سفرنامه ها
-سفرنامه ناصرخسرو کتابی است منسوب به ناصرخسرو قبادیانی بلخی و گزارشی از یک سفر هفتساله است. این سفر در ششم جمادیالثانی سال ۴۳۷ قمری ازمرو آغاز شد و در جمادیالثانی سال ۴۴۴ قمری با بازگشت به بلخ پایان پذیرفت. او در این سفر هنگام عبور از مهروبان و ارّجان حاصل مشاهدات خود را در این مورد بیان نموده است.
-صوره الارض این کتاب از محمد بن علی بن حوقل معروف به ابن حوقل جغرافیدان قرن چهارم هجری قمری است که در شهر نصیبین به دنیا آمد و در بغداد زندگی کرد. وی برای نوشتن کتب خود بر پایه مشاهداتش سفری را آغاز کرد. وی در طی این مسیر از شمال آفریقا به اسپانیا رفت، و بعد از مرزهای جنوبی صحرا به مصر و مناطق شمالی قلمرو مسلمانان و آذربایجان و ارمنستان رفته است. وی مسافرت خود را به طرف شبه جزیره عربستان، عراق، خوزستان و فارس ادامه داده است و در ۳۵۸ ه. ق به خوارزم ماوراءالنهر رسیده است. او در ذکر مشاهداتش در فارس، از کوره ارّجان و ویژگی های جغرافیایی آن نیز یاد کرده است.
تحقیقات جدید
-فارسنامه ناصری کتابی در حوزه تاریخ و جغرافیای فارس که در فاصله سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۱ه. ق توسط حسن فسائی و به درخواست ناصرالدینشاه به رشته تحریر درآمدهاست. این اثر در دو گفتار تنظیم شده است، گفتار اول در مورد تاریخ فارس از صدر اسلام تا سال ۱۳۱۱ ه. ق است، و گفتار دوم درباره وضعیت جغرافیایی و باغها و آبادیها و مسجدها و چشمهها و رودهای فارس است. در پایان کتاب پس از نقشه بافت قدیم شیراز، فهرستهای نام کسان، جاهای، اشعار و کتابها، به انضمام تعلیقات به طبع رسیدهاست. جلد دوم کتاب با تصاویری از اماکن همراه است. حوزه کتاب بخشهایی از سواحل و بنادر خلیج فارس، استان خوزستان و بخشهایی از استان کرمان امروزی در دوره بعد از اسلام تا اوایل قرن چهاردهم هجری را شامل میشود. در این کتاب مطالب سرشاری راجع به ارّجان و نواحی آن آمده است.
-خوزستان،کهگیلویه و ممسنی از زمره آثار ارزشمندی است که با هدف تبیین جغرافیای تاریخی و شناسایی آثار باستانی مناطق خوزستان،کهگیلویه و ممسنی توسط پژوهشگر خستگیناپذیر مناطق جنوب ایران، جناب احمد اقتداری به نگارش درآمده است. نویسنده در این کتاب بعد از تقسیم خوزستان به دو منطقه کوهستان و دشت در ۱۲ فصل و یک پیوست به ذکر جغرافیای تاریخی و توصیف آثار باستانی این مناطق پرداخته است.
-ارجان و کهگیلویه از فتح عرب تا پایان دوره صفوی اثر هانیس گاوبه یکی از مهمترین تحقیقات جدید است که در آن به کمک منابع معتبر و دست اول تاریخی وضع جغرافیایی ارّجان و کهگیلویه به صورت بسیار دقیق و روشن بیان شده است. این کتاب را می توان یکی از مهمترین تحقیقات تاریخی در این مورد دانست که کاری بسیار عمیق و دقیق همراه با ذکر جزئیات بسیار مهم انجام داده است. امّا این کتاب فقط وضعیت جغرافیایی را بررسی کرده است و به سایر جنبه ها نمی پردازد.
-شناسنامه بهبهان اثر رضا جوکار قنواتی یکی از تحقیقات جدید راجع به ارّجان می باشد که در آن مطالبی راجع به وضع جغرافیایی ارّجان و برخی حوادث مهم تاریخی آمده است، و اواخر کتاب بیشتر به وضع بهبهان در دوره معاصر و امکانت آن اختصاص دارد.
-تاریخ ارّجان نوشته آقای م. ح. مصدر است که سعی دارد با کمک منابع مختلف تاریخی، ادبی و دینی تصویری روشن از شهر تاریخ ارّجان در دوران حیاتش ارائه دهد.کتاب تاریخ ارّجان به حجم ۵۰۰ صفحه دارای یک پیشگفتار و یک مقدمه و ۱۰ فصل است. فصل دهم آن تعلیقات، و در پایان نیز فهرست منابع و مآخذ کتاب آمده است. این کتاب از عهد ابراهیم شروع و با هجوم مغول و ویرانی ارّجان پایان مییابد. این کتاب بیشتر به وضعیت سیاسی ارّجان می پردازد و اطلاعات
اقتصادی در آن بسیار محدود است.
فصل دوم: پیشینۀ تاریخی ارّجان
ساخت ارجّان
در منابع تاریخی آمده است که پس از آنکه قباد بر اثر حمایت از مزدک به زندان افتاد، خواهر قباد با نیرنگی زندانبان را گول زد و موفق به رهایی برادر شد.[۱] قباد خود را به سرزمین هپتالیان رسانید تا از شاه آن کشور کمک جوید و با دشمنان خویش بجنگد. قباد و پسرش انوشیروان پس از بازگشت از این سفر بر برادر خود جاماسپ که شش سال بر تخت نشسته بود چیره شد. قباد آنگاه به جنگ روم رفت و شهر آمد را تصرف نمود و شهرهایى چون ارّجان و جز آن را ساخت، و سرانجام پسرش انوشروان را به عنوان جانشین انتخاب نمود. او سرانجام پس از سى و چهار سال پادشاهى کشته شد که سالهاى شهریارى او با شهریارى برادرش برابر بود.[۲] بنابراین اکثر مورخان دوره اسلامی و محققان جدید به تبعیت از آن مورخان، با اشاره به این داستان و در برخی دیگر بدون اشاره به این داستان به چگونگی ساخته شدن ارّجان توسط قباد ساسانی اشاره دارند. آنها می گویند قباد اسرای زیادی را با خود آورد، و به فرموده او برای اقامت اسیران شهری بین اهواز و فارس بنیاد کردند.[۳] در فارسنامه ناصری در زیر عنوان پارس و شهرستان های آن در شاهنامه ذکر شده است، که چون قباد به سن ۲۳ سالگی رسید سوفرا نزد او رفت و اجازه خواست تا به شیراز باز گردد، اما ثعالبى رفتن سوفراى را به فارس نتیجه توطئه قباد مىداند و مىنویسد، قباد به منظور دور کردن سوفرا از دربار او را به حکومت فارس برقرار، و بدان ایالت اعزام داشت. ولى بلعمى از دور شدن سوفراى از درگاه سخنى نمىگوید و مىنویسد قباد سوفراى را خلیفه کرد و گفت تو را حق بر من واجب است که پدرم تو را استوار داشت و ملک به تو سپرد. سوفراى کارها را اداره می کرد و شهرهایی در حدود فارس و اهواز بنّا نمود، که یکی از آنها ایکان (ارجان: طبرى) است.[۴]
در برخی دیگر از منابع اشاره به ساخته شدن این شهر تو سط شاپور بن اردشیر ساسانی شده است.[۵] در ریاض الفردوس الخانی آمده است که، شاپور بن اردشیر نصیبین را گرفت و پس از بازگشت از سفر به بلاد شاپور که اکنون به دهدشت مشهور است رسید. در آن زمان فصل بهار بود، که باد بهارى نداى «کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» به مسامع خفتگان مطموره خاک مى رسانید. شاپور از آن مکان خوشش آمد و پس از مدتی دستور بنای چهار شهر دهدشت، ارّجان، زیدان و ماهی روان را در کوهگیلویه و خوزستان داد.[۶] در ریاض الفردوس خانی در جایی دیگر اشاره ای شده است که بعد از وفات بهرام فیروز بن یزد گرد بر سریر سلطنت ایران تکیه داد. گویند فیروز شش بلد در عالم بنا کرد: شار فیروز در اصفهان، و کم فیروز در ارّجان به فارس، و روشن فیروز در جرجان، و نواکه نوشهر گویند در دماوند.[۷] از اینجا می توان استنباط نمود که اکثر منابع دوره اسلامی قدمت ساخت این شهر تاریخی را به دوره ساسانی مخصوصاً دوره قباد اول می رسانند، و این شاید حاکی از اهمیتی باشد که در دوره ساسانی به این منطقه می دادند و مخصوصاً اینکه قباد برای اسیران شهر آمد در این محل شهری ساخت. امّا از شواهد و آثار باستان شناسی می توان فهمید، که این منطقه قبل از این محل سکونت مردم بوده است، و می توان گفت که این منطقه با این نام یا نام های دیگر از دیرباز دارای تمدنی با شکوه بوده است.
شواهد باستان شناسی:
عملیات خاک برداری برای سد سازی بر روی رودخانه مارون در سال ۱۳۶۱ ه. ش منجر به پیدا شدن آرامگاهی در این مکان گردید. آرامگاه در ده کیلومتری شمال شهرستان بهبهان و در حاشیۀ رودخانۀ مارون و در شمال شهر قدیم ارّجان واقع شده است.[۸] در این آرامگاه تابوتی برنزی به شکل (u) یا وان حمام قرار داشته، که از نظر شکل با تابوت های سفالی دوره ایلام قابل مقایسه، و از نظر تکنیک و سبک تزئینات در نوع خود بی نظیر است. از جمله آثار به دست آمده از این آرامگاه، حلقه ای طلایی است که بر دسته آن نوشته ای به زبان ایلامی حک شده است.[۹] مطالعات انجام شده بر روی خط نوشته میخی حلقه طلایی ارّجان تاکنون به سه طریق مورد بررسی قرار گرفته است.۱- آقای دکتر ارفعی این خط نوشته را کیدین هوتران (شک زیل لیپ ایشنا) خوانده است.[۱۰] و نام کیدین هوتران در جدول حکمرانان ایرانی بر اساس منابع موجود بعد از اونتاشگال بین سالهای (۱۲۳۵و۱۲۱۰ق. م) ذکر شده است و پیش بینی می شده، اگر تابوت فلزی و اسکلت داخل آن متعلق به صاحب این شیئ طلایی یعنی کیدین هوتران باشد، می توان گفت که این آرامگاه و اشیاء متعلق به آن، به عصر طلایی هنر ایلام در اواخر هزاره دوم و اروایل هزاره اول قبل از میلاد تعلق دارد. ۲- فرانسوا والا، این متن را کیدین هوتران پسر کورلوش را خوانده، و با توسل به تکنیک خط و اصطلاحات زبانشناسی دوره ایلامی تاریخ بین سالهای (۶۴۰-۵۳۹ ق. م) را پیشنهاد می نماید.[۱۱] فرانسوا والا پادشاه بودن شخص مدفون در آرامگاه را به دلیل عدم وجود لقب و عنوان در متن کتیبه رد می نماید و برای شناسایی کورلوش دست به شناسایی متون الواح دیگری زد. نتیجه تحقیقات نشان داد که در متون ایلامی از دو کورلوش نام برده شده است. کورلوش اول نامش در متون اقتصادی ایلان نو به عنوان تاجر البسه و فرستاده شخصی به نام «اون ساک ها» است، در حالی که نام کورلوش دوم بر روی مهر استوانه ای با مضمون «پارسیرا پسرکورلوش» آمده است. در مورد وضعیت کورلوش دوم اطلاعی در دست نیست. فقط بررسی ها این را نشان می دهد که دوّمی امکان این را داشته تا برای خود مهر بزند، آن هم مهری که مقام وی را طوری می رساند که گویا چیزی کمتر از هوبان کیتین پسر پادشاهی به نام شوتورناخونته نبوده است. در نتیجه این دوره را اگر بخواهیم دقیق تر بررسی کنیم دوره آخرین پادشاهان انزان و شوش و پادشاهی عیلامی شوشیانا را باید ایلام نو بدانیم. پژوهشگران معتقدند که قدمت مقبره ارّجان مربوط به این دوره از پادشاهی عیلام می باشد.[۱۲] ۳- هیئت مرکز باستان شناسی ایران که به محل اعزام شدند، و بر اساس نظریات اعلام شده شواهدی از معماری ایلامی مربوط به اواخر هزاره دوم ق. م مشاهده کردند. مقاله دیگری نیز منتشر شده که تاریخ آرامگاه ارّجان را به قرن هشتم قبل از میلاد نسبت می دهد و برای ابراز نظرخود از شباهت ها و مقایسه با اشیاء دیگری کمک می گیرد که به جز تابوت فلزی نظیر سایر اشیاء تاکنون دیده نشده است.[۱۳] از طرفی آقای ع. علیزاده پس از پژوهش های خود نیز تاریخ گذاری اواخر هزاره دوم قبل از میلاد آرامگاه ارّجان را نیز رد نموده و معتقد است، که آرامگاه مذکور مربوط به دوره عیلام نو است. از طرفی زمان تعیین شده توسط فرانسوا والا را نیز نمی پسندد و می گوید امکان اینکه این کتیبه قدیمی تر از آنچه فرانسوا والا گفته است باشد وجود دارد، و این نیاز به بررسی های بیشتری دارد. ع علیزاده بعد از مقایسه تابوت برنزی، نقوش حلقه قدرت آرامگاه و … تاریخ آن را مؤخر بر قرن هشتم قبل از میلاد نمی داند. علاوه بر آن نظریه فرانسوا والا را که پادشاه بودن کیدین هوتران را به دلیل نداشتن لقب و عنوان رد کرده تا حدودی وارد ندانسته، و معتقد است که آلات و ادوات موجود در آرامگاه گواه بر این است، که گور متتعلق به شخصی دولت مند و احتمالاً یک حاکم مناطق کوهستانی بوده است.[۱۴] موقعیت مکانی آرامگاه دشت بهبهان و ایذه مال امیر را به عنوان قلمرو حکومتی این حاکم مناطق کوهستانی معرفی می نماید. این منطقه که احتمالاً همان هیدالوی باستانی است هنوز هم مرکزی مهم از نظر اداری و سوق الجیشی و همچنین محل ملاقاتی برای مردم چادرنشین و اهالی ساکن، جهت انجام داد و ستد سالیانه یا گهگاه آنها می باشد. با در نظر گرفتن تاریخ گذاری ما در مورد آرامگاه به نیمه اول قرن ۸ ق. م ممکن است این حاکم یکی از حاکمان متعدد مناطق کوهستانی و دشت بوده است که احتمالاً جهت دستیابی به برتری بر ایلام تا سال ۷۴۳ ق. م مبارزه می کرده است، و این زمانی است که منابع بین النهرینی و سالنامه های بابلی از هومبانیکاش به عنوان حاکم عیلام یاد می کنند. حفاری های بیشتر در این ناحیه شاید بتواند به پاره ای از سؤلات پاسخ دهد.[۱۵] اما بررسی های هیئت اعزامی بر کلیه آثار و اشیاء مکشوفه و مقایسه آثار با سایر آثار باستانی و مخصوصاً متون الواح ایلامی توجه را به دوره پادشاهی کیدین هوتران پسر پا هیرایش شان دوم از پادشاهان سلسله ایکهالکی که در حدود سالهای ۱۲۱۰-۱۲۳۵ ق. م در ایلام حکومت کرده اند معطوف می دارد. همین نوشته برخی از محققان را بر آن داشته که آن را متعلق به دوره ی ایلام جدید بدانند.[۱۶] آرامگاه کشف شده نشان می دهد که این منطقه مربوط به نیمۀ اول قرن ۸ ق. م بوده، و احتمال دارد که این منطقه همان هیدالو ی باستانی باشد.[۱۷] علاوه بر این در جام برنزی که از مقبره ارّجان به دست آمده صحنه های مختلفی حکاکی شده که حاکی از قدمت شهر ارّجان در دوره ایلام دارد. از جمله در اولین نوار فوقانی قسمت داخلی جدار جام برنزی، که در عین حال فوقانی ترین نوار را تشکیل می دهد دو صحنه مختلف حکاک شده، که در صحنه اول که صحنه اصلی نیز است یکی از پادشاهان ایلام در حال مجلس ضیافت است، و در این صحنه ضیافت ۱۴ نفر مشاهده می شود. صحنه دوم حاکی از یک صحنه شکار است.[۱۸] این در حالی است صحنه های نوار دوم بر عکس نوار اول که صحنه شادی بودند، حاکی از تنبیه و توبیخ است و به عبارت دیگر قلع و قمع مخالفین است. به نظر می رسد که بعد از یک مرحله استراحت در شکارگاه، پادشاه ایلامی مجبور به ترک آنجا و مراجعت به دژ یا قلعه مرکز قدرت خود شد، تا به اخبار مهم واصله از نزدیکان خود رسیدگی نماید.[۱۹] و در چهارمین نوار ما شاهد شاهد برگزاری جشن بزرگی هستیم که تماشاچی آن منحصراً شاه ایلامی است و نشان از پایان خوش وقایع آن زمان دارد.[۲۰] و از این چهار صحنه جام چنین می توان نتیجه گیری کرد که یکی از پادشاهان ایلامی برای تفرج به شکارگاه می رود، که در غیاب او عده ای شورش می کنند و پس از دستگیری و تنبیه آنها شاه و اطرافیان به جشن و شادمانی می پردازند. ما اگر بدون توجه به نام کدین هوتران که در روی حلقه طلایی منقوش است به بررسی وضع شورش ها در دوره ایلامی بپردازیم؛ و با توجه به قدمتی که برای آرامگاه ارّجان که مربوط به دوره ایلام نو است اگر ما وضع این دوره را مشخص کنیم؛ که هر چند با توجه به اطلاعات ناقص ما این کار مشکل است. امّا با توجه به شورش هایی که در دوره های شوتروک ناهونته دوم، کودور ناهونته، شیلهاک اینشوشیناک دوم، و هومبان نیکاش دوم، تمپت هومبان اینشوشیناک و تاماریتو، در دوره ایلام نو به وقوع پیوسته است؛ با توجه به شیوه برخورد و نتیجه شورش ها در این دوره ها اگر نام کیدین هوتران پسر کورلوش به خط میخی بر روی حلقه طلایی نقر نشده بود؛ ممکن بود صحنه های حک شده بر روی جام طلایی ارّجان را با پادشاه ایلامی شوتروک ناهونته دوم (یا هانی) و تمپت هومبان اینشوشیناک مربوط بدانیم. ولی وجود نام کیدین هوتران بر روی حلقه طلایی سؤالاتی را مطرح می کند که نیاز به بررسی بیشتر دارد. علاوه بر این وجود کتیبه میخی ایلامی دیگری در پشت جام برنزی ارّجان، این نظریه را که کیدین هوتران یک پادشه محلی است بیشتر تقویت می کند. بررسی هایی که بعد از مرمت شیئ مذکور انجام گرفت نشان داد که مجدداً اسم کیدین هوتران پسر کورلوش در پشت پیکره پادشاه ایلامی که در صحنه اول جام بر روی تخت نشسته بود، به خط میخی حک شده است. کتیبه میخی مذکور شبیه کتیبه حلقه طلایی ارّجان می باشد.[۲۱] همچنین در نقوش اول جام ارّجان سه ریتون وجود داشت، که این ریتون ها در مناطق دیگر مثل زیویه، کردستان و سقز نیز به دست آمده اند. قسمت تحتانی این نوع ظروف فلزی یا سفال با سر حیواناتی مثل غزال، قوچ، بز کوهی و شیر مزین شده است. قدمتی که برای ریتون های فوق تعیین شده قرن ۷ و ۸ ق. م است، و به همین جهت می توان ریتون های روی صحنه اول جام برنزی ارّجان را مربوط به قرن ۷ و ۸ ق. م دانست.[۲۲] علاوه بر این قدمت ارابه های هشت پر ایلامی که در صحنه هستند را می توان قرن ۷ و ۸ ق. م دانست.[۲۳] در مورد ساغر یا ظرف برنزی که از ارّجان به دست آمده، با مقایسه آن با موارد مشابه مثل ساغرهی مکشوفه از لرستان، می توان قدمت این اشیاء را قرن نهم و دهم قبل از میلاد دانست.[۲۴] پرستشگاه معروف ایلامی موسوم به « نه نه یا نانا» در ایلام قدیم در شمال شهر ارّجان در محل کوهستانی معروف به تنگ سروک نیز حاکی از قدمت این منطقه در دورۀ ایلامی است.[۲۵] حال ما می توانیم با توجه به این کشفیات باستان شناسی به این نتیجه برسیم، که قدمت شهر قدیمی ارّجان، با این نام یا نامهای دیگرلااقل به دوره ایلام جدید می رسد، و در فرهنگ اقتصاد و آداب و رسوم دوره ایلامی نقش مهمی را بر عهده داشته است.
در فاصلۀ سقوط هخامنشیان تا روی کار آمدن ساسانیان، یک دولت قدرتمند محلی به نام الیمائی یا الومایس در بخشی از نواحی خوزستان و کوههای اطراف آن ظاهر شد.[۲۶] الیمایی[۲۷] ها یا علیمائید ها (الومایس) نام یک سلسله ی محلی است که در فاصله ی حکومت سلوکیان تا عصر ساسانی در نواحی ارّجان و توابع آن ظاهر شدند. آنها حدوداً نیم قرن بعد از پیدایش دولت ملوک الطوایف اشکانی در حوالی سالهای پایانی قرن ۳ ق. م علیه سلوکیان قیام کردند و مناطق وسیعی از ایلام قدیم بخصوص مناطق کوهستانی آن را تحت قیادت خود درآوردند. کتاب تاریخ کمبریج با توجه به شواهد سکه شناسی این سلسله را تحت عنوان الومایس مطرح می کند، و محل استقرار الومایس ها را در شمال شرقی اهواز و جنوب شرقی شوش ذکر می نماید،که در آنجا در کناره های جلگه ی رود دز به کار کشاورزی مشغول بودند.[۲۸] این در حالی است که نویسنده تاریخ ارّجان قلمرو سکونت الیمایی ها را در سزمین ارّجان می داند. واقعۀ نبرد ایلیمایی با سلوکیان در کتیبه ی تنگ سروک در سی کیلومتری شمال خرابه های ارّجان وجود دارد، امّا سرانجام آخرین حاکم این دولت به نام نیرو فر شاه از اردشیر بابکان شکست خورد. با توجه به شواهد تاریخی می توان گفت که الیمائیان حدوداً قریب به چهارصد سال در منطقه ی ارّجان و حوالی آن حکومت کردند.[۲۹] این شواهد باستان شناسی قدمت این شهر را به دوره قبل از قدمت آریایی ها می برد، و این حاکی از عظمت این شهر در دوره قبل از ساسانیان است، که اکثر مورخان اسلامی به ساخت آن در این دوره اشاره نمودند.
تپه سبز:
تپه سبز به فاصله شش کیلومتری شمال بهبهان، و در ۱۱۰ متری شرق جاده آسفالته ای که بهبهان را به کارخانه سیمان و تأسیسات سد سازی سازمان آب و برق وصل می کند قرار گرفته است. این تپه در موقعیت ۵۰ درجه و ۷ دقیقه و ۳۸ ثانیه طول جغرافیایی و ۳۰ درجه و ۳۵ دقیقه و ۱۲ ثانیه عرض جغرافیایی قرار دارد. ارتفاع بالاترین نقطه تپه نسبت به اراضی پست اطراف تقریباً ۳۵-۵۰ متر است و از فراز آن می توان بر تمام دشت باستانی ارّجان احاطه داشت. علّت نامگذاری این تپه باستانی به سبز فعالیت های کشاورزی بر وی این تپه می باشد. قدمت آن را می توان همزمان با چغابنوت، تل نخودی، چغامیش جوی و شوش دانست. تاریخ پیشنهادی برای تپه سبز مربوط به دوره ی سوزیانای میانه است.[۳۰] بنابراین تپه سبز نیز مثل سایر آثار و شواهد باستان شناسی حکایت از قدمت این شهر بزرگ تاریخی در دوره قبل از ورود آریایی ها به ایران است.
نامهای ارّجان:
ارجان، اورجان، ارگان، ارغون، ارکان در واقع همه نام شهری را تشکیل می دهد که در منابع مختلف هر یک به چند نمونه از این نام ها اشاره کرده اند.[۳۱] ارّجان نام پسر قرقیسیا بن فارس است که از پدرش قهر کرد و از آشور بیرون رفت، و این ولایت را آباد کرد.[۳۲] ارگان معرب ارّجان به فتحۀ الف و تشدید دوم مفتوح شهر مشهور فارس است که تا بحر یک منزل فاصله داشت.[۳۳] اصل آن آریاگان است.[۳۴] فسایی می گوید قصبه بلوک کوهگیلویه در قدیم شهر ارّجان به تشدید «راء» بود و اهل این بلوک آن را شهر «ارگان» به کاف فارسى و «ارغان» نیز می گفتند.[۳۵] خوارزمی در آغاز شعر خود می گوید: « فلوا بصرت فی ارجان نفسی علیه من ابی یحیی زمام».[۳۶] ناحیه ی ارّجان از مناطق غربی فارس و در میان دو استان خوزستان و فارس واقع است.[۳۷] نام شهر ارّجان بر مهرهای ساسانی به صورت(ا.ر.گ.ا.ن) آمده است و بر روی سکه های عرب- ساسانی و اسلامی به صورت «ارجن» آمده است. این نام در منابع دوره اسلامی به صورت های ارّجان و ارّگان نیز آمده و صورت اصلی و درست آن ارگان است که به ارّجان معرب شده است.[۳۸] نگارنده ی افضل الملک می گوید شهر قدیم بهبهان به قول مورخان قدیم و نگارندۀ مرات البلدان در بهترین درّۀ مملکت فارس تشکیل یافته بود و جزء ایالت کوهگیلویه محسوب می شد. شهر قدیم ارکان بوده است که تا بهبهان فرسخی مسافت دارد و ارکان را سابقاً ارکران می گفتند و بعداً ارکان شد، و در دوره اسلامی به تعریب ارّجان شد.[۳۹] در دورۀ اسلامی ولایت قباد خره به نام شهر حاکم نشین آن ارّجان یا ارگان شهرت یافت.[۴۰] طبری از نام کهن تر رام قباد که همان بومقباد یا برمقباد باشد یاد کرده است.[۴۱] اصمعی به صورت آمد قباد[۴۲] و حمزه اصفهانی نیز آن را به صورت «به از آمد کواد» که به معنی قباد بهتر از آمد، آورده است.[۴۳] دینوری شهری را به نام ابرقباد نام می برد که می باید بین فارس و خوزستان بوده باشد، وی تاریخ تأسیس این شهر را درست مثل طبری تعریف می کند، اما ارّجان را با شهری در عراق به نام ابر قباد اشتباه می کند.[۴۴] ابن فقیه نیز از آن با نام ابر قباد یاد می کند.[۴۵] خلیفه بن خیاط و بلاذری در وصف خود از اشغال فارس فقط از اشغال ارّجان صحبت می کنند.[۴۶] و شاید این مورد دلیلی بر این باشد که ارّجان در دوره فتوح اسلامی نام قرون وسطایی اش را حفظ کرده بود. اشاره طبری به نام بومقباد یا برمقباد سبب شده که برخی از محققان این دو نام را مربوط به یک موضع و یا مربوط به ناحیۀ وسیعتری بدانند. مارکوارت «به از آمد کواد» را به عنوان نام رسمی ارّجان پذیرفته،[۴۷] و شوارتس نیز آن را کهن ترین نام ارّجان دانسته است.[۴۸] ارّجان و بهبهان را برخی منصوب به قباد بن فیروز و برخی ابنیۀ شاپور بن اردشیر می شمارند.[۴۹] اما یونانیان ارجان را ارکران می گفتند.[۵۰] و این نام پیش از عصرساسانی به کار می رفت. از این مطلب می توان به قدمت شهر ارّجان پیش از دوره ی ساسانیان پی برد. برخی بر این باور اند که ارّجان نام حاکم نشین و برمقباد نام منطقه بزرگی از آن مرکز بوده است. برخی دیگر نیز بر این گمانند چون در منابع اسلامی در بخش مربوط به فتوحات مسلمانان و شهر هایی که به تصرف آنان در می آمد از برمقباد نامی برده نشد، و تنها از ارّجان یاد شده است، این فرض را مطرح کرده اند که پیش از قباد اول شهر یا حداقل ناحیه ای به نام ارّجان وجود داشته است. به این ترتیب که پس از پیروزی قباد در شمال بین النهرین و کوچ دادن مردمان آن ناحیه به استان ارّجان، ناحیۀ جدیدی پدید آمد که مرکز شهر به نام خود آن خوانده می شد. از این روی در کنار این نام رسمی، نام قدیمی در واقع احیاء شد، یعنی نام قدیمی ارگان جای نام «وه از آمد قباد» را گرفته است. امّا آنچه احتمال اطلاق این دو نام را بر یک شهر، یا حتی یک محل و ناحیه تضعیف می سازد، یافته شدن سکه هایی با ضرب ارّجان و برمقباد است که همزمان در (۵۴ ه. ق) و به نام عبدالرحمان بن زیاد ضرب شده اند. چون احتمال اینکه یک حاکم در طول یک سال از یک محل و یک ضراب خانه با دو نام سکه زده باشد، بسیار بعید به نظر می رسد. همچنین ادامه ضرب این نوع سکه ها در ارّجان در ۵۶ ه. ق و برمقباد در ۵۸ ه. ق با نام حاکم محلی دیگری به نام حکم بن ابی العاص تأیید دیگری بر نظریۀ یاد شده است. تا کنون سکه ای که پیش از اسلام در ارّجان ضرب شده باشد، به دست نیامده است- اگر چه ضرب سکه های عرب ساسانی در این شهر احتمال ضرب آن را در دوره پیش از اسلام کاهش نمی دهد- و نام برمقباد نیز بر روی مهر های ساسانی به صورت وه از آمد قباد و بر سکه های این دوره با نشانه اختصاری ضراب خانه آن «ب.ر. م » آمده است. از این رو این نظریه که ارگان نام کهن تری برای برمقباد بوده، با توجه به اینکه سکه ای یافت نشده در حال حاضر قابل پذیرش نیست.[۵۱] وجود این نام ها می تواند نشان از قدمت وسیع ارّجان باشد، که در دوره های مختلف شاید با نام های مختلف وجود داشته است. مورخان اسلامی بیشتر تأکید بر نام ارّجان داشته اند و سعی کرده اند قدمت آن را به دوره ساسانی برسانند، امّا در ضمن برخی از اوراق کتاب های خود به نام های دیگری نیز اشاره نمودند که این نام ها قدمت این شهر تاریخی را به گذشته های دورتر می برد.
عبور اسکندر از ارّجان:
از وقایع مهم در تاریخ ارّجان به عبور فاتح بزرگ تاریخ یعنی اسکندر مقدونی از این منطقه می توان اشاره نمود. در قرن چهارم قبل از میلاد که اسکندر مقدونی به ایران لشکر کشید، پس از جنگ های گرانیک(۳۳۴ق. م)، ایسوس (۳۳۳ق. م) و گوگامل(۳۳۱ق. م) و سقوط بلاد آسیای صغیر و تصرف شوش، اسکندر از این شهر متوجه پرسپولیس پایتخت معروف هخامنشی شد.[۵۲] اسکندر بعد از فتح خوزستان از راه بختیاری و رامهرمز و بهبهان به استخر فارس رفت. میان بهبهان و رامهرمز دره ای بسیار سخت وگردنه وکتل غریبی است، که در تاریخ اسکندر شرحی درباره ی آن نوشته شده است. یونانی ها از این دره به نام اوکسین[۵۳] یاد می کنند. ماری تس یا مادیاتس از اقوام دارا و یکی از سرداران دلیر وی مأمور حراست از این دره بود. زمانی که اسکندر به این منطقه رسید متحیر ماند که چگونه از آن عبور نماید، امّا سر انجام در نتیجه ی اطلاعاتی که یکی از اهالی در اختیار او قرار داد، از دهنۀ کوه وارد شد، و از پشت لشکریان ایران را محاصره نمود و آنجا را فتح کرد. اسکندر از راه لرستان و خوزستان به بهبهان رسید.[۵۴] اسکندر پس از شکافتن معبر اوکسین وارد ارّجان شد، و از آنجا به طرف دربند پارس که امروز آن را تنگ تکاب می گویند حرکت کرد. زمانی که اسکندر به دربند پارس (کوه گیلویه کنونى) رسید دچار مقاومت شدید آریوبرزن[۵۵] و سپاهیان او گردید، و چون مقدونیها از این جبهه نتوانستند بر آنها فائق آیند، اسکندر مجبور شد همان کاری را انجام دهد که ایرانیها در ترموپیل کردند. بنابراین قسمتى از قشون یونانى از کوره راه ها حرکت کرده، پشت سر مدافعین را گرفت و آنها را قلع و قمع نمود. این یگانه مدافعه مرتّب و صحیحى بود که در این زمان به عمل آمد. بعد از ورود به پرسپلیس اسکندر کشتارى در شهر راه انداخت و قصر شاهان هخامنشى را آتش زد.[۵۶] از بهبهان به شیراز، از دشت «لیشتر» ده منزل است. سیصد و چند سال قبل از میلاد، اسکندر بعد از فتح خوزستان، از راه بختیارى و رامهرمز و بهبهان به استخر فارس رفت. تنگه اى که معروف به «پیلپرسیک» مىباشد، اسکندر در وقت عبور از این تنگه، ناچار شده چند روزى توقف نمودهاند و بعد گذشت؛ الان هم موجود است. این اسم را مورخین اسکندر به این تنگه گذاشتهاند که ترجمۀ تحت اللفظ آن «دروازهى فارس» است. «پیل» به معنى دروازه است و «پرسیک» همان «پرس» مىباشد که پارس و فارس است.[۵۷] در مورد محل دربند پارس امروزه اختلاف است و جاهای مثل تنگ تکاب، دره های اطراف بابا احمد و بوالفرایس لیکک و کت بهمئی بهبهان و تنگ تامرادی را محققان با این محل یکی دانسته اند و نظر یکسانی در این مورد وجود ندارد. به طور کلی می توان گفت که این مقاومت های دلیرانه در محل کوره ارّجان قدیم اتفاق افتاده است، که این علاوه بر اینکه حکایت از رشادت مردم این ناحیه دارد، می تواند نشان دهنده اهمیت ارتباطی و راه های این منطقه باشد که محل عبور فاتحان مختلف بوده است. در ضمن اهمیت تنگه ها و کوه ها به عنوان حافظان طبیعی این منطقه از این مطلب استنباط می شود.
همچنین مطابق کتیبه بیستون در پارس وهیز داته، که خود را مانند گئومات مغ بردیا پسر کورش می خواند سر به شورش برداشت. سپاهیان داریوش در محل رخا که احتمالاً با محل ارّگان یا ارّجان امروز مرتبط است روبرو شد و بار دیگر در کوهستان پرگ به جنگ پرداخت و شکست خورد و دستگیر شد. پس از این شورش است که داریوش در فارس سازمان جدیدی برقرار کرد و مساکن طوایف غیر اصلی و بومی را از این ساتراپی جدا نمود.[۵۸]
ارّجان در دورۀ ساسانیان:
ساسانیان نسبت خود را به ساسان جد اردشیر یکی از روحانیون بزرگ پارس، که ریاست معبد آناهید را بر عهده داشت می رساندند. اردشیر بابکان در اصطخر پادشاهی خود را اعلام نمود و بر تخت سلطنت نشست. او از فارس به اهواز حمله کرد و از رامهرمز به سوی ارّجان رفت و پس از یک سلسله نبردها در مناطق مختلف به سوی فارس برگشت. او موفق شد با کشتن اردوان به عمر سلسله اشکانی پایان دهد و سلسله جدیدی به نام ساسانی را در ایران پایه گذاری نماید.[۵۹]
کورۀ ارّجان:
در دوره ساسانی ارّجان یکی از پنج کورۀ اصلی فارس محسوب می شد، که این تقسیم بندی در دورۀ اسلامی نیز ادامه یافت. پس از اسلام نیز پادشاهان ایرانیان فارس را به پنج منطقه ی کورۀ اردشیرخره،[۶۰] کورۀ استخر، کورۀ دارابگرد، کورۀ شاپور و کورۀ قباد که مرکز آن ارّجان بود، تقسیم می کردند.[۶۱] ولایت ارّجان غربی ترین ولایات پنج گانه فارس بود و شهر ارّجان کرسی آن غربی ترین مرز آن ولایت، در کنار رود طاب واقع بود. در اینجا رودخانه مزبور مرز میان ایالت فارس و خوزستان راتشکیل می دهد. خرابه های شهر ارّجان در چند میلی شمال شهر بهبهان کنونی است که اهالی ارّجان به آن شهر کوچ کرده اند و در نتیجه از اواخر قرن ششم مهمترین شهر این ولایت گردید.[۶۲] بنا به روایت طبری قباد اول ساسانی در شهر ارّجان کوره ای ترتیب داد که شامل رستاق کوره شهر سورق یعنی دورق و کوره رامهرمز می شد.[۶۳] اصطخری می گوید: « شهر بزرگ آن اقلیم ارّجان است و در آن اقلیم هیچ کوره ای بزرگ تر از آن نیست»[۶۴] ابن فقیه می نویسد قباد هنگامی که پادشاه ی را از برادرش جاماسب باز پس گرفت، با رومیان جنگ کرد و دو شهر از شهرهای جزیره را گشود و دستور داد تا در میان فارس و اهواز شهری را ساختند و آن را « برقباد» نامید، و این شهر اکنون به ارّجان معروف است. او آنجا را استان کرد و چند روستا از حوزه های رامهرمز، شاپور، اردشیرخره و سپاهان را بدان افزود.[۶۵] ابن بلخی، جزیره هنگام، جزیره خارک، جزیره لام و جزیره بلور را جزو کوره قباد خوره می نویسد.[۶۶] یعقوبی محدوده حکمت ساسانیان را در زمان مسلمانان شامل چهار ناحیه اصلی خراسان، جبل(جبال) فارس و اهواز و عراق (بین النهرین) می داند، که هر کدام از این نواحی را تحت حکومت اسپهبدی (سپهسالاری) جداگانه ذکر می کند. در این میان ناحیه فارس و اهواز شامل شهرهای اصطخر، شیراز، ارّجان، نوبندگان، گور ( فیروز آباد) کازرون، فسا و غیره بود و به عامل هر دو ناحیه اسپهبد فارس می گفتند.[۶۷] مقدسی در احسن التقاسیم می گوید من فارس را به شش خوره و سه ناحیت بخش کردهام. نخستین آنها در سمت خوزستان ارّجان، سپس اردشیرخرّه، دارابگرد، شیراز، شاپور، استخر است. سه ناحیت نیز روذان، نیریز و خسو مىباشد.[۶۸] بارتولد منطقه ساحلی را با شهر ارّجان معمولاً جزو کوره ارّجان محسوب می داشتند، هر چند که جغرافیا نویسان عرب تعیین سرحدات بعضی از کوره ها را با صراحت نمی نویسند و نگارش های جغرافی نویسان مختلف راجع به اتنساب بعضی از شهرها به یکی از کوره ها همه یکسان نیست. خود شهر ارّجان را اغلب همان خرابه های واقع در نزدیکی بهبهان می دانند. در قرن دهم شهر قدری جنوبی تر و در جنب رود طاب، یعنی همان شعبه از رود مزبور که امروزه به خیر آباد موسوم است واقع بود. در اینجا پلی بر روی رودخانه ساخته بودند که با پول یکی از توانگران فارس بنا گردیده بود و سرحد بین فارس و خوزستان محسوب می شد.[۶۹] هر چند شهر عمده ایالت فارس پس از اسلام اصطخر بود، اما در قرون نخستین اسلامی آن شهر تحت الشعاع شهرهایی چون شیراز، فسا، سیراف و ارّجان قرار گرفت. در این میان شهر شیراز در تمام ایام اسلامی کرسی این ایالت وسیع بود.[۷۰] بارتولد می گوید بلوک ارّجان که شهر عمده آن به همین نام معروف است و خرابه های آن نزدیک قریه بهبهان است – که جزو استان خوزستان محسوب می باشد- قسمت غربی فارس را تشکیل می دهد؛ و لنگر گاه جنابه که در این زمان آن را جناوه می گفتند؛ در همین بلوک واقع بود.[۷۱] از اینجا به آسانی می توان اهمیت ارّجان را استنباط نمود، زیرا چه در دوره قبل از اسلام و چه بعد از اسلام فارس یکی از مهد های فرهنگ و تمدن ایران بود، که بسیاری از مواقع در کانون مرکزی دین و فرهنگ و سیاست ایران قرار می گرفت. در طول امپراتوری های هخامنشی و ساسانی به عنوان یکی از مناطق مهّم مرکزی نقش بارزی ایفا نمود، و اکثر مورخان ارّجان را یکی از پنج کوره مهّم فارس دانسته اند، و این اهمیت تاریخی ارّجان را بسیار روشن می نماید. زیرا اگر ارّجان اهمیت نداشت کوره ای جداگانه با منطقه وسیعی که در این منطقه شهرهای بسار مهمی از نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بود، به آن اختصاص داده نمی شد.
دین زردشتی:
اردشیر بابکان در راه استواری مملکت خود اقدامات مختلفی انجام داد که یکی از این اقدامات رسمت دین زردشتی در ایران بود. او می گفت: « پادشاهى و دین، دو برادر همزادند که پایدارى هر یک جز به آن دیگرى نباشد. زیرا دین شالوده پادشاهى است، و تا کنون پادشاهى پاسدار دین بوده است. پادشاهى را از شالوده و دین را از پاسدار گزیرى نباشد. زیرا آن چه را نه پاسدار است تباه شود و آن چه را نه پایه، ویران گردد. دین پایه کشور است و شهریارى ستون آن، و دارنده پایه، از دارنده ستون درچیره شدن بر همه کاخ تواناتر است».[۷۲] بنابراین در سراسر امپراتوری ساسانی دین زردشت در ایران رسمیت داشت. در این میان در کوره ارّجان نیز دین زردشتی از چنان عمقی برخوردار بود که حتی تا مدت ها بعد از رسوخ اسلام در ایران توانسته بود به عمر خود ادامه دهد. مورخان از قلعه ای به نام حصن الجص در ارّجان یاد می کنند که مدت ها نقش به سزایی در حفظ و صیانت از فرهنگ زردشتی در این منطقه داشته است. حصن الجص واقع در ناحیه ارّجان هنوز در سده ۴ ه. ق وجود داشت. در این دژ نسخههایى خطى، شامل تاریخ و عکس شاهان ایرانى و بزرگان طراز اول که همگى آتشپرست بودند، و موبدان و جز آنها به امانت گذاشته شده بود. تصویرهاى این اشخاص با سرگذشتها و داستانهایشان در صندوقهائى نگهدارى مىشد، و عهدهدار حفظ آنها گروهى بودهاند که در ناحیه ارّجان در جائى که نام آنجا را به عربى «حصن الجص» نوشته است نشیمن دارند، و دژنشینان را در محافظت آن اهتمامى تام بود.[۷۳] روحانیون زردشتى بسیار متعصب بودند و هیچ دیانتى را در داخل کشور تجویز نمی کردند. لیکن این تعصب بیشتر مبتنى بر علل سیاسى بود، دین زردشت دیانت تبلیغى نبود و رؤساى آن داعیه نجات و رستگارى کلیه ابناء بشر را نداشتند اما در داخل کشور مدعى تسلط تام و مطلق بودند. پیروان سایر دیانات را که رعیت ایران بشمار مىآمدند، محل اطمینان قرار نمی دادند، خاصه اگر همکیشان آنها در یکى از ممالک خارجه داراى عظمتى بودند. این طبقه روحانى خطر وجود مانویان را در داخل دولت شاهنشاهى دفع کردند. فرق یهودى بابل براى آیین زردشت و دولت ایران موجب خطرى محسوب نمی شدند؛ هرچند اردشیر اول چندان روى خوشى به یهود نشان نداد و یهودیان بیاد آزادى که در زمان اشکانیان داشتند حسرت می خوردند؛ و در دوره اول عهد ساسانى گاهگاه تحت فشار واقع مىشدند؛ خاصه وقتی که مىخواستند از زیر بار مالیات شانه خالى کنند. رویهم رفته این طایفه بطور کلى تحت حمایت شاهنشاه ایران بصلح و آرامش می زیستند، اما وضع عیسویان با آنان بسیار اختلاف داشت.[۷۴] آتشکده ها و ابنیه و آثار دیگر در ارّجان و رامهرمز و نواحی کم و بیش کوهستانی شرقی و شمال شرقی خوزستان گواه های توجه شاهان ساسانی به این قسمت از کشور است.[۷۵] کریستن سن می گوید در زمان ساسانیان در کنار آتشکده های مهم آذر گشنسپ، آذر فرنبغ، و آذز برزین مهر بسیاری از معابد درجۀ دوم هم مورد توجه واحترام بود؛ خاصه آن معابدی که به یکی از دلیران یا خود زردشت نسبت داشت؛ که در این میان در کنار معابدی مانند طوس ونیشابور از معابد ارّجان فارس یاد می شود.[۷۶] در دائره المعارف بزرگ اسلامی آمده است که ارّجان دارای آتشکده ای بوده است که مورخان زمان بنای آن را مربوط به دوران کیانیان رسانده اند. قلعه معروفی نیز در ارّجان وجود داشته است که زرتشتیان در آنجا به آموزش کتابهای خود مشغول بوده اند.[۷۷] از اینجا می توانیم به اهمیت دین زردشتی در این منطقه از کشور پی ببریم، که ما به صورت مفصل در فصل چهارم در این مورد توضیح خواهیم داد.
آخرین نظرات