این نظریه بر مداخلات کوتاه مدت و مختصر تأکید میکند و در جهت نگرانی های آنی خانواده معتاد که باعث مطرح شدن نیازهای اضطراری خانواده می شود جهت گیری میکند و به اعضای خانواده کمک میکند که روشهای سالمتر فکر کردن و رفتار کردن را پیدا کنند و این کار احتمالاً ادامه اعتیاد را کاهش خواهد داد (جانک و هاگدورن، ۲۰۰۶). مشاوران خانواده در حوزه اعتیاد به اعضای خانواده و نظام خانواده کمک میکنند که درک بهتری از آنچه که اعضاء با خودشان میگویند به دست آورند، افکار (اگر من مواد مصرف کنم، دیگران فکر میکنند من آدم خوبی هستم و مرا دوست خواهند داشت) احساس (اضطراب، افسردگی و عصبانیت) رفتار (بحث، جنگ و دعوا ، گوشه گیری). مشاوران خانواده در حوزه اعتیاد درک اعضای خانواده از اینکه رفتارهای معتادگونه چگونه با پیامدهای منفی مرتبط هستند را افزایش میدهد (جانک و هاگدورن، ۲۰۰۶).
خانواده و اعتیاد
خانواده اولین محیط اجتماعی و آزمایشگاه طبیعی است که در آن شخصیت و الگوهای رفتاری فرد در رابطه با سایر اعضای خانواده شکل میگیرد و این منحصر به رفتار سازشی و بهنجار نیست. رفتار نابهنجار فرد نیز در خانواده شکل میگیرد که نشان دهنده اختلال در کارکردهای مختلف در نظام خانواده است (آقابخشی، ۱۳۸۸). روابط خانوادگی با ثبات و راهنمایی والدین، تأثیرات سرمشق گیری بسیار مهمی برای کودکان هستند (رامیرز و همکاران، ۲۰۰۴؛ به نقل از باچر، ۲۰۰۷ ) و این ثبات معمولاً در خانواده های سوء مصرف کنندگان مواد وجود ندارد. کودکانی که والدینی دارند که شدیداًً الکل یا دارو را سوء مصرف میکنند، در برابر مبتلا شدن به مشکلات سوء مصرف مواد و مشکلات مربوط، آسیب پذیر هستند (اربلیچ، ایرلی واین[۱۶۶]، ۲۰۰۱؛ به نقل از باچر[۱۶۷]، ۲۰۰۷؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
کودکانی که در اوایل کودکی در معرض الگوهای نقش منفی و کژکاری خانوادگی قرار می گیرند، بزرگسالان پیرامون آنها رهنمود های محدودی را ارائه میدهند، اغلب در گام های دشواری که باید در زندگی بردارند دچار لغزش میشوند (فیشر[۱۶۸] و همکاران، ۲۰۰۵ به نقل از باچر[۱۶۹]، ۲۰۰۷). محققان دیگر اعتقاد دارند اعضای خانواده در صورت مصرف مواد مخدر میتوانند به عنوان الگوهای مشاهده ای، در گرایش اعضای دیگر خانواده به مصرف مواد مخدر نقش مؤثری ایفا کنند. برای مثال، ویزلی[۱۷۰] و همکارانش (۱۹۹۷) در تحقیقات خود دریافتند که از ۲۴ نمونه مورد مصاحبه، تعداد ۱۴ نفر دارای خانواده های با سابقه سوء مصرف مواد مخدر بوده اند. محققان مختلفی نیز عواملی چون ارتباط والد- فرزندی، میزان حمایت والدین از فرزندان، کمّیت و کیفیت وابستگی عاطفی فرزند به والدین و غیره را در گرایش نوجوانان به سوء مصرف مواد مخدر مؤثر دانسته اند (اسپونر[۱۷۱]، ۱۹۹۹؛ پاترسون و همکاران، ۱۹۹۲).
مقایسه بین عملکرد خانواده و میزان سازگاری در دانش آموزان یکی از مهمترین عوامل مؤثر در سوء مصرف و همچنین پرهیز از مواد مخدر، خانواده و نحوه عملکرد آن میباشد (ین، چن و چن، ۲۰۰۷). پژوهش ها نشان دادهاند که مشکلات در عملکرد خانواده با رفتار ضد اجتماعی، پرخاشگری و اعتیاد در نوجوانان ارتباط دارد (طهرانی، ۱۳۸۲). عوامل خانوادگی به عنوان یکی از عوامل خطر ساز عمده سوء مصرف مواد توسط نوجوانان گزارش شده است. استفاده از مواد با شکست در ایفای نقش والدینی، تعارضهای ولی-فرزندی و تعارض های درون خانوادگی، نگرش پذیرنده نسبت به مواد و استفاده از الکل و سیگار در خانه توسط والدین مرتبط میباشد. همچنین عدم نظارت کافی والدین معمولاً پیشبینی کننده قدرتمند سوء مصرف مواد توسط نوجوانان است (ین، چن و چن، ۲۰۰۷).
اگر فضای عاطفی موجود بین اعضای خانواده سرد و بی تفاوت باشد به ایجاد رفتار های مخاطره آمیز و یا مصرف مواد مخدر می انجامد. در مقایسه ای که روابط خانوادگی معتادان و غیر معتادان انجام شد مشخص شد که رابطه بین پدر و فرزند در ۸۸% و در ۹۷% رابطه صمیمی بین پدر و مادر در خانوادههای معتادان وجود ندارد (بشارت و همکاران، ۱۳۸۰). اعتیاد پدر، سلامت روانی خانواده را به شدت تهدید میکند. افسردگی، اضطراب و درگیری های شدید عاطفی از جمله آسیب هایی است که در صورت اعتیاد مرد، مادر خانواده را تهدید میکند (محبی، ۱۳۹۰).
تاریخچه خانواده درمانی
قبل از ۱۹۵۰ درمان روانشناختی تقریباً به درمان های روان تحلیلی فردی محدود بود (بلز[۱۷۲]، ۲۰۰۲). یکی از اصول روان تحلیلی فردی این بود که رفتار یا مشکلات روانشناختی، ریشه در تعارضات درون روانی فرد دارد (بلز[۱۷۳]، ۲۰۰۲؛ کوترل و بوستون[۱۷۴]، ۲۰۰۲). برخی از عقایدی که به هموار شدن خانواده درمانی کمک کرد، به کارهای جان بالبی که معتقد بود دلبستگی بین مادر و کودک میتواند زمینه کار با اعضای خانواده را فراهم کند (بل، ۱۹۶۷). ناتان آکرمن[۱۷۵] (۱۹۵۶) که روان تحلیلگر کودک بود و کودک را به اتفاق خانواده در مطبش در نیویورک در دهه ۱۹۳۰ می دید. موری بوئن[۱۷۶] در پروژه تحقیقاتی با خانواده های اسکیزوفرنی در دهه ۱۹۵۰ کار می کرد. از گریگوری بیستون، غالباً به عنوان پدر خانواده درمانی مدرن یاد شده است (بلز، ۲۰۰۲؛ کوترل و بوستون، ۲۰۰۲).
بیستون یک انسان شناس بریتانیایی بود که یک کمک مالی برای پژوهش در الگوهای ارتباطی خانواده هایی که عضو بیمار اسکیزوفرنی داشتند و در بیمارستان کالیفرنیا تحت درمان قرار داشتند، دریافت کرد. بیستون یک روان تحلیلگر، متخصص ارتباطات و انسان شناس یک تیم را به خدمت گرفت. آنها به کمک هم نظریه ای در زمینه اسکیزوفرنی مطرح کردند و معتقد بودند، علت بیماری اسکیزوفرنی در عضو خانواده به ارتباطات اعضای خانواده بر میگردد (بیستون، جکسون، هیلی و ویکلند[۱۷۷]، ۱۹۶۳). این کار به عنوان طرح اولیه برای توصیف آسیب شناسی خانواده و روش های درمانی به کار رفت. تیم مؤسسه پژوهش روانی (MRI[178]) در پالو آلتو[۱۷۹]، یک مدل خانواده درمانی مختصر را که در تقابل با درمان های طولانی مدت که بر اساس روان تحلیلی بود، پیشنهاد دادند. در دهه ۱۹۶۰ روان تحلیلگر دیگر، سالوادور مینوچین عبور از مرزهای درمان سنتی فردی را آغاز کرد (مینوچین و همکاران، ۱۹۶۷). نگاه مینوچین این بود که خانواده های سالم، مرزهای میان فردی صریح و آشکاری دارند و مداخلاتش به این منظور بود که به خانواده ها کمک کند تا چنین مرزهای صریحی در خانواده های بد کارکرد ایجاد کند. کار مینوچین فوراً با استقبال جامعه روانپزشکی روبرو نشد. در حقیقت مینوچین به خاطر وفاداری اش به روش های روان تحلیلی سنتی نزدیک بود که اعتبارش را در دهه ۱۹۷۰ از دست بدهد (مینوچین، ۱۹۸۲). از آن زمان تاکنون خانواده درمانی با یکسری از مدل های درمانی در حال رقابت به رشد خود ادامه داده است.
رویکرد های درمانی خانواده محور
آخرین نظرات