کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



توجه ‌به این واقعیت که در همه معاهدات حقوق بشری و تقریبا تمام اعلامیه های مربوط به حقوق بین‌المللی بشر که از سال ۱۹۴۸ تا کنون به تصویب سازمان ملل رسیده ،‌به اعلامیه جهانی استناد شده است ، دلیلی کافی بر پذیرش حق بر سلامتی به عنوان قاعده ای از حقوق بین‌المللی عرفی است و بر همه کشورها الزامی می‌باشد .

گفتار سوم : مفهوم حق بر سلامتی

برای پی بردن به گستره مفهومی ، ‌قلمرو و محتوی حق بر سلامتی ،‌لازم است نگاهی از نزدیک به اسناد بین‌المللی اصلی مربوط ‌به این حق بیافکنیم . شناسایی جهانی حق بر سلامتی به معنای روشن بودن مفهوم و محتوی این حق به طور کامل نیست . در واقع تبیین حق بر سلامتی کاری بسیار دشوار و پیچیده است . این دشواری از عوامل گوناگون تغذیه می شود . دراینجا به دو عامل مهم به طور جداگانه می پردازیم .

بند اول : نارسایی تعبیر حق بر سلامتی

تعبیر رایج حق بر سلامتی علاوه بر اینکه در اسناد حقوقی بین‌المللی یافت نمیشود ، ‌از نارسایی درونی رنج می‌برد . سلامتی در معنای لغوی محدود به کارکرد عادی و بهینه یک ارگانیزم در حالتی فارغ از مریضی یا ناهنجاری اطلاق می شود . اما در معنایی گسترده تر ، ‌سلامتی عبارت است از وضعیت رفاه کامل جسمی ،‌روانی ،‌و اجتماعی و نه صرفا فقدان بیماری یا ناتوانی . این معنای گسترده جنبه آرمانی دارد و شاید هرگز قابل تحقق نباشد . از این گذشته ،‌سلامتی مسئله ای است که جنبه نسبی و اضافی دارد . یعنی نسبت به اشخاص و محیط زندگی و نوع فعالیت و کار آنان ممکن است کاملا تفاوت کند . سلامتی برای مثلا کتابدار ،‌هنرمند ،‌یا فروشنده مغازه ،‌ممکن است با سلامتی برای چوب بر ،‌کشاورز یا آهنگر ،‌کاملا فرق داشته باشد . هر کدام از این اشخاص هم ممکن است در محیط زندگی و کار خود سالم باشند . ولی وقتی به شغل یا محیط دیگر وارد می‌شوند ممکن است از لحاظ سلامتی آسیب ببینند . مثلا کتابدار پس از پارو کردن برفی سنگین ممکن است دچار حمله قلبی شود . یا فرد ساکن در منطقه هم سطح دریا وقتی به منزلی در کوهستان نقل مکان می‌کند ممکن است به دلیل کم بودن اکسیژن و تا زمانی که مقدار سلولهای قرمز خون او با این ارتفاع متناسب شود از تنگی نفس یا آنمی (‌کم خونی )‌رنج ببرد . از طرف دیگر سلامتی را نمیتوان به فقدان بیماری تعریف کرد . نمیتوان گفت شخصی که به بیماری مبتلا می شود سلامتی خود را از دست داده است .

بیماری هم ممکن است جنبه موقت یا ناپایدار داشته باشد . و یا خود امری طبیعی در برخی شرایط و نسبت به برخی افراد باشد . مثلا نمیتوان گفت فردی که به حمله ناگهانی دریا زدگی دچار می شود سلامتی خود را از دست داده است . [۷۵] البته میتوان گفت سلامتی یعنی فقدان بیماری مستمر . روشن است که سلامتی وضعیت و حالتی است که نمیتوان آن را تضمین کرد . به عبارت دیگر ،‌سلامتی چیزی نیست که بتوان آن را به کسی داد . وانگهی از دست دادن سلامتی گاه با اعمال ارادی خود فرد صورت می‌گیرد . مثل استعمال دخانیات ، مصرف الکل ،‌و غیره . و گاه خارج از اراده انسانی است و گاهی دیگر نتیجه اعمال دیگران . از این رو وقتی سخن از حق بر سلامتی می رود نباید آن را به حق بر سالم بودن ،‌مریض بودن ،‌ناتوان شدن ،‌و امثال آن تعریف کرد .

با توجه ‌به این مطلب در انتخاب تعبیر درست برای چنین حقی و به کار بردن مناسب ترین واژه برای آن ،‌اختلاف نظر وجود دارد . با این که عبارت ” حق بر سلامتی ” کاربرد وسیع تری دارد ،‌تعابیری چون ” حق بر مراقبت سلامتی ” ،‌” حق بر مراقبت پزشکی ” ، . ” حق بر حمایت از سلامتی” هم مورد استفاده قرار می‌گیرد .

به نظر ما با آنکه تعبیر حق بر سلامتی دارای نارسایی است ، علاوه بر اینکه فهم متعارف از آن ، حق بر مریض نشدن ، ناتوان و پیر نشدن ، و امثال آن نیست ، مفهومی بسیار گسترده تر از حق بر مراقبت پزشکی و مراقبت سلامتی و حتی حمایت از سلامتی دارد و به همین دلیل کاربردی عمومی تر به خصوص در سطح بین‌المللی یافته است . به بیان دیگر ، تعبیر حق برسلامتی ، عبارت کوتاه شده ای است که محتوی وسیعتر از اصطلاحات یاد شده دارد و از این جهت بر آنان ترجیح دارد .

بند دوم : تنوع ابعاد و حوزه های مربوط به سلامتی

عامل دیگری که به دشواری تعریف حق بر سلامتی می افزاید ، وجود ابعاد گوناگون برای سلامتی و حوزه های متنوعی است که به سلامتی ارتباط میابند . در اسنادی که مورد اشاره قرار گرفته ،عموما از سلامتی جسمی و روانی و بعضا در کنار این دو از سلامتی معنوی و اجتماعی سخن رفته است . اگر هم توافقی نسبی ‌در مورد سلامتی جسمی وجود داشته باشد ، یافتن توافق بر سر سایر ابعاد سلامتی بسیار دشوار است . کافی است که به سلامتی روحی یا روانی اشاره کنیم . منظور از این بعد از سلامتی دقیقا چیست ؟ فردی که از نظر روانی سالم تلقی می شود چه خصوصیاتی دارد ؟ البته این مقدار شاید محل اختلاف نباشد که شخص ممکن است از نظر جسمی فردی قوی مقاوم در برابر ابتلاء به بیماری و توانا در کنار آمدن با مشکلات جسمی و دیگرابعاد محیط فیزیکی خود باشد و در عین حال از نظر وضعیت روحی ناسالم به حساب آید ولی معیار واحد و روشنی برای سلامتی روانی وجود ندارد . مثلا برخی گفته اند فرد در صورتی از نظر روانی سالم است که کارکرد و رفتار منطقی خوبی داشته باشد . برخی دیگر معتقدند فرد سالم به لحاظ روانی کسی است که رفتار او همانند اکثر همگنان خود باشد . برخی هم چنین فردی را با وضعیتی ایده آل مقایسه می‌کنند که میتوان به آن نزدیک شد ولی دستیابی به آن ممکن نیست .

حوزه های بسیار متنوعی در تحقق و تداوم این وضعیت و توانایی از یک سو و متاثر ساختن و تهدید آن از سوی دیگر دخیل می‌باشند . اولا این وضعیت انسانی وابسته به پیش شرط هایی برای حفظ و تداوم است . محیط زیست سالم ، آب سالم آشامیدنی ، تغذیه سالم ، شرایط سالم کاری و حرفه ای ، نظافت و بهداشت ، با حقهای بشری دیگری ارتباط پیدا می‌کند : حق حیات ، حق بر غذا ، مسکن و پوشاک ، حق آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات ، حق بر شغل و حق بر آموزش و پرورش . ثانیاً سلامتی وضعیتی بسیار شکننده و لرزان است که همواره در معرض تهدید و آسیب می‌باشد . این مسئله خود مستلزم جلوگیری یا کاستن از عوامل تهدید کننده مثل آلودگی زیست محیطی است . از سوی دیگر نیاز به باز گرداندن سلامتی پس از ابتلا به عوامل تهدید کننده ، وجود امکانات و مراقبت های پزشکی را ضروری می‌سازد . بنا بر این تعریف حق بر سلامتی به گونه ای که از حق های همجوار و مرتبط متمایز گردد و حوزه هایی را که مستقیما به سلامتی مربوط می شود در بر گیرد ، مشکل تر خواهد بود .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1401-09-26] [ 10:01:00 ق.ظ ]




نتایج تحقیق حاکی ازآن بوده اند که ‌گروه‌های متنوع فرهنگی سطح کمتری ازتاثیرپذیری ‌بر اساس اعتماد نسبت به ‌گروه‌های تک فرهنگی داشته اند.نتایج همچنین نشان داده اندکه هوش فرهنگی اعضای محلی گروه ها،تاثیرات منفی تنوعات فرهنگی براعتماد راکاهش داده است.همچنین این که رابطه معناداری میان هوش فرهنگی فراشناختی وتنوع گروهی درمورد پیش‌بینی اعتماد وجودداشته است.

ایمای(۲۰۰۷)به بررسی تاثیر هوش فرهنگی ‌بر اثربخشی مذاکره بین فرهنگی درمیان مذاکره کنندگان آمریکایی ‌و آسیای غربی پرداخته است که درآن هوش فرهنگی به عنوان عامل کلیدی اثربخشی مذاکره بین فرهنگی معرفی شده است.هم چنین تحلیل های اکتشافی این تحقیق نشان می‌دهد که بعد انگیزشی هوش فرهنگی قدرت پیشگویی کنندگی قوی تری نسبت به سایرابعادداشته است. پرادو(۲۰۰۶) به بررسی رابطه هوش فرهنگی وعدم اطمینان محیطی دریافتی مدیران ۲۷کشورازطریق شبکه وسیع جهانی اینترنت پرداخته است.یافته های حاصل از این تحقیق نشان داد که هوش فرهنگی اهمیت ‌و کاربرد بسیارزیادی ‌در شناخت وارزیابی عدم اطمینان تجاری بین‌المللی دارد.

ون دریل (۲۰۰۸) درپژوهش خودبه بررسی،توسعه وبخش کمی هوش فرهنگی به عنوان یک ساختارحیاتی ،

سطح سازمانی می پردازد.آن ها معتقدند که هوش فرهنگی سازمانی رابطه مثبتی با اثربخشی سازمانی وعملکرد سازمانی دارد.

نتایج تحقیق با تناگر(۲۰۰۵)که درکشورهندباهدف بررسی واندازه گیری رابطه توانمندسازی روانشناختی وتعهدسازمانی درمیان مدیران سازمان های دولتی این کشورصورت گرفته بودحاکی ازآن است که توانمندسازی کارکنان ارتباط مثبت ومعناداری باتعهدسازی دارد.

جمع بندی

در این فصل ابتدا به بیان مبانی نظری شامل تعریفاتی از تعهد ، تعهدسازمانی ، شاخص های تعهدسازمانی واجزای آن ، وسپس به تعریف هوش ، نظریات راجب هوش ازجمله نظریه پیاژه و به تعریف هوش فرهنگی ‌و پیدایش آن ‌بر اساس تحقیقات صورت گرفته وعامل های آن پرداخته شده است.سپس به بیان پیشینه ی تحقیق شامل تحقیقات داخلی وخاجی پرداخته شده است.‌بر اساس پیشینه ی تحقیق مشخص شدکه درایران هم تحقیقاتی راجب هوش فرهنگی باسایرمتغیرها صورت گرفته است درباره تعهدسازمانی تقریباً تحقیقات بیشتری صورت گرفته است ولی بین رابطه هوش فرهنگی وتعهدسازمانی تحقیقی صورت نگرفته بود.البته درخارج کشورتحقیقات هوش فرهنگی زیاداست ‌و درباره تعهدسازمانی هم تحقیقات زیاداست.درباره رابطه این دومتغیردرخارج هم تحقیقی یافت نشد.

فصل سوم:

روش شناسی تحقیق

در این فصل به بیان روش تحقیق ، جامعه ی آماری ، حجم نمونه وروش نمونه گیری ، ابزارجمع آوری داده ها واعتبار وپایایی آن ها ، روش اجرایی تحقیق ، روش تجزیه وتحلیل داده ها و ملاحضات اخلاقی تحقیق پرداخته شده است.

روش تحقیق

این تحقیق ازنوع توصیفی _ همبستگی است.تحقیق توصیفی شامل مجموعه روش هایی است که هدف آن ها توصیف کردن شرایط یا پدیده‌های موردبررسی است.اجرای تحقیق توصیفی می‌تواند صرفا برای شناخت بیشتر شرایط یا یاری دادن به فرایند تصمیم گیری باشد.بیشترتحقیقات علوم رفتاری را می توان درزمره تحقیق

توصیفی به شمارآورد ( سرمد و همکاران ،۱۳۸۹).

یکی ازانواع روش های تحقیق توصیفی ( غیرآزمایشی ) تحقیق همبستگی است.در این نوع تحقیق رابطه میان متغیرها ‌بر اساس هدف تحقیق تحلیل می‌گردد.تحقیقات همبستگی را می توان برحسب هدف به سه دسته تقسیم کرد : الف) مطالعه همبستگی دومتغیری ، ب) تحلیل اگریسون ، ج) تحلیل ماتریس یا کوواریانس( همان،ص -۹۱_۹۰).

جامعه آماری

جامعه آماری مطالعه حاضرشامل کلیه معلمان مردوزن دوره ابتدایی شهرستان میناب می‌باشند.

حجم نمونه وروش نمونه گیری

گروه نمونه در این پژوهش به شیوه خوشه ای چندمرحله ای نمره با تصادفی ساده درطی مراحل انتخاب شدند. ‌به این صورت که درمرحله اول کل شهرستان را به چهاربخش تقسیم کرده ‌و در مرحله دوم ازهربخشی ۸ دبستان (۴دبستان دخترانه و۴دبستان پسرانه) بطورتصادفی انتخاب شدند که جمعا ۳۲ مدرسه شدند وبه تمام معلمان زن ومرد این مدارس پرسشنامه های هوش فرهنگی وتعهد سازمانی داده شدپرکردند.

جدول۳_۱: حجم نمونه موردمطالعه با توجه به جنسیت

جنسیت

تعداد

درصد

مرد

۱۸۰

۹۳ /۶۲

مرد

۱۸۰

۹۳ /۶۲

زن

۱۰۶

۰۶/۳۷

ابزار جمع‌ آوری داده ها

ابزار مورد استفاده در این پژوهش،پرسشنامه هوش فرهنگی آنگ و همکاران ( ۲۰۰۴ ) وپرسشنامه تعهد سازمانی مودی ، استیرز وپورتر( ۱۹۷۹ ) است.

الف) پرسشنامه فرهنگی

این پرسنامه توسط آنگ و همکاران (۲۰۰۴) طراحی شده است که دارای ۲۰ عبارت وچهارعامل می‌باشد.چهار عامل آن شامل : فراشناخت ، شناخت ، انگیزشی ورفتار هستند که درقالب چهارعبارت فراشناخت ، شش عبارت شناخت ، پنج عبارت انگیزشی وپنج عبارت فرهنگ هوشی را اندازه گیری می‌کند. ‌و برمبنای مقیاس هفت گزینه ای ترستون طراحی شده است.

ب) پرسشنامه تعهد سازمانی

این پرسشنامه توسط مودی ، استیرز وپورتردرسال ۱۹۷۹ است. این مقیاس نخستین باردرایران توسط پارکای و شکرکن(۱۳۷۰ ؛ نقل از صداقتی فرد وفلج اسدی ،۱۳۹۰ ) ترجمه شد.

اعتبار وپایایی ابزار

پرسشنامه هوش فرهنگی آنگ و همکاران (۲۰۰۴) توسط وین داین و همکاران باانجام پژوهش هایی در سنگاپوروآمریکا ازنظر اعتبار موردبررسی قرارگرفته شد.آلفای کرونباخ آن برای عامل فراشناختی(۷۷%) ، برای شناختی (۷۸%) ، برای انگیزشی (۷۸%) ، وبرای رفتاری (۷۸%) به دست آمد.نمره کل هوش فرهنگی پایین ، (۱۰۰-۶۱) هوش فرهنگی متوسط و(۱۴۰_۱۰۱) هوش فرهنگی بالا نمره گذاری می شود.

درپژوهش حسینی نسب وقادری آلفای کرونباخ آن ۸۷% به دست آمد.روایی پرسشنامه تعهدسازمانی ازطریق آلفای کرونباخ برای ابعاد تعهد سازمانی کلی ، عاطفی ، هنجاری ومستمر به ترتیب ۷۷% ،۷۷% ،۶۱% و۷۹% به دست آمد.دارای شاخص های سازمانی :

۱) اعتقاد راسخ به اهداف وارزش های سازمان عبارت های۱۳و۱۲و۱۰و۸و۶و۲؛

۲) تمایل به تلاش بیشتربرای سازمان (۳عبارت)شامل عبارت های ۱۵و۱۴و۱؛

۳) تمایل شدید به باقی ماندن درسازمان(۵ عبارت) شامل عبارت های ۱۱و۹و۷و۳و۴ می‌باشد.

سوالات ۱و۲و۳و۴و۵و۶و۸و۱۰و۱۳و۱۴ مطابق مقیاس لیکرت ( کاملا مخالفم=۱و… کاملا موافقم=۵ ) ‌و سوالات ۷و۹و۱۱و۱۲و۱۵ به طور معکوس نمره گذاری می‌شوند( کاملا مخالفم=۵ و…. کاملا موافقم=۱ ) حداقل امتیاز ممکن ۱۵ وحداکثر امتیازکسب شده برای هرفرد۷۵ است.

روش اجرای تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




۱-الف)انتقال مطالب و مفاهیم: در این قسمت اساتید هدف از تدریس را انتقال اطلاعات دانسته ­اند (پاسخگوهای شماره«۲»، «۵» و «۹»)، آنان بر این مورد تأکید داشتند که هدف انتقال آموخته­های یک فرد به دیگران هست، که در زیر اظهارات دو تن از آنان به عنوان نمونه آورده می­ شود.

در این مورد یکی از اساتید(پاسخگوی شماره«۲»)چنین می­گوید: «هدف از تدریس انتقال آموخته­های شخصی به دانش ­آموزان هست».

استاد دیگری(پاسخگوی شماره«۵») چنین می­گوید: «هدف از تدریس ‌به این شکل هست که آموخته­های یک فرد رو در قالب مطالبی به دیگران انتقال دادن».

با توجه به مصاحبه ­هایی که مطرح گردید دیدگاهی که به بیشتر بر انتقال اطلاعات تأکید دارد با مکتب رفتارگرایی در تدریس سنخیت دارد. این مکتب ریشه در جهان بینی تجربه­گرایی داشته و اعتقاد بر این است که تجربه تنها منبع دانش­اندوزی است و اندیشه­ های انسان مستقیما از تجارب حسی مایه ‌می‌گیرد، در این دیدگاه به علائم قابل مشاهده تغییر در انسان نظیر گفتار و کردار تأکید می­ شود و به جریان درونی که چنین اعمالی را شکل می­دهد توجه نمی­ شود، پس یادگیرنده حالت غیرفعال داشته و تابع محیط خواهد بود.

همچنین ‌بر اساس فرم مدارک تکمیل شده توسط اساتید:

طرفداران دیدگاه اول یعنی اساتیدی که هدف تدریس را انتقال مطالب و مفاهیم می­دانند، دارای سوابق تحصیلی و اشتغال به تدریس و سوابق اجرایی و مدیریتی به شرح زیر می­باشند.

پاسخگوی شماره«۲»: دارای مدرک تحصیلی کارشناسی در رشته »زبان و ادبیات فارسی» از دانشگاه تبریز، مدرک کارشناسی ارشد در رشته «زبان و ادبیات فارسی» از دانشگاه تهران و مدرک تحصیلی دکتری در رشته «زبان و ادبیات فارسی» از دانشگاه علامه طباطبایی تهران ‌می‌باشد، همچنین دارای ۲۱ سال سابقه تدریس و ۲سال سابقه مدیریتی ‌می‌باشد.

پاسخگوی شماره«۵» : دارای مدرک تحصیلی کارشناسی در رشته «علوم اجتماعی» از دانشگاه تبریز، مدرک کارشناسی ارشد در رشته «پژوهشگری» از دانشگاه اصفهان بوده و یکسال سابقه تدریس داشته­است.

پاسخگوی شماره«۹» : دارای مدرک کارشناسی در رشته «تاریخ» از دانشگاه تبریز و مدرک کارشناسی ارشد در رشته «تاریخ جهان» از دانشگاه تبریز بوده و دارای یکسال سابقه تدریس و چند سال سابقه مدیریتی و اجرایی ‌می‌باشد.

نکات جالبی که محقق پس از تجزیه و تحلیل داده ­ها بدان دست یافت به قرار زیر است:

پاسخگوهای شماره «۹» و «۵» که دیدگاه اول یعنی انتقال مطالب و مفاهیم به عنوان هدف تدریس را بیان داشته اند دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد بوده و هر کدام یک سال سابقه تدریس داشته اند که احتمالا علت بیان این دیدگاه از جانب آن ها مدرک تحصیلی پایین و سابقه کم تدریس بوده­­است.

و اما پاسخگوی شماره «۲» که دارای مدرک دکتری و چندین سال سابقه تدریس ‌می‌باشد، احتمالا ماهیت رشته تحصیلی وی (ادبیات فارسی) در عقیده وی درباره هدف تدریس تاثیرگذار بوده است.

۱-ب)تعلیم همراه با تربیت: عده­ای از اساتید پا را فراتر گذاشته و هدف تدریس را تعلیم همراه تربیت یا به عبارت دیگر آموزش همراه با پرورش دانسته ­اند یعنی استاد هم مطالبی را با تدریس انتقال می­دهد و هم شخصیت استاد برای فراگیر الگو ‌می‌باشد و وی با اعمال و رفتار خود نیز به فراگیران می­آموزد. در این رابطه عده­ای از اساتید(پاسخگوهای شماره«۱» و «۸») چنین بیان داشته اند:

پاسخگوی شماره«۱» : «‌بنابرین‏ در فرایند تدریس بینش، روش و منش باهم اثرگذارند. جان دیویی می­فرماید که زبان معلم برای تدریس است یا زبان معلم برای تعلیم است و وجودش برای تربیت».

پاسخگوی شماره«۸» : «هدف از تدریس تعلیم هست همراه با تربیت به معنای اعم نه فقط مسائل اخلاقی مثلا تلاش رو دانشجو یادبگیره، روحیه اعتماد به نفس رو یادبگیره».

طرفداران دیدگاه دوم یعنی اساتیدی که هدف تدریس را تعلیم همراه با تربیت اعلام داشته اند، دارای سوابق تحصیلی و سوابق اشتغال به تدریس به قرار زیر می­باشند:

پاسخگوی شماره «۱» : دارای مدرک کارشناسی در رشته «جامعه ­شناسی» از دانشگاه تبریز، مدرک کارشناسی ارشد در رشته «جامعه ­شناسی» از دانشگاه تهران و مدرک دکتری در رشته «جامعه ­شناسی» از دانشگاه علامه طباطبایی، همچنین دارای ۲۱ سال سابقه تدریس و دارای چندین سال سابقه تدریس در دانشگاه های مختلف و دارای چندین سال سابقه مدیریتی ازآن جمله مشاور پژوهشی وزیر علوم و ریاست تحقیقات روستایی وزارت جهاد ‌می‌باشد.

پاسخگوی شماره «۸» : دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته «الهیات» از حوزه علمیه قم و مدرک دکتری در رشته «علوم قرآنی و حدیث» از حوزه علمیه قم و دارای ۸ سال سابقه تدریس در دانشگاه تبریز و مراکز آموزشی وابسته به حوزه علمیه قم ‌می‌باشد.

جالب است که پاسخگوهای شماره «۱» و «۸» که تعلیم همراه با تربیت را به عنوان هدف تدریس بیان کرده ­اند هر دو دارای چندین سال سابقه تدریس در دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی بوده ­اند و احتمالا سابقه تدریس در عقیده آنان ‌در مورد هدف تدریس تاثیرگذار بوده است.

۱-ج)هدف تدریس وابسته به نوع دانشگاه، مقطع تحصیلی، نوع درس: برخی از اساتید (پاسخگوها ی شما ره«۴»، «۶»، «۷»، «۱۲») هدف از تدریس را وابسته به نوع دانشگاه، مقاطع تحصیلی و نوع درس متفاوت دانسته ­اند که در ذیل اظهارات چند تن آمده است.

پاسخگوی شماره«۴» : «هدف از تدریس که الان صحبتمون توی دانشگاههاست عرض کنم تو دانشگاه های مختلف با همدیگه فرق می­کنه نسبت به سیستم­های آموزشی که دارن، دانشگاه های سراسری و دانشگاه آزاد شاید چندان تفاوتی باهم نداشته باشن، تفاوت در کیفیت و نحوه­ برگزاری کلاسها و این ها شاید باشه وگرنه سرفصل، روش تدریس اساتید همه درحقیقت یک­جور هستند اما در دانشگاه پیام­نور یک مقدار تدریس نسبت به دانشگاه های دیگر یه­مقدار فرق می­کنه، ساعاتی که برای درسهای مختلف برای سر‌فصل‌های تعیین شده از طرف وزارت علوم تعیین میشه یه مقدار فرق می­کنه با دانشگاه های سنتی و آزاد، بَعد نحوه­ تدریس هم ، حجم مطالب درسی نسبت به نحوه­تدریسی که اینجا است در حقیقت باهم تناسبی نداره، به همین خاطر اینجا زیاد اون تدریس که، شناختی از تدریس رو که ما در دانشگاه های دیگه داریم اینجا یک مقدار قابل اجرا نیست … ‌بنابرین‏ تدریس در اینجا مرور سریع به اصطلاح مطالبی هست که تعیین شده، سرفصلی هست که تعیین شده، مخصوصاً هم که مطلب از تهران تهیه میشه، تدوین میشه، سئوالات هم از اونجا میاد و استاد در حقیقت یه کمکی هست برای دانشجو که بتونه اون مسیررو سریعاً طی کنه و سعی کنه که هدایتگر باشه وگرنه معلم به معنای اون واقعی که ما داریم و تدریس به اون معنای تدریس که همه ما می­دونیم به اون معنا زیاد اینجا شکل نمی­گیره یعنی مقدور نیست به خاطر اون وقت و حجم مطالبی که وجود داره».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




شوآرز[۱۱۵] (۱۹۷۹) . بیان می‌کند که تعادل ، تاثیر و تاثر زمینه‌های بیو لوژیکی و نفوذ اثرات خانوادگی در شناخت علت ناراحتیهای کودکان و نوجوانان ، از جمله ناسازگاری آنان نقش اساسی دارد . به بیان دیگر پاره ای از ویژگی‌های شخصیتی مانند خلق و خوی فرد متاثر از عوامل ژنتیکی است و شیوه های برخورد و الگوهای خانوادگی یا در جهت این گرایش‌های کودکان و یا در جهت مقابل آن یعنی عدم سازگاری با عوامل ارثی – ژنتیکی به تدریج شخصیت کودک یا نوجوان را شکل می‌دهد ، ( میلانی فر ، ۱۳۸۶ ) .

به نظر شوآرز زمانی که والدین منطبق با زمینه‌های ارثی ژنتیکی کودک عمل نکند ، کودک در معرض محیط‌های نامطلوب قرارمی گیرد ، که به سهولت می‌تواند به ناراحتی های روانی گوناگون در او منتهی شود . بدیهی است ویژگی‌های شخصیتی که منشاء ژنتیکی دارند بر اثر فشارهای محیطی همچون رفتارهای انضباطی شدید و حاکم بودن نظام استبدادی در خانواده ، تا بی نهایت می‌تواند تغییر کند . اما مطلوب ترین راه آن است که بین زمینه‌های بیولوژیکی کودک با شیوهای پرورشی و تربیتی والدین هماهنگی وجود داشته باشد ، ( میلانی فر ، ۱۳۸۶ ) .

مندیک[۱۱۶] (۱۹۷۷) و همکارانش در پژوهش های نشان دادند که عملکرد سیستم عصبی تعداد قابل ملاحظه ای از مجرمان و ناسازگاران اجتماعی با عملکرد سیستم عصبی افراد غیر مجرم و سازگار تفاوت معنی داری دارد . این پژوهش نشان داد که عملکرد سیستم عصبی مجرمان به مراتب کندتر است.

به هر حال کارهای پژوهش های گسترده از جمله ‌پژوهش‌های شوآرز و مندیک ، احتمال رابطه بین فرایندهای فیزیولوژِکی – اجتماعی را با رفتارهای ضد اجتماعی و ناسازگارانه مطرح می‌کنند ، ( میلانی فر ، ۱۳۸۶ ) .

نظریه های روانی – اجتماعی سازگاری :

دیدگاه های روانی- اجتماعی ناسازگاری در رشد رفتار اجتماعی فرد ، معتقد به دو عامل اساسی بی کفایتی اجتماعی در خانواده و شرایط محیطی خارج از خانه که رفتار بزهکارانه را تقویت می‌کند ، هستند .

پیروان این نظریه در این زمینه توافق کلی دارند که جوانان بزهکار و نوجوانان ناسازگار در معرض آن گونه از روش های اجتماعی قراردارند که از ویژگی‌های آن نبودن رابطه و پیوند نزدیک و صمیمانه بین پدر و مادر و فرزند است ، که ‌به‌تدریج‌ کیفیت این رابطه در رفتار آنان نسبت به دیگران به ویژه بزرگسالان اثر می‌گذارد .

مک کیساک[۱۱۷] ( ۱۹۷۵ ) ، پیشنهاد می‌کند که اینگونه کودکان احتمالاً والدین خود را به عنوان الگو برای همانندسازی قبول ندارند و آنان را طرد می‌کنند و احتمالاً به رفتارهای نمایشی بدون توجه وآگاهی به نتایج اعمالشان اقدام خواهند کرد.

طرفداران این نظریه معتقدند که بخشی از تجارب اولیه کودک در خانواده زمینه‌های آلودگی او را برای رفتار ناسازگاری در جامعه مثل اثرات ‌گروه‌های همسن و سال ضد اجتماعی قرار گیرد ، آمادگی بالقوه در او به فعل و عمل در می‌آید .

نکته مشترک در همه پژوهش ها نظریه های روانی – اجتماعی ، این فرضیه است که نوجوانان ناسازگار متعلق به خانواده هایی هستند که الگوی رفتاری غلط ، نظام ارزشی نادرست و ناهمگن و عملکردهای نامناسب از ویژگی‌های آن است . تنشها و فشارهای درونی این ‌خانواده‌ها ، خود محیط اجتماعی نامطلوبی را ایجاد می‌کند که ارضای نیازهای نوجوان را در جمع خانوادگی دشوار می‌سازد و آنان را بر می انگیزد تا برای ارضای نیازهای خود مکانه و موقعیتهای دیگر را جستجو کنند ، ( میلانی فر ، ۱۳۸۶ ) .

از سوی دیگر بر اساس نظریه ی مازلو (۱۹۷۰) . انگیزش در بررسی رفتار انسان‌ها از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار است . ‌به این معنی که بی کفایتی روانی – اجتماعی و تظاهرات شخصیتی بیمارگونه بسیاری از نوجوانان یا ناشی از عدم تلاش خود آن ها در رفع و تسکین بسیاری از نیازهای عاطفی و زیستی شان است و یا معلول بی اعتمادی ها و تحقیرهای پی در پی جامعه ی بزرگسالان نسبت به آن ها و حقیر شمردن توانایی ها و قابلیت های آن ها در سپردن مسئولیت به آن ها‌ است ، ( میلانی فر ، ۱۳۸۶ ) .

نظریه های روان پویایی سازگاری :

پیروان این نظریه به تجربیات دوره ی کودکی اهمیت بسیاری می‌دهند و معتقدند که اختلالات رفتاری ، نشانه های برخی ‌آسیب‌های نهفته در این دوره می‌باشند که باید قبل از تغیر رفتار ، درمان شوند . یعنی به عبارت دیگر لازمه ی تغییر رفتار ، درمان و بهبود این آسیب های دوران کودکی است، ( میلانی فر ، ۱۳۸۶ ) .

نظریه یادگیری :

این نظریه به تاثیر حوادث و اتفاقات محیطی در بروز رفتار تأکید دارد . طرفداران این نظریه معتقدند که ناسازگاری ، یک پاسخ غلط آموخته شده بر اساس انواع روش های شرطی شدن است.

آن ها معتقدند که شخصیت ، یک تاریخچه از انواع شرطی شدن هاست . به نظر سالتر[۱۱۸] (۱۹۶۱) . ناسازگاری یعنی شرطی شدن غلط و روان درمانی یعنی شرطی شدن ، ( میلانی فر ، ۱۳۸۶ ) .

نظریه یادگیری اجتماعی :

بندورا و والترز[۱۱۹] ، طی یک سری آزمایش‌های تجربی شرایطی را نشان داده‌اند که تحت آن شرایط ، کودکان رفتار مدل‌های مختلف را تلقید می‌کنند . آنان با بررسی کودکان ناسازگار ، پی به وجود مدل‌های ناسازگار مورد تقلید این کودکان ، در خانه و محیط اطراف برده اند . به گفته این پژوهش گران ، کودکان رفتارهای تهاجمی و یا مطیعانه را از مدل‌های خود می آموزند .

این تئوری نشان می‌دهد که رفتارهای قابل قبول و یادگرفته شده ، چگونه از طریق تشویق تقویت می‌شوند . چنانچه رفتارهای ناپسندی به صورت ملایم وجود داشته باشند ، می توان از آن ها صرف نظر کرد ، اما اگر این رفتارها به صورت دائمی و شدید در آیند ، می توان از طریق تقویت منفی آن ها را تعدیل نمود و جای ناسازگاری را گرفت ، ( میلانی فر ، ۱۳۸۶ ) .

۴-ادبیات پژوهشی

۴-۱-یافته های پژوهشی داخلی

در زمینه باورهای فراشناختی پژوهش های زیادی انجام گرفته است اما پژوهش کمی به طور مستقیم به ارتباط باورهای فراشناختی با سازگاری فردی- اجتماعی و شادکامی پرداخته‌اند ، از این رو در اینجا به پژوهش های غیر مستقیم در این رابطه می پردازیم .

عمیدنیا ، نیسی و سودانی (۱۳۸۹) ، با پژوهش بر ۳۳۶ دانشجوی دختر نشان دادند که بین ابراز وجود و سازگاری فردی – اجتماعی دانشجویان دختر رابطه ای مثبت و معنادار وجود دارد .

عاشوری ، وکیلی ، بن سعید ، نوعی ( ۱۳۸۸ ) ، در پژوهشی بر ۱۰۰ دانشجوی دختر و پسر نشان دادند که بین نمرات افراد در مقیاس‌های باورهای فراشناختی و سلامت عمومی همبستگی مثبت معنی داری وجود داشت ‌به این صورت که با افزایش نمره ی فرد در مقیاس کلی باورهای فراشناختی ، نمره کلی وی در بیانگر GHQ نیز افزایش یافت که افزایش نمره GHQ وضعیت سلامت عمومی بدتر بود. هم چنین بین نمرات افراد در ابعاد کنترل ناپذیری و خطر ، باور مثبت درباره نگرانی ، اطمینان نیز رابطه ی GHQ شناختی ، نیاز به کنترل افکار و نمره ی کلی مثبت معنی داری وجود داشت .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




کوزندیس و همکاران[۷۶](۲۰۰۹) تاثیر محافظه‌کاری در گزارشگری مالی را بر روی مربوط بودن اطلاعات حسابداری به ارزش سهام، در کشور یونان مورد بررسی قرار دادند و نتیجه گرفتند که نمی‌توان یک رابطه خطی میان این دو متغیر برقرار نمود. یعنی با افزایش سطح محافظه‌کاری، میزان مربوط بودن اطلاعات حسابداری به ارزش سهام ابتدا افزایش می‌یابد و سپس دچار کاهش می‌شود و بر همین اساس بود که آن ها نتوانستند ارتباط معناداری را میان این دو متغیر مستند نمایند و فقط تأکید کردند که به کارگیری سطح مناسب و معقولی از محافظه‌کاری می‌تواند مفید واقع شود.

سنسون و لارسون[۷۷](۲۰۰۹) ارتباط ارزشی اطلاعات حسابداری را در شرکت‌های کشور سوئد طی سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۸ مورد بررسی قرار دادند. نتایج پژوهش آن ها، ارتباط ارزشی سود را ثابت کرد و نشان داد که سود می‌تواند ۳/۹% از بازده بازار را تبیین کند.

جرد و همکاران(۲۰۰۷) مربوط بودن ارزش اطلاعات حسابداری را در بازار سرمایه نروژ، در دوره زمانی ۱۹۶۵ تا ۲۰۰۴ بررسی نمودند. آن ها دریافتند که ارتباط ارزشی اطلاعات حسابداری در آن دوره کاهش نیافته است و تغییر از الگو کانتینتال- اروپایی به الگو آمریکایی-انگلیسی بر ارتباط ارزشی اطلاعات گزارش‌های مالی اثری مثبت داشته است.

دیوید سون و همکاران(۲۰۰۴) با بررسی ۱۳۶ شرکت در فاصله سال‌های ۲۰۰۱-۱۹۹۰ ‌به این نتیجه رسیدند که میان داشتن تخصص مالی اعضای کمیته حسابرسی و کیفیت گزارشگری مالی و قیمت سهام رابطه‌ مثبت و معناداری وجود دارد. بدین معنا که داشتن تخصص اعضای کمیته حسابرسی، منجر به بهبود وضعیت شرکت و افزایش قیمت سهام می‌شود.

تان[۷۸](۲۰۰۴) در پژوهش خود نشان داد که ارتباط نسبی ارزش دفتری و سود با ارزش بازار سهام شرکت با توجه به سلامت مالی شرکت‌ها متفاوت است. در این مطالعه آزمون مجموعه شرکت‌های سالم در مقابل شرکت‌های بحران‌زده نشان داد که به طور کلی در شرکت‌های بحران‌زده، ورشکسته یا با عملکرد ضعیف ارزش دفتری نسبت به سود با ارزش بازار سهام مرتبط‌تر است. همچنین در شرکت‌های غیربحرانی، سود نسبت به ارزش دفتری محتوای اطلاعاتی بیشتری دارد.

فلو و همکاران[۷۹](۲۰۰۳) در پژوهشی ارتباط میان تخصص، استقلال و اندازه کمیته حسابرسی و کیفیت گزارشگری مالی را مورد بررسی قرار دادند. نتایج پژوهش آنان نشان داد، هنگامی که اعضای کمیته حسابرسی، تخصص حسابداری یا مدیریت مالی داشته باشند، کیفیت گزارشگری مالی افزایش می‌یابد. همچنین، میان اندازه کمیته حسابرسی و کیفیت گزارشگری مالی، ارتباط مثبتی یافتند. بر اساس نتیجه به دست آمده، استقلال کمیته حسابرسی و کیفیت گزارشگری مالی، با هم ارتباطی ندارند.

اویو و سپ[۸۰](۲۰۰۲) تحقیقی با عنوان پیش‌بینی تحلیلگران از سود و نقش ارزش دفتری و سود در ارزش‌گذاری حقوق صاحبان سهام انجام دادند. هدف از تحقیق آن ها بررسی میزان مربوط بودن ارزش دفتری و سود به ارزش بازار شرکت بود. شواهد تحقیق نشان می‌دهد اگر سودهای برآوردی هر سال تحلیلگران برای یک شرکت به سودهای جاری گزارش شده نزدیک باشد، سودهای جاری توسط شرکت کنندگان در بازار با عنوان شاخصی مناسب برای بیان قیمت‌های سهام درک می‌شود و از سوی دیگر زمانی که سودهای برآوردی هر سال تحلیل‌گران از سودهای جاری انحراف بااهمیتی داشته باشد، سودهای جاری ‌منعکس کننده‌ قیمت‌های سهام نبوده و در عوض ارزش دفتری یک نقش مهمی را در ارزش‌گذاری حقوق صاحبان سهام ایفا می‌کند.

کالینز و همکاران[۸۱](۱۹۹۷) در پژوهش خود با عنوان «تغییرات ارتباط ارزشی سود و ارزش‌های دفتری در طی چهل سال گذشته» بر مبنای آزمونی از الگوی اولسون پی بردند که طی سال‌های ۱۹۵۳ تا ۱۹۹۳ مربوط بودن ترکیب ارزش دفتری و عایدات کاهش نیافته است، بلکه افزایش اندکی نیز داشته است و همچنین مربوط بودن عایدات کاهش و در مقابل مربوط بودن ارزش دفتری افزایش یافته است.

کولین و همکاران (۱۹۹۷) به طور تجربی به بررسی میزان ارتباط ارزش دفتری و سود با ارزش شرکت­های آمریکایی در طی یک دوره­ ۴۰ ساله (۱۹۹۳-۱۹۵۴) پرداختند. نتایج پژوهش نشان داد که ارتباط ترکیبی بین سود و ارزش دفتری با ارزش شرکت طی دوره­ مورد بررسی، تغییر قابل توجهی نداشته است، اما در طی دوره­ مذکور، ارتباط بین ارزش دفتری با ارزش شرکت به طور منظم افزایش یافته و ارتباط بین سود با ارزش شرکت پیوسته کاهش یافته است.

۲-۱۷-۲- پژوهش‌های داخلی

ولی‌پور و همکاران(۱۳۹۳) در پژوهشی با عنوان «بررسی تاثیر سطح افشای اختیاری بر مربوط بودن ارزش اطلاعات حسابداری» ‌به این نتیجه رسیدند که با افزایش سطح افشای اختیاری، مربوط بودن و محتوای اطلاعاتی ارزش دفتری هر سهم افزایش یافته است. از طرفی در مدل بازده، محتوای اطلاعاتی سود هر سهم در تمام سطوح افشای اختیاری اطلاعات یکسان بوده است.

ایزدی‌نیا و همکاران(۱۳۹۲) پژوهشی با عنوان «بررسی ارتباط ارزشی اطلاعات حسابداری در شرکت‌های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران» انجام دادند. نتایج به دست آمده از مدل‌های بازده، نشانگر وجود رابطه‌ای مثبت میان اطلاعات سود هر سهم با انواع بازده سهام می‌باشد و ارتباط ارزشی اطلاعات حسابداری را تأیید می‌کند. نتایج حاصل از مدل قیمت، نشانگر ارتباط مثبت میان سود هر سهم دوره‌ جاری و ارزش دفتری سهام با ارزش بازار سهام است.

حمدی و همکاران(۱۳۹۲) در تحقیق خود به بررسی مربوط بودن ارزش اطلاعات حسابداری برای سرمایه‌گذاران در بورس اوراق بهادار تهران پرداختند. نتایج تحقیق آن ها بیانگر مربوط بودن ارزش اطلاعات حسابداری برای سرمایه‌گذاران در بورس اوراق بهادار تهران، بر مبنای مدل‌های بازده و قیمت است. البته شاخص‌های سود و زیانی نسبت به شاخص ترازنامه‌ای برای سرمایه‌گذاران دارای ارزش مربوط‌تری هستد. همچنین، ‌سود ده یا زیان‌ده بودن و اندازه شرکت بر مربوط بودن ارزش اطلاعات حسابداری اثرگذار است.

رحمانی و قاسمی(۱۳۹۲) پژوهشی با عنوان «ارتباط ارزشی سرقفلی گزارش شده» انجام دادند. آن ها با بهره گرفتن از مدل اولسون ‌به این نتیجه رسیدند که سود خالص و سرقفلی گزارش شده رابطه قوی معنی‌داری با قیمت سهام دارند.

ساسان مهرانی و همکاران(۱۳۹۱) در پژوهشی با عنوان «رابطه بین مالکیت نهادی، تمرکز مالکیت نهادی و مربوط بودن ارزش اطلاعات حسابداری» نشان دادند که افزایش مالکیت نهادی، مربوط بودن ارزش اطلاعات صورت سود و زیان را افزایش می‌دهد؛ ولی مربوط بودن ارزش اطلاعات ترازنامه‌ای را کاهش می‌دهد. این در حالی است که افزایش تمرکز مالکیت نهادی، کیفیت اطلاعات حسابداری مندرج در صورت سود و زیان و به تبع آن مربوط بودن ارزش اطلاعات صورت سود و زیان را کاهش داده است؛ ولی مربوط بودن ارزش اطلاعات مندرج در ترازنامه را افزایش می‌دهد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]