تحقیقات انجام شده در رابطه با خیانت حاکی از آن است که دلایل متعددی را می توان برای اقدام افراد به چنین کاری برشمرد، از جمله نارضایتی در ارتباط فعلی، تمایل و اشتیاق برای تنوع یا هیجان جنسی، انتقام، خشم یا حسادت، احساس عدم امنیت یا نا مطمئن بودن ‌در مورد رابطه، همنشینی و صمیمیت، بلوغ نایافتگی و کمبود تعهد، علاقه مفرط برای برقراری رابطه عاشقانه با فرد خارج از رابطه زناشویی، نارضایتی جنسی، افزایش عزت نفس، ناتوانی در کنترل وسوسه ها، در دسترس نبودن همسر و مصرف دارو یا الکل(بانک،۱۹۸۰; دریگوتاس و همکاران، ۱۹۹۹; فلدمن و کافمن، ۱۹۹۹; فلدمن و همکاران، ۲۰۰۰; گلاس و رایت،۱۹۸۸; روسکو و همکاران،۱۹۸۸)علاوه بر دلایل مذکور، ادبیات موجود در رابطه با انگیزه های ارتکاب به خیانت متغیرهای دیگری را نیز منجمله سن، تحصیلات، وجود فرصت ها، طول مدت رابطه، تاریخچه طلاق، مذهبی بودن، رضایت از رابطه و ویژگی‌ها و عوامل شخصیتی و شناختی را نیز در این زمینه مؤثر دانسته اند (اتکینز و همکاران،۲۰۰۱; گریلی،۱۹۹۴)

عوامل شخصیتی و شناختی نقش عمده ای را در بسیاری از زمینه‌های زندگی ایفا می‌کند (لارسن و باس،۲۰۰۰) . درمانگران و نیز عموم مردم، عوامل شخصیتی را یکی از عوامل سببی اهتمام افراد به خیانت می دانند (باس و شکلفرد، ۱۹۹۷).

از سوی دیگر رویکردهای روانی- فیزیولوژیک به شخصیت پیشرفت به سزایی در سال‌های اخیر داشته اند. در این زمینه نظریه حساسیت به پاداش جفری گری [۱]یکی از تاثیر گذارترین مدل های زیست شناختی شخصیت محسوب می شود( کوپر[۲] و همکاران،۲۰۰۷). گری( ۱۹۸۲) در نظریه خود سه نظام مغزی- رفتاری را معرفی می‌کند. این نظام ها عبارتند از: نظام بازداری رفتاری[۳] (BIS)، و نظام فعال ساز رفتاری[۴] (BAS) و نظام ستیز- گریز[۵] (FFS). نظام های بازداری رفتاری و فعال ساز رفتاری مبتنی بر حساسیت افراد به پاداش و تنبیه هستند (فالا[۶]،ریکونن[۷]، پسونن[۸]،هینونن[۹]،هوی[۱۰]، اریکسون [۱۱]و همکاران،۲۰۰۹). نظام بازداری رفتاری (BIS) به محرک های جدید، محرک های ترس ذاتی و محرک های آزارنده شرطی با برون شدهای توقف رفتار، اجتناب منفعل، افزایش بر انگیختگی و افزایش توجه پاسخ می‌دهد. نظام فعال ساز رفتاری (BAS) به محرک های غیر شرطی و شرطی خوشایند با برون شدهای اجتناب فعال و مجاورت فضایی- زمانی ‌به این محرک ها پاسخ می‌دهد. نظام ستیز/ گریز به محرک های آزارنده غیر شرطی با برون شدهای گریز و پرخاشگری دفاعی پاسخ می‌دهد(فروزش یکتا،آزاد فلاح،نجفی،۱۳۸۱). در تجدید نظر نهایی این نظریه، گری و مک ناتان نظام ستیز/ گریز(FFS) را به نظام ستیز/گریز/ انجماد[۱۲] (FFFS) تغییر نام دادند. آن ها معتقدند که این نظام مسئول واکنش‌های واسطه گری به تمام محرک های آزارنده، شرطی و غیر شرطی، همچنین مسئول رفتارهای فرار و اجتناب است، که هیجان ترس را به دنبال دارد(کر[۱۳]،پرکینز[۱۴]،۲۰۰۶). پایه های نورو آناتومی سیستم(BIS)که فعالیت زیاد آن با تجربه اضطراب مرتبط می‌باشد( کر،۲۰۰۴) در قشر اربیتو فرونتال[۱۵]، دستگاه سپتو هیپو کمپی[۱۶] (SHS) و مدار پاپز قرار دارد ( هویگ،هاگمان[۱۷]،سیفرت[۱۸]، نیومن [۱۹]و بارتوسک[۲۰]، ۲۰۰۶). پایه های نورو آناتومی سیستم (BAS)از لحاظ ساختاری با مسیرهای مغزی دو پامینرژیک و مدارهای کورتیکو استریاتو-پالیدو-تالامیک[۲۱] (CSPT) مرتبط می‌باشد (فاولس[۲۲]،۱۹۸۰) در قشر پره فرونتال،آمیگدال و هسته‌های قاعده ای قرار دارد(هویگ[۲۳] و همکاران،۲۰۰۶). سومین سیستم یعنی(FFS) از نظر ساختاری با آمیگدال و هیپو تالاموس مرتبط می‌باشد. فعالیت زیاد این سیستم با پسیکوز گرایی ارتباط دارد (کر،پیکرینگ[۲۴] و گری، ۱۹۹۵؛ کر،۲۰۰۴). در این تحقیق فقط به سیستم های بازداری و فعال ساز رفتاری پرداخته خواهد شد.

گری پیشنهاد می‌کند که تفاوت در فعالیت BIS و BASموجب ایجاد ابعاد شخصیت به نام اضطراب، ‌روان‌رنجور خویی و عاطفه منفی (مرتبط با کارکردBIS) و تکانشگری، برونگرایی و عاطفه مثبت ( مرتبط با فعالیت BAS) می شود که مستقل از همدیگر هستند. به طوری که پژوهش های مختلف نیز این موضوع را تأیید می‌کنند (کاسراس[۲۵]،آویلا[۲۶]، توروبیا[۲۷]،۲۰۰۳؛جرم[۲۸]، کریستنسن[۲۹]،هندرسون[۳۰]،جاکوب[۳۱]، رودگرز[۳۲]، ۱۹۹۹). نظام فعال ساز رفتاری از جهتی با امید و تسکین در ارتباط است.همچنین این نظام فرد را به مقابله و تلاش در جهت رفع موانع و جستجوی اهداف مطلوب سوق می‌دهد. اما غلبه و حساسیت زیاد BIS فرد را بیشتر به درماندگی و افسردگی سوق می‌دهد(پور محمد رضای تجریشی،میرزمانی بافقی،۱۳۸۶).

شناخت عبارت است از جریان‌های فکری ، یادگیری، نحوه سازماندهی، ذخیره سازی و به کار گیری اطلاعات (سیف،۱۳۷۶).

فلاول[۳۳] نخستین کسی بود که در سال ۱۹۷۹ اصطلاح فراشناخت را مطرح کرد. به نظر فلاول (۱۹۸۷،۱۹۷۹) فراشناخت هم شامل فرآیندهای شناختی و هم شامل تجارب یا تنظیم شناختی است.دانش فراشناختی به اکتساب دانش پیرامون فرآیندهای شناختی و دانش درباره استفاده از فرآیندهای کنترل شناختی اشاره دارد(وست وود[۳۴]،۱۹۹۳;به نقل از لوینگ استون ، ۱۹۹۷).

فراشناخت به آگاهی ‌در مورد باورها و ارزیابی ‌در مورد شناخت، همچنین تنظیم و آگاهی از شناخت مداوم اشاره دارد. فراشناخت را می توان به سه حیطه دانش، تجربه و راهبرد تقسیم کرد.

تجربه های فراشناختی[۳۵] شامل ارزیابی و احساسهای موقعیتی هستند که افراد درباره وضعیت روانی خود دارند. راهبردهای فراشناختی[۳۶]، پاسخ هایی هستند که برای کنترل و تغییر تفکر به کار گرفته می‌شوند و در خدمت خود تنظیمی هیجانی و شناختی می‌باشند. دانش فراشناختی[۳۷] به باورها و نظریه هایی که افراد درباره تفکر دارند اطلاق می شود.

باورهای فراشناختی به دو نوع مثبت و منفی تقسیم می‌شوند. باورهای فراشناختی مثبت به فواید و ‌سودمندی‌های درگیر شدن در فعالیت شناختی تشکیل دهنده سندرم شناختی توجهی مربوط می شود. باورهای فراشناختی منفی باورهایی است که به کنترل ناپذیری، معنی، اهمیت و خطرناک بودن افکار و تجربه های شناختی مربوط می‌شوند (ولز،۲۰۰۹، ترجمه محمد خانی،۱۳۸۸).

راهبردهای مقابله ای مجموعه ای از تلاش های شناختی و رفتاری فرد است که در جهت تعبیر و تفسیر و اصلاح یک وضعیت تنش زا به کار می رود و منجر به کاهش رنج ناشی از آن می شود . دو راهبرد اصلی مقابله عبارتند از :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...