در چهارچوب اقدامات سرکوبگرایانه نظام عدالت کیفری، قربانیان جنسی اغلب در معرض مجازاتهای بسیار شدیدی همچون مجازات مرگ یا سالب آزادی[۴] قرار می گیرند.
۲٫ تثبیت کننده
دومین پیامد رفتار سرکوبگرایانه با آسیب دیدگان جنسی، تثبیت و تحکیم موقعیت آسیبزای ایشان است. قربانی جنسیای که در جایگاه یک بزهکار مورد تعقیب نظام عدالت کیفری قرار میگیرد، با این حقیقت روبرو می شود که قرار داشتن در موقعیت کنونی (صرف نظر از میزان مداخله وی در ایجاد آن) او را از سایر افراد جامعه متمایز ساخته و بر مبنای همین تمایز نیز امکان برخورداری از برخی حقوق و
خواسته های معمول را ندارد. بدین ترتیب، بستر مناسبی جهت استمرار رفتار جنسی آزار دهنده و تبدیل آن به بخشی از سرنوشت محتوم و گریزناپذیر قربانی فراهم میگردد.
۳- ناتوان ساز
ناتوان سازی قربانیان جنسی مشمول واکنش کیفری، در دو محور ذیل صورت میپذیرد:
۳-۱- ممکن نبودن طرح دعوی نزد نظام عدالت کیفری
با اتخاذ سیاست کیفر مدار در قبال دستههای معینی از قربانیان جنسی، ضریب امنیت اشخاص مورد اشاره به شدت کاهش خواهد یافت. بدین ترتیب فراتر از تثبیت موقعیت ایشان در چهارچوب رفتار جنسی آسیبزا، آنان را در معرض ارتکاب انواع خشونتهای جنسی و جسمی، فراتر از نفس ارتباط جنسی یاد شده نیز قرار خواهند گرفت. چرا که در بستر اعمال سیاست سرکوبگرایانه، قربانی جنسی از شرایط مطلوبی برای پیگیری جرایم ارتکابی نخواهد داشت و با مراجعه به نظام عدالت کیفری این احتمال منطقی وجود خواهد داشت که خود نیز به عنوان بزهکار تحت تعقیب و مجازات قرار گیرد. علاوه بر این، رویکرد سرکوب گرایانه نظام سیاستگذار، دیدگاه کادر اجرایی را نیز خواه ناخواه تحت تأثیر قرار داده، به حمایت نیروهای پلیس و کادر قضایی نیز چندان نمی توان امیدوار بود. در این وضعیت، قربانی به طعمه بسیاری مناسبی برای ارتکاب هر گونه رفتار خشونت بار و غیرانسانی مبدل می شود[۵] برای نمونه، میتوان وضعیت دشوار ناخواسته روسپیای را تصور نمود که تجاوز به عنف می شود یا تحت اعمال دگر آزارانه سادیسمی با وی نزدیکی صورت میپذیرد.[۶]
۲-۳- ناتوانی در مراجعه به مراکز ارائه دهنده خدمات درمانی و حمایتی
اتخاذ رویکرد سرکوب گرایانه موجب ایجاد فضایی آکنده از ترس و وحشت در میان قربانیان جنسی
می شود. وحشت از دستگیری و محاکمه و مجازات گاه مانع از مراجعه قربانی به مراجع حمایتی و حتی درمانی میگردد. نتایج یکی از تحقیقات صورت گرفته در حوزه دختران فراری که رابطه جنسی دارند، مؤید این حقیقت بود که برخی از ایشان حتی در صورت نیاز به اقدامات درمانی و پزشکی، به دلیل ترس از مراجعه و دستگیری حاضر به انجام اقدامات درمانی مورد نیاز نبودند (اردلان و دیگران: ۱۳۸۱: ۲۰۳).
به کارگیری رویکرد سرکوب گرایانه در کنار اتخاذ برخی دیگر از سیاستهای نامطلوب پاسخدهی، علاوه بر ایجاد ترس و وحشت دائمی از پلیس و نظام عدالت کیفری زمینه سلب اعتماد اشخاص در معرض خطر آسیب دیدگی جنسی ونیز قربانیان جنسی را از اینگونه مراجع فراهم میآورد. بدین ترتیب، بسیاری از افراد که با اتخاذ رویکردهای حمایت گرایانه، امکان بازگشت به جریان عادی زندگی و دوری از عرصه آسیب دیدگی جنسی یا خروج زودهنگام از آن را در اختیار داشتند، از این فرصت محروم میشوند.
برخی از تحقیقات صورت گرفته بیان کننده این حقیقت است که «نسبت بسیار اندکی از دختران پس از فرار از منزل» خود را به مراکز انتظامی معرفی میکنند» (اردلان ودیگران:۱۳۸۱:۲۰۹) به نظر میرسد که در کنار تأثیر انکارناپذیر ترس قربانیان از بازگردانده شدن به نزد خانواده، وحشت فزاینده از تعقیب کیفری و مجازات نیز در شکل گیری این امر مؤثر بوده است.[۷]
ج) پاسخدهی ناحمایتی و غیرتخصصی
در چهارچوب مداخله ناحمایتی و غیرتخصصی، نظام سیاست گذار ضمن پذیرش آسیبزایی یک رفتار جنسی، آن را در چهارچوب مجموعه مقررات کیفری جرم انگاری نموده و همانند دیگر اعمال مجرمانه، مرتکبان جرم جنسی یاد شده را نیز تحت پیگرد و تعقیب قضایی و در نهایت اعمال کیفر قرار میدهد، با وجود این در ترسیم روند دادرسی کیفری، توجه چندانی به مشکلات و نیازهای ویژه بزه دیدگان جنسی، موقعیت دشوار و آسیبپذیر ایشان در جریان رسیدگی به پرونده و همچنین واقعیتهای حاکم بر این گونه جرایم نمی گردد. با شرایط یاد شده فرایند دادرسی کیفری، آسیبها و مشکلاتی را برای شخص قربانی در سه محور ذیل ایجاد می کند:
۱- ترسیم یا اجرای آسیبزای فرایند دادرسی کیفری
طراحی یا اجرای غیراصولی فرایند دادرسی در ارتباط با تمامی پرونده های کیفری می تواند طیفی از آسیبها و لطمات روحی، عاطفی و حتی مالی را به بزه دیدگان وارد سازد[۸].
با وجود این آنچه که این امر را در ارتباط با بزه دیدگان جنسی مهم میسازد، شرایط دشوار قربانیانی است که تحت تأثیر آسیب های ناشی از رابطه نامتعارف جنسی سلامت روحی و تعادل عاطفی خود را تا حد زیادی از دست داده اند. بزه دیدگان جرایم دیگر، اغلب از کمترین توانایی لازم برای تحمل شرایط نامطلوب روند رسیدگی به پرونده بهرهمند هستند، اما شمار زیادی از بزه دیدگان جرایم جنسی (به ویژه قربانیان تجاوز جنسی) چنین توانایی نداشته و به آسانی در برابر فشارهای روحی و روانی وارده تسلیم میشوند. به نحوی که در برخی موارد حتی از انجام سادهترین اقدامات ضروری در جهت اثبات ادعای خود نیز ناتوان میگردند با وجود شرایط یاد شده رسیدگی کیفری به عاملی در جهت ایجاد یا تشدید آسیبهای وارده بر بزه دیده تبدیل می شود.
آسیبزایی فرایند رسیدگی کیفری را میتوان در یکایک اجزای آن از ابتدای تشکیل پرونده تا خاتمه رسیدگی و صدور حکم ملاحظه نمود. در ذیل به برخی از آنها اشاره میگردد:
– رفتار تحقیرآمیز کارکنان و مقامات قضایی با بزه دیده؛
– اخذ غیراصولی اظهارات بزه دیده بدون توجه به وضعیت بحرانی وی؛
– طرح پرسشهای غیراصولی از بزه دیده به نحوی که به تشدید مشکلات روانی وی منجر گردد؛
– مواجهه حضوری بزه دیده با بزهکار به ویژه در جریان رسیدگی به پرونده های تجاوز جنسی؛
– اطاله بیدلیل دادرسی و تأخیرهای غیرموجه در جریان رسیدگی و صدور حکم؛
– الزام بیمورد بزه دیده به حضور در جلسات رسیدگی به نحوی که وی ناگزیر از مراجعه مکرر به دادگاه گردد؛
– حضور اشخاص غیر مرتبط دیگر در جلسه رسیدگی پرونده؛
– انجام تحقیقات محلی و معاینه محل به نحوی که موجب افشای اطلاعات پرونده نزد همسایگان و دیگر نزدیکان بزه دیده گردد.
۲- کمبود یا عدم کفایت پاسخهای حمایتی درمانی
در چهارچوب رویکرد سنتی به فرایند دادرسی کیفری نظام سیاستگذار به بزه دیده صرفاً به عنوان اعلام کننده جرم، شاکی خصوصی و نیز منبعی برای عرضه اطلاعات مرتبط با رفتار مجرمانه، توجه می کند.
آخرین نظرات