ابداعات در تکنولوژی میانی در هر سطحی از توسعه امکان پذیر است که مدیران شرکت های داخلی و سرمایه گذاران خارجی می توانند آن را انجام دهند. توسعه و انتشار تکنولوژی مناسب به وسیله انتقال روش های مدیریتی بهبود می یابد و مداخله های راهبردی در زنجیره عرضه کیفیت محصولات طراحی شده داخلی، افزایش تقاضا و رقابت را تضمین می کند.
بنابراین عامل اصلی در فرایند انتقال تکنولوژی در مسیر اول شرکت های خریدار اعم از کوچک یا متوسط هستند. در این باره مهمترین عوامل مورد نیاز در انتقال تکنولوژی عبارتند از:
-ایجاد انگیزه
-تشخیص وضعیت فعلی و فرصت ها به وسیله تعیین تکنولوژی های مناسب از سوی مدیران بنگاه
-توسعه ظرفیت جذب
-مدیریت فرایند انتقال
-سرمایه گذاری
نقش بنگاه ها در این رویکرد فراهم کردن آموزش های لازم برای سرمایه گذاری و دسترسی به اطلاعات درباره فرصت های تکنولوژیکی است. این امر پتانسیل انتقال تکنولوژی در سطوح پایین توسعه صنعتی را مشخص می کند و موقعیتی برای توجه بیشتر به توسعه ابداعات فراهم می سازد که خود تقویت قابلیت ها در توسعه و تولید را می طلبد. (یونیدو در اشتریان و دیگران ،۱۳۸۵ ، صفحه ۱۶)
مسیر دو :
انتقال تکنولوژی در مسیر دوم ویژگی اقتصاد جهانی در سی سال اخیر است و به طور عام در مورد کشور های در حال توسعه و صنعتی شده مشترک است. شرکت های تاسیس شده در این برهه زمانی در رده شرکت هایی هستند که به انعقاد قرارداد های فرعی روی تولید کالا های آماده یا اجزای کالا های مصرفی سبک پرداخته اند. معمولا سرمایه گذاران صنعتی موفق، مسیر دوم را به عنوان راهبرد توسعه خود به کار برده اند. در این مسیر تولید کنندگان در یک کشور باید شرایط جذب سرمایه گذاری های تکنولوژی از طریق قرارداد های مقاطعه کاری را داشته باشند. اگر کشور ها بتوانند از طریق سیاست های محیطی مطلوب هزینه نیروی کار را کاهش دهند برای سرمایه گذاران خارجی که به دنبال کاهش پایه هزینه تولید هستند جذاب جلوه خواهد کرد. معمولا بنگاه ها به دنبال قرار داد هایی هستند که در آن طرف قرارداد به طور کامل قادر به انجام شرایط قرارداد باشد. معمولا تولید کنندگان در اولین قرارداد خود ممکن است با نقصان توانایی تکنیکی و مدیریت در تولید حجم و کیفیت مورد توافق مواجه شوند. در این مقطع نیاز فوری به کسب قابلیت تطبیق سریع با محیط احساس می شود.
در مسیر دوم هدف منعقد کنندگان قرارداد علاوه بر تحصیل قابلیت تکنولوژیکی، شامل افزایش فروش می شود، به خصوص صادرات و منافعی که از پیوستن به زنجیره عرضه یک بنگاه خارجی در بازار خارج بدست می آید. هرچند ورود به بازار های صادرات برای بنگاه های کشورهای در حال توسعه به دلیل کمبود آشنایی با بازار ها و محصولات برتر و مرجح در آنها، کمبود قابلیت های تکنولوژیکی و مدیریتی برای توسعه و تولید کیفیت ویژه و نیز کمبود برخورداری از جایگاه ویژه در بازار ها دشوار است.
در این مسیر انتقال می تواند در خلال بدس آوردن تجهیزات و امکانات یا دریافت رموز از مشتری یا به واسطه وجود موج عرضه کنندگان خارجی به مصرف کنندگان قرارداد های فرعی صورت گیرد. بعضی مواقع مشتری حتی در فرایند سرمایه گذاری نیز مشارکت فعال دارد، مانند هنگامی که برای یاری بنگاه منعقد کننده قرارداد برای توسعه قابلیت های مورد نیاز آن به عرضه تجهیزات، ابزار آلات و آموزش می پردازد. البته سطح تکنولوژی به دست آمده به عنوان قسمتی از ساز و کار قرارداد های فرعی به خصوص برای تازه واردان به این قرارداد ها نسبت به مقیاس جهانی به نسبت کم خواهد بود. لذا ضروری است منعقدان قرارداد از نیاز خود به بالا بردن سطح قابلیت ها برای رسیدن به استاندارد های کیفیت و هزینه آگاه باشند.
از آنجا که معمولا هدف بنگاه های خارجی در ابداع و جستجوی منابع در کشور های در حال توسعه کاهش هزینه های تولید است، احتمالا به کشور هایی می روند که یا آشنا باشند یا بنگاه های دیگری در همان صنعت در آنجا فعال باشند. این امر مانعی برای کشور هایی است که تازه وارد قرارداد می شوند.
مانع مهم دیگر در انعقاد قرار داد، سیاست های اقتصادی کشور میزبان است. اگر این سیاست ها در مسیر ارز غیر رقابتی و تعادل تجارت تراز بازرگانی باشد هزینه های بسیاری را به وارد کردن داده و صادر کردن ستاده ها تحمیل می کند که منافع سرمایه گذار خارجی را به خطر می اندازد.
نکته پایانی در به کار گیری مسیر دوم توجه به تغییر محیط تجاری است. در این باره استدلال شده است که اگر محیط تجاری تغییر کند عمر دستاورد های مسیر دوم به دلیل خروج سریع مصرف کنندگان ممکن است بسیار کوتاه باشد. در اینجا نکته مهم و قابل توجه برای سیاست گذاران این است که اطمینان حاصل کنند بعد از ایجاد سیاست، همچنان کشور برای سرمایه گذاری در چشم کشور های دیگر جذاب باقی بماند. افزایش هزینه های دستمزد و درآمد ها ممکن است به فسخ پیمانکاری منجر شود. (یونیدو در اشتریان و دیگران ،۱۳۸۵ ، صفحه ۱۷)
مسیر سه:
این مسیر نیز شامل قرارداد های فرعی البته برای بنگاه های خارجی یا پیوستن به شرکت های خارجی در معاملات، تولید و تشکیل انجمن در کشور میزبان می شود. در مسیر سوم بیش از مسیر دوم روی اجزای کالا ها تمرکز می شود. در اینجا نیاز است که شرایط اقتصادی بنگاه ها به سمت تولید محلی به جای واردات سوق داده شود. همانند مسیر دوم سطح تکنولوژی انتقالی به خصوص برای تازه واردان به حیطه قرارداد های فرعی، در مقیاس جهانی پایین است. تفاوت آن با مسیر دوم این است که عرضه کننده به یک مشتری واحد وابسته نیست، برای مثال در بخش الکترونیکی، زنجیره عرضه به طور معمول برای مشتریان متفاوتی تولید می کند.
هدف از اتخاذ این مسیر در وارد شدن به حیطه قرارداد های فرعی این است که علاوه بر بالابردن قابلیت های تکنولوژیکی افزایش فروش و منافع حاصل از پیوستن به زنجیره عرضه بنگاه های خارجی، و یا از چشم انداز دیگر منافع حاصل از ارتباط مداوم تجاری با مشتری، قابلیت های تکنولوژیکی برای کسب فرصت های جدید نیز فراهم شود. منافع حاصل شده برای مشتری و همچنین عرضه کننده تکنولوژی، اگر خود مشتری نباشد این است که می تواند روی زنجیره عرضه تجهیزات سرمایه ای و مواد با کمترین هزینه ممکن و بیشترین سود و صرفه متمرکز شود.
بعضی از موانع موجود در اینجا شبیه موانع در قرارداد های فرعی صادرات محور است. سیاست های اقتصادی دولت باید مساعد باشد. تاکید بیشتر نه روی ارزش صادرات بلکه بر افزایش جذابیت بازار های داخلی است. عاملان قرارداد های فرعی باید از استاندارد های فنی که به وسیله مشتریان خارجی به کار برده می شود، آگاهی دقیق داشته باشند. همچنین فراگرفتن تکنولوژی های مدیریتی مکمل مانند حساس بودن نسبت به زمان در اختیار، مدیریت کیفیت کل و برنامه ریزی برای منابع سرمایه گذاری با هدف قادر ساختن مشتری در مدیریت موثر زنجیره عرضه، نیازی اساسی است. یکی از عواملی که می تواند شرکت خارجی را به داخل بکشاند، اطمینان از توانایی در شکل دادن زنجیره عرضه محلی است.
در هر دو مسیر دوم و سوم ارتباط با بنگاه های خارجی احتمالا در صورتی ادامه خواهد داشت که تکنولوژی های پیشرفته بیشتری منتقل شود. قابلیت های بدست آمده در خلال انعقاد قرارداد های مقاطعه کاری قابل انتقال است و می تواند در ارتقای سطح روابط با دیگر مشتریان یا در فرایند تولید محصولات داخلی به کار گرفته شود. توسعه بیشتر قابلیت ها به تمهیدات ملی از قبیل تاسیس موسسات تحقیقاتی در بخش های انتخابی، حمایت گروه ها و شبکه ای از تغییرات و ابداعات نیاز دارد. (یونیدو در اشتریان و دیگران ،۱۳۸۵ ، صفحه ۱۹ و ۲۰)
بهبود قابلیت های تکنولوژیک به مثابه رکن اصلی در انتقال نوآورانه تکنولوژی نه تنها مستلزم توجه به هر دو بعد دانش آشکار و ضمنی در فرایند انتقال است بلکه بر اهمیت دانش ضمنی در آن تاکید دارد. این امر در دسته بندی یونیدو از پیشرفت قابلیت های تکنولوژیک ملاحضه می شود:
الف- دانش و مهارت های مورد نیاز برای فرایند تولید که تجربه کاری و یادگیری ضمن عمل نقش مهمی در آن ایفا می کنند.
ب- دانش و مهارت های مورد نیاز برای سررمایه گذاری که شامل تاسیس امکانات تولیدی جدید و بسط یا مدرنیزه کردن تسهیلات موجود می شود.
ج- مهندسی انطباقی و انطباقات سازمانی مورد نیاز برای بهبود تدریجی و مستمر طراحی تولید، مشخصه های عملکرد و تکنولوژی فرایند.
د- دانش مورد نیاز برای نوآوری محصول و فرایند و خلق تکنولوژی جدید در برخی صنایع تولیدی و بهبود قابلیت های تکنولوژیک طی فرایند یادگیری محقق می شود. (یونیدو در اشتریان و دیگران ،۱۳۸۵ ، صفحه ۲۵)
توسعه قابلیت های تکنولوژیک فرایندی تجمعی و زمان بر است و مستلزم محیط نهادی مساعد، دسترسی به منابع مالی کافی، نیروی کار ماهر و متخصص، قابلیت های فنی و مدیریتی و پشتیبانی عرضه کننده است. محیط نهادی مساعد، امکان شکل گیری تعامل با ثبات و مستمر با عرضه کنندگان و مشتریان برای یادگیری متقابل را میسر می کند. دسترسی به منابع مالی کافی در کنار محیط نهادی مناسب، عرضه کننده را به ارائه خدمات پشتیبانی ترغیب می کند. نیروی کار ماهر و متخصص و قابلیت های فنی و مدیریتی گیرنده، ظرفیت جذب آن را افزایش می دهد و بر امکان دریافت لایه های عمیق تر تکنولوژی می افزاید. تنها در شرایطی است که زمینه مناسب برای انتقال دانش ضمنی- به مثابه رکن اصلی نوآوری – به منظور تحقق انتقال نوآورانه تکنولوژی فراهم می شود که خود پی ریزی راهبرد کلان و بلند مدت را می طلبد.
انتقال نوآورانه تکنولوژی معمولا با گرایش تجاری انجام می شود. کسب منافع که محور مدل تجاری انتقال تکنولوژی را در مقابل مدل سیاسی آن تشکیل می دهد، نیل به مزیت دراز مدت را در نظر می گیرد، بنابراین بهبود قابلیت های تکنولوژیک را مد نظر قرار می دهد. در اینجا مهات های مدیریتی که در بصیرت، شهود و تجربه منعکس می شود اهمیت می یابند. مدل انتقال نوآورانه یونیدو بر افزایش توانایی نوآوری تکیه دارد که آن را از طریق بهبود قابلیت های تکنولوژیک تعقیب می کند. نیل به توانایی نوآوری در گرو انتقال دانش ضمنی است بنابراین برای انتقال نوآورانه تکنولوژی بر اهمیت دانش ضمنی تاکید می شود. (یونیدو ، ۲۰۰۲)
-
- ۸. مکانیزم های انتقال
درباره انتقال دانش ضمنی یک تکنولوژی دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه اول بر مبنای نظر پولانی معتقد است دانش ضمنی را فقط به صورت ضمنی می توان آموخت. بر این اساس هیچ روش مشخصی برای انتقال عینی و رسمی دانش ضمنی وجود ندارد، بنابراین این دیدگاه بر اهمیت تعامل، ارتباطات اجتماعی و روابط نزدیک برای انتقال دانش ضمنی تاکید می کند، دیدگاه دوم بر مبنای آراء نوناکا و تاکوچی، انتقال کارآمد دانش ضمنی را منوط به تبدیل آن به دانش آشکار می داند. بر این اساس دانش ضمنی قابلیت تبدیل به دانش آشکار را دارد که این امر با فرایند بیرونی سازی محقق می شود. دو رویکرد فوق، که به آنها مکانیزم تعاملی و مکانیزم تبدیلی در انتقال دانش ضمنی می گویند، اساس بحث انتقال دانش ضمنی را تشکیل می دهند. (میبدی ، ۱۳۸۹)
-
- ۸. ۱. مکانیزم تعاملی
سنکر با ناکارآمد دانستن کدگذاری دانش ضمنی بر یادگیری آن از طریق تجارب عملی، تعاملات شخصی و شبکه های اجتماعی با خبرگانی که تجربه و دانش آن را دارند تاکید می کند. وی این فرایند را فوت وفن یا یادگیری از طریق انجام یک عمل می نامد. رودیجر نیز شناسایی دانش ضمنی را منوط به برقراری ارتباط افراد با سازمان های خارجی یا درون سازمان می داند. (فتحیان، بیگ، قوامی فر، ۱۳۸۴)
مکانیزم تعاملی بر محور روابط نزدیک میان دو طرف استوار است. بر مبنای آرای گرناوتر چهار مولفه روابط نزدیک میان شرکت ها عبارتند از: ۱- تعامل و ارتباط مکرر و مطلوب ۲- اعتماد متقابل یا صمیمیت ۳- تعهد ۴- پیشینه طولانی روابط
دانش ضمنی ماهیت پیچیده و نامشهودی دارد بنابراین انتقال آن به آسانی و یکباره انجام نمی شود. روابط نزدیک در خلال تعامل و ارتباط مستمر به دو طرف کمک می کند تا به مبادله رسمی و غیر رسمی اطلاعات بپردازند. روابط نزدیک ترویج ارتباطات عمیق و تسهیل مبادله اطلاعات جزئی میان دو طرف را به همراه دارد. علاوه بر آن به افراد فرصت بیشتری می دهد تا از طریق تماس های رو در رو و فیزیکی در احساسات، انگیزه ها، تجارب جمعی و الگو های ذهنی یکدیگر سهیم شوند. دانش از طریق گفت و شنود های مکرر میان اعضای دو شرکت، به مفاهیم و اصلاحات مشترک برای آنها تبدیل می شود. بنابراین گیرنده امکان بیشتری برای کسب دانش ضمنی می یابد. روابط نزدیک به گیرنده فرصت دستیابی به عمق فرایند عملیات عرضه کننده را می دهد، بنابراین آنها می توانند از برنامه ها، الگو ها یا فرهنگ سازمانی عرضه کننده پیروی کنند. (اشتریان، میبدی، ۱۳۸۹، صفحه ۲۶)
تکمیل انتقال دانش ضمنی به همکاری شرکت منبع در مرتبه های بعدی نیاز دارد. این امر ضرورت تعامل مستمر و طولانی را در انتقال دانش باز می نمایاند. تعامل مداوم، امکان بازبینی را برای بهبود انتقال دانش ضمنی فراهم می آورد. شرکت منبع با دریافت بازخورد از شرکت گیرنده می توتند دستور العمل های جزئی بیشتری درباره ماهیت دانش و تسهیل درک آن در اختیار گیرنده بگذارد. نکته مهم آن است که مبادله اطلاعات باید صریح و دقیق باشد تا شرکت منبع با آگاهی کامل از مشکلات، پیشنهاد هایی متناسب با آن مطرح کند. اگر شرکت منبع بازخورد لازم را دریافت نکند، راهکار پیشنهادی آن مناسب نخواهد بود و احتمال نمی رود که انتقال دانش ضمنی موفقیت آمیز باشد.(ژائو در اشتریان، ۲۰۰۲)
روابط نزدیک به کیفیت اطلاعات مورد مبادله و مطلوبیت حفظ رابطه و ارزشی که دو طرف برای یکدیگر قائلند بستگی دارد. زمانی که دانش به اشتراک گذاشته شده به هنگام، دقیق و مفید باشد، دو طرف تمایل بیشتری به حفظ رابطه نشان می دهند. پیشینه طولانی روابط گویای کیفیت بسیار اطلاعات مبادله شده و رضایت دو طرف از رابطه و اهمیتی است که آنها برای حفظ و تداوم آن قائل هستند. ضرورت حفظ ارتباط و جلوگیری از خدشه دار شدن حسن رابطه و اعتبار شکل گرفته، دو طرف را به یکدیگر متعهد می کند. تعهد، مسئولیت پذیری بیشتر را به دنبال دارد و به حمایت و همکاری گسترده تر می انجامد. به این ترتیب احتمال بیشتری وجود دارد که بر دشواری های انتقال دانش ضمنی غلبه و حجم وسیع تری از آن به گیرنده منتقل شود. (میبدی، ۱۳۸۹)
عنصر بنیادین، روابط نزدیک و اعتماد متقابل است. اعتماد اساس مبادله دانش ضمنی را تشکیل می دهد. روبرتس اهمیت اعتماد را ناشی از قرارداد ناپذیری دانش ضمنی می داند و بر نقش آن در کاهش ریسک و عدم قطعیت نهفته در انتقال دانش ضمنی تاکید می کند. به وجود آمدن اعتماد در بستری از صمیمیت و ارتباطات شخصی شکل می گیرد که تبادل غیر رسمی دانش را تسهیل می کند و امکان اشتراک گذاری اطلاعات جزئی و راهبردی را افزایش می دهد. ایجاد چنین بستری مستلزم وجود دیدگاه ها و اهداف مشترک، سازگاری فرهنگی و همگونی اجتماعی است. این امر فضای مساعد برای تبادل آراء را فراهم می کند و به درک متقابل دو طرف از یکدیگر می افزاید. چنین فضایی به شفافیت رابطه میان عرضه کننده . گیرنده دانش ضمنی کمک می کند. هنگامی که دو طرف به روشنی بدانند که هر کدام چه هدفی دارند و چه می خواهند به دست آورند، دانش ضمنی به گونه موثرتری منتقل می شود. تاکید روبرتس بر صمیمیت، ارتباطات شخصی و اعتماد هر چند مفید است، ممکن است دانش ضمنی را از حالت روشمندی که می تواند داشته باشد دور کند. دانش ضمنی به هر حال ماهیتی دانشی و بنابراین روشمند دارد. تجربه و مهارت ماهیتی روش دارند لذا ظرفیت مستند سازی روشی و قابلیت تدوین پیدا می کنند و می توانند حتی قرارداد پذیر باشند، در غیر این صورت دانش ضمنی آنقدر کلی و مبهم می شود که قابل اطلاق بر هیچ چیز نیست و در عین حال همه چیز می تواند در حیطه آن باشد. بنابراین هرگونه تعریفی که از ماهیت دانش ضمنی ارائه شود، نباید جنبه روشی آن را نادیده بگیرد. این جنبه روشی، جوهره آن چیزی است که انتقال پذیری را ممکن می سازد. در این راستا لی با اشاره به لزوم انتقال دانش ضمنی از طریق کارآموزی، دانش ضمنی را مختص زمینه فرهنگی و سازمانی آن می داند. وی انتقال دانش ضمنی را هنگامی موفق ارزیابی می کند که میان شرکت هایی با بافت فرهنگی مشابه صورت گیرد.(ژائو در اشتریان، ۲۰۰۲)
همگونی فرهنگی و اجتماعی بر میزان تعبیه سازی دانش ضمنی تاثیر می گذارد. تعبیه سازی، تاثیر رفتار اقتصادی از اجزا و کلیت روابط اجتماعی را منعکس می کند. این فرایندی جاری است که به وسیله روابط میان اجزای مختلف شکل داده می شود. جوهره تعبیه سازی در تاکید بر نقش روابط اجتماعی و ساختار این روابط، در ایجاد اعتماد است. علاوه بر بافت فرهنگی – اجتماعی سایر عوامل موثر بر اعتماد سازی و متعاقب آن بهبود انتقال دانش ضمنی، عبارتند از تمهیدات همه جانبه، التزام اولیه و اهداف ضمنی. (اشتریان، میبدی،۱۳۸۹، صفحه ۲۸)
تمهیدات همه جانبه
تمهیدات همه جانبه فرایندی است که ضمن آن بنگاه گیرنده پیش از تعهد بلند مدت، به ارزیابی موانع و امکانات موجود می پردازد. در این مرحله شرکای بالقوه اطلاعات محرمانه را مبادله می کنند، به ارزیابی اتکا پذیری و کفایت یکدیگر می پردازند و درباره مدت شراکت مذاکره می کنند. کار ویژه تمهیدات همه جانبه، گردآوری اطلاعات برای کاهش ریسک و عدم قطعیت مبادله دانش ضمنی است. ماهیت فرایند تمهیدات همه جانبه می تواند به لحاظ رسمیت، مشارکت(یعنی چه کسی مشارکت می کند) ، مدت، وسعت و روش ارائه اطلاعات آن به تیم پروژه نهایی میان شرکت ها متفاوت باشد. علاوه بر قابلیت فنی، جنبه مهم فرایند تمهیدات همه جانبه توجه به سازگاری فرهنگی و راهبردی است که در انتقال دانش ضمنی اساسی است. وجه فرهنگی تمهیدات همه جانبه، بخصوص در ارزیابی اتکا پذیری و تبادل اطلاعات محرمانه اهمیت می یابد. تمهیدات همه جانبه قوی و خوب تعریف شده به گسترش اعتماد میان دو طرف کمک می کند. هرچه فرایند تمهیدات همه جانبه کامل تر باشد، انتقال دانش ضمنی افزایش خواهد یافت. (اشتریان، میبدی،۱۳۸۹، صفحه ۲۹)
التزام اولیه
التزام اولیه، احتمال شکل گیری روابط طولانی مدت و ایجاد اعتماد میان دوطرف را افزایش می دهد. التزام اولیه به معنای ایجاد رابطه از زودترین زمان ممکن در چرخه عمر دانش است. چرخه عمردانش شامل چهار مرحله خلق، آماده سازی، انتشار و کالاسازی می شود. در این چرخه با صعود به مراحل بالاتر از میزان دانش ضمنی انتقال کاسته می شود و ماهیت ضمنی دانش به شکل آشکارتر آن تغییر می یابد. انتقال دانش ضمنی در مراحل خلق و آماده سازی برجسته تر است. در مرحله انتشار، دانش کدگذاری و عمومی می شود. در مرحله کالاسازی، دانش ضمنی دیگر اهمیت خود را از دست می دهد چون محصول/ دانش به آسانی تقلید می شود. التزام اولیه موجب تشویق دو سازمان به کار با هم به مثابه یک گروه در طی مراحل اولیه چرخه توسعه محصول می شود که مبادله دانش ضمنی بیشترین اهمیت را دارد. التزام اولیه به گیرنده امکان می دهد تا از ابتدا در جریان لایه های عمیق دانش قرار گیرد و آن را به طور ملموس و تجربی فرا گیرد. این امر زمینه مساعدی برای مناسبات صمیمی و غیر رسمی فراهم و به گسترش روابط اعتماد آمیز و تداوم ارتباط کمک می کند. کارآمدی التزام اولیه، در انتقال دانش ضمنی به طور تجربی اثبات شده است. (روزنبرگ در اشتریان، ۲۰۰۶)
اهداف ضمنی
منظور از اهداف ضمنی، نوع برداشت دو طرف از دستیابی به اهداف انتقال دانش ضمنی است که بر اعتماد و انتقال دانش ضمنی تاثیر مثبتی دارد. بر این مبنا میان برداشت دو طرف از میزان موفقیت پروژه و دستیابی به اهداف انتقال دانش ضمنی از یک سو و سطح اعتماد میان آنها از سوی دیگر رابطه ای قوی وجود دارد.
اعتماد، بنیان اصلی مکانیزم تعاملی را تشکیل می دهد. اعتماد باید در همه جا مشهود باشد، احساس شود و از بالا جریان یابد. مدیران ارشد، ارزش ها و هنجار ها را تعیین می کنند. اگر مدیران بالا قابل اعتماد باشند، حس اعتماد نه تنها به سایر بخش ها نفوذ می کند بلکه از قوام بیشتری نیز برخوردار است. بنابراین اعتماد سازی وظیفه ای مدیریتی استو بایستی تمهیداتی از بالا برای آن اندیشیده شود. معیار های اندازه گیری اعتماد می توانند به مثابه راهنمایی برای مدیران عمل کنند. این معیار ها عبارتند از: صداقت در اشتراک اطلاعات، توانایی تیم پروژه در عمل به مانند یک تیم به جای دو تیم از بنگاه های مختلف (سطح یکپارچگی)، میزان اعتماد متقابل، اهداف پروژه مشترک و اشتراک دیدگاه یکسان درباره چگونگی اجرای اهداف. (دانپورت و پروشاک، ۱۳۷۹)
-
- ۸. ۲. مکانیزم تبدیلی
از دیدگاه نوناکا و تاکوچی، برای انتقال دانش ضمنی و تسهیل بهره وری از آن، باید آن را به کلمات و اعداد تبدیل کرد تا همه افراد بتوانند به راحتی آن را درک کنند و به کار گیرند. از نظر آنان تا زمانی که دانش ضمنی به دانش آشکار تبدیل نشود بهره گیری از اطلاعات و نگرش های صرفا شخصی از ارزش چندانی نخواهد داشت. آنها سه ویژگی درباره نحوه تبدیل دانش ضمنی به دانش آشکار بر می شمرند:
اول، بیان مطالب ضمنی از طریق زبان مجازی و علائم نمادین (استعاره و قیاس). دوم، ضرورت انتقال دانش شخصی فرد به افراد دیگر. سوم، تجلی دانش ضمنی در خلال ابهام زدایی و تکرار مکررات (نسخه برداری های مکرر). (نوناکا و تاکوچی، ۱۳۸۵)
آخرین نظرات