فردگرایی از نظر سیاسی در واقع بیانگر طرز تفکر آن دسته از افراد و گروههایی است که معتقدند آنچه اصالت دارد فرد است نه جامعه. فردهم از بعدهستی شناختی و معرفت شناختی وهم از بعد ارزشی بر جامعه مقدم است و باید از حقوق و آزادیهای افراد در مقابل تجاوز دولت و قدرت سیاسی حمایت نمود. طرفداران این نوع فردگرایی میگویند این افراد هستند که به منظور بهرهمندی از مزایای زندگی اجتماعی هرکدام از بخشی از آزادیهای خود میگذرند و با قصد و رضای خود اقدام به انعقاد قرار داد اجتماعی و تشکیل دولت و جامعه مینمایند.بنابرین دولت موظف است حداکثر آزادی رابرای افراد تامین کند. به نظر آنان آزادی اندیشه و عقیده وعمل از حقوق فطری و تغییرناپذیر افراد است. مشروعیت حکومت و دولت ناشی از رأی ملت است چنانچه دولت به قرارداد اجتماعی تجاوز نموده و از حدود اختیارات خود خارج شود، مشروعیت خود را از دست خواهد داد.[۷۳]
آنان میگویند: تا آنجا که ممکن است دولت باید از مداخله در فضای آزاد رفتاری شهروندان خودداری نموده و دامنه فعالیتهای فردی را گسترش دهد. دولت باید از سیستم اقتصادی مبتنی بر آزادی انعقاد قرار دادها و مالکیت خصوصی افراد حمایت کند.
فردگرایی دینی و اخلاقی که با نوعی نگرش استقلالی به انسان و اعتقاد به مقام رفیع او همراه بود و مورد تأکید ادیان آسمانی به ویژه مسیحیت و اسلام بود، پس از زوال و سقوط آن در قرون وسطی که هم زمان با حاکمیت روحانیون کلیسای کاتولیک بود بار دیگر در قرن شانزدهم و مقارن با نهضت پروتستانیسم یعنی جنبش اصلاح کلیسای عیسوی احیا و تقویت شد وزمینه را برای آزادی فرد از تسلط کلیسا فراهم آورد[۷۴].
پیشوایان جنبش اصلاح دینی در مذهب مسیحیت یعنی مارتین لوتر در آلمان و کالوین در سوئیس و جان فاکس در اسکاتلند و پیروان آنان برای افراد بشر، که اراده و خرد و حقوق و کرامت آنان در طول قرون وسطی قربانی سیاستهای ظالمانه و غیرانسانی اربابان کلیسا گردیده بود، استقلال و آزادی از سلطه کلیسا به ارمغان آوردند. به عقیده آنان افراد بشر از توانایی لازم و کافی برای برقراری ارتباط مستقیم با خداوند برخوردارند و نیازی به اطاعت از سلسه مراتب در این مورد ندارند.
البته فردگرایی دارای بعد هستی شناختی و فلسفی نیز هست، در این معنا فرد گرایی اعتقاد به این نظریه است که جهان هستی از موجودات و اجزای جداگانه و مجزا از هم تشکیل گردیده است در حالی که مخالفان این نوع فردگرایی یعنی وحدت گرایان، تصویری کاملا مرتبط و به هم پیوسته از عالم هستی ارائه میدهند که در آن موجودات انسانی تنها گرههایی از یک شبکه زیست کرهای و یا حوزهای از روابط ذاتی هستند.
فردگرایی به لحاظ هستی شناختی، فرد را واقعیتر یا بنیادیتر و مقدم بر جامعه بشری و نهادها و ساختارهای آن میانگارد[۷۵] و برای وی شخصیتی مستقل قائل است.
با توجه به آنچه گفته شد، نظریه اصالت فرد علیرغم ایرادهای مختلفی که از جهات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و هستی شناختی بر آن وارد است، در پیدایش و تکوین اندیشه کرامت نقش به سزایی داشته است. دقت و تأمل در مبانی انسان شناختی و فلسفی بنیانگذاران این مکتب نشان میدهد از نظر آنان مبنا و اساس اصالت و شرافت فرد آزادی و استقلال ذاتی انسان است.
بند سوم: نظریه خودمختاری اخلاقی کانت
اما نوئل کانت یکی از بزرگترین فیلسوفان اروپایی است آثار اخلاقی کانت پای بندی استوار وی را به آزادی و حیثیت انسانی به خوبی نشان میدهد. کانت با طرح نظریه کرامت ذاتی انسان میگوید: « مبنای اصلی این کرامت را در توانایی روحی و اخلاقی برای وضع قوانین فراگیر اخلاقی و به عبارت دیگر درخودمختاری اخلاقی و استقلال ذاتی او باید جستجو کرد. وی میگوید: آنچه به ما کرامت و ارزش میدهد انسانیت ماست یعنی شخصیت اخلاقی که ما را بر جانوران محض به مراتب برتری میبخشد.»
کانت در جایی دیگر از کتاب « بنیادهای ما بعدالطبیعه اخلاق » در این مورد میگوید:« آنچه به هرکس کرامت میدهد نه مقام و موقعیت اجتماعی بلکه نیروی فطری عقل است و نیز توان هر فرد از زن و مرد برای اینکه بیندیشد و تصمیم بگیرد که نه تنها به زندگی خود شکل دهد بلکه با وضع قوانینی که ساختار زندگی همه کس را تشکیل میدهد، به حفظ وترویج احترام متقابل مردم یاری رساند.»
به عقیده کانت توانایی تفکر مستقل برای تشخیص اینکه چه چیزی اخلاقاً درست و چه چیزی نادرست است، به دلیل توان تعقل و استدلال آدمی، در همه کس ذاتی است. همه را دارای توان خودآیینی دانستن بدین معنا است که قوانین بنیادی دولت باید به طوریکسان و برابر شامل همه کس شود، البته به عقیده کانت، تساوی مدنی به معنای برابری از حیث مال و قدرت و یا جریمه کردن افراد برتر از نظر روحی و جسمی نیست. آنچه تساوی سیاسی و مدنی به آن نیاز دارد، فرصت و امکان برابر است، بدین معنا که هرکس مجاز باشد برای رسیدن به هر وضع و مقامی که آرزومند است در محدوده امکانات یک جامعه آزاد تلاش کند و هیچ کس نباید به طور غیر قانونی مانع رسیدن دیگران به آرزوهایش شود.
به طور خلاصه رشتههای اصلی تفکر کانت در مورد کرامت انسانی را به شرح زیر میتوان بیان کرد:
-
- کرامت انسانی به ارزش او اشاره دارد
-
- کرامت ارزشی است که تمامی انسانها به طور ذاتی و مساوی از آن برخوردارند.
-
- کرامت انسانی ارتباط عمیق و تنگاتنگی با استقلال و خودمختاری ذاتی انسان دارد.
-
- کرامت انسانی به طور اجتناب ناپذیر با عقلانیت خودآگاه انسانی مرتبط است.
- کرامت انسانی مبنای حقوق مساوی بشر است.
اشکال تئوری «خودمختاری اخلاقی یا استقلال ذاتی» کانت این است که اگر ما این تئوری را مبنا و اساس کرامت انسانی بدانیم و معیار کرامت انسانی را « عقلانیت خودآگاه» انسان قرار دهیم، در اینصورت افرادی مثل اطفال، عقب ماندگان ذهنی و جنینها که فاقد این توانایی هستند، شخص محسوب نگردیده و دارای کرامت انسانی نخواهند بود. بنابرین این تئوری در تبیین اندیشه کرامت بشر از جامعیت لازم برخوردار نیست.
آخرین نظرات