اعضای اصلی قبیله، به لحاظ سلسله مراتب درونی، به سه طبقه متمایز تقسیم می‌شدند: شیخ یا رئیس قبیله، شرفا و سادات، و اعضای عادی قبیله.[۷۱]
اعضای وابسته هر قبیله به دو دسته متمایز تقسیم می شدند: پناهندگان و بردگان
این دو دسته، شامل افراد و جماعت‌هایی بودند که رابطه خونی با قبیله نداشتند و از این حیث اعضای الحاقی قبیله به شمار می‌آمدند.
پناهندگان یا موالی از هم پیمانانی تشکیل می‌شد که به علت ارتکاب جرم از قبیله خود طرد شده و «طرید» نامیده می‌شدند.
حقوق عرب جاهلی،‌برده‌داری را مجاز می‌شمرد. به همین دلیل بردگان شمار بزرگی را در جمعیت قبیله تشکیل می‌دادند. برخی از این بردگان سفید پوست و برخی سیاه پوست بودند که حبشی خوانده می‌شدند و از حبشه یا سودان آورده می‌شدند.[۷۲]
ب: عوامل ایجاد ساخت اجتماعی قبیله در عصر جاهلی و عدم تشکیل دولت مرکزی
۱-ب- فرهنگ
«در آغاز باید گفت برای وحدت در میان امت، فرهنگی لازم است که نقاط مشترک آنها را در خود جمع کرده و آنها را گرد اندیشه و هدفی واحد متحد گرداند.[۷۳]»
پایان نامه
«فرهنگ موجود در جامعه باید عناصری در خود داشته باشد که همه را به سوی تمرکز گرایی سوق دهد. اگر در درون فرهنگ حاکم،‌این عناصر یافت نشد و به عکس عناصر تفرقه زا باشد، نمی‌توان انتظار تمرکز در آن جامعه را داشت. از آنجا که در جزیره العرب، چنین فرهنگی وجود نداشت، هر کس به دنبال اهداف ویژه خود و مصالح شخصی‌اش بود. بر اساس عقاید شرک آلود، هر قبیله در کنار کعبه، بت مخصوص خود را داشت و برای آنان خدای واحد مفهومی نداشت؛ بنابراین چیزی جز تفرقه و پراکندگی در آن جا یافت نمی‌شد. همین امر سبب رشد روحیه فردگرایی و به فکر خویش بودن در حیطه قبیله و در برابر قبایل دیگر در میان آنان حاکم شده بود.
در واقع، مذهب شرک و تعدد معبودها در نظام فکری شرک، هم عامل و هم حاصل جامعه متفرق و متشتت است. در حالی که نگرش توحیدی، درست در نقطه مقابل قرار دارد و عامل مهم همبستگی شناخته می‌شود.[۷۴]»
۲-ب- عامل جغرافیایی
«اوضاع جغرافیایی در جزیره العرب، نشان می‌دهد که مناطق قابل سکونت از نظر مکانی، به دور از یکدیگر بوده و تنها نقاط محدودی آمادگی زیست انسانی و حیوانی را دارا بوده است.
دوری قبایل از یکدیگر، عدم وجود راه های ارتباطی قوی و وجود بیابانهای خشک و بی آب و علف، مانع عمده‌ایی بر سر راه ایجاد پیوندهای بین مردم و ضرورت تشکیل یک دولت متمرکز بوده است.[۷۵]»
۳-ب- عامل اقتصادی
«محدودیت در منابع اقتصادی سبب ایجاد نزاعها و دشمنیهای فراوان در میان قبایل بود؛ گرچه خود این نزاعها سبب می‌شد که به مرور، ضرورت ایجاد قدرتی فراگیر مطرح شود، اما همراه و در کنار عوامل دیگر،‌آن‌چنان دشمنیها را فزونی می‌بخشید که ریشه اتحاد و پیوند را خشکانده، قبیله را به خود متکی می‌ساخت و او را در برابر قبایل دیگر قرار می‌داد.[۷۶]»
دکتر جواد علی می‌نویسد: «در آن شرایط، حکومت در مکه، یک حکومت مرکزی نبود، بلکه حکومت رؤسا و صاحبان نفوذ و منزلت بود، زیرا احکام و دستورات، همان فرامین صاحبان وجهه،‌شیوخ و اصحاب ریاست و شرافت بود، احکام این افراد در میان عرف مکه و دیگر ساکنان جزیره العرب، مورد اطاعت بود. عرف حتی تا این زمان نیز قانون جزیره العرب بوده و هتک احکام عرفی به معنای هتک حرمت قانون و تمرد بر ضد نظام تلقی می‌شود. هیچ کس نمی توانست در برابر دستورات سادات و شرفای قبیله بایستد. از این چهره‌های برجسته به عنوان حکام یاد می شد. بدین ترتیب در مکه حکومت مرکزی به معنای مصطلح آن وجود نداشت.[۷۷]»
«بنابراین همه چیز و همه نیازهای مردم آنروز حجاز در واحد سیاسی قبیله، بر طرف می‌شد و آنها نیازی به تشکیل دولت واحد نمی‌دیدند، اما در همان زمان در اطراف عربستان، حکومت و دولت وجود داشت. در یمن، قرن‌ها قبل از اسلام،‌ حکومت به معنای دولت پیدا شده بود و در غسان و حیره هم حکومت به معنای دولت بود.[۷۸]»
۲-۵-۱-۱-۱- اوضاع مذهبی عربستان
دین و عقیده، در کنار نسب و غنیمت، از ارکان هویت قبیله در عرب جاهلی بود،‌اما قبیله‌های عرب،‌به ویژه در منطقه حجاز،‌ اندیشه دینی واحدی نداشتند. مسعودی در مروج الذهب به ذکر دیانت‌ها و باورهای عرب در دوران جاهلیت می‌پردازد.
گزارش او چنین می‌نمایاند که عرب جاهلی، نه تنها با مفهوم دین، خدا، عالم غیب و نبوت آشنا بود، بلکه، به رغم رواج بت پرستی، عربستان پیش از اسلام مجموعه‌ایی از انواع دیانت‌ها و مذاهب بود:
«عربان در جاهلیت فرقه‌ها بودند، بعضی موحد بودند، بعضی به وجود آفریدگار معترف بودند و بعث و معاد را قبول داشتند اما منکر پیامبران بودند و به پرستش بت‌ها قیام می‌کردند، و بعضی دیگر فقط به آفریدگار معترف بودند اما پیمبران و معاد را منکر بودند و به گفتار دهریان تمایل داشتند. بعضی از آنها
نیز به دین یهود و مسیح متمایل شده بودند وعده ایی نیز بر رسوم جاهلی و بدوی بودند و گروهی فرشتگان را به عنوان دختران می‌پرستیدند.»[۷۹]
امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام نیز اوضاع مردم آن زمان را چنین تشریح می‌کند:
«در روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده خواسته‌های گوناگون،‌و روش‌های متفاوت بودند: عده‌ایی خدا را به پدیده‌ها تشبیه کرده و گروهی نام‌های ارزشمند خدا را انکار و به بت‌ها نسبت می‌دادند، و برخی به غیر خدا اشاره می‌کردند. پس خدای سبحان، مردم را به وسیله محمد (ص)از گمراهی نجات داد و هدایت کرد،‌و از جهالت رهایی بخشید. پس دیدار خود را برای پیامبر (ص)برگزید،‌ و آنچه نزد خود داشت برای او پسندید و او را با کوچ دادن از دنیا گرامی داشت، و از گرفتاریها و مشکلات رهایی بخشید و کریمانه قبض روح کرد.»[۸۰]
طبقه روشنفکر عرب، ستاره و ماه را می‌پرستیدند. تاریخ نویس معروف عرب، «کلبی»، که در سال ۲۰۶ هجری وفات یافته، چنین می‌نویسد: قبیله «بنی ملیح» جن پرست بودند و قبیله «حمیر» آفتاب، و «کنانه» ماه، ‌و «تمیم» دبران، و «لخم» مشتری و «طی» سهیل، و «قیس» شعری و «اسد» عطارد را می‌پرستیدند.
اما طبقه منحط، که اکثریت سکنه عربستان را تشکیل می‌داد؛ علاوه بر بتهای قبیله‌ای و خانگی، به تعداد روزهای سال ۳۶۰ بت می‌پرستیدند،‌و حوادث هر روز را به یکی از آنها وابسته می‌دانستند.
بت پرستی در محیط مکه، پس از ابراهیم خلیل«ع» به کوشش «عمربن لحی» انجام گرفت.
ولی به طور مسلم در روزهای نخست به این صورت گسترده نبود، بلکه روز نخست آنها را شفیع دانسته؛ آنگاه گام فراتر نهاده،‌کم کم آنها را صاحبان قدرت پنداشتند بتهایی که دور کعبه چیده شده بود، مورد علاقه و احترام همه طوائف بوده؛ اما بتهای قبیله‌ای تنها مورد تعظیم یک دسته خاصی بود، و برای انکه بت هر قبیله محفوظ بماند،‌ برای آنها جاهایی معین می‌کردند و کلید داری معابد، که جایگاه بتان بود به وراثت دست به دست می‌گشت.[۸۱]
در آغاز با ورود ابراهیم خلیل علیه السلام به مکه و پایه‌گذاری خانه کعبه مردم آن سرزمین موحد بودند و این اعتقاد به توحید، کم کم به دلایلی تبدیل به شرک شد.
«۱- به گفته ابن کلبنی، نسب شناس معروف چیزی که سبب شد مردم جزیره العرب بت پرست شوند این بود که هر مسافری که از مکه خارج می‌شد با خود سنگی از سنگهای حرم را بر می‌داشت و در طول سفر هر جا توقف می‌کرد برگرد آن طواف می‌کرد و این به دلیل اعتقاد آنان به کعبه بود، پس رفته رفته موجب پرستش چیزی شد که به آن علاقه داشتند و این موجب فراموشی آیین سابق شد و بت پرست شدند.
۲- در روایات تاریخی آمده است که عمربن لحیّ عامل بت پرست شدن مردم شد. او از شامات بتی به نام هبل به مکه آورد و مردم را دعوت به پرستش آن نمود. این روایت از پیامبر(ص) نیز نقل شده است.
۳- یعقوبی شروع بت پرستی را از زمانی می‌داند که وقتی کسی می‌مرد مردم از او مجسمه‌ای می‌ساختند و به یاد او آن را محترم می‌شمردند و نسل‌های پس از آنها گمان می‌کردند که اینها خدایان آنها هستند.
۴- قرآن بت پرستی مردم را ناشی از جهالت و عدم علم می‌داند،‌زیرا این جهالت است که سبب رخنه عقاید شرک‌آلود در وجود آنها شده و از اعتقاد به توحید آنها را بازداشته است. به طور یقین جهالت، ریشه مهم تمام انحرافات در تاریخ بشر بوده است. تقلید کورکورانه نیز از عوامل شیوع بت پرستی بوده است.»[۸۲]
درباره موقعیت دو دین مسیحیت و یهود نیز باید بگوییم که: پیش از ظهور اسلام، مسیحیت در میان بسیاری از قبیله‌های عرب رواج یافته بود. که ما انشاء الله در بخش دیگری به جایگاه این ادیان در عصر جاهلی خواهیم پرداخت.
۲-۱-۱- وضعیت ادیان الهی در شبه جزیره عربستان قبل از ظهور اسلام
۱-۲-۱-۱- وضعیت دین مسیحیت
به درستی نمی‌دانیم که از چه تاریخی آیین مسیح به سرزمینهای عربی راه یافته است. همچنین مقصود از سفر پولس مقدس به سرزمینهای عرب، پس از گرویدن وی به آیین مسیح، در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. گرچه برخی بر آنند که او ضمن این سفر به امر مهم «تبشیر» و تبلیغ می‌پرداخته است. نظر دیگری نیز در مقابل این عقیده وجود دارد که بر اساس آن پولس پس از گرویدن به مسیحیت احتیاج داشت تا مدتی به دور از جوامعی که پیشتر خود در آنها می‌زیست، گوشه عزلت و انزوایی برگزیند و فرصتی برای ترسیم خطوط سیاست آینده خود به دست آورد.
لا اقل در سه قرن اول بعد از میلاد، مسیحیت چندان گسترشی در جزیره العرب نیافته بود، و انتشار آن تنها به مناطقی که عربها در کنار عناصر یونانی و رومی زندگی می‌کردند محدود می‌شد. درست است که پیش از ظهور اسلام، مسیحیت در میان بسیاری از قبایل عرب گسترش یافته بود و شعر عصر جاهلی متضمن دلایل و شواهد بسیاری درباره رواج و انتشار آن است، اما هرگز نتوانسته بود ریشه‌های خود را تا اعماق شبه جزیره عرب بگستراند.
علت انتشار آیین مسیحیت در جزیره العرب به تأثیر اقدامات چهار مرکز مسیحی باز می‌گردد که در مجاورت سرزمینهای عرب استقرار داشتند و آنها عبارت بودند از: سوریه در شمال غربی، عراق در شمال شرق، حبشه در غرب دریای احمر، و یمن در جنوب.
[۸۳]

در مورد این که اوضاع و احوال نصرانیها در جزیره العرب تا چه اندازه چگونه بوده اخبار تاریخی آگاهیهای محدودی در اختیار ما گذاشته است. اگر بخواهیم این مسأله را از دیدگاه خود قرآن بررسی کنیم در می‌یابیم که قرآن همان‌طور که با مشرکین و یهود برخوردی اعتقادی دارد با نصرانیت نیز برخوردهای اعتقادی دارد.
اما این نکته نیز روشن است که وجود برخوردهای سیاسی و نظامی، به آن صورت که اسلام و قرآن با مشرکین و یهود داشته به هیچ وجه با مسیحیان مطرح نبوده است. این نشانگر آن است که تعداد اینان در قبال یهودیان کمتر بوده، و یا حداقل در محیط مکه و مدینه نسبت به مناطق دیگر بسیار اندک بوده‌اند.
تنها مرکز آنان نجران بوده است. این به معنای آن نیست که اساساً در دو شهر عمده جزیره؛ یعنی مکه و مدینه از این گروه کسی نبوده است. از بعضی روایات تاریخی بر می‌آید که از جانب نصرانیان یمن،‌تلاشهایی برای گسترش مسیحیت می‌شده، چنانکه بعضی از رومیان در مکه خانه‌های تجارتی داشته و گاهی نیز از این منازل برای تجسس در احوال عرب بهره برداری می‌کرده‌اند.
ابن حزم می‌نویسد: کسانی از قریش مسیحی شدند و سپس نام چند نفر را آورده است.
در اخبار تاریخی آمده است که رومیان بارها سعی کردند تا از طریق یمن و یا با بهره‌گیری از دولت غسانیان براین مناطق سلطه یابند: از جمله آنکه عثمان بن حویرث یکی از عربهای مسیحی شده، به نزد آل جفنه که از طرف رومیان در شامات حاکم بودند رفته و به آنها پیشنهاد کرده بود که حاضر است قریش را به کیش نصرانیت در آورد به شرط آنکه او را حاکم آنها گرداند.
اما آل جفنه پیشنهاد او را نپذیرفتند، او از آنجا راهی دیار قیصر روم گردید و همین پیشنهاد را به او داد. او نیز قبول کرده و حکم او را نوشت، اما قبل از آن که وی به مقصد برسد مرد.
دولتی غسانی که توسط رومیان در شامات تأسیس شده بود، از آن‌جا که عامل رومیان بود، در گسترش مسیحیت تلاش می‌کرد، شاید به دلیل همین بود که شماری از عربها به رهبانیت گرایش پیدا کرده بودند. این حرکت همچنین از نتایج پیوندهای تجاری بود که بین این مناطق صورت می‌گرفت.
از نظر رومیان، مسیحی شدن اعراب بادیه الشام بسیار اهمیت داشت زیرا علاوه بر این که راحت‌تر کنترل شده و در اختیار آنها بودند، می‌توانستند مدافع طبیعی آنها در برابر سایر قبایل و نیز ایرانیان باشند؛ در برابر، ایرانیان علی‌رغم مجوسی بودن، از مذهب نسطوری که مخالف مسیحیت رسمی بیزانس بود حمایت می‌کردند تا در این میانه نیروی مقاومتی در برابر رومیان ایجاد کنند.
شوقی می‌گوید: احتمال می‌رود انتشار نصرانیت در یمن از ابتدای قرن چهارم میلادی بوده باشد.
از مهمترین علل انتشار آن، انگیزه‌های دینی بوده که قیصرها به دنبال آن بوده‌اند. اضافه بر این، شاید می‌خواستند از این طریق تسلطی بر این مناطق پیدا کنند.
برخورد صریح پیامبر (ص)با مسیحیان، تنها همان داستان مباهله است که در کتب تاریخی اسلام در باره آن سخن گفته شده است. قراردادهای چندی نیز با قبایل مسیحی شمال امضا شده است. همچنانکه در میان نامه‌ها، چند نامه به قیصر روم و اسقف بزرگ وجود دارد.[۸۴]
۲-۲-۱-۱- وضعیت دین یهود
درباره پیشینه و علت کوچ یهودیان به مناطقی از جزیره العرب نظرات گوناگونی وجود دارد.
ابوالفرج اصفهانی که صفحاتی از کتاب الأغانی خود را به یهودیان و اشعار آنان اختصاص داده، معتقد است حضور یهود در حجاز به دوران حضرت موسی علیه السلام مربوط است.
وی تفصیل این مطلب را این گونه آورده است که: ساکنان اولیه حجاز گروهی به نام عمالیق بودند که به مردم ستم می‌کردند. موسی علیه السلام لشکری از بنی اسرائیل را به جنگ آنان فرستاد و فرمود کسی از آنان را زنده نگذارید. لشکر بنی اسرائیل به حجاز آمده با کشتن همه آنها به پیروزی رسیدند.
در این میان تنها فرزند حاکم را به جهت زیبایی‌اش نکشتند و با خود بردند. چون به شام بازگشتند، موسی علیه السلام وفات کرده بود و بنی اسرائیل به این لشکریان اعتراض کردند که چرا یک نفر را زنده آورده و از فرمان سرپیچی کرده‌اید. لذا از ورود آنان به وطنشان جلوگیری کردند. لشکریان که چنین دیدند گفتند به حجاز بر می‌گردیم و در محل گروهی که با ایشان جنگیدیم سکونت می‌کنیم.
پس به اطراف یثرب آمدند و در آن جا مسکن گزیدند. آن‌گاه که رومیان بر شام غلبه کرده، بنی اسرائیل را قلع و قمع کردند، بنی نضیر و بنی قریظه و بنی بهدل از شام گریخته، نزد دوستان هم کیش خود در حجاز آمدند و در آن جا ساکن شدند.[۸۵]
عامل دیگری که برای مهاجرت یهودیان به جزیره عربی ذکر شده، غلبه رومیان بر شام و ویرانی معبد و کشتار آنان است. این موضوع در بخش دوم گزارش ابوالفرج آمده ولی به زمان آن اشاره نشده است. بلاذری و طبری می‌گویند وقتی بختنصرّ به بیت المقدس حمله کرد بنی اسرائیل به حجاز کوچ کردند. برخی هم زمان حمله رومیان را سال هفتاد میلادی ذکر کرده‌اند.
در منابع اسلامی علت دیگری برای کوچ یهودیان ذکر شده و آن، آگاهی یهود از ظهور پیامبر آخر الزمان در این منطقه است. ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: یهود در کتاب‌های خود خوانده بودند که محل هجرت محمد (ص)میان دو کوه عیر و اُحد است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...