌کنند (سیرگار، ۲۰۰۸ به نقل از احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۴).

۲-۶- مفهوم اندازه شرکت

اندازه شرکت در مطالعات متعدد نمایانگر جنبه­ های مختلفی از شرکت است. اندازه شرکت می ­تواند نمایانگر اهرم شرکت باشد. اهرم عبارت از وجود هزینه­ های ثابت در فهرست هزینه­ های شرکت است. اهرم عملیاتی بر هزینه­ های ثابت عملیاتی شرکت (همه هزینه­ های ثابت غیر از بهره­بدهی­ها) متکی است و اهرم مالی بر هزینه­ های ثابت مالی از قبیل بهره یا سود ثابت وامها متکی است. اهرم عملیاتی و مالی وسیله دستیابی به سود بیشتر است. اندازه شرکت می ­تواند ننمایانگر برتری رقابتی باشد. از آنجایی که سهم بیشتر از بازار نیاز به تولید و فروش بیشتر دارد لذا داشتن منابع مالی کافی و اندازه بزرگتر می ­تواند شرکت را در تولید بیشتر و صرف هزینه­ های تولید و بازاریابی بیشتر یاری کند تا بتواند مزیت‌های رقابتی ایجاد نماید. اندازه شرکت می ­تواند نمایانگر تنپوانایی مدیریت و کیفیت طرح­های حسابداری باشد. توسعه اندازه شرکت نشانگر مدیریت قوی است که با بهره گرفتن از طرحهای حسابداری سعی در افزایش منابع اقتصادی شرکت داشته باشد (پارسائیان ، ۱۳۸۱ به نقل از شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۱).

اندازه شرکت می ­تواند نمایانگر کارائی اطلاعاتی باشد. معمولاً شرکت‌های بزرگتر توجه بیشتری از تحلیلگران و سرمایه ­گذاران می­باشند به همین جهت اطلاعات حسابداری فرایند کاراتری در شرکت‌های بزرگتر دارند. بالاخره اندازه شرکت می ­تواند نمایانگر میزان ریسک کلی شرکت باشد. توان کالی بیشتر می ­تواند سبب کاهش ریسک کلی شرکت شود زیرا شرکت‌های بزرگتر در معرض ایمنی عمومی بیشتری می­باشند ، زیرا از نظر تحلیلگران مالی ، شناخته­شده تر هستند (موسس ، ۱۹۸۷ به نقل از شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۱).

مشارکت بین مدیریت سود و اندازه شرکت موردتوجه برخی از تحلیلگران حسابداری بوده است. موسس اعتقاد دارد با توجه به ابهام­هایی که پیش ­بینی سود را دربرگرفته است فقط مدیرانی می ­توانند موفق باشند که کیفیت سود آن ها بالا باشد. همچنین در آژمون خود نتیجه ­گیری می­ کند که شرکت‌های بزرگتر به علت این که نزد تحلیلگران شناخته شده­تر هستند انگیزه کمتری جهت هموارسازی سود دارند. آلبرت و ریچاردسون نیز اندازه شرکت را همراه با نوع صنعت (محوری و پیرامونی) در رابطه با مدیریت سود مورد آزمون قرار داده و نتیجه می­ گیرند که شرکت‌های صنایع بخش محوری که اندازه بزرگتری دارند سود هموارتری نسبت به شرکت‌های بزرگ بخش صنایع پیرامونی دارند. به­طورکلی محققینی که روی اندازه شرکت تمرکز کرده ­اند سؤالشان این بود که آیا شرکت‌ها با اندازه­ های مختلف عکس­العمل­های متفاوتی را نسبت به هموارسازی و مدیریت سود نشان می­ دهند(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۲).

۲-۷- انگیزه­ های هموارسازی سود

هموارسازی سود که ادبیات جدید حسابداری از آن تحت مدیریت سود بحث می­ کند ، عبارت است از انجام اقداماتی برای کاهش نوسانات سودهای گزارش شده حسابداری. میزان سود و نوسات آن از دیدگاه سهام‌داران شرکت حائزاهمیت است و بر ارزش سهام شرکت تأثیر می­ گذارد. مدیران تصور ‌می‌کنند ، برای شرکت‌های دارای جریان هموار سود بهای بیشتری پرداخت می­ شود. مدیر با هموارسازی سود فرصت پیش ­بینی را برای مدعیان اصلی شرکت فراهم می­سازد و این کار ارزشمندی است زیرا هزینه استقراض شرکت را کاهش می­دهد و بر روابط تجاری بین شرکت و مشتریان ، فروشندگان و کارکنانش اثر مساعد دارد(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۲).

ترومن و وینستمن[۲] در تشریح فایده هموارسازی سود برای شرکت‌ها آورده­اند: هموارسازی ، واریانس سودهای مشاهده شده را می­کاهد و بدین­ترتیب هزینه استقراض شرکت را کاهش می­دهد و بر روابط میان شرکت و مشتریان ، فروشندگان و کارکنان اثر مساعد دارد آنان نشان داده ­اند که اگر مدیری بتواند سود یکی از دو دوره گزارشگری را تعیین کند ، گزینه­ای را ترجیح می­دهد که به یک جریان هموار سود منتهی شود این عمل را هموارسازی موقت سود می­نامند(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۳).

معیار مدیران برای گزینش از میان روش های گوناگون حسابداری ، حداکثر نمودن مطلوبیت یا رفاه مدیریت است. مطلوبیت یا رفاه مدیران تابعی از امنیت شغلی ، سطح و نرخ رشد اندازه شرکت است. مطلوبیت یا رفاه مدیران به رضایت سهام‌داران از عملکرد شرکت بستگی دارد به­ طوری که با فرض ثبات سایر عوامل ، هرچه سهام‌داران راضی­تر باشند ، امنیت شغلی ، مقام ، پاداش مدیران بیشتر خواهد بود. رضایت سهام‌داران شرکت به ثبات نرخ رشد سود بستگی دارد. با فرض استحکام قضایای فوق ‌می‌توان استنباط نمود که مدیران سود سالانه را به منظور موقعیتشان هموار می­سازد. ‌بنابرین‏ ممکن است زمانی که سود شرکت زیاد است مدیران با دستکاری آن را تغییر دهند تا سال آینده با کاهش نسبی سود روبرو نشوند و یا زمانی که سود کمتر از گذشته است با دستکاری آن را افزایش دهند(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:21:00 ب.ظ ]




سوم. کارن هورنای علاوه بر اینکه خود آگاهی را کلید رشد خودجوش انسان می‌دانست، راجع به نیازهای روان رنجوری معتقد بود که هر یک از مکانیزم های دفاعی و ایمنی که از نیازهای دوران کودکی هستند، می‌توانند به اجزای ثابت شخصیت تبدیل شوند و پس از آن به صورت یک نیاز، رفتار فرد را تحت تاثیر قرار دهند. ‌بنابرین‏ وی نیاز به وجهه و اعتبار، تحسین و تمجید شخصی، موفقیت و همت بلند، خودبسندگی و استقلال را در زمره آن نیازها قرار داد. او مدعی شد که افراد سالم با روان رنجور برای خود، یک خودانگاره با تصویر آرمانی می‌سازند که انعطاف پذیر و پویا استو همراه با تغییرات فرد تغییر می‌یابد و منعکس کننده توانایی ها، رشد، آگاهی و اهداف تازه فرد است؛ ‌بنابرین‏ خود انگاره فرد روان رنجور جانشین نامناسبی برای اعتماد به نفس و ارزشمندی واقعی فرد می‌باشد(شولتز، ۱۳۸۶).

چهارم و پنجم. اغلب روانشناسان مانند ویلیام جیمز[۱۴](۱۸۴۲-۱۹۱۰م)، احترام به خود را به عنوان عامل اصلی در سازگاری اجتماعی-عاطفی در نظر می گیرند؛ اگر فرد به سطح خواسته های خود رسیده باشد، نتیجه آن، حس ارزشمند بودن و حرمت خود بالا است و اگر فاصله زیادی بین این دو مرحله باشد، ناکارآمدی و بی ارزشی حاصل می شود(شجاعی، ۱۳۸۸). از طرف دیگر آدلر[۱۵] (۱۹۷۰-۱۹۳۷م)، هورنای و راجرز مفهوم خودپنداره را در نظرات خود پیرامون شخصیت وارد کرده‌اند.

نتیجه تحقیقات تجربی این افراد این است که احترام به خود با عملکرد مناسب تر و موثرتر مرتبط است. آدلر و موافقانش در نیازهای فوق با مزلو موافق بوده و به طور نسبی آن را تأکید کرده‌اند، ولی فروید[۱۶] (۱۸۵۶-۱۹۳۹م) کم و بیش از توجه به آن ها غفلت ورزیده است. اما با این همه، امروزه اهمیت و نقش محوری این نیازها، بیش از پیش قابل قبول روان شناسان بالینی است.

کوپر اسمیت[۱۷](۱۹۶۷م) هم بیان می‌کند کودکانی که عزت نفس بیشتری دارند، افرادی هستند که احساس ارزشمندی، استقلال و خلاقیت کرده و به آسانی تحت تاثیر و نفوذ عوامل محیط واقع نمی شوند؛ ‌بنابرین‏ بی احترامی و بی توجهی، اعتماد به نفس را می کاهد و سلامت روانی را به خطر می اندازد. هری استاک سالیوان[۱۸] (۱۸۹۲-۱۹۴۹م) نیز اشاره دارد که تصور فرد از خویشتن، ناشی از بازتاب ارزیابی های دیگران است؛ یعنی فرد در فضای پذیرش، تأیید و حمایت، مفهوم مثبتی از خودش نمودار می‌سازد(اسلامی نسب، ۱۳۷۳). ‌بنابرین‏ باید درجاتی از اعتماد در هر انسانی وجود داشته باشد، اعتمادی که فقدانش برای شخصیت سالم غیر قابل قبول است و هر قدر درجات کمی و کیفی اعتماد به نفس بیشتر باشد، بهداشت روانی فرد بیشتر تضمین می شود و فرد دارای حرمت خود بالا، استقلال و خلاقیت بیشتری داشته و منظر او نسبت به شکست ها و کنترل خواسته ها و امیال به گونه دیگری است(لواسانی و آذربایجانی، ۱۳۹۱).

افسردگی

افسردگی[۱۹] یک مشکل مهم سلامت عمومی است که شیوع بالایی دارد و بر افراد و جامعه تاثیر ویرانگری می‌گذارد(لو[۲۰] و همکاران، ۲۰۱۴). افسردگی، رایج‌ترین اختلال روانی است که اخیراً به شدت رو به افزایش نهاده است. افسردگی را سرماخوردگی بیماری روانی نیز می‌نامند. تقریبا همه، حداقل به صورت خفیف احساس افسردگی کرده‌اند. احساس دمغی، بی‌حوصلگی، غمگینی، ناامیدی، دلسردی و ناخشنودی همگی از تجربیات افسردگی رایج هستند. این حالت را افسردگی بهنجار می‌گویند(روزنهان، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱). ارائه تعریف افسردگی آسان نیست، چرا که پیشنهاد تعریفی که مورد پذیرش همه متخصصان و پژوهشگران قرار گیرد، غیرممکن می‌باشد. حال به برخی از تعاریف عمده افسردگی اشاره می‌کنیم: افسردگی، به منزله یک بیماری خلق‌وخو یا اختلال کنش خلق‌وخو است. افسردگی، نشانگانی است که تحت سلطه خلق افسرده است و بر اساس بیان لفظی یا غیر لفظی عواطف غمگین، اضطرابی و یا حالت‌های برانگیختگی نشان داده می‌شود. افت گذرا یا مداوم تنود عصبی – روانی که به صورت یک مؤلفه بدنی مانند سردرد، بی اشتهایی، یبوست و کاهش فشار خون و یک مؤلفه روانی مانند غمگینی، ناتوانی و احساس به پایان رسیدن نیرو نمایان می‌شود. حالت روانی ناخوش که با دل‌زدگی، ‌یأس و خستگی‌پذیری مشخص می‌شود و در بیشتر مواقع با اضطرابی کم و بیش شدید همراه است (دادستان، ۱۳۹۰).

نظریه های مربوط به افسردگی

نظریه ی زیست شناسی

نظریه زیست شناسی فرضش بر این است که علت افسردگی یا در ژن ها و یا در بعضی کارکرد های ناقص فیزیولوژیکی است که احتمال دارد مبنای ارثی داشته باشد،یافته های به دست آمده از تحقیقات صورت گرفته بر روی دوقلوها از سال ۱۹۳۰نشان می‌دهد که افرادی که در بعضی موارد افسردگی راتجربه می‌کنند حداقل در دو نسل ازبستگانشان چنین رفتارهایی مشاهده شده است(روزنهان، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).

نظریه روان کاوی

در نظریه روانکاوی ، وقتی به دلائلی نیاز شخصی به محبت و مواظبت در دوران کودکی ارضاء‌ نشده باشد ، از دست دادن چیزی در دوران بعدی زندگی سبب می شود که شخص بحالت درماندگی و افسردگی واپس روی کند. فرد مبتلا به افسردگی احساسات خصمانه خود را واپس می زند چون می ترسد کسانی را که به حمایتشان نیاز دارد از دست بدهد مطالعات روان شناختی ،افسردگی را واکنش پیچیده در قبال از دست دادن چیزی توصیف می‌کند. پس بخشی از رفتارهای شخص افسرده نمودار نیاز او به محبت است.

فروید(۱۹۵۷)در اثر خود تحت عنوان “سوگواری و مالیخولیا “سوگواری طبیعی و مالیخولیا “افسردگی “را پاسخ هایی به از دست دادن شخص یا چیزی مورد علاقه توصیف می‌کند .به هر حال ،فرد مبتلا به مالیخولیا بر خلاف فرد سوگوار دچار خود کم بینی فوق العاده “عجز در خود”در مقیاس کلی است

افسردگی نخستین اختلال توصیف شده است که در آن به جای میل جنسی ،عواطف به عنوان عاملی مرکزی مطرح می شود.مالیخولیا به نظر فروید اندوهی افراطی ،مشوش کننده ،مهمتر و غالبا نامربوط به محیط است که ظاهراً برای فرد دیگر بی مورد تلقی می شود.فروید اعتقاد داشت فرد افسرده و جوان فراخودی قوی و تنبیه کننده دارد. او بر احساس گناهی که وجدان به وجود می اورد تأکید می‌کند . فروید فکر می کرد علت اینکه وجدان تا این اندازه قوی می شود به خاطر کنترل احساسات ،عصبانیت و پرخاشگری است که در غیر این صورت ممکن است عینی ظاهر شود و به دیگران آسیب برساند(روزنهان، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).

نظریه یادگیری

نظریه های یادگیری درباره افسردگی بیشتر بر شیوه های زندگی فعلی فرد تمرکز دارند ،‌ تا به تجارب گذشته او نظریه یادگیری برای تحلیل افسردگی بر دو :عامل تکیه دارد: ۱-تقویت ۲-عوامل شناختی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:21:00 ب.ظ ]




سرپرستان باید کارکنان را روحیه داده و مورد تشویق قرار دهند تا خلاقیت‌های ذهنی و اجرایی خود را نشان دهند. زیردستان باید اجازه اجرای خلاقانه بعضی از امور را با وجود محدودیت‌های وظایف و مسئولیت‌ها دارا باشند. کارکنان باید به دستاوردهای خود ببالند. اگر آن ها احساس غرور در اهداف، شیوه ها و دستاوردهای خود کنند عملکرد بهتری را می توان از آن ها انتظار داشت. سرپرستان[۹۶] باید از اصولی پیروی کنند که به گونه ای شفاف نتایج و اهداف مورد انتظار، ارتباط با کارکنان و تشخیص بهترین دستاوردهای حاصل از بهترین اجرا در آن تعریف گردیده باشد. تسهیلات فیزیکی، نظام ارتباطی، کیفیت تجهیزات، تسهیلات زیربنایی و شرایط کاری فراهم شده برای ‌یک کارمند، بهترین عوامل دستیابی به بهره وری و اثربخشی بیشتر است. وضعیت کاری مطلوب چه از لحاظ فیزیکی و چه روانشناسی تامین کننده بهره وری و اثربخشی بیشتر، با تلاش‌های فردی ‌یکسانی است (ماهاپاترا، ۱۳۸۶، ص۱۸).

۲-۱-۹-۷٫ نوآوری[۹۷]

سازمان سالم به ایجاد رویه‌های جدید، حرکت به سوی هدف‌های تازه، تولید فرآورده‌های نو، دگرگون سازی خود و متفاوت شدن به مرور زمان گرایش دارد. به عبارتی ‌در مورد چنین سازمانی، می‌توان گفت که به جای ثابت و‌یکنواخت ماندن، رشد و توسعه پیدا کرده و تغییر می‌یابند. بازسازی و نوسازی خویش، از خصیصه سلامت سازمانی است. نوآوری و ابتکار گرایشی که موجب ‌ایجاد اهداف، روش‌ها و رشد و توسعه و تفرق آن ها در طول زمان می‌گردد (اونز، ۱۳۸۲، ص۳۳۷-۳۴۰).

سازمانی سالم است که آفریننده باشد و برای این ویژگی ‌یعنی آفرینندگی باید از ویژگی‌هایی برخوردار باشد که عبارتند از: دگرگونی را بپذیرد، اندیشه‌های تازه را گرامی بدارد، آزمایش و شکست را جزیی از کامیابی بداند، از کوشش مردمان قدردانی کند (ناظم، ۱۳۸۹، ص۱۲).

همه سازمان‌ها برای رشد و بقاء نیازمند اندیشه‌های نو و نظرات بدیع و تازه می‌باشند. افکار و نظرات جدید همچون روحی در کالبد سازمان دمیده می شود و آن را از نیستی و فنا نجات می‌دهد. در عصر ما برای بقاء و پیشرفت و حتی وضع موجود باید جریان تازه‌ای را در سازمان تداوم بخشید و از رکود و نابودی آن جلوگیری کرد. همچنین برای آن که بتوان در دنیای متلاطم و متغیر امروز به حیات خود ادامه داد، باید به نوآوری و خلاقیت روی آورد (سیدجوادین، ۱۳۸۶، ص ۲۰۷).

۲-۱-۹-۷-۱٫ خلاقیت و نوآوری

به ادعای مکینون[۹۸] خلاقیت ” فرایندی است که در زمان جاری است و اصالت، قدرت توافق و درک از ویژگی‌های آن است”. گرین[۹۹] خلاقیت را چنین تعریف می‌کند” به کارگیری قدرت تخیل در واداشتن دیگران به انجام کاری”. به گفته بنت[۱۰۰] خلاقیت عبارت است از ” فعالیت ذهن در موقعیت‌های مربوط به طرح مسأله و حل آن که نوآوری‌های هنری یا فنی حاصل آن است”. و‌ هافل[۱۰۱] آن را چنین تعریف ‌کرده‌است ” توانایی به ضابطه در آوردن ترکیب‌های جدید حاصل از دو مفهوم یا بیشتر که از قبل در ذهن وجود داشته است”. تعریف‌ هافل یعنی”ترکیب جدید” برای سازمان اهمیت دارد (اونز، ۱۳۷۷، ص۹۳).

خلاقیت به طور عام یعنی توانایی ترکیب اندیشه‌ها به شیوه‌ای منحصر به فرد یا ‌ایجاد ارتباطی غیرمعمول بین اندیشه‌ها. نوآوری، فرایند کسب اندیشه‌ای خلاق و تبدیل آن به محصول، خدمت یا یک روش عملیاتی مفید است. ویژگی سازمان نوآور، توانایی ‌ایجاد شیوه هایی برای تبدیل ‌ایده های خلاق خود به نتایج مفید است. به هنگامی که مدیران درباره تغییر سازمانی گفتگو می‌کنند تا آن را خلاق تر نمایند، عموما منظورشان تشویق نوآوری است. بعضی افراد بر ‌این باورند که خلاقیت ذاتی است؛ برخی دیگر باور دارند که با آموزش هر کس می‌تواند خلاق شود. در دیدگاه دوم، خلاقیت را می توان فرایندی چهار مرحله‌ای دید مرکب از ادراک، پرورش، الهام، و نوآوری. ادراک یعنی نحوه دیدن چیزها. خلاق بودن یعنی چیزها را از زاویه‌ای منحصر به فرد دیدن. به عبارتی یک کارمند ممکن است راه حل‌های یک مسأله را طوری ببیند که دیگران نمی توانند آن طور ببینند. رفتن از ادراک به حقیقت، به هر حال فورا اتفاق نمی افتد. در عوض، اندیشه‌ها از فرایند پرورش می گذرند. الهام آن لحظه‌ای است که تمامی تلاش‌های قبلی شما به طور موفقیت آمیز به ثمر می‌رسند. خلاقیت نیاز به تلاشی نوآور دارد. نوآوری یعنی گرفتن آن الهام و تبدیل آن به تولیدی مفید، خدمت یا روش انجام چیزی (رابینز، ۱۳۸۴، ص۲۵۸).

خلاقیت به کارگیری توانایی‌های ذهنی برای ‌ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است. خلاقیت به معنی توانایی ترکیب ‌ایده ها در یک روش منحصر به فرد یا‌ ایجاد پیوستگی بین‌ ایده‌هاست. نوآوری به کارگیری ‌ایده های نوین ناشی از خلاقیت است که می‌تواند یک محصول جدید، خدمت جدید یا راه حل جدید برای انجام کارها باشد. نوآوری به فرایند ادراک یا‌ ایجاد دانش مربوط و تبدیل آن به محصولات و خدمات بهبود یافته و یا جدید، برای افرادی که خواهان آن هستند، می‌باشد (سیدجوادین، ۱۳۸۶، ص۲۰۸).

۲-۱-۹-۷-۲٫ تفکر تحلیلی و تفکر خلاق

برای ابقای یک سازمان کارآمد و پویا دو نوع فرایند عمده تفکر وجود دارد: تحلیلی و خلاق. تفکر تحلیلی- علمی که به مسأله گشایی معطوف است، تفکری اساسی است.‌این تفکر در موقعیت‌های آشفته نظم را حاکم می‌کند. در‌ این نوع تفکر برای هماهنگی حداقل توافق، ارزش قایل می‌شوند. تفکر تحلیلی از راه تجربه منطقی، دقیق و مطالعه به حل مشکلات می پردازد.‌ این نوع تفکر که با روش‌های علمی مرتبط است تحلیل شغل، توصیف شغل، هزینه ها، منافع، معیاربندی، نظریه، روش‌های حسابداری و تحقیق را به طور کلی مورد توجه قرار می‌دهد. ورود به ‌این موضوع‌ها از یک دیدگاه منطقی _ عقلانی صورت می‌گیرد. ‌این نوع تفکر تداوم و توانایی پیشرفت را موجب می شود که شاید روند آن کند باشد، اما به هر حال پیشروی است. تفکر تحلیلی در عملیات روزانه ضروری است.

تفکر خلاق تا حدی فاقد ساختار و غیر قابل پیش‌بینی است و اغلب غیرمنطقی می کند.‌ این نوع تفکر برای جهش‌های بزرگ لازم، که فاصله‌ای واقعی با گذشته‌ ایجاد کند و برای پویا و فعال نگهداشتن یک سازمان ضروری است. هر مدیری که فکر کند‌ این تفکر اهمیتی ندارد، احتمالا سازمان خدماتی راکدی به وجود می آورد که خیلی زود خود را دور از نیازهای جامعه می‌یابد: نا امید کننده است که بسیاری از مدیران نیازی به توانایی‌های خلاق در سازمان‌های خود _ به ویژه در کتابخانه‌ها احساس نمی کنند و به مفهوم خلاقیت و جایگاه آن در سازمان‌ها و مدیریت توجه بیشتری مبذول نمی دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ب.ظ ]




۴ـ حقوق ارثیه اتباع بیگانه

وصیت و ارث اصولاً تابع قانون کشور متبوع موصی و مورث است. حقوق ارثیه بیگانه وفق ماده ۹۶۷ ق .م شامل قوانین اصلیه راجع به ارث ، تشخیص و تعیین وراث و مقدار سهم الارث آن ها ، ترکه منقول و غیر منقول و بخشی از ترکه که مورد وصیت تملیکی واقع شده می‌باشد ، اما تصرفات مالکانه ورثه واتباع بیگانه و حقوق عینی آن ها نسبت به اموال غیر منقول باز مانده از متوفی تابع قانون محل کشور وقوع اموال و ماترک است . مثلا اگر ماترک متوفی مشتمل بر املاک و اموال غیر منقول باشد و وراث برابر قوانین مربوطه استملاک اتباع بیگانه اجازه لازم را اخذ ننمایند یا شرایط تملک نداشته باشند ؛ حقوق آن ها منحصراًً نسبت به بهای اموال مذکور محفوظ است . در خصوص ترکه متوفای بیگانه بلاوارث قانون مدنی ساکت است . اما در این خصوص حقوق ‌دانان دو رابطه حقوقی را فرض کرده‌اند . ۱- رابطه حاکمیت بین دولت محل وقوع ما ترک و متوفی و ۲- رابطه وراثت بین متوفی و دولت متبوع وی؛ ماده ۳۵۱ قانون امور حسبی به تبعیت از قاعده دوم یعنی قاعده وراثت ، مامورین کشور دولت متبوع متوفی را قائم مقام و صاحب ترکه متوفای تبعه بیگانه می‌داند . لذا ماترک متوفای بیگانه فاقد وارث به نمایندگان دولت متبوع وی تسلیم می شود و اگر این ما ترک مشتمل بر اموال غیر منقول باشد به فروش می‌رسد و بهای آن به نمایندگان دولت متبوع وی تحویل می‌گردد و دولت ایران اقدامات حفاظتی و تامینی را برای حفظ و تصفیه ترکه متوفی انجام خواهد داد. ماده ۹۶۷ قانون مدنی از وصیت تملیکی نیزدر زمره حقوق ارثیه اتباع بیگانه یاد ‌کرده‌است لذا اقدام مربوط به وصیت اعم از اهلیت عام موصی و موصی له ، نفوذ یا عدم نفوذ وصیت از حیث مقدار مال یا محرومیت یک یا چند وارث از ترکه و میزان مال قابل تملیک ، تابع قانون دولت متبوع متوفی است اما اصل کلی تبعیت احوال شخصیه اتباع بیگانه از قانون دولت متبوع خود استثنائاتی نیز دارد . نظم عمومی ، قوانین داخلی و احاله که در این موارد از اصل کلی فوق عدول شده است.[۷۱]

مبحث چهارم: حقوق بیگانگان در کنوانسیون های بین‌المللی

چنان که قبلاً ذکر شد اتباع بیگانه چنانچه در کشوری پذیرفته شوند لاجرم از حداقل حقوق لازم برای بهره مندشدن از زندگی خصوصی برخوردار خواهند شد. هرچند که حقوق بیگانگان در قوانین داخلی دولت محل اقامت تعیین می شود، مع الوصف وظیفه اعطای آن ها را حقوق بین الملل برای دولت‌ها به وجود آورده که در این زمینه می توان به عنوان نمونه به اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره کرد.

کشوری که یک بیگانه در خاک آن اقامت دارد باید از جان و اموال او در آن سطح حمایت به عمل آورد که برای رعایت حداقل استانداردهای بین‌المللی کافی باشد و تا آنجا که به امنیت، جان و اموال افراد مربوط می شود باید او را با اتباع خود در مقابل قانون برابر بداند. اتباع بیگانه می‌توانند حقوق قراردادی و حقوق احوال شخصی خود را استیفاء کنند و قوانین بین‌المللی به هیچ دولتی اجازه نمی دهند که اتباع بیگانه را از این حقوق محروم کند. همچنین هر دولتی وظیفه درد که رفتاری شایسته مقام انسان با بیگانگان داشته باشد.

با مراجعه به اسناد بین‌المللی حقوق بشر نیز حقوق مذکور را در قالب مواد گوناگون مشاهده می‌کنیم. از جمله در اعلامیه جهانی حقوق بشر، حق حیات، آزادی و امنیت شخصی(ماده۳) رهایی از شکنجه یا رفتارهای تحقیرآمیز(ماده۵)، حق شناخته شدن به عنوان انسان در مقابل قانون (ماده ۶)، حق برخورداری از مساوات در مقابل قانون (ماده۷)، حق دادخواهی از طریق دادگاه های صالحه (ماده۸)، رهایی از بازداشت و یا تبعید خودسرانه (ماده۹)، حق محاکمه منصفانه و علنی (ماده ۱۰)، حق ازدواج و حمایت از خانواده (ماده ۱۶) و حق استراحت و تفریح (ماده۲۴) تصریح شده است که مربوط به «انسان بما هو انسان» می باشد و خواه ناخواه اتباع بیگانه را نیز در بر می‌گیرد.

‌میثاق‌های بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که در واقع ساز و کار اجرایی مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر است نیز مدلول موارد مذکور در اعلامیه را در قالب مواد مختلف بیان نموده اند. مواد ۶ الی ۱۰ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی با تکیه به حق فرد برای زندگی یعنی حق حیات که در حقیقت بنیادی ترین حق انسانی است و دیگر حقوق پیش‌بینی شده در اسناد بین‌المللی حقوق بشر متوقف بر آن است، تاجایی که حتی در شرایط مضطراری نیز نمی توان آن را نقض کرد، به حقوق ناشی از این حق از جمله عدم اعمال شکنجه، منع مجازات های غیرانسانی، منع برده داری، منع بازداشت خودسرانه و… اشاره دارد. حق تمتع از خدمات محاکم داوری، مساوات در مقابل قانون، عدم دخالت در زندگی خصوصی و خانوادگی و… نیز از دیگر حقوق مورد حمایت هستند که مواد ۱۴ الی ۱۷ میثاق به آن پرداخته است.

در میثاق بین‌المللی حقوق اقتضادی، اجتماعی و فرهنگی نیز پاراگراف اول و دوم و مواد ۱۱ و ۱۲ آن به حق حیات ‌و موضوعات مربوطه از جمله شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری پرداخته‌اند.[۷۲] در اعلامیه اسلامی حقوق بشر مصوب ۱۹۹۰ نیز حقوق مذبور در قالب مواد مختلف بیان گردیده که از جمله آن می توان به مواد ۲، ۴، ۵، ۱۱، ۱۵، ۱۷، ۱۸ و۲۰ شااره نمود. در بخشی از ماده ۱۸ اعلامیه مذکور آمده است:« الف ـ ‌هر انسانی حق دارد که نسبت به جان و دین و خانواده و ناموس و مال خویش در آسودگی زندگی کند. ب ـ هر انسانی حق دارد که در امور زندگی خصوصی خود (مسکن، خانواده، مال و ارتباطات) استقلال داشته باشد. جاسوسی یا نظارت بر او یا مخدوش کردن حیثیت او جایز نیست و باید از شئون او در مقابل هر گونه دخالت زورگویانه حمایت شود».

در کنوانسیون های منطقه ای نظیر کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر مصوب ۱۹۶۹ نیز در قالب ماده ۴ و بند ۱و۲ از ماده ۵ و کنوانسیون اروپایی برای حفظ حقوق بشر و آزادی های اساسی مصوب ۱۹۵۰ در مواد ۱ الی ۴ حقوق مذکور تصریح شده است. فلذا، اسناد بین‌المللی حقوق بشر همگی در یک نقطه که همانا احترام و تضمین حقوق بنیادین، کرامت و حیثیت انسانی مفهومی است قابل تفسیر که داشتن ملاک های دقیق تر و اصول شفاف تری را ضروری می کند.[۷۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ب.ظ ]