از نگاه دکتر نصر «با توجه به این که امروزه معنای رایج علم از science اخذ می شود در وحله اول قرار گرفتن «علم» در کنار «قدسی» و «سنتی» ناسازگار می کند. زیرا چنان که بیان شد science علم جزئی است که دائماً در تغییر و دگرگونی است، به عبارت دیگر بر روش تجربی مبتنی است که مرتب به عرضه نظریه و دیدگاهی می پردازد که در تحول و در تبدل است. اما قدسی بودن بر جنبه کلیت و تعالی دلالت دارد در واقع آن چه که امروز به معنای علم است از قرن ۱۷م به بعد در فرهنگ غربی رایج گشت و در این معنا ربطی به امر قدسی ندارد و با آن بیگانه و ناسازگار است ». (نصر، ۱۳۸۲، صص. ۱۶۸-۱۶۷)
اسلام، آدمی را موجود عاقلی میداند که توانایی تمییز امر «حقیقی» را از امر «غیر حقیقی» دارد و میتواند «موجود مطلق» را بشناسد؛ این حضور لوگوس (عقل) کل در قلب آدمی و در ریشه خود اوست که این امکان را فراهم میسازد تا آدمی معنای درونی نص مقدس را دریابد و از طریق آن اشرافیت یابد. لوگوس موجد در لاهوت، سرچشمه خود آدمی و واسطه ای است که آدمی از طریق آن به معرفت قدسی راه مییابد. به همان اندازه که لوگوس، منبع ابزار معرفت انسانی است، شناخت امر مقدس نیز مقصد و مقصود نهایی معرفت است. (منصوری، ۱۳۹۳، ص. ۱۱ ).
جایگاه قوه ی عاقله «دل» (قلب) آدمی است و نه سر (مغز) او. قوه ی عاقله در دل با ایمان ملاقات میکند و ایمان را از نور حکمت ذوقی سیراب میکند. طبق یک اصل سهل مابعدالطبیعی مهم، قوه عاقله ی تمام و کمال، هرگز نمی تواند منفک از ایمان باشد چرا که ایمان برای فعلیت یافتن امکانات تعقل در چارچوب یک وحی ضروری است و بنابرین رابطه ای تعاملی با تعقل دارد. (همان، ص. ۱۱ ).
نصر ذات قدسی را بیشتر به خونی شبیه میداند که در شریان های سنت جاری و ساری است… سنت حضور ذات قدسی را به درون همه عالم گسترش میدهد و تمدنی می آفریند که درک ذات قدسی حضوری فراگیر در آن دارد. در این جا، آن تعالی گنونی در تعابیری دیگر بیان می شود : سنت مشتمل بر درک حقیقتی است که هم منشأ الهی دارد و هم در سراسر یک دور اصلی تاریخ بشر، به واسطه وحی، تدوام یافته است. همچنین متضمن حقیقتی باطنی است که در دل صور قدسی مختلف قرار گرفته است و منحصر به فرد است، چرا که حقیقت یکی است. به هر دومعنا، سنت ارتباط وثیقی با حکمت خالده دارد، اگر این اصطلاح را به معنای حکمتی بفهمیم که همیشه بوده است و همیشه خواهد بود؛ همچنین اگر آن را به مثابه ی امری بدانیم که هم از طریق انتقال عرضی و هم از طریق تجدید طولی، در اثر تماس با آن واقعیتی که در آغاز بوده و اینجا و اکنون هست نیز جاودانه شدن است. (نصر، ۱۳۹۰، ص. ۱۶۱ ).
۲ – حکمت خالده
حکمت خالده تشریح کننده منظومه فکری سنت گرایان است. در غرب، اصطلاح «فلسفه جاویدان» با اثر «آلدوس هاکسلی» به همین نام تداعی می شود. اما فارغ از برداشت طبیعت گرایانه هاکسلی از این مفهوم، آن چنان که نصر معتقد است، اصطلاح حکمت خالده، نخستین بار توسط «آگوستین استویخوس» در کتاب De perenni philosophia در ۱۵۴۰م به کار برده شد و لایب نیتس در نامه ای که در سال ۱۷۱۵ نوشت، بر سر زبان ها انداخت. حکمت خالده دلالت بر حقیقتی سرمدی در بطن همه سنت ها دارد که همان «سنت مقدس» در دین هندو و «الحکمه الخالده» یا «الحکمه اللدنیه» در اسلام است. (نصر، ۱۳۸۳، ص. ۱ ).
حکمت خالده معادل های متنوعی در زبان های گوناگون دارد. در فارسی، با عنوان جاویدان خرد وصف شده و در زبان انگلیسی، دلایل زیادی برای معادل گزینی های متکثر دارد. شوآن آن را دیدگاه مابعدالطبیعه جهانی میداند، که از طریق سنت های مختلفی که منشأ آسمانی دارند بر آدمیان مکشوف شده است و برای آن معادل هایی نظیر «دین خالد» «دین دل». (همان، ص. ۲ ).
تعریف مابعدالطبیعه به لحاظ ایجایی در نزد سنت گرایان، در نگاه اول، به تعاریفی کلی محدود شده است : «مابعدالطبیعه علمی است به دقت ریاضیات و با همان وضوح و اتقان، ولی تنها از راه شهود عقلی قابل حصول است و نه ابداً از طریق استدلال پردازی. از این رو، با فلسفه، آن گونه که معمولاً فهمیده می شود تفاوت دارد. به سخن دیگر، نوعی نظاره واقعیت است که تحقق یافتنش، معادل است با تقدس و کمال معنوی و بنابرین وصول به آن تنها در چارچوب یک سنت وحیانی میسر است». (نصر، ۱۹۶۷، ص. ۸۱ ).
حکمت خالده که از نگاه سنت گرایان معرفتی است که همیشه بوده و خواهد بود، در قلب تمام ادیان و سنن وجود دارد؛ هر چند به دست خود انسان و توسط عقل شهودی قابل حصول است، ولی این امر متوقف بر چارچوبی است که سنت در اختیار انسان میگذارد؛ زیرا به گفته شوآن «حقیقت یک امر شخصی نیست و نمی تواند باشد». بنابرین، شهود های فردی و حقایق آشکار شده به واسطه آن شهود ها نمی توانند معتبر باشند. (امامی جمعه، طالبی، ۱۳۹۱، ص. ۵۰ ).
منبع عقل شهودی؛ «الهام» و «تجربه ی روحانی» حکمت ذوقی است و بخشنده ی معرفت اصیل میباشد. در پرتو نور تعقل شهودی، هم نیروهای انفسی قوه ی عاقله به طور کامل قابل فهم است و هم نیروهای آفاقی آن؛ در نتیجه در صورتی که انسان از عقل شهودی قطع رابطه کند، این ساحت ها به «راز»هایی سر به مهر تبدیل میشوند. (منصوری، ۱۳۹۳، ص. ۱ ۱).
عقل در حکمت خالده از دیدگاه دکتر نصر دارای دو نوع قوه یا نیرو است:
الف) عقل استدلالی«عقل منطق» reason : کار آن استنتاج نتایج جدید از گزاره های مفروض مورد اعتقاد یا معلوم است، نامیده شده و معادل «reison » در نظر گرفته می شود.
ب) عقل شهودی Intellect حکمت خالده مبتنی بدان میباشد و نتیجه آن مابعدالطبیعه به عنوان علم قدسی (مقدس) یا علم ربوبی است. در دیدگاه سنتی معادل«Intellect» به معنای رسوخ است. (همان، ص. ۱۱ ).
آخرین نظرات