کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



بولا معتقد است که ارزیابی اثربخشی درونی، بیشتر در ارتباط با چگونگی استفاده از منابع برای نیل به اهدف برنامه است که ممکن است شامل ارزشیابی توانایی‌های سازمان، استراتژی‌هایی در جهت نیل به اهداف برنامه و طراحی یک استراتژی اجرایی عملیاتی گردد. یکی از اهداف عمده ارزیابی اثربخشی درونی تشخیص و تعیین منابع مالی و حمایتی مورد نیاز برای نیل به هدفها است. در این رابطه دو منبع مورد بررسی قرار می‌گیرد: الف) منابع ویژه و اختصاصی داخل سازمان، ب) امکان استفاده از منابع مالی و حمایتی خارج از سازمان، زیرا در بسیاری از موارد سازمان‌ها و موسساتی آماده کمک برای نیل به برخی از هدف‌هایی که با مقاصد آن ها سازگار است، هستند. تشخیص مؤسسات و آشنایی با امکانات آن ها در این مرحله لازم است. به علاوه باید به دنبال راه هایی برای برقراری ارتباط و آشنایی با این سازمان‌ها و جلب حمایت آن ها از سازمان مربوطه.

روش‌های مورد استفاده در ارزیابی اثربخشی درونی می‌توانند به صورت گام‌هایی پیشنهادی ذیل، انجام گیرند، مروری بر نوشته های تحقیقی مربوطه و بازدید از برنامه های مشابه که نیازها و هدف‌هایی هسمان با هدفها و نیازهای برنامه دارند. در این هنگام باید به جستجوی رهیاب‌های موجود و مناسب برای برنامه برآمده و سپس آن ها را با هم مقایسه و درجه بندی کرد. هر گاه رهیاب‌های پیدا شده مناسب و مطلوب بودند از آن ها استفاده کرد و درغیر اینصورت آن ها را تغییر داده، آن ها را در هم ترکیب کرده، و یا اصولاً رهیابی کاملاً جدید پدید آورد. علاوه بر این می‌توان از مؤسساتی که رهیاب‌های آن ها پذیرفته شده، بازدید کرده و از نزدیک با طرز کار آن ها آشنا شد. از کاربردهای دیگر ارزشیابی درونداد، می‌توان به آماده سازی طرحی برای ارائه به مؤسسات تأمین کننده و حمایت کننده مالی اشاره کرد. به علاوه می‌توان برنامه در حال اجرا را بررسی کرده و دریافت آیا این برنامه می‌تواند به نحوی مطلوب ومناسب و مورد نظر کار کند یا خیر. برای قضاوت ‌در مورد کارکرد برنامه، می‌توان آن را با اجرای برنامه های مشابه در سایر جاها مقایسه کرد (مهجور، ۱۳۷۶).

۲-۱۱-۵- ارزیابی اثربخشی بیرونی

نقش ارزیابی اثربخشی بیرونی، این است که تعیین کند به چه میزان اهداف برنامه، تحقق یافته است. در این نوع ارزیابی، ابزارهای انداره‌گیری تحقق اهداف، تدوین و اجرا می‌شوند، داده های به دست آمده می‌تواند در تصمیمات مدیران مبنی بر ادامه یا اصلاح برنامه مورد استفاده قرار گیرد. هدف از ارزیابی اثربخشی بیرونی، اندازه‌گیری، تفسیر و قضاوت ‌در مورد نتایج حاصل از برنامه است. اندازه‌گیری و ارزیابی اثربخشی بیرونی دادهای برنامه معمولاً در سه مرحله زمانی متفاوت انجام می‌گیرد: الف) در جریان اجرای برنامه و همچنین پایان هر یک از مراحل برنامه به منظور پی بردن به چگونگی اجرای برنامه و موفقیت آن در نیل به هدف‌های پیش‌بینی شده برای آن مراحل، ب) در پایان اجرای کامل برنامه، به منظور پی بردن به میزان موفقیت کلی برنامه در رسیدن به هدف‌های تعیین شده یعنی هدف‌هایی که در مرحله ارزیابی زمینه تهیه و تدوین شده‌اند و ج) مدت زمانی پس از اجرای کامل برنامه، به منظور پی بردن به میزان پایداری و اثربخشی نتایج حاصل از برنامه.

این نوع ارزیابی به منظور قضاوت درباره مطلوبیت بازده فعالیت‌های آموزشی انجام می‌شود. به عبارت دیگر ارزیابی اثربخشی بیرونی جهت مرتبط کردن برونداد و پیامدهای نظام (برنامه آموزشی) با عوامل مربوط به زمینه، درونداد و فرایند این نظام است تا از این طریق بتوان به ارزش و مطلوبیت آن ها پی برد. روش انجام ارزیابی اثربخشی بیرونی شامل مشخص کردن ملاک‌های مربوط به برونداد، تعریف عملیاتی برونداد، نشانگرهای آن و چگونگی اندازه‌گیری آن ها‌ است. علاوه بر آن باید به گردآوری داده ها درباره قضاوت یاران آموزشی (افراد ذی ربط، ذی نفع و ذی علاقه) نسبت به مطلوبیت برونداد پرداخت. برای این منظور از تحلیل کیفی و کمی استفاده می‌شود. ارزیابی برونی به منظور ادامه فعالیت‌های آموزشی، قطع آن ها، تعدیل یا تغییر برخی از جنبه‌های مورد نظر انجام می‌شود. علاوه بر آن به وسیله ارزیابی اثربخشی بیرونی می‌توان آثار اجرای فعالیت‌های آموزشی را اعم از آثار منتظره و غیرمنتظره فراهم آورد (بازرگان، ۱۳۸۳).

۲-۱۱-۶- تعیین‌ بازده‌ آموزش

عمده‌ترین‌ هدف‌ آموزش‌ و بهسازی‌ نیروی‌ انسانی،‌ توسعه‌ سرمایه‌ انسانی‌ در سازمان هاست. سرمایه‌ انسانی‌ در سازمان‌ها «عبارت است‌ از مهارت‌ها، ظرفیت‌ها و توانایی‌هایی‌ که‌ افراد در فرایند آموزش‌ تحصیل‌کرده‌ و موجب‌ بهره‌وری‌ بیشتر عملیات‌ سازمانی‌ می‌شوند. یعنی‌ انواع‌ آموزش‌های‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ که‌ نهایتاًً‌ به‌ اعتلاء کیفیت‌ نیروی‌ کار منجر می‌گردد و همه‌ نوعی‌ سرمایه‌گذاری‌ در سرمایه‌ انسانی‌ به‌ حساب‌ می‌آید» (عماد زاده، ۱۳۷۳). در واقع‌ تمامی‌ هزینه های‌ مادی‌ (مثل‌ پول) و غیرمادی‌ (مانند فرصت‌های‌ از دست‌ رفته) که‌ در جریان‌ آموزش‌ صرف‌ می‌شوند نوعی‌ سرمایه‌گذاری‌ روی‌ منابع‌ انسانی‌ به‌ حساب‌ می‌آیند زیرا در شرایط‌ مطلوب‌ آموزش،‌ فرصت‌ افزایش‌ بهره‌وری‌ را برای‌ شخص‌ و در نهایت‌ برای‌ سازمان‌ و جامعه‌ فراهم‌ می‌کند. «بدین‌ لحاظ‌ فرهنگ‌ امروزی‌ آموزش‌‌ را سرمایه‌گذاری‌ قلمداد می‌کند» (جباری، ۱۳۸۱).

‌درخصوص‌ بحث‌ فوق‌ این‌ سؤال‌ پیش‌ می‌آید که‌ چگونه‌ می‌توان‌ بازده‌ این‌ نوع‌ سرمایه‌گذاری‌ را تعیین‌ کرد؟ در پاسخ‌ به‌ سؤال‌ مذکور باید درنظر داشت‌ که‌ ره‌آورد فعالیت‌های‌ آموزشی‌ «افزایش‌ و ایجاد دانش‌ و مهارت‌های‌ سرمایه‌ای‌ یا واسطه‌ای» است. بدین‌معنی‌ که‌ دانش‌ یا مهارت‌های‌ اکتسابی‌ در فرایند آموزش، به‌خودی‌ خود قابل‌ مصرف‌ نیستند، بلکه‌ آن ها ویژگی‌ها یا عوامل‌ لازم‌ برای‌ افزایش‌ کارایی‌ و اثربخشی‌ عملیات‌ هستند. به‌عبارت‌ روشن‌تر بهره‌دهی‌ آموزش‌های‌ غیررسمی‌ در درجه‌ اول‌ درقالب‌ افزایش‌ دانش، بهبود عملکرد فکری‌ و شغلی‌ کارکنان‌ متبلور می‌شود. ‌بنابرین‏، ازطریق‌ سنجش‌ میزان‌ افزایش‌ آگاهی‌ها، بهبود مهارت‌های‌ شغلی‌ و قابلیت‌های‌ اکتسابی‌ جدید می‌توان‌ بازده‌ هزینه های‌ مصرف شده‌ درجهت‌ آموزش‌ را توجیه‌ کرد. به‌ طور کلی‌ هزینه های‌ مصرف‌ شده‌ در فرایند آموزش‌ دلیل‌ موجهی‌ بر لزوم‌ ارزیابی اثربخشی‌ آموزش‌ها می‌باشد (شیمون ال و دیگران، ۱۳۷۵).

۲-۱۱-۷- ارتقاء کیفیت‌ آموزش

اخیراًً‌ بحث‌ کیفیت در قلمرو انواع‌ آموزش‌ (رسمی‌ و غیررسمی) به‌ موضوع‌ مهمی‌ تبدیل‌ شده‌ است. به‌طورکلی‌ کیفیت‌ در رابطه‌ با آرمانها و شرایط‌ مطلوب‌ هر سازمان‌ و واحدهای‌ تابعه‌ آن‌ مطرح‌ است. بر این‌ اساس‌ یک‌ برنامه‌ آموزشی‌ با کیفیت،‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ روشنی‌ مأموریت‌ و اهداف‌ خود را مطابق‌ با نیازها و انتظارات‌ مشتری‌ (افراد، سازمان) بیان‌ کرده‌ و در تحقق‌ آن ها اثربخش‌ و کارآمد است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-09-22] [ 08:35:00 ب.ظ ]




تحقیقات انجام شده در رابطه با خیانت حاکی از آن است که دلایل متعددی را می توان برای اقدام افراد به چنین کاری برشمرد، از جمله نارضایتی در ارتباط فعلی، تمایل و اشتیاق برای تنوع یا هیجان جنسی، انتقام، خشم یا حسادت، احساس عدم امنیت یا نا مطمئن بودن ‌در مورد رابطه، همنشینی و صمیمیت، بلوغ نایافتگی و کمبود تعهد، علاقه مفرط برای برقراری رابطه عاشقانه با فرد خارج از رابطه زناشویی، نارضایتی جنسی، افزایش عزت نفس، ناتوانی در کنترل وسوسه ها، در دسترس نبودن همسر و مصرف دارو یا الکل(بانک،۱۹۸۰; دریگوتاس و همکاران، ۱۹۹۹; فلدمن و کافمن، ۱۹۹۹; فلدمن و همکاران، ۲۰۰۰; گلاس و رایت،۱۹۸۸; روسکو و همکاران،۱۹۸۸)علاوه بر دلایل مذکور، ادبیات موجود در رابطه با انگیزه های ارتکاب به خیانت متغیرهای دیگری را نیز منجمله سن، تحصیلات، وجود فرصت ها، طول مدت رابطه، تاریخچه طلاق، مذهبی بودن، رضایت از رابطه و ویژگی‌ها و عوامل شخصیتی و شناختی را نیز در این زمینه مؤثر دانسته اند (اتکینز و همکاران،۲۰۰۱; گریلی،۱۹۹۴)

عوامل شخصیتی و شناختی نقش عمده ای را در بسیاری از زمینه‌های زندگی ایفا می‌کند (لارسن و باس،۲۰۰۰) . درمانگران و نیز عموم مردم، عوامل شخصیتی را یکی از عوامل سببی اهتمام افراد به خیانت می دانند (باس و شکلفرد، ۱۹۹۷).

از سوی دیگر رویکردهای روانی- فیزیولوژیک به شخصیت پیشرفت به سزایی در سال‌های اخیر داشته اند. در این زمینه نظریه حساسیت به پاداش جفری گری [۱]یکی از تاثیر گذارترین مدل های زیست شناختی شخصیت محسوب می شود( کوپر[۲] و همکاران،۲۰۰۷). گری( ۱۹۸۲) در نظریه خود سه نظام مغزی- رفتاری را معرفی می‌کند. این نظام ها عبارتند از: نظام بازداری رفتاری[۳] (BIS)، و نظام فعال ساز رفتاری[۴] (BAS) و نظام ستیز- گریز[۵] (FFS). نظام های بازداری رفتاری و فعال ساز رفتاری مبتنی بر حساسیت افراد به پاداش و تنبیه هستند (فالا[۶]،ریکونن[۷]، پسونن[۸]،هینونن[۹]،هوی[۱۰]، اریکسون [۱۱]و همکاران،۲۰۰۹). نظام بازداری رفتاری (BIS) به محرک های جدید، محرک های ترس ذاتی و محرک های آزارنده شرطی با برون شدهای توقف رفتار، اجتناب منفعل، افزایش بر انگیختگی و افزایش توجه پاسخ می‌دهد. نظام فعال ساز رفتاری (BAS) به محرک های غیر شرطی و شرطی خوشایند با برون شدهای اجتناب فعال و مجاورت فضایی- زمانی ‌به این محرک ها پاسخ می‌دهد. نظام ستیز/ گریز به محرک های آزارنده غیر شرطی با برون شدهای گریز و پرخاشگری دفاعی پاسخ می‌دهد(فروزش یکتا،آزاد فلاح،نجفی،۱۳۸۱). در تجدید نظر نهایی این نظریه، گری و مک ناتان نظام ستیز/ گریز(FFS) را به نظام ستیز/گریز/ انجماد[۱۲] (FFFS) تغییر نام دادند. آن ها معتقدند که این نظام مسئول واکنش‌های واسطه گری به تمام محرک های آزارنده، شرطی و غیر شرطی، همچنین مسئول رفتارهای فرار و اجتناب است، که هیجان ترس را به دنبال دارد(کر[۱۳]،پرکینز[۱۴]،۲۰۰۶). پایه های نورو آناتومی سیستم(BIS)که فعالیت زیاد آن با تجربه اضطراب مرتبط می‌باشد( کر،۲۰۰۴) در قشر اربیتو فرونتال[۱۵]، دستگاه سپتو هیپو کمپی[۱۶] (SHS) و مدار پاپز قرار دارد ( هویگ،هاگمان[۱۷]،سیفرت[۱۸]، نیومن [۱۹]و بارتوسک[۲۰]، ۲۰۰۶). پایه های نورو آناتومی سیستم (BAS)از لحاظ ساختاری با مسیرهای مغزی دو پامینرژیک و مدارهای کورتیکو استریاتو-پالیدو-تالامیک[۲۱] (CSPT) مرتبط می‌باشد (فاولس[۲۲]،۱۹۸۰) در قشر پره فرونتال،آمیگدال و هسته‌های قاعده ای قرار دارد(هویگ[۲۳] و همکاران،۲۰۰۶). سومین سیستم یعنی(FFS) از نظر ساختاری با آمیگدال و هیپو تالاموس مرتبط می‌باشد. فعالیت زیاد این سیستم با پسیکوز گرایی ارتباط دارد (کر،پیکرینگ[۲۴] و گری، ۱۹۹۵؛ کر،۲۰۰۴). در این تحقیق فقط به سیستم های بازداری و فعال ساز رفتاری پرداخته خواهد شد.

گری پیشنهاد می‌کند که تفاوت در فعالیت BIS و BASموجب ایجاد ابعاد شخصیت به نام اضطراب، ‌روان‌رنجور خویی و عاطفه منفی (مرتبط با کارکردBIS) و تکانشگری، برونگرایی و عاطفه مثبت ( مرتبط با فعالیت BAS) می شود که مستقل از همدیگر هستند. به طوری که پژوهش های مختلف نیز این موضوع را تأیید می‌کنند (کاسراس[۲۵]،آویلا[۲۶]، توروبیا[۲۷]،۲۰۰۳؛جرم[۲۸]، کریستنسن[۲۹]،هندرسون[۳۰]،جاکوب[۳۱]، رودگرز[۳۲]، ۱۹۹۹). نظام فعال ساز رفتاری از جهتی با امید و تسکین در ارتباط است.همچنین این نظام فرد را به مقابله و تلاش در جهت رفع موانع و جستجوی اهداف مطلوب سوق می‌دهد. اما غلبه و حساسیت زیاد BIS فرد را بیشتر به درماندگی و افسردگی سوق می‌دهد(پور محمد رضای تجریشی،میرزمانی بافقی،۱۳۸۶).

شناخت عبارت است از جریان‌های فکری ، یادگیری، نحوه سازماندهی، ذخیره سازی و به کار گیری اطلاعات (سیف،۱۳۷۶).

فلاول[۳۳] نخستین کسی بود که در سال ۱۹۷۹ اصطلاح فراشناخت را مطرح کرد. به نظر فلاول (۱۹۸۷،۱۹۷۹) فراشناخت هم شامل فرآیندهای شناختی و هم شامل تجارب یا تنظیم شناختی است.دانش فراشناختی به اکتساب دانش پیرامون فرآیندهای شناختی و دانش درباره استفاده از فرآیندهای کنترل شناختی اشاره دارد(وست وود[۳۴]،۱۹۹۳;به نقل از لوینگ استون ، ۱۹۹۷).

فراشناخت به آگاهی ‌در مورد باورها و ارزیابی ‌در مورد شناخت، همچنین تنظیم و آگاهی از شناخت مداوم اشاره دارد. فراشناخت را می توان به سه حیطه دانش، تجربه و راهبرد تقسیم کرد.

تجربه های فراشناختی[۳۵] شامل ارزیابی و احساسهای موقعیتی هستند که افراد درباره وضعیت روانی خود دارند. راهبردهای فراشناختی[۳۶]، پاسخ هایی هستند که برای کنترل و تغییر تفکر به کار گرفته می‌شوند و در خدمت خود تنظیمی هیجانی و شناختی می‌باشند. دانش فراشناختی[۳۷] به باورها و نظریه هایی که افراد درباره تفکر دارند اطلاق می شود.

باورهای فراشناختی به دو نوع مثبت و منفی تقسیم می‌شوند. باورهای فراشناختی مثبت به فواید و ‌سودمندی‌های درگیر شدن در فعالیت شناختی تشکیل دهنده سندرم شناختی توجهی مربوط می شود. باورهای فراشناختی منفی باورهایی است که به کنترل ناپذیری، معنی، اهمیت و خطرناک بودن افکار و تجربه های شناختی مربوط می‌شوند (ولز،۲۰۰۹، ترجمه محمد خانی،۱۳۸۸).

راهبردهای مقابله ای مجموعه ای از تلاش های شناختی و رفتاری فرد است که در جهت تعبیر و تفسیر و اصلاح یک وضعیت تنش زا به کار می رود و منجر به کاهش رنج ناشی از آن می شود . دو راهبرد اصلی مقابله عبارتند از :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]




۲-۲۲-۷- جلسات خانوادگی ساخت دار

چارچوب مصاحبه ی درمانی میلان به پنج بخش تقسیم می شود:پیش جلسه، جلسه، میان جلسه، مداخله و بحث های بعد از جلسه. از همان وقتی که خانواده اولین تماس تلفنی را می‌گیرد، خانواده درمانی آغاز می شود. از گروه متخصصان، یک نفر مفصلا با کسی که تماس گرفته صحبت می‌کند، و اطلاعات را روی برگه داده ها ثبت می کند. چه کسی تماس گرفته؟ چه کسی خانواده را ارجاع داد؟ مشکل چیست؟ گفتار و پیام رسانی کسی که زنگ زده تا چه حد پریشان است؟ فردی که تماس گرفته می‌خواهد چه شرایط خاص(روز یا ساعت خاص) را تحمیل کند؟ بعد، این اطلاعات در خلال مرحله پیش جلسه به طور مفصل و کامل قبل از اجرای اولین جلسه با گروه متخصصان به بحث گذاشته می شود و هریک از اعضا، فرضیه های ذهنی خود را درباره ی مشکل فعلی خانواده طرح می‌سازند. نکته حائز اهمیت آن است که شخص یا مؤسسه‌ ی ارجاع دهنده در سراسر درمان شرکت داده می شود و از این طریق، نقش کسانی که در نظام بزرگتری قرار دارند، تأیید می گرد.

به همین ترتیب، قبل از هر جلسه یک کنفرانس تیمی برگزار می شود و اعضای گروه متخصصان به منظور وارسی جلسه قبل و برنامه ریزی راهبردهای جلسه ی آتی یا یکدیگر دیدار می‌کنند. تمامی این تمهیدات موید اعتقاد درمانگران میلان هستند مبنی براینکه خانواده و درمانگرها قسمتی از یک نظام واحد به شمار می‌آیند. در خلال هر جلسه نیز، یک زمان استراحت طولانی وجود دارد و گروه ناظران در غیاب خانواده(بدون آنکه آن ها ماجرا را بشنوند)با درمانگر به بحث می نشینند و فرضیه‌ها را تأیید یا اصلاح می‌کنند؛ بعد درمانگر به اتاق بر می‌گردد تا مداخله ی گروه متخصصان را به خانواده عرضه کند. بحث های پس از جلسه ای گروه متخصصان در حول تجزیه و تحلیل واکنش خانواده در برابر این مداخله و همچنین یافتن فرصت برای برنامه ریزی جلسه بعد خواهد بود(بوسکولو،سگچین،هافمن و پن،۱۹۸۷).

۲-۲۲-۸- نقش درمانگر سیستمی

در رویکرد سیستم های خانواده میلان، درمانگر هم کارشناس و هم شریک سیستم های خانواده پیوسته در حال شکل گیری هست( فریدمن، ویلدمن و هترینگتون،۱۹۹۱، ص،۳۹۷). درمانگر در این نقش‌ها موضع غیر سرزنشی دارد، دستورالعمل هایی می‌دهد و حتی تا حد اتناب از کاربرد فعل”بودن” بی طرف است(بوسکولو و همکاران،۱۹۸۷). ‌بنابرین‏ درمانگران سیستم‌های خانواده میلان معمولا سعی نمی کنند آشکارا با خانواده ها در افتند یا آن ها را تعییر دهند. در عوض، درمانگر یک موضع اضدادی به صورت عامل تغییر بودن دارد که بر ضد تغییر بحث می‌کند(سیمون،۱۹۸۷). درمانگر همچنین از سئوالات حلقوی و سایر اشکال غیر مستقیم مداخله استفاده می‌کند تا در خانواده دگرگونی ایجاد کند. درمانگر بر مضمون مثبت یک رفتار تأکید می‌کند و برا ی خانواده توضیح می‌دهد که چگونه اکثر نشانه های مرضی پردردسر سرانجام در خدمت هماهنگی خانواده هستند.

۲-۲۲-۹- مقایسه رویکرد سیستمی میلان با سایر رویکردها

فرق عمده مکتب میلان یا سایر نظریه ها تعصب اروپی اش به عدم مداخله است(سیمون،۱۹۸۴،ص۲۸). در اروپا احترام زیاد برای مرزهای فردی افراد وجود دارد. این دیدگاه در سراسر جهان مطرح نیست و طرز فکر این رویکرد جهان شمول نیست. دومین کیفیتی که خانواده درمانی سیستمی را از سایر رویکردها جدا می‌کند، دید بحث برانگیزش درباره اسکیزوفرنی است که در بعضی از درمانگران وجود دارد که از همان بدو امر از سوی یکی از پیشگامان رهبری این رویکرد یعنی ماراسلوینی پالاتزولی مطرح شد. این درمانگران معتقد بودند که اسکیزوفرنی همیشه به عنوان تلاش بچه برای جانبداری از روابط به بن بست رسیده بیم والدین شروع می شود(سیمون،۱۹۸۷). آخرین امتیاز دیدگاه سیستمی میلان این است که در این درمان تلاش می شود که مداخلات درمانی به خصوصیات خانواده متصل شود . درمانگرانی که به صورت تیمی کار می‌کنند مسئول ابداع طرحهای درمانی بدیع هستند.

۲-۲۲-۱۰- رویکرد راهبرد نگر

خانواده درمانی استراتژیک متخصصان سرشناسی از قبیل پاول واتسلاویک، جان ویکلند و کلومدانس دارد. در این میان جی هی لی برجسته تر از بقیه است. هی لی گروه ‌بیستون و گروه MRI را به عنوان عضو بنیان‌گذار تحت تاثیر قرار داد و مؤسسه‌ خانواده درمانی (هی لی – مدانس) واشنگتن را تأسيس کرد. نوشته های نظری و فنون وی نیز تاثیر پرقدرتی بر رویکرد سیستم های میلان، برجای گذاشت. همان‌ طور که قبلا اشاره شد، جی هی لی یکی از برجسته ترین و مناقشه انگیزترین پیشگامان در حوزه خانواده درمانی است. او به عنوان یک رابط مؤثر بین افراد و گروه ها خدمت ‌کرده‌است و مدافع قوی خانواده درمانی در زمینه‌های عمومی بوده است.پیشرفت جی هی لی در بین خانواده درمانگران منحصر به فرد است. او در محضر سه نفر که نافذترین افراد در تحول خانواده درمانی بودند یعنی میلتون اریکسون،گریگوری ‌بیستون و سالوادور مینوچین مطالب زیادی آموخت و با آن ها فعالیت کرد.

ویژگی اصلی این رویکرد این است که درمانگر مسئولیت ابداع راهبرد برای راه حل مشکل کنونی بیمار را برعهده دارد. درمانگر راهبرد نگر مشکل را به گونه ای تعریف می‌کند که بتوان آن را حل نمود، اهداف مربوط به رفع مشکل به صراحت چیده می شود، مشکلات به شیوه ای تعریف می‌شوند که دست کم دو، و به صورت محتمل سه نفر را شامل شود و لذا امکان وارسی سلسله مراتب خانواده، تبانیها و سایر تعاملهای پیچیده فراهم آید. قسمت عمده مداخله معطوف به تغییر سازمان است به طوری که مشکل حاضر دیگر نتواند کارکرد سابق خود را داشته باشد. برای درمانگر راهبردی تغییر از راه بینش و درک حاصل نمی آید، بلکه از طریق فرایند اجرای رهنمود های دستوری درمانگر توسط خانواده رخ می‌دهد.

درمانگران راهبردی به الگوی پیام رسانی خانواده در اینجا و اینک، و همچنین زنجیره ی تعاملهایی علاقه دارند که در مشکل کنونی دخیل هستند؛ آن ها در پی آن هستند که توالی های غیرانطباقی شتاب دهنده را با توالیهای مناسب تر و خشنود کننده تری که موجب حذف مشکل می شود، عوض کنند.

۲-۲۲-۱۱- معنای نشانه ها

با اینکه مجموعا دیدگاه متعارف آن دوره مبنی بر این بود که نشانه ها، بنا به تعریف، اموری غیرارادی و غیر انطباقی هستند. جی هیلی در همان اوایل کارش (۱۹۶۳) این موضع را اتخاذ کرد که یک نشانه، به جای آنکه معرف رفتاری باشد که خارج از اختیارات بیمار است، نوعی راهبر به شمار می‌آید که برای موقعیت کنونی حالت انطباقی دارد، چون در مواقعی که سایر راهبردها عقیم مانده اند، رابطه خاصی را تحت مهار خود در می آورد. فرد حاوی نشانه با این ادعا که نشانه مذبور غیرارادی هستند، نیت خود را برای مهار طرف مقابل رد می‌کند.” این من نیستم که تورا طرد می کنم، این سر درد من است که باعث می شود نتوانم امشب روابط صمیمانه جنسی با تو داشته باشم”

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]




آنچه به عنوان نتیجه می توان گفت این است که ضمان معاوضی با عقد به وجود می‌آید و با تسلیم پایان می‌یابد و هریک از ۲ طرف به موجب عقد متعهد می شود آنچه را که طرف دیگر مالک آن شده، به او تسلیم کند. در بیع، ضمان بایع با تسلیم مبیع خاتمه یافته و به مشتری منتقل می شود؛ اما اگر اجرای این تعهد به علت تلف مبیع غیرممکن شد، عقد فسخ شده و بایع باید ثمن را برگرداند.

‌بنابرین‏ همان گونه که در ضمان قهری، آنچه برعهده ضامن می‌باشد، دادن عین است و اگر عین تلف شود، او باید مثل یا قیمتش را بدهد، در ضمان معاوضی هم آنچه که بر ذمه متعهد (بایع) است، عین مورد تعهد (مبیع) می‌باشد و اگر مبیع تلف شد، باید ثمن را برگرداند. ‌بنابرین‏ تفاوت این دو تنها در عوضی است که باید به جای عین تألف پرداخت شود. این عوض در ضمان قهری مثل یا قیمت است؛ اما در ضمان معاوضی، عوض قراردادی (ثمن) می‌باشد. (همان،۷۹)

مبحث سوم- تأثیر تلف و اتلاف مبیع در تحقق ضمان

در این مبحث مفهوم و تأثیر تلف، اتلاف مبیع و همچنین تلف ثمن، نمائات و منافع مبیع قبل از تسلیم مورد بررسی قرار می‌گیرد.

منظور از تلف، از بین رفتن مال بدون دخالت مستقیم (اتلاف) یا غیر مستقیم (تسبیب) مالک یا شخص دیگر است (جعفری لنگرودی، ۱۳۷۸ : ۱۷۷)

تلف مبیع باید در اثر حادثه‌ی خارجی باشد و به طور کلی هر حادثه و اتفاقی که برای بایع حالت قوه‌ی قاهره داشته باشد و نهایتاًً منجر به عدم امکان اجرای قرارداد توسط وی شود و تعذری که رفع شدن آن در اختیار متعاقدین نباشد باعث می‌شود عقد منفسخ شود. (محقق داماد، ۱۳۸۱ : ۱۳۴)

تلف جز مبیع قبل از قبض: ماده «۳۸۸» قانون مدنی: «اگر قبل از تسلیم در مبیع نقصی حاصل شود مشتری حق خواهد داشت که معامله را فسخ نماید». نقص مبیع عبارت از تلف شدن جزء آن است چنان که کسی اتومبیلی را از کمپانی بخرد و قبل از قبض چراغ‌های آن مفقود شود، خریدار می‌تواند بیع را فسخ کند.

زیرا طبق قاعده، ضمان تلف کل مبیع به عهده بایع می‌باشد و کل غیر از مجموع اجزاء چیز دیگری نیست، ‌بنابرین‏ ضمان تلف جزء، به عهده بایع خواهد بود لذا مشتری می‌تواند بیع را فسخ نماید یا به همان ثمن قبول کند.

طبق ماده ۳۸۹ ق. م. اگر نقص مبیع قبل از تسلیم بر اثر عمل مشتری باشد مشتری حق فسخ معامله را نخواهد داشت. (کاتوزیان، ۱۳۷۷: ۳۱۵) (شهیدی، ۱۳۸۸: ۴۴)

هرگاه در مقابل جزء مبیع تلف شده، سهمی از ثمن قرار گیرد، مثلاً در خرید دو تن گندم در صورتی که نیم تن آن قبل از تسلیم تلف شود، چون عقد واحد به عقود متعدده منحل می‌شود عقد نسبت به جزء تلف شده منفسخ می‌شود و به همان نسبت از ثمن معامله کسر می‌شود ماده ۳۸۴ ق. م. (صفایی، ۱۳۵۱: ۲۹۷) و نیز مشتری می‌تواند از نظرخیار تبعض صفقه و تخلف جزء، بیع را فسخ نماید؛ و هرگاه در مقابل جزء تالف سهمی از ثمن قرار نگیرد، چنان­که کسی گلدان نارنجی بخرد و یکی از شاخه‌های کوچک آن که بار ندارد بشکند فقط مشتری می‌تواند بیع را فسخ بنماید بدون آنکه بتواند مطالبه ارش کند، زیرا شاخه مذبور در مقابل سهمی از ثمن قرار نگرفته تا بیع منحل شود و شکستن شاخه کوچک هم عیب گلدان نارنج نمی‌باشد. (امامی، ۱۳۸۸ : ۴۵۲) (محقق داماد، ۱۳۸۵ : ۱۸۵) (کاتوزیان، ۱۳۸۷ :۴۳)

گفتار اول- تلف نمائات و منافع مبیع پیش از قبض

به محض وقوع بیع، مبیع به خریدار منتقل می‌شود و تا زمان تلف در ملک اوست. ‌بنابرین‏، نمائات حاصل از مبیع در فاصله عقد و تلف مال خریدار است. اگر این نمائات پیش از تسلیم تلف شود، قاعده تلف مبیع پیش از قبض در ماده ۳۸۷ ق. م. نسبت به آن جاری نمی‌شود و تلف از آن مشتری است (محقق داماد، ۱۳۸۵ : ۱۸۴)

حکم ماده ۳۸۷ ویژه مبیع و ثمن، یعنی عوضین قراردادی است و ‌در مورد منافع ایجاد شده‌ از آن‌ ها اجرا نمی‌شود. نمائات به طور مستقل موضوع مبادله قرار نمی‌گیرد تا انتقال ضمان معاوضی درباره‌ آن قابل طرح باشد.

نماء منفصل مبیع به تابعیت از اصل آن در ملک خریدار به وجود می‌آید، ولی در دست بایع امانت است. پس، هرگاه بدون تعدی و تفریط تلف شود، از مال خریدار و به حساب او خواهد بود. (کاتوزیان، ۱۳۸۷ : ۲۰۳) (امامی، ۱۳۸۸ : ۴۵۵) (کاتوزیان، ۱۳۸۷ : ۹۸) (شهیدی، ۱۳۸۸ :۴۶)

منافع مبیع به تابعیت از ملکیت آن از لحظه‌ی تراضی و کمال عقد به خریدار منتقل می‌شود. از این پس هر ثمره‌ای از مبیع به دست آید به او تعلق دارد و فروشنده باید، در زمان تسلیم، ثمره‌های این دوران را نیز به خریدار بدهد.

‌بنابرین‏، اگر باغی فروخته شود و مدتی بعد به خریدار تسلیم گردد، میوه هایی که در فاصله بین عقد و قبض حاصل شده است به خریدار تعلق دارد و باید به او داده شود.

منتها، الزام به تسلیم منافع مبیع جزء مفاد معاوضه نیست، و به همین جهت تلف آن‌ ها پیش از قبض موجب انفساخ عقد نمی‌شود. این منافع، به عنوان مال خریدار نزد فروشنده امانت است که باید در موعد مقرر تسلیم کند و وضع حقوقی و مسئولیت او تابع قواعد عمومی تعهدات امین است و فقط در صورت تعدی و تفریط ضامن است (کاتوزیان، ۱۳۸۷ : ۱۷۰) (کاتوزیان، ۱۳۸۷ : ۷۷) (بجنوردی، ۱۳۷۹ : ۳۰۸-۳۰۷) (عبدالله کیائی، ۱۳۷۶ : ۳۰۴)

گفتار دوم- تلف ثمن قبل از قبض

اگر چه ظاهر ماده ۳۸۷ ق. م. آن است که مسئولیت تلف قبل از قبض منحصر به مبیع است و ‌در مورد تلف ثمن قبل از قبض جاری نمی گردد ولی چون عنوان ثمن و مثمن بر دو مورد بیع اعتباری می‌باشد و نقش هر یک در معامله مذبور مانند نقش دیگری است، ‌بنابرین‏ مفاد ماده ۳۸۷ از نظر وحدت ملاک ‌در مورد ثمن شخصی نیز جاری می‌شود و مشتری نسبت به ثمن تا زمان تأدیه ی آن به بایع ضامن خواهد بود.

جریان قاعده مسئولیت تلف قبل از قبض ‌در مورد ثمن شخصی نزد فقهای امامیه اجماعی[۱]۱ است. ‌بنابرین‏ پس از تلف ثمن بیع منفسخ و مشتری مکلف به باز پس دادن مبیع به بایع می‌باشد. (امامی، ۱۳۸۸ : ۴۵۴) (کاتوزیان، ۱۳۸۷ : ۲۱۹) (کاتوزیان، ۱۳۷۷ : ۳۱۴) (حائری، ۱۳۷۶ : ۳۷۹) برخى نویسندگان، ضمان معاوضى بایع را امرى معقول و ناشى از خواست مشترک طرفین عقد و اراده آنان دانسته و منطبق بر قواعد عمومى حاکم بر معاملات و تملیکى بودن عقد بیع مى‏دانند. اینان مى‏گویند پیوستگى و ارتباط دو عوض به یکدیگر که در نتیجه قصد معاوضى به وجود مى‏آید سبب تجزیه ناپذیرى آن ها‌ است. هر یک از دو عوض حیات حقوقى و نفوذ خود را از پیوند با دیگرى مى‏گیرد و بدون کفه متقابل خود توان زیستن ندارد. پس اگر یکى از آن دو تلف یا ممتنع شود، دیگرى نیز خود به خود از بین مى‏رود. به نظر می‌رسد تلف مبیع قبل از قبض موافق قاعده است.(کاتوزیان،۵۲:۱۳۸۷)

گفتار سوم- اتلاف مبیع قبل از قبض توسط فروشنده

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]




ماده ۴ قانون مسامحه ‌و غفلت مشترک۱۹۵۴ انگلیس[۱۱۰] تقصیر را غفلت ومسامحه ،نقض وظیفه قانونی ،یا اقدام دیگری یا خود داری از اقدام که می‌تواند سبب مسئولیت در ایجاد شبه جرم گردد ومی تواند ،جدا از این قانون،وسیله دفاعی در مقابل غفلت و مسامحه مشترک به حساب آید، تعربف نموده است.

a fault means negligence , breach of statutory duty or other act or amission ,which gives rise to liability in tort or would ,apart from this act ,give rise to the defence of contributory negligence.

بر اساس یک قاعده حقوقی در انگلیس “هر اندازه خطر و درجه آن بیشتر باشد ،متصرف یا نگهدارنده ساختمان باید احتیاط بیشتری را مبذول دارد ،به انضمام به حساب آوردن وضعیت وکیفیت ساختمان مورد نظر وهم چنین سن وسال وارد شونده به تعدی ‌و تجاوز(غیر مجاز ) به آن ساختمان “و قاعده ایی دیگر می‌گوید واردین به محلی اگر توام با تعدی ‌و تجاوز باشد به میزان بسیار کمتری مستحق حمایت هستند تا کسانی که قانوناً حق ورود به اماکنی را دارند.

در انگلیس اگر تمام یا بخشی از تأسیسات ساخته شده تحت کنترل مالک آن ملک باشد ،مالک با استناد به قانون سال۱۹۵۷و۱۹۸۴ به عنوان متصرف و مسئول ،شناخته می شود وهمچنین اگر مالک کنترلی بر تأسیسات مذکور نداشته باشد ،او باز هم ممکن است به استناد قانون سازندگان ۱۹۷۲ و یا قاعده کامن لا مسئول شناخته شود.لذا قانون مذکور هیچ راهی برای فرار مالکان از مسئولیت باز نگذاشته یا استثناءنکرده است[۱۱۱].

هر چند قانون ۱۹۷۲ مربوط به سازندگان تأسیسات ساختمانی ومسکونی می‌باشد لیکن بنظر می‌رسد قواعد عمومی آن در خصوص تأسیسات صنعتی نیز قابل اعمال باشد از جمله ماده ۳ این قانون که مقرر می‌دارد: هیچ نوع کاهشی در میزان مسئولیت یا معافیت از مسئولیت نسبت به سازنده تأسیسات ساختمانی تحت عنوان اینکه ساختمان مذکور به خریدار تسلیم و واگذار شده به وجود نخواهد آمد.‌بنابرین‏ حقوق انگلستان یک اصل کلی وعمومی به نام تقصیر (fault) را که برروی مسئولیت مدنی مالک سایه اندازد به رسمیت نمی شناسد و با تصویب قوانین فرعی یا تئوری‌های جدید مانند نظریه خطر سعی کرده خلاءهای موجود در مسئولیت مبتنی بر تقصیر را مرتفع سازد.

بر اساس قانون سال ۱۹۷۲ انگلیس (ماد ۲-۵-۷)جدا از متصرف یا مالک ، امکان دارد اشخاصی به خاطر ورود ضرر و زیان ناشی از ملک مسئول شناخته شوند اینگونه افراد در این قانون مقاطه کاران مستقل ( Independent contractors) شناخته می‌شوند.که در قانون مذکور به مهندسین یا سازندگان ساختمان‌ها و مقاطعه کاران ساختمان‌ها اشاره شده است ،بدین صورت متصرف ملک یا تأسیسات می‌تواند در دادگاه از خود رفع مسئولیت نموده واعلام نماید که مسئول ضرر وزیان یا صدمه وارده مقاطه کار می‌باشد و باید ثابت نماید که مقاطه کار مستقل برای انجام وظایفش کنترل کامل زمین وساختمان را بر عهده داشته است . و حتی اگر ادعای متصرف در دادگاه پذیرفته نشود ،باز هم مقاطعه کار مستقل از باب قواعد حقوق معمول انگلیس (غفلت،مسامحه وبی مبالاتی )ممکن است مسئول شناخته شود. [۱۱۲]

بخش دوم: رابطه سببیت در مسئولیت ناشی از مالکیت تأسیسات صنعتی

گفتار اول: مفهوم رابطه سببیت

به عنوان یک قاعده رابطه سببیت برای تحقق مسئولیت لازم است اما باید دید مفهوم این رابطه چیست و ثانیاًً ضرورت وجود این رابطه چه می‌تواند باشد. به صرف انجام فعل نامشروع نمی توان مسئولیت شخص را محرز دانست و وی را ملزم به جبران خسارت کرد. جز برای موارد استثنایی مثل غصب و موارد در حکم غصب در سایر موارد علاوه بر تقصیر، اثبات رابطه سببیت میان فعل نامشروع و زیان های وارده نیز از ارکان ضروری تحقق مسئولیت می‌باشد. احراز این رابطه مبتنی بر یک قاعده عقلی و منطقی است که هر شیء محتاج به علت است و این علت باید مقدم بر آن باشد. به جهت پیچیدگی رابطه سببیت گاه مقنن حمایت از اشخاص را در هدف بالاتری قرار داده و مسئولیت بعضی از اشخاص را محرز دانسته که همان تقصیر مفروض می‌باشد.[۱۱۳] اشخاص در زندگی روزمره دچار ضرر و زیان می‌شوند اما نمی توان مسئول برای آن تعیین نمود چون بدون وجود رابطه سببیت بین ضرر و خطای فاعل نمی توان کسی را مسئول شناخت، این مورد نه تنها در مسئولیت قهری بلکه در مسئولیت قراردادی نیز جاری است.[۱۱۴]

در مواقعی که مسئولیت مبتنی بر مبنای خطر باشد احراز وجود رابطه سببیت از اهمیت بیشتری برخوردار است البته گاهی اثبات آن دشوار می‌گردد. چرا که هر جا مسئولیت مبتنی بر تقصیر باشد به صرف احراز تقصیر خوانده و نسبت ضرر به وی به جهت تقصیرش، مسئولیت محقق می شود. اما در مسئولیت مبتنی بر خطر یک سری عواملی است که ظاهراًً تقصیر هم نیست و نامشروع هم نمی باشد و این قاضی است که باید از میان عوامل مختلف علت اصلی را تعیین کند. به عنوان مثال در انفجار خط لوله گاز در شهر دهدشت در سال ۱۳۵۳ که منجر به فوت شش نفر از رهگذران محلی گردید ، علت انفجار منجر به ورود خسارت رانش زمین و فشار بر روی جداره لوله اعلام شد و علی‌رغم وجود عامل خارجی خارج از اراده مالک، دادگاه با این استدلال که اگر خط لوله در این محل نبود، رانش زمین به تنهایی موجب ورود خسارت نمی شد. لذا وجود خط لوله و رابطه آن با شرکت گاز را به عنوان دلیل اصلی محکومیت مالک قرار داد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]