الف) تنوّع و گستردگی دامنه: الگوها و چهرههای مطرح شده در قرآن، از نظر جنسیت، نژاد، سن، موقعیت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بسیار متنوع و گوناگون هستند. با توجه به اینکه الگوهای معرفی شده، هر کدام در شرایط اجتماعی خاصی میزیسته و با نوعی مشکل اختصاصی درگیر بوده اند، میتوان با توجه به شرایط خاص متربی، از یکی از این الگوهای متنوع استفاده کرد.[۲۳۹]
دکتر یوسف القرضاوی از نویسندگان تبلیغ در زمینه اسوههای قرآن، بیان نیکویی دارد که چکیده آن چنین است: «بر دعوتگر است که به تمام اسوه های قرآن در زمینه های گوناگون توجه کند، اسوههایی چون نمونه انسان غنی و سپاسگزار در شخصیت سلیمان، نمونه حاکم دادگر در ذوالقرنین، نمونه انسان گرفتار بلا امّا شکیبا و خشنود به قضای الهی در شخصیت ایّوب، نمونه جوان مطیع فرمان الهی و جان نثار در چهره اسماعیل ذبیح الله، نمونه مؤمنی که ایمانش را به خاطر مصلحتی تا مدتی کتمان و سپس آشکار مینماید در مؤمن آل فرعون. نمونه رسول زندانی که در کنار زندانیان به دعوت الهی میپردازد در چهره یوسف، نمونه پدر مؤمن و فرزند کافر در نوح و پسرش، نمونه زن مؤمن در برابر مرد کافر در آسیه همسر فرعون، نمونه زن کافر در کنار مرد مؤمن در زنان نوح و لوط، نمونه انسان خیرخواه و صلحجو که ستم را با تقوا پاسخ میدهد، در هابیل فرزند آدم، نمونه انسان شرور در قابیل، نمونه ملت بزدل در بنی اسرائیل و نمونه امتی که نعمت خدا را شکر نمیگذارد در قوم سبأ».[۲۴۰]
ب) جنبه بشری و امکان دسترسی همگان به اسوهها:
مهمترین ویژگی اسوههای قرآن، بشر بودن آنهاست و این مسأله، بوجود آورنده پیوستگی عمیقی میان اسوه و پیروانش است که خداوند در قرآن کریم بر این امر تأکید ورزیده است:
*(قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلىَ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون؛ پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشرى همانند شما هستیم، ولى خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند)، نعمت مىبخشد (و مقام رسالت عطا مىکند)! و ما هرگز نمىتوانیم معجزهاى جز بفرمان خدا بیاوریم! (و از تهدیدهاى شما نمىهراسیم) افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند!)* ابراهیم / ۱۱ [۲۴۱]
ج) حقیقی بودن اسوهها: اسوههای قرآنی، شخصیتهای واقعی هستند که نقشهایی حقیقی در صحنه زندگی ایفا نمودهاند. اگر نیک بنگریم میتوانیم نمونه های متعددی از این شخصیتها را خواه از ابرار باشند یا اشرار، در زندگی خود سراغ بگیریم.[۲۴۲]
د) داستانپردازی و معرفی اسوهها در نقش قهرمان داستان: با توجه به جاذبه زیادی که در داستان وجود دارد، بیشتر شخصیتهای قرآنی - خواه چهرههای سفید و خواه چهرههای سیاه- در قالب داستان معرفی شدهاند. برخی داستانها صحنه به صحنه در جاهای مختلف قرآن و برخی یک جا و در یک سوره آمده اند.[۲۴۳]
۲-۱-۶-۲-۱-۱-۱-۲- اسوهپذیری و حرکت به سوی اسوهها (توصیه به مؤمنان به تلاش برای اسوه شدن)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در منطق قرآن، انسان مؤمن همواره در حال رشد و تعالی است و هرگز از روند تکاملی خود باز نمیایستد. شاید ذکر مقامات معنوی مؤمنان مثل فلاح(مفلحون)، تقوا(متقین)، یقین(موقنون)، خلوصکامل (مخلصین) و مقامات متعدد دیگر، به منظور رساندن این پیام باشد که نباید در یک منزل توقف کرد؛ بلکه بایستی همواره در حال سیر از مرحله ای به مرحله بالاتر بود.[۲۴۴]
-
- سفارش به شتاب در کسب مغفرت: *(وَ سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُم…؛ و شتاب کنید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان…)* آل عمران/ ۱۳۳.
-
- سفارش به سبقت جویی در نیکیها: *(…فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْراتِ…؛ …پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید…)* مائده / ۴۸ .
-
- تحریک به دانشاندوزی: *(… قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُون…؛ بگو: «آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند؟… )* زمر / ۹.
نکته پایانی، اینکه در بحث الگو در قرآن مجید، نه تنها ما به دنبال تغییر و تعدیل رفتار، بلکه به دنبال اصلاح نگرشها و انگیزهها نیز هستیم. از سوی دیگر، تبعیت از الگوها به طور صحیح و آگاهانه، مطلوب است؛ چرا که اسلام تنها دینی است که برای حرّیت و استقلال فکر و عمل انسانها، بیشترین بها را قائل شده و توصیه به رعایت و حفظ آزادیهای شایسته بشر در سراسر تعلیمات آن، به عنوان یکی از برجستهترین آرمانها، مورد تأکید واقع شده است و خداوند در قرآن، تقلید کورکورانه و بدون پشتوانه عقلی را مورد نکوهش قرار داده است. چنانچه قرآن کریم در ذکر یکی از ویژگیهای « عبادالرحمن» چنین میفرماید: *(وَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِایَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّواْ عَلَیْهَا صُمًّا وَ عُمْیَانًا؛ و کسانىکه هر گاه آیات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، کر و کور روى آن نمى افتند.)* فرقان/ ۷۳
بندگان خدای رحمن، وقتی حکمت و موعظهای از قرآن را میشنوند، کورکورانه نمیپذیرند و بدون اینکه تفکر و تعقل کنند، بیهوده و بیجهت، دل به آن نمیبازند؛ بلکه آن را با بصیرت میپذیرند.[۲۴۵]
البته اگر متعلّم قادر به درک رابطه جزئیات عمل و یا مطلوبیت نتیجه آن نباشد (مثلاً وقتی به خردسالی، حرکات نماز آموزش داده میشود) این وظیفه، بر عهده معلمش است که اعمال تقلیدی او را کنترل کرده و با صلاحدید خود، آن را به سمت دلخواه، هدایت کند. حتی در چنین مواردی نیز، اغلب میتوان با توضیح برخی جوانب مثبت نتیجه عمل که برای فراگیر قابل درک است، همچنان او را از انجام عملی بیهدف و تقلیدی کورکورانه، دور نگه داشت. چنانچه خداوند متعال در بسیاری از موارد، علّت صدور حکم و فوایدی که لزوماً بر انجام آن، مترتّب است را تا حدّ فهم مخاطبین، بیان فرموده است.[۲۴۶] مثلاً در قرآن کریم به حکمت حکم قصاص اشاره شده است: *(…وَ لَکُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَأُوْلِى الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون؛… و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شاید شما تقوا پیشه کنید.)* بقره / ۱۷۹.
۲-۱-۶-۲-۲- نحوه کارآمدی مشاهده عمل(روش الگویی) در تعلیم آموزههای قرآنی
یکی از اهداف اساسی و مهم در آموزش قرآن، تربیت و انسان سازی، شناخت خوبیها و بدیها و ارائه الگوی مناسب رفتاری است. در جوامع و فرهنگهای مختلف، روشهای تربیتی تأثیرگذار متفاوت است. اصولاً در هر جامعهای، شاخصههایی برای اِعمال روشهای تربیتی وجود دارد. از مهمترین و شناخته شده ترین روشهای تربیتی که در اکثر جوامع کاربرد دارد، روش الگوگیری است. تربیت الگویی، در قرآن کریم نیز مورد تأکید قرار گرفته است, به گونهای که خداوند عزّوجلّ، پیامبراکرم۹را بهترین نمونه و سرمشق برای بشر معرفی کرده است: *(لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ…؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود…)* احزاب/٢١
در فرایند شکلگیری شخصیت کودکان، بیشترین نقش، متوجه الگوهای رفتاری است؛ چرا که یادگیری، اساس رفتار آدمی را تشکیل میدهد. یادگیریهای غیر مستقیم، ضمنی یا مشاهدهای، پایدارترین و مؤثرترین یادگیری محسوب میشوند و در این میان، مهمترین نقش بر عهده الگوهای رفتاری است. به عبارت دیگر، از آنجایی که تقلید و همانندسازی، یکی از مهمترین روشهای یادگیری در کودکان است، بنابراین هر قدر الگوی رفتاری نزد کودکان از شخصیت محبوبتری برخوردار باشد، رفتارهای کلامی و غیر کلامی آنها بیشتر مورد توجه واقع میشود.
الگوها و چهرههای مطلوب در قرآن، صفات نیکو و الهی را بیان و ترسیم میکند. از آنجا که الگوها، در سنین مختلف کودکی فرق میکند، نقش مربی در معرفی الگوها و ایجاد شناخت و درک کودک بسیار مهم است و به همین دلیل، روشهای ارائه شده، میتواند کودک را متوجه این الگوها کند و یا ایجاد ملالت و خستگی نماید. البته شاید بسیاری از الگوهای قرآنی، برای کودکان قابل درک و تعمیم نباشد، ولی در این میان، الگوهایی داریم که کودک با آنها رابطه عاطفی بهتری برقرار میکند و بسیاری از بایدها و نبایدها را به عنوان «مثل»، از قول آنها میتوان بیان داشت؛ مانند حیوانات، که در قرآن کریم از این روش به نیکوترین وجه استفاده شده است. کلاغ در داستان هابیل و قابیل، نمونهای از آن است.
با توجه به تأثیرپذیری بالای کودکان از الگوهای عملی و نیز بینش قرآن راجع به اهمیت انتخاب اسوههای نیکو، میتوان از این روش در جهت انتقال مفاهیم قرآنی به کودکان استفاده کرد. چنانچه سخن امام علی۷نیز، به این مطلب اشاره دارد: «لِیَتَأَسَّ صَغِیرُکُمْ بِکَبِیرِکُمْ وَ لْیَرْأَفْ کَبِیرُکُمْ بِصَغِیرِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا کَجُفَاهِ الْجَاهِلِیَّهِ لَا فِی الدِّینِ یَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ یَعْقِلُون؛ باید خردسالان شما از بزرگان شما پیروی کنند و بزرگسالان شما نسبت به خردسالان مهربان باشند، چونان ستمپیشگان جاهلیت نباشید که نه از دین آگاهی داشتند و نه در خدا اندیشه میکردند».[۲۴۷]
۲-۱-۶-۲-۳- آسیب روش الگویی: تعارض بین الگوها
هر یک از پدر و مادر و معلمان، برای کودک الگو هستند که کودک از رفتار آنها تأثیر میپذیرد اما چنانچه در بین رفتار و گفتار الگوها، تعارضی وجود داشته باشد، کودک مردّد و نگران میشود و نمیداند به اصول و ارزشهای کدامیک پایبند گردد. در چنین حالی، به همه آنان بدبین و بیاعتماد میشود و چون خودش نمیتواند الگوی صالح را تشخیص دهد، امکان دارد از الگوی ناشایسته پیروی نماید و به انحراف کشیده شود. لذا اولیاء و مربیان وظیفه دارند رفتار و گفتارشان را با یکدیگر هماهنگ سازند.[۲۴۸] برای جلوگیری از به وجود آمدن هر گونه تعارضی بین الگوها، اتخاذ الگوهای یکسان توصیه میشود.
تاریخ نشان داده است که در میان مکاتب و ادیان قدیم و جدید، مکاتبی به پیشرفت نفوذ و احیاناً جاودانگی دست یافتهاند که در کنار مجموعه عقاید و اندیشه های خود (کتاب)، نمونه های مطلوب و یا کاملی را به جامعه و پیروان خود عرضه کنند و به همین لحاظ یکی از مهمترین عوامل ضعف و افول بسیاری از مکاتب، عجز آنها از ارائه نمونهای کامل از مکتب خویش بوده است؛ به عنوان نمونه، مارکسیسم هرگز نتوانست نمونه کاملی از فرد یا جامعه مطلوب خود را ارائه نماید.[۲۴۹]
لذا از آنجا که جامعه ما، جامعهای اسلامی- قرآنی است برای گسترش هر چه بیش تر تعالیم آسمانی اسلام به ویژه اندیشه های روحبخش کتاب الهی یعنی قرآن، لازم است الگوهای ارائه شده در جامعه، سازگاری کاملی با دستورات قرآنی داشته باشند.
اسلام نیز به همین دلیل به تمسک بر قرآن و عترت تأکید میکند، آنجا که پیامبر۶در حدیثی متواتر میفرماید: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی [مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً] وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض».[۲۵۰]
بدیهی است که پیامبر۶با این سخن گرانقدر بر همراهی، تلازم و تفکیکناپذیری کتاب و نمونه در مکتب نجات بخش اسلام، انگشت نهاده است.
بدینترتیب اتخاذ روش الگویی در تبلیغ و ارائه نمونه های انسانی، باعث کامل شدن دین و مکتب و اقناع آدمیان و پیشبرد اهداف دعوت الهی میگردد و این نیز از جمله کارکردهای روش ارائه اسوههاست.
۲-۱-۶-۲-۲- روش عملگرایی (هماهنگی قول و عمل)
یکی از مهمترین عواملی که باعث محبوبیّت شخص الگو در ذهن تقلید کننده میشود، التزام عملی وی به گفته های خویش است. این حساسیّت، به خصوص درباره کودکان، بیشتر احساس میشود؛ چرا که تمایل کودکان به پذیرفتن تأثیر از اعمال دیگران، به مراتب بیشتر از تأثیرپذیری آنها از سخنان و گفتههاست. بنابراین اگر کودکان تضادی بین گفته ها و اعمال معلم مشاهده کنند، آنها آنچه را که معلم میگوید، نادیده خواهند گرفت و هر چه بیشتر تحت تأثیر آن چه که او انجام میدهد، قرار خواهند گرفت.[۲۵۱]
در قرآن کریم نیز به موضوع ضرورت و هماهنگی بین گفتار و رفتار مربی، اشاره شده است. قرآن، سخن بدون عمل عموم مکلّفین اینگونه توبیخ میکند[۲۵۲]: *(یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ(۲)کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُون؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى مىگویید که عمل نمىکنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمىکنید!)* صف / ۲-۳
لذا مربّی باید خودش اهل عمل باشد تا زمینهای مناسب برای تأثیرپذیری متربّی فراهم باشد. امام علی۷در این زمینه میفرماید: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- [فَعَلَیْهِ أَنْ یَبْدَأَ] فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ… وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم؛ آنکه خود را پیشوای مردم سازد، پیش از تعلیم دیگری، باید به ادب کردن خویش پردازد … ، و آنکه خود را تعلیم دهد و ادب نیندوزد، شایستهتر به تعظیم است از آنکه، دیگری را تعلیم و ادب آموزد.»[۲۵۳]
مقصود از «امام» در اینجا، راهنما و معلم است.[۲۵۴] لذا بر کسیکه مسئولیت تربیت و ارشاد دیگران به خصوص تربیت کودکان بر اساس قرآن را بر عهده دارد، واجب است ابتدا خودش به آنچه از تعالیم قرآنی- که یکی از آنها لزوم هماهنگی قول و فعل مربی است- عمل کند؛ چرا که طبع انسان به گونهای است که با مشاهده اعمال و افعال، سریعتر تأثیر میپذیرد تا با گفتار،[۲۵۵] و فعل انسان، بیشتر از قول او، دالّ بر احوال درونیاش است.[۲۵۶] به همین جهت امام صادق۷میفرماید: «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ، وَ لَا تَکُونُوا دُعَاهً بِأَلْسِنَتِکُم؛ به وسیله عمل و رفتار پسندیده خود، مردم را (به سوی خوبی ها) دعوت کنید نه با زبان (دعوت گر زبانی صرف نباشید)».[۲۵۷]
اگر به روش خضر۷نیز توجه شود، اینگونه بوده است که وی، به جای اینکه در آموزش رشدی خویش، به بیان مجموعهای از دانشهای مفهومی اکتفا کند، حضرت موسی۷را با خود به میان جامعه میبرد و در عمل خویش، هم کارها و رفتارهای خاص آموزشی را در پیش میگیرد و هم شاگرد را به کار عملی وادار میسازد.
۲-۱-۶-۲-۲-۱- نحوه کارآمدی روش عملگرایی در آموزش تعالیم قرآنی
یکی از دلایل اصرار بر عمل به آموزه ها، میتواند این باشد که عمل به آموزه ها، نقش مؤثری در یادگیری و به خاطر سپاری آنها دارد. کاربرد آموزه ها در عمل، افزون بر اینکه مرور دوباره آنهاست، نوعی یادگیری یا آموزش عملی نیز محسوب میشود؛ از اینرو در تکمیل یادگیری و یادسپاری و عمق بخشیدن به آموزش، بسیار مؤثر است.
بر این اساس، باید به کودکان کمک کنیم تا طریقی را جستوجو کنند که در آن، باورها بر اعمالشان تأثیر گذارد. متأسفانه گاه تعلیم و تربیت دینی در جامعه ما تنها محدود به القای برخی مفاهیم نظری مانند (حفظ آیات) گردیده است؛ بدون آنکه کودکان و نوجوانان، آنها را باور داشته و در عمل تجربه کرده باشند.
در حالیکه مقصود اصلی از دین، مجموعهای از رفتارها و آثار درونی و بیرونی است که باید به آنها متعهد شد.[۲۵۸] بدیهی است در شکلگیری چنین بینشی و ایجاد زمینه برای تغییر رفتار کودکان، عملگرایی والدین و معلمان نقشی سازنده دارد. یعنی مربیان قرآن خصوصاً والدین باید توجه داشته باشند که در تمامی لحظاتی که با کودکان سروکار دارند، گفتار و رفتارشان تحت نظر کودکان است و کوچکترین ناهماهنگی بین سخنان و اعمال مربی، بر نهادینه سازی مفاهیم قرآنی، تأثیر سوء خواهد گذاشت.
لذا اگر والدین یا مربیان از انجام عمل خاصی معذور هستند باید کودک را توجیه نمایند؛ مثلاً اگر در اثر بیماری، ناچارند روزه نگیرند، باید کودک را کاملاً آگاه نمایند که بیمارند و بر طبق دستور پزشک باید روزه را بخورند و اگر بگیرند، باطل است.[۲۵۹] حتی میتوانند به آیاتی از قرآن اشاره نمایند که به بیماران، اجازه روزه نگرفتن داده شده است.
آسانگویی؛ بهترین راه اجرای تناسب سطح آموزش قرآن با توان فراگیر
برخلاف عدهای که تصوّر میکنند، سخن گفتن زیبا به معنای تشکیل و ارائه مجموعهای از لغات و عبارات نامأنوس و به هم پیچیده است، مربّی قرآن باید در سخنان خود، ضمن حفظ زیباییهای کلام، در سادهترین کلمات و عبارات، مقصود خود را بیان کند. بهترین و جامعترین الگویی که در این زمینه، شایسته معرّفی است، قرآن کریم است. قرآن به بشر میآموزد که در سطوح بشری نیز، میتوان مفاهیم عمیق را در قالب الفاظ ساده و همه فهم گنجاند. چنانچه قرآن کریم در سوره قمر، چندین مرتبه، این جمله را ذکر کرده است که: *(وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّکْرِ …؛ ما قرآن را براى تذکّر آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکّر شود.)* قمر/ ۱۷،۲۲و ۴۰
“آسان کردن قرآن براى ذکر"، به این است که آن را طورى به شنونده القاء کنیم و از عباراتى استفاده نماییم که فهم مقاصدش، براى همه افراد اعم از عامّه و خاصّه (یعنی براى فهمهاى ساده و عمیق) آسان باشد و هر یک به قدر فهم خود، چیزى از آن بفهمند.[۲۶۰]
کلام خدا بهترین مصداق برای این فرمایش حضرت علی۷است که میفرماید: «احسن الکلام ما لا تمجه الاذان و لا یَتْعَبُ فهمه الأفهام؛ بهترین سخن، آن است که گوشها، آن را به بیرون نیندازند و ذهنها برای فهم آن، به رنج نیفتند».[۲۶۱]
متأسّفانه برخی از مربّیان، عادت کردهاند که کلام خویش را با معنای خاصی از تقواـ بدون در نظر گرفتن سطح فکری کودکان ـ آغاز کنند و انذار و ترساندن و صحبت از جهنم و عذابهای آن، را در کلام خویش، اصل قرار دهند. در حالیکه اگر به شیوههای آموزشی و پرورشی آیات قرآن توجه شود، دیده میشود که قرآن، کلام خویش را با بشارت و سخنان نرم و تشویق و ترغیب شروع میکند و با آنکه مخاطبان قرآن در آغاز، مشرکان معاند و مخالفان کینهتوزی بودند، کلام خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز میکند.
۲-۲- اصل سهولت
منظور از اصل سهولت این است که در آموزش مفاهیم دینی به کودکان، باید توان شناختی، عاطفی و انگیزشی کودکان را در نظر گرفت و از زیاده روی، خشونت و سختگیری در روند آموزشی پرهیز نمود؛ زیرا هدف از آموزش مفاهیم دینی، برانگیختن شوق و رغبت کودکان به یادگیری آموزههای دینی است، نه صرف انتقال آگاهیهای دینی. از اینرو، پیامبر اکرم ۶همواره این سخن را تکرار نمودهاند که: «آموزش دهید و آسان بگیرید و سخت گیری نکنی[۲۶۲]؛ چرا که خداوند مرا سخت گیر و سرسخت مبعوث نفرمود، بلکه مرا آموزگاری آسانگیر مبعوث نموده است».[۲۶۳]
شهید مطهری نیز بیان میکند: «پیامبر۶هنگامیکه معاذ بن جبل را برای تبلیغ دین به یمن فرستاد، به او چنین فرمود: «یا مَعاذُ بَشّروَ لاتُنَفِّرْ وَ یَسّرْوَ لاتُعَسِّرْ؛ می روی برای تبلیغ اسلام، اساس کارت تبشیر و مژده و ترغیب باشد، کاری بکن که مردم مزایای اسلام را درک بکنند و از روی میل و رغبت به اسلام گرایش پیدا کنند. نکتهای که پیغمبر اشاره کرد، این بود که «بَشَّر وَ لا تُنَفِّرْ»؛ کاری نکن که مردم را از اسلام فرار بدهی و متنفّر بکنی. مطالب را طوری تقریر نکن که عکسالعمل روحی مردم، فرار از اسلام باشد».[۲۶۴]
رعایت این اصل در آموزش مفاهیم دینی کودک چنان مهم است که ائمه معصومین:در سخنان نورانی خویش والدین را بدان سفارش نمودهاند. بنا بر مضمون روایتی از امام صادق۷، به نقل از رسول مکرّم اسلام۶: «والدین، کاری را که انجام آن برای کودک آسان و ساده است بپذیرند و آنچه را که انجامش بر وی سنگین و غیر قابل تحمّل است از او انتظار نداشته باشند».[۲۶۵]
۲-۲-۱- روش مدارا و گذشت
تربیت کودک، از امور ظریفی است که صبر و حوصله و بردباری میطلبد. به همین خاطر، یکی از صفات مهم پیامبران الهی در تربیت و تعلیم افراد، صفت حلم و بردباری آنهاست.
هیچ چیز مانند مدارا و نرمی، در تربیت راهگشا نیست و زمینه ارتباط صحیح تربیتی را فراهم نمیسازد.[۲۶۶] خداوند متعال در قرآن کریم بارها از حلم و بردباری افراد یاد کرده و بیش از ده بار، خودش را با صفت حلم و حلیم، توصیف نموده است. حلم و بردباری والدین و معلمان در ارتباط با کودکان، اهمیت خاصی دارد. لذا آنان باید به ویژگیهای نونهالان توجه نموده و در مقابل جنبوجوش و بازیگوشی او، گرچه مشکلاتی هم به همراه داشته باشد، صبر و حوصله به خرج دهند.[۲۶۷] علت این مطلب، در کلام زیبای حضرت کاظم۷نمودار است. ایشان میفرماید: «تُسْتَحَب عَرَامَهُ الْغُلَامِ فِی صِغَرِهِ لِیَکُونَ حَلِیماً فِی کِبَرِه؛ شیطنت و بازیگوشی فرزند، در دوران کودکی، امری پسندیده و مطلوب است و موجب میشود در بزرگسالی، دارای شخصیتی آرام و خویشتندار گردد».[۲۶۸]
آخرین نظرات