کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



در مدل انتخاب گسسته[۲۵] ، رانندگان یک مسیر را با توجه به توابع توزیع احتمالی که بطور معمول می‌تواند یکی از روش‌های Logit، C-Logit و نسبی باشد، انتخاب می­ کند و یا کاربر می‌تواند تابع مورد نظر خود را با ویرایشگر قدرتمند AIMSUN تغییر دهد .این مدل در رویکرد «معادله دینامیک کاربر» که رانندگان مسیرها را براساس اصول معادله عمومی انتخاب می کند، قابل بکارگیری می‌باشد[۱۰].
کاربران می‌توانند به هنگام شبیه‌سازی، تخصیص‌های قبلی را به عنوان مسیرهای قبلی، استفاده نموده و استراتژی‌های مختلف مدیریت ترافیک را پیاده‌سازی کنند و کلاس‌های متنوع خودروها را با رفتارهای متفاوت در انتخاب مسیرها و خطوط ویژه برای اتوبوس‌ها و یا HOV ها تعریف نمایند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۴-۹-۴ سادگی، منطقی و با لحاظ ویژگی‌های خاص

ظاهر ساده‌ AIMSUN و وجود روش های مبتنی بر ادراک مستقیم جهت مدل‌سازی و همچنین وجود ابزارهای مؤثری در واسط‌های گرافیکی کاربر، طراحی گرافیکی، معماری و غیره موجب تسهیل ساخت مدل در AIMSUN نسبت به سایر نرم‌افزارهای رقیب و مشابه گشته است. این ویژگی‌ها باعث افزایش سرعت پروژه خواهد شد. ابزاری مانند مشاهده جدول‌ها، جستجوی فیلتر شده، ویرایش اطلاعات بطور گروهی و بررسی میزان حجم کارهای تکراری و کسل کننده در شبکه را به حداقل می‌رساند. ویژگی‌هایی از قبیل copy/paste، undo/redo و hyperlink بطور استاندارد وجود دارند. لیکنAIMSUN در واقع می‌تواند جزئیات ریز مدلهای ترافیکی زیر را لحاظ نماید:
تعریف چراغ‌های راهنمایی هوشمند با تمامی استانداردها
تعریف برنامه چراغها با رویکرد اولویت دادن به حمل و نقل عمومی
تعریف استراتژی‌های پیچیده مدیریت ترافیک با بهره گرفتن از trigger ها و رویدادها در شبکه مانند تصادفات، سد معبر، تغییر مسیر خودروها بر اساس حجم ترافیک پیش رو و یا پیام‌های ترافیکی از طریق رادیو، تابلوهای متغیر پیام خبری ، کنترل حجم خودروهای ورودی یا مترینگ رمپ و غیره
وارد نمودن و ویرایش اطلاعات OD
مدیریت سناریوها، تکرارها و اجرای مدلهای شبیه‌سازی
تولید خروجی‌ها به صورت نمودار، انیمیشن، جدول و یا بانک اطلاعات در دسترس که می‌توانند از یک یا چند اجرای شبیه‌سازی بدست آمده باشد[۱۰].

۲-۴-۹-۵ مجموعه ­ای از رابط[۲۶]ها

AIMSUN شما را مستقیماً به محیط پروژه می‌برد وامکان تبادل اطلاعات با اکثر نرم‌افزارها و ابزارهای معمول مانند CAD، GIS، مدل‌های حمل و نقل، نرم‌افزارهای بهینه سازی برنامه چراغ‌ها و برنامه‌های تطبیقی را تسهیل می کند.
CAD: پشتیبانی از فرمت‌های DWG، DXF و DGN
GIS: دریافت و ارسال فایل‌های تصویری و ایجاد شبکه بطور خودکار
نرم‌افزارهای مدل‌سازی حمل و نقل: Emme (Ver 2,3)، Contram، Saturn،Cube، Vissim‌Vissum، PARAMICS
نرم‌افزارهای بهینه‌سازی چراغ‌ها: TRANSYT-7F،TRANSYT 12 و SYNCHRO
نرم‌افزارهای کنترل تطبیقی: VS-Plus، UTOPIA و SCATS
AIMSUN می‌تواند اطلاعات تاریخچه‌ای و یا گردآوری شده توسط دتکتورها در زمان واقعی را در فرمت ASCII تبادل نموده و حتی بطور مستقیم با بهره گرفتن از ODBC به پایگاه‌های اطلاعاتی متصل شود[۱۰].
در جدول۲-۱ خلاصه­ای از نتایج تحقیقات در آنالیز مقایسه­ ای برخی از نرم افزارهای شبیه ساز ترافیک داده شده است[۶].
جدول (۲-۱): انواع مطالعات مقایسه­ ای نرم­افزارهای شبیه­ساز ترافیک

یافته ها نام نرم­افزار مورد مطالعه
براساس مطالعه Barrios و همکاران نرم­افزارهای شبیه­ساز ترافیکی مذکور براساس قدرت نمایش گرافیکی به ویژه نمایش عملکرد حمل ونقل عمومی ارزیابی شده ­اند. براساس نتایج و قدرت تصویرسازی، نرم افزار Vissim به علت قابلیت نمایش سه بعدی بر سایر نرم افزارهای شبیه ساز مورد مطالعه ارجحیت دارد[۱۲]. CORSIM
PARAMICS
VISSIM
SIM­ Traffic
براساس مطالعه، دو نرم افزار Bloomberg و Dale براساس قدرت شبیه سازی آنها در راه­های ازدحام شریانی مقایسه شده ­اند، که هر دو دارای قابلیت یکسانی در این زمینه می­باشند[۱۳]. CORSIM
VISSIM
براساس مطالعه Trueblood که بر پایه ویژگی استفاده آسان برای کاربر و توانایی مدل در شبیه سازی دقیق تقاطعات غیرهمسطح بوده است، دو نرم افزار تفاوت­های اندکی در شبیه سازی ترافیک کم تا متوسط راه­های شریانی از خود نشان داده­اند[۱۴]. CORSIM
SIM­ Traffic

ادامه جدول (۲-۱): انواع مطالعات مقایسه­ ای نرم­افزارهای شبیه­ساز ترافیک

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-22] [ 05:19:00 ب.ظ ]




۱ lx = 1 lm/m2
از آنجاییکه نور یکی از فاکتورهای اصلی و مورد نیاز برای رشد و نمو گیاهان میباشد، افزایش و یا کاهش آن تأثیر قابل مشاهدهای بر گیاه میگذارد. در سیستمهای مختلف زراعی از جمله کشت مخلوط، بیش از یک گونه در کنار یکدیگر رشد و نمو میکنند، بنابراین این گیاهان باعث کاهش نور دریافتی از طریق سایهاندازی بر یکدیگر میشوند. در این آزمایش ما با ایجاد سایهانداز مصنوعی شدت نور را کاهش داده (ایجاد تنش نوری) تا تأثیر آن را بر نخود مورد بررسی قرار دهیم.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۳- تنش نوری
تنش نتیجه روند غیر عادی فرآیندهای فیزیولوژیک است که از تأثیر یک یا ترکیبی از عوامل بیولوژیکی و محیطی حاصل می شود. چون رشد و توسعه گیاهان به طور دائم تحت کنترل محیط میباشد، بنابراین در دوره زندگی با تنش های متعددی از جمله تنشهای زنده و غیرزنده مواجه میشوند. این تنشها رشد، متابولیسم و عملکرد گیاهان را تحت تأثیر قرار داده و فرآیندهای فیزیولوژیک گیاه را دستخوش تغییر می کنند (لیتچنهالر[۲۶]، ۱۹۹۶) .
گیاهان در معرض انواع زیادی از تنشهای طبیعی هستند مثل تنش آبی، حرارتی، تنش نوری و… که تمامی این تنشها به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر دستگاه فتوسنتز و عملکرد آن تأثیر میگذارند (هارتموت[۲۷] و همکاران، ۱۹۹۹). نور یکی از فاکتور های مهمی است که اثر عمقی بر رشد و تولید محصولات (سینگ[۲۸]، ۲۰۰۵)، اندام زایی و تشکیل تولیدات گیاهی شامل متابولیتهای اولیه و ثانویه (شوهایل[۲۹] و همکاران، ۲۰۰۶) میگذارد. تنش نوری خود به دو قسمت، تنش نوری زیاد یا تنش پر نوری[۳۰] و تنش نوری پایین یا تنش کم نوری[۳۱] تقسیم میشود. تنش نور زیاد در مواقعی ایجاد میشود که گیاه بیشتر از آنچه مورد نیاز فتوسنتز است نور دریافت کند (هان[۳۲] و همکاران، ۲۰۰۹). تنش نور زیاد بیشتر در مناطقی دیده میشود که تابش آفتاب زیاد بوده و زاویه تابش نزدیک به ۹۰ درجه است مثلا در مناطق گرمسیری و نیمهگرمسیری یا در شیبهای جنوبی مناطق معتدله، که در این مناطق میزان تابش آفتاب بیشتر از مقدار مورد نیاز برای فتوسنتز است. تنش کمنوری بیشتر در گیاهان آبزی که در اعماق آب هستند و شدت نور در آنجا کم است رخ میدهد و همچنین طی فصلهای بارانی، به دلیل کاهش در شدت آفتاب و طول دوره تابش در اثر هوای ابری، فتوسنتز دچار مشکل میشود (سینگ، ۲۰۰۵). کاهش شدید در شدت نور زیر آب میتواند منجر به تنش فیزیولوژیکی در گیاهان آبزی شود و باعث ایجاد عوارضی از جمله کاهش در نرخ رشد گیاه، افزایش محتوی نیتروژن بافت، کاهش میزان کربن و ممانعت از واگذار کردن کربن به موجودات همزیست ریشهای و میکروبهای خاکزی شود (ژانگ[۳۳] و همکاران، ۲۰۰۹).
تنش نوری معمولاً باعث ایجاد تنش اکسایشی در گیاهان میشود (ژانگ و همکاران، ۲۰۰۹؛ شوهایل و همکاران، ۲۰۰۶)، تنش اکسایشی در گیاه عوارضی را ایجاد میکند که از جمله آن میتوان به تولید گونه های فعال اکسیژندار[۳۴]، پراکسیداسیون لیپیدها، تخریب غشاهای بیولوژیکی و … را نام برد. گیاهان برای مقابله با تنش اکسایشی ناشی از تنش نوری و از بین بردن ترکیبات فعال اکسیژن، دارای سیستمهای دفاعی پیشرفتهای هستند که از جمله میتوان به آنزیمهای آنتی اکسیدان، نقش احتمالی متالوتیونینها و اسیدهای آلی اشاره کرد (شوهایل و همکاران، ۲۰۰۶).
۲-۳-۱- تنش نوری در گیاهان
فتوسنتز یک فرایند اکسیداسیون- احیای وابسته به نور است و انرژی لازم برای تحریک واکنش فتوسنتزی از نور تأمین میشود. نور یکی از عوامل مؤثر بر رشد، اندام زایی و تولید متابولیتهای است (شوهایل و همکاران، ۲۰۰۶؛ سینگ، ۲۰۰۵). اثر تحریک کننده نور روی تشکیل ترکیبات مثل فلانوئیدها و انتوسیانینها و همچنین تأثیر آن در تنظیم مکانیسم ترشح متابولیتهای ثانویه گزارش شده است (شوهایل و همکاران، ۲۰۰۶).
رشد گیاه در بر گیرنده مجموعهای از فرایندهای بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی است که این فرایندها اثرات متقابل با یکدیگر برقرار نموده و تحت تأثیر عوامل محیطی مختلف از جمله نور قرار میگیرد (قاسمی گلعذانی و همکاران، ۱۳۷۶؛ زیو[۳۵] و همکاران، ۱۹۹۸). نور یکی از منابع طبیعی مهم میباشد که با افزایش کارایی آن میتوان سطح تولید محصولات را افزایش داد (اوال و همکاران، ۲۰۰۶). شدت نور بر فرایندهای داخلی گیاه تأثیر میگذارد برای مثال، پدیده های فتومورفوژنز وابسته به نور، معمولاً تحت تأثیر نورهای با شدت کم قرار میگیرند، ولی جهت انجام فتوسنتز مطلوب، نور با شدت زیاد لازم است (امام[۳۶] و همکاران، ۲۰۰۵). بین شدت نور و شدت فتوسنتز یک رابطه مثبت افزایشی وجود دارد و از نظر تئوری، فتوسنتز در هر شدت نوری هر چند ناچیز انجام می گیرد، ولی در عمل در شدتهای نورکم تنفس بر فتوسنتز پیشی میگیرد (کافی[۳۷] و همکاران، ۲۰۰۰). سایهاندازی محدودیتهایی را در بهره وری بیولوژیکی گیاهان ایجاد میکند، هر چند که میزان محدودیت در گونه های مختلف و با توجه به تحمل آنها به سایه متفاوت است (وانگ[۳۸]، ۱۹۹۱). ارقام سازگار با شرایط جغرافیایی، نیاز نوری متفاوتی دارند. ارقامی که به صورت سنتی در مناطق گرمسیری با شدت نور پایین رشد کرده اند احتمالاً نسبت به تنش کم نوری در مقایسه با ارقام جدید مقاومتر هستند (سینگ، ۲۰۰۵).
۲-۳-۲- مکانیسمهای مقاومت به تنش نوری در گیاهان
گیاهان برای مقابله با عوارض ناشی از تنش نوری و تنش اکسایشی دارای سیستمهای دفاعی پیشرفتهای هستند که از بین این سیستمها، آنزیم های آنتی اکسیدان، شامل سوپراکسیداز دیس موتاز، کاتالاز، گوایاکول پراکسیداز، آسکوربات پراکسیداز، دی هیدروآسکوربات ردوکتاز و گلوتاتیون ردوکتاز، مکانیسمهای مؤثرتر حمایتی بر علیه تنش اکسایشی هستند (شوهایل و همکاران، ۲۰۰۶).
واکنش گیاهان به تنش را میتوان به چهار مرحله تقسیم کرد (هارتموت و همکاران، ۱۹۹۹):
۱- مرحله پاسخ[۳۹] (واکنش هشدار دهی): تشکیل ترکیبات فعال اکسیژندار در گیاهان قسمتی از فرایندهای علامتدهی برای پاسخدهی به تنش هستند. این ترکیبات با تغییر متابولیسم و بیان ژن باعث پاسخ گیاه به شرایط محیطی زیان آور و تابش فرابنفش میشوند (فویر و همکاران، ۱۹۹۴).
۲- مرحله مقاومت[۴۰]: در این مرحله مکانیسمهای دفاعی گیاهان برای مقابه با تنش فعال میشوند.
۳- مرحله تحلیل رفتگی[۴۱]
۴- مرحله احیاء[۴۲] (باززایی): مدت زمان (ساعتها و روزها) برای مرحله احیاء یعنی برگشتن به مرحله فیزیولوژیکی عادی به قدرت، مدت و نوع استرس بستگی دارد.
گیاهان برای سازگاری با محیطهای نوری مختلف، دارای مکانیسمهای کوتاه مدت و بلند مدت هستند. مکانیسمهای بلند مدت شامل تغییرات مورفولوژیکی، بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی برگ و کلروپلاست (هان و همکاران، ۲۰۰۹)، تغییر در محتوی کلروفیل و کارتنوئید و همچنین تغییر در ساختار کلروپلاست (هارتموت و همکاران، ۱۹۹۹). مکانیسمهای کوتاه مدت شامل حالت گذار بین فتوسیستم I و فتوسیستم II، پراکنده سازی انرژی گرمایی (هان و همکاران، ۲۰۰۹)، کاهش کوتاه مدت در عملکرد فتوسنتزی (در مدت چند دقیقه یا چند ساعت) مثل بسته شدن روزنه در ظهر، جلوگیری از تبدیل کوانتومی فتوسنتزی و انتقال الکترون (هارتموت و همکاران، ۱۹۹۹) است.
۲-۴- تأثیر سایهاندازی روی رشد و نمو گیاهان زراعی
گزارشهای متعدد و متناقضی در ارتباط با تأثیر سایه روی رشد و نمو گیاهان زراعی مختلف وجود دارد. جبران فتوسنتز پایین ناشی از کاهش شدت نور در گونه های مقاوم به سایه، افزایش سطح برگ و در نتیجه افزایش سطح فتوسنتز کننده است و در ارزیابی میزان مقاومت آنها به سایه مورد استفاده قرار میگیرد. در آزمایشات ودود[۴۳] و همکاران (۲۰۰۲) که بر روی تاج خروس قرمز انجام شد در بین سطوح مختلف سایه، بیشترین وزن ساقه در نور کامل و کمترین آن در ۲۵ درصد نور کامل خورشید به دست آمد. بررسی نایاک و مورتی[۴۴](۱۹۸۰) نشان داد که عملکرد برنج در شرایط سایه کاهش مییابد. در آزمایشات انجام شده بر روی ذرت بوسیله هبرت[۴۵] و همکاران (۲۰۰۱) مشاهده شد که رژیم های نوری مختلف اثرات متفاوت و معنی داری بر زیست توده کل، زیست توده بخشهای منفرد گیاه ذرت و نسبت وزن خشک ریشه به بخش هوایی میگذارد. در تیمار سایه از نمونهبرداری دوم به بعد رشد آهستهتر شده و وزن خشک بخش هوایی، بخش زیرزمینی و کل ماده خشک بطور معنیداری بر اثر سایه کاهش یافت. لامبرس و پوستدموس[۴۶](۱۹۸۰) نیز گزارش کردند که سایهاندازی بطور معنیداری رشد ریشه، بخش هوایی گیاه و نسبت وزن خشک ریشه به بخش های هوایی را در گیاهان بارهنگ سرنیزه ای[۴۷] و ذرت کاهش داد. در مقابل، هادی و همکاران (۲۰۰۶) در بررسی تأثیر سطوح سایه روی گیاه لوبیا، افزایش وزن خشک بخش هوایی و سطح برگ را به دلیل دوام بیشتر دوره رشد رویشی بر اثر سایه و بدون اثر معنیدار بر وزن دانه گزارش کردند. در ایران بررسیهای بسیار اندکی در رابطه با اثر نور بر روی محصولات صورت گرفته است.
۲-۵- تأثیر سایهاندازی بر عملکرد و اجزای آن
ارزیابی عملکرد گیاه، مهمترین شاخص برای شناسایی ارقام سازگار به تنش است. انتخاب بر اساس عملکرد ژنوتیپها در هر دو شرایط تنش و عدم تنش باعث انتخاب ژنوتیپهایی با عملکرد بالا میگردد (گروزی[۴۸] و همکاران، ۱۹۹۷).
مطالعه تنوع صفات در نخود نشان داده است که صفات تعداد غلاف در بوته، تعداد دانه در غلاف و وزن دانه، اجزای عملکرد نخود را تشکیل می دهند بنابراین به منظور انتخاب برای عملکرد بالاتر، روابط مرکب بین عملکرد دانه و اجزای آن بایستی کاملاً مشخص شوند (اوزدمیر[۴۹]، ۱۹۹۶). بر اساس مطالعه آچیکگز[۵۰] و آچیکگز (۱۹۹۴) عملکرد دانه در واحد سطح همبستگی مثبت و معنیدار با عملکرد دانه در بوته، تعداد دانه در بوته، تعداد غلاف در بوته، تعداد شاخه های ثانویه، عملکرد بیولوژیک، شاخص برداشت و ارتفاع بوته داشته ولی وزن ١٠٠ دانه هیچ گونه همبستگی معنیداری با عملکرد دانه یا صفات وابسته نشان نداد . به نظر میرسد هر صفت کمی، صرف نظر از آثار منفی یا مثبت آن بر گیاه، به نوعی در شکلگیری عملکرد دانه نقش داشته باشد. این نقش میتواند به صورت مستقیم و یا از طریق سایر صفات ایفا گردد. در ابتدا ممکن است چنین به نظر برسد که افزایش هریک از اجزاء عملکرد موجب افزایش عملکرد خواهد شد، ولی در حقیقت چنین نیست و تأثیر هر یک از اجزاء بر عملکرد پیچیده میباشد و حداکثر عملکرد زمانی به دست میآید که مناسبترین موازنه بین اجزای عملکرد وجود داشته باشد (سراب بادیه، ۱۳۸۵).
سایهاندازی از جمله تنشهایی است که بر روی عملکرد و اجزای آن تأثیر میگذارد. برخی گزارشها حاکی از آن است که یکی از اجزای مهم عملکرد گندم که تحت تأثیر سایه قرار گرفته است تعداد دانه در بوته بوده است (ویلی و هالیدی[۵۱]، ۱۹۷۱؛ جرمانا[۵۲] و همکاران، ۲۰۰۳). کاهش وزن هزار دانه آفتابگردان به دلیل کاهش آسیمیلاتهای قابل دسترس بر اثر بروز تنشهای محیطی توسط کانتاگولا و هال[۵۳] (۲۰۰۲) گزارش شده است. کانتاگالو و همکاران(۲۰۰۴) گزارش دادند که سایهاندازی در مرحله رشد گلچههای آفتابگردان قبل از مرحله گرده افشانی، باعث کاهش وزن دانه ها میشود. بونت و اینکول[۵۴] (۱۹۹۲) با بررسی دو تیمار سایهدهی و حذف خوشه به منظور ایجاد نسبتهای مختلف منبع و مخزن در جو زمستانه دریافتند که سایهدهی باعث کاهش وزن سنبلهها و دانه ها میشود و سایهدهی شدیدتر پس از گردهافشانی کاهش بیشتر وزن آنها را در پی دارد. ساوین و اسلافر[۵۵] (۱۹۹۱) نیز با کاهش۵۰ درصدی تشعشع در گندم، کاهش در میزان عملکرد بیولوژیکی، عملکرد دانه و تعداد دانه در متر مربع را مشاهده کردند. اشمیدت و کالوین[۵۶] (۱۹۶۷) با سایهدهی روی ذرت کاهش معنیداری در عملکرد دانه ذرت در واحد سطح مشاهده کردند. مایرز[۵۷] (۱۹۸۲) نیز با سایهدهی غلافهای کلزا کاهش عملکرد دانه را مشاهده کرد.
به نظر بور[۵۸] (۱۹۸۳) تخصیص بیوماس به اندامهای هوایی با کاهش شدت نور به دلیل نزدیکی این اندامها به محدود کنندهترین عامل یعنی شدت نور کم، افزایش می یابد. منیر[۵۹] و همکاران (۲۰۰۴) افزایش رشد رویشی در اثر افزایش سطوح سایه و هادی و همکاران (۲۰۰۶) افزایش رشد بخشهای هوایی لوبیا تحت تاثیر افزایش سطوح سایه به دلیل طولانی تر شدن دوره رشد رویشی را نیزگزارش نمودهاند. پاترو و سوهو[۶۰] (۱۹۸۶) و وادا[۶۱] و وادا (۱۹۹۱) نشان دادند که کاهش شدت نور به علت سایهاندازی، عامل مهمی در کاهش ماده خشک در گیاه بوده که این موضوع در نهایت منجر به کاهش شاخص برداشت در برنج میشود.
در مطالعهای که بر روی اثرات ازت و تشعشعات خورشید بر میزان ماده خشک سنبلهها در گندم نان صورت گرفت چنین عنوان شد که سایهاندازی بر سنبلهها باعث کاهش ماده خشک آنها میشود و این اثر در خلال نیمه دوم رشد سنبلهها بیشتر مشهود است، هر چند این سایهاندازی از ابتدای ظهور و رشد سنبلهها انجام شده باشد (ماینارد و جوفروی[۶۲]، ۲۰۰۳). در تیمارهایی که سایهاندزی در مرحله بعد از گردهافشانی اعمال شده است این تفاوت نسبت به مرحله قبل از گردهافشانی آشکارتر بوده است زیرا کاهش در میزان تشعشعات خورشیدی توانسته باعث تغییر در نسبت تجمع ماده خشک در واحد سطح شود (جوفروی، ۲۰۰۳). گرابا[۶۳] و همکاران (۱۹۹۰) با سایهدهی پس ازگردهافشانی و به میزان ۶۳ درصد در گندم، مشاهده کردند که سرعت رشد دانه در سایهدهی و در مدت زمان ۱۴ تا ۲۱ روز پس از گردهافشانی به مراتب کمتر از مقدار سایهدهی در ۱ تا ۸ روز پس از گردهافشانی بود.
۲-۶- تأثیر سایهاندازی بر صفات فیزیولوژیک
۲-۶-۱- فتوسنتز
در میان شاخصهای فیزیولوژیک، فتوسنتز یکی از مهمترین این فرآیندها در رشد و تولید محسوب شده و ثابت نگهداشتن سرعت اسیمیلاسیون کربن تحت شرایط تنش اهمیت اساسی در شکلگیری عملکرد دارد (لاولر[۶۴] ، ۱۹۹۵). تغییر در سرعت فتوسنتز موجب صدمه به غشای سلولهای مزوفیل، کاهش محتوی کلروفیل و آسیب به ساخت و انتقال آسیمیلاتها میشود (کورنیک و ماساکی[۶۵]، ۱۹۹۶).
عوامل محدودکنندهی فتوسنتز تحت تنشهای محیطی به دو گروه تقسیم میشوند، ۱) عوامل محدودکنندهی روزنهای، که با بسته شدن روزنهها در شرایط تنش، غلظت دیاکسیدکربن داخل برگ و انتقال به کلروپلاست کاهش مییابد و فتوسنتز محدود میگردد، ۲) عوامل محدودکننده غیرروزنهای که شامل عوامل مؤثر بر سرعت فتوسنتز مانند محتوی کلروفیل ( کوچوا[۶۶] و همکاران، ۱۹۹۴) ، غلظت و فعالیت آنزیم روبیسکو ( فلساس و مدرانو[۶۷]، ۲۰۰۲) ، انتقال الکترون فتوسنتزی، فتوفسفوریلاسیون و مقدار متابولیتها (فلساس و مدرانو، ۲۰۰۲؛ هی[۶۸] و همکاران، ۱۹۹۵) میباشند. محدودیت فتوسنتز توسط مکانیسمهای روزنهای و غیرروزنهای نه تنها به دوره و شدت خشکی بلکه به گونه گیاهی و مرحله رشدی گیاه نیز ارتباط دارد (برکویت[۶۹]، ۱۹۸۳؛ پاسیورا[۷۰] و همکاران، ۱۹۹۳؛ کوچوا و همکاران، ۱۹۹۴).
مقدار کلروفیل و رنگدانههای فتوسنتزی از مهمترین عوامل مؤثر در ظرفیت فتوسنتزی گیاهان هستند زیرا به طور مستقیم بر سرعت و میزان فتوسنتز و در نهایت تولید زیستتوده مؤثر هستند. تنشهای محیطی معمولاٌ بر مقدار کلروفیل و در نهایت فتوسنتز تأثیر میگذارند. اشرف و مک نیلی[۷۱](۲۰۰۴) گزارش کردند که میزان کلروفیل b در کلزا در اثر تنش خشکی افزایش یافت، اما میزان کلروفیل a تحت تأثیر تنش قرار نگرفت.
کاهش مقدار کلروفیل در اثر تنش خشکی در گیاهان مختلف از جمله پنبه (ماساکی[۷۲] و همکاران، ۲۰۰۸)، گلرنگ (جلیل[۷۳] و همکارن، ۲۰۰۸)، آفتابگردان (مانیوانان[۷۴] و همکاران، ۲۰۰۷) و نخود (مفاخری[۷۵] و همکاران، ۲۰۱۰) گزارش شده است. گزارشهایی وجود دارد که مقدار کلروفیل ارقام متحمل در شرایط تنش خشکی کمتر کاسته میشود. در برنج، افزایش مقدار کلروفیل در زمان تنش خشکی در ارقام متحمل به تنش خشکی گزارش شده است (سیکوکو[۷۶] و همکاران، ۲۰۱۰). در جو نیز مقدار کاهش کلروفیل در شرایط تنش در ارقام مقاوم کمتر از ارقام حساس بود (لی[۷۷] و همکاران، ۲۰۰۶). تنش خشکی به تغییر نسبت کلروفیل a و bو کارتنوئیدها نیز منجر میشود. در بررسی تأثیر خشکی بر دو لاین بامیه نشان داده شد که اعمال تیمار تنش باعث افزایش مقدار کلروفیل b شد، درحالیکه مقدار کلروفیل a ثابت ماند و در نتیجه نسبت کلروفیل b به a افزایش یافت (اشرف[۷۸] و همکاران، ۱۹۹۴؛ استیل[۷۹] و همکاران، ۱۹۹۱).
۲-۶-۲- کربوهیدراتها و پرشدن دانه
کربوهیدراتهای ساقه و برگ در گیاهان به عنوان یک خصوصیت فیزیولوژیکی مهم در تشخیص ارقام متحمل میباشند و در شرایط تنشهای محیطی نه تنها موجب تنظیم اسمزی و حفاظت از اجزاء درون سلولی و غشاءها میشوند بلکه در رشد و توسعه دانه به عنوان منبع عمده کربوهیدرات عمل میکنند (وان هنواردن[۸۰] و همکاران، ۲۰۰۶). اهدایی و شکیبا[۸۱] (۱۹۹۶) با مطالعه بر روی لاینهای پاکوتاه و پا بلند گندم بهاره از نظر تجمع کربوهیدراتهای محلول ساقه نشان دادند که از زمان آغاز گردهافشانی تا ۱۸ روز پس از آن روند افزایشی در تجمع آنها مشاهده شد. دیویدسون[۸۲] (۱۹۸۴) نیز ضمن تأیید این روند تغییرات در کربوهیدراتها به این نتیجه رسیدند که این تغییرات میتواند ناشی از آن باشد که ساقه تا دو هفته پس ازگردهافشانی ذخیرهکننده و سپس صادرکننده فرآوردههای فتوسنتزی میباشد. دبیوس[۸۳] و همکاران (۱۹۹۰) با بررسی نحوه تجمع قندهای محلول ساقه ارقام گندم مشاهده کردند که افزایش تجمع قندهای محلول در آب در ساقه گندم تـا هفت روز بعد از گردهافشانی به خاطر افزایش غلظت هگزوزها و ساکارز است و سنتز فروکتانها از هفت روز عد از گردهافشانی شروع میشود و ۱۸ روز بعد از گرده افشانی غالبترین فرم قندهای محلول در آب موجود در ساقه میشود.
معمولاً در تنشهای محیطی مقدار قندهای محلول ساقه کاهش مییابد. کاهش میزان قندهای محلول در تیمارهای تنش کمآبی احتمالاً به دلیل مصرف قندها در سنتز متابولیتهایی چون پرولین در اندامهای هوایی باشد همچنین این کاهش احتمال دارد بر اثر کاهش فعالیت ریشه و تقلیل متابولیسم کربوهیدراتها در اثر تنش کمآبی و در نتیجه کاهش نقل و انتقال قندها در آوندهای آبکشی باشد (ایستگیت[۸۴]، ۱۹۹۲). ویلکوکس[۸۵] (۲۰۰۱) نشان داد که مقدار قند نقش بسیار مهمی در متابولیسم کربوهیدراتها دارد و دارای روابط نزدیکی با فتوسنتز و تولید میباشد. غلظت کربوهیدراتهای محلول ساقه پس از گردهافشانی ابتدا به حداکثر رسیده و سپس در هنگام رسیدگی به حداقل میرسد همچنین آنها گزارش کردهاند که غلظت کربوهیدراتهای محلول ساقه گندم ۱۰ تا ۱۴ روز پس از گردهافشانی به ۲۵-۳۸ درصد وزن خشک ساقه رسید و سپس در رسیدگی فیزیولوژیک به کمتر از ۵ درصد کاهش یافت. بلوم (۱۹۹۸) نیز اظهار داشته است که سهم قندهای محلول در ساقه گندم از ۵ تا ۳۵ درصد تغییر میکند. وینزلر و نوسبرگر (۱۹۸۰) بیان کردند که با افزایش تنشها و کاهش فتوسنتز جاری، انتقال قندهای محلول ساقه به دانه افزایش مییابد و نیز هماهنگی قوی را بین نیاز دانه به مواد فتوسنتزی و تغییر در وزن خشک و کربوهیدراتهای غیرساختاری ساقه گزارش کردهاند.
۲-۶-۳- ترکیبات ذخیرهای موقت و انتقال مجدد
فتوسنتز جاری به عنوان یکی از مهمترین منابع کربوهیدرات جهت پر شدن دانه ها، به جذب مؤثر نور توسط سطح سبز گیاه پس از مرحله گردهافشانی وابسته است. فتوسنتز به واسطه بروز تنشهای مختلف و پیری طبیعی برگ محدود میشود. این در حالی است که در همین زمان تقاضا برای مواد فتوسنتزی برای پر شدن دانه ها و تقاضا برای تنفس نگهداری بیوماس زنده گیاه نیز افزایش مییابد (بلوم[۸۶]، ۱۹۹۸). بنابراین یکی از منابع مهم دیگر کربوهیدرات برای پر کردن دانه ها، ذخایر ساقه است (اهدایی[۸۷] و همکاران، ۲۰۰۸). در بسیاری از گیاهان زراعی، مواد ذخیره شده به طور عمده به شکل کربوهیدراتهای غیر ساختمانی یا کربوهیدراتهای محلول در آب میباشند. مواد ذخیره شده در ساقه به شکل کربوهیدراتهای محلول در آب بوده و حدود ۲۵ تا ۴۰ درصد از کل وزن خشک ساقه را تشکیل میدهند( رینولدز[۸۸] و اهدایی، ۲۰۰۶). مهرپویان و همکاران (۱۳۹۱) گزارش کردند که در مجموع میزان، کارایی و سهم انتقال مجدد کربوهیدراتها از اندامهای هوایی گیاه در شرایط تنش بیش از شرایط نرمال میباشد که میتواند ناشی از کاهش فتوسنتز به واسطه بسته شدن روزنهها و کاهش تبادلات گازی باشد.
فصل سوم
مواد و روش‌ها
۳-۱- موقعیت محل اجرای آزمایش
تحقیق حاضر در سال زراعی ۹۲-۱۳۹۱ در مزرعه تحقیقاتی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه رازی کرمانشاه اجرا شد. موقعیّت جغرافیایی و آب و هوایی مزرعه مطابق جدول (۳-۱) می‌باشد.

جدول ۳-۱- موقعیت جغرافیایی و آب هوایی محل اجرای آزمایش
طول جغرافیایی ۴۷ درجه و ۹ دقیقه
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:19:00 ب.ظ ]




بدین ترتیب، به طور نظری، سال خورشیدی و به طور کلی هر تاریخ خورشیدی مورد نظر دیگر را (مانند زمان بذرافشانی یا درو) می توان با تعیین نقاط طلوع و غروب خورشید در طول افق و بدون کمک گرفتن از دیگر مشاهدات نجومی، تعیین کرد. اما در عمل، این روش آزیموت تنها در مواقع خاصی قابل استفاده است، چرا که تغییرات آزیموت - حتی در همسایگی نقاط e و wکه سریعترین میزان خود را دارد- آنقدر کوچک و ناچیز است که نمی توان به نتایج قابل اعتمادی دست یافت.(همان.ص٨۵٧)
۴-٢.صورتهای اختری: طلوعها و غروبهای خورشیدی
طلوعهای شامگاهی و غروبهای کیهانی (صبحگاهی)
در دوران باستان از روشی کاملا متفاوت استفاده می کردند. این روش به صورت زیر بود[۲]. در طول مدت یکسال، خورشید در مسیر مداری متمایل به استوا از بین صورفلکی منطقه البروج عبور می کند. در اینجا به دلایل روشن مقارنه‌ی خورشید با ستارگانی که از آنها می گذرد به طور مستقیم قابل مشاهده نیست. اما، طلوع اولین ستاره ای که خورشید با آن در مقارنه است قبل از طلوع خورشید قابل مشاهده است.
این پدیده،طلوع خورشیدی ستاره، نام دارد و پدیده ای بسیار جالب است. در روزهای مشخصی از سال، بعد از دوره ای ناپدیدی که طول مدت آن عمدتاً به فاصله ی ستاره از دایره البروج بستگی دارد،ستاره دوباره برای اولین بار پدیدار می شود: هنگام سپیده دم در بالای افق طلوع می کند و زمان بسیار کوتاهی قابل مشاهده است. سپس در نور خورشید دوباره ناپدید می شود. در روزها و هفته های بعد، با توجه به فاصله ی رو به افزایش آن نسبت به خورشید، دوره ی پدیداری آن قبل از طلوع خورشید افزایش می‌یابد. بعد از زمانی مشخص، ستاره در سپیده دم به حد اعلای خود می رسد. پس از آن، ستاره به افق غربی نزدیک و نزدیک تر می شود تا زمانی که در زمان طلوع خورشید، غروب کند. ظاهراً، این غروب کیهانی واقعی، قابل مشاهده نیست. دو هفته دیگر زمان می برد تا غروب ستاره قبل از طلوع خورشید قابل رویت شود( غروب کیهانی ظاهری).(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۵٨)

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

پدیده های مشابه، هنگام غروب خورشید و شفق اتفاق می افتد. در یک روز خاص، ستاره، آخرین طلوع قابل رویت خود را بعد از غروب خورشید دارد(طلوع شامگاهی ظاهری).
۴-٣. هویت ستاره صبحگاهی و شامگاهی
همه ی ملت های روزگار باستان از اینکه ستاره صبحگاهی و شامگاهی یکی است آگاه نبودند. این مطلب از آنجا دریافت می شود که یونانیان آگاهی از این امر را به عنوان کشفی نوین تلقی کرده و آنرا به پارامندیس و یا فیثاغورس نسبت می دهند. اینگونه نسبت دادن حکایت از این می کند که همه از این مطلب آگاه نبوده اند. اینکه بابلیان، حتی در زمان آمیزادوگا به این معنی پی برده و سیاره زهره را با نام واحد نین- دار- آن- نا، به معنی “شهبانوی درخشنده آسمان” می شناختند، حیرت انگیز است.(واندروردن،١٩٧۴/١٣٧۴.ص٧٨)
۴-۴. تقویم در ایران و بین النهرین پیش از تاریخ
ساکنان اولیه، با دست یافتن به تمدن رو به رشد کشاورزی در ۴٠٠٠ ق.م به تقویمی نیاز داشتند که زمان های خورشیدی را به آنها نشان دهد، به اصلی دست یازیدند که تا ٢٠٠٠ سال بعد یعنی در سپیده‌دم تاریخ نیز مرسوم بود. با نگاهی به صور فلکی نزدیک به چهار سوگان دایره البروج، مشاهده میکنیم که ثور، با ستارۀ درخشان خود، الدبران، قبل از اعتدال بهاری قرار دارد. اسد نیز با «ستارۀ شاهی» یعنی قلب الأسد قبل از نقطهی انقلاب تابستانی است. عقرب، با ستارۀ قلب العقرب، نقطۀ پاییزی است در همان درجه انقلاب تابستانی قرار دارد. منطقهی قبل از انقلاب زمستانی کمترین ستارۀ درخشان را دارد. این منطقه در فاصله‌ی ٢٠ درجه با صور فلکی جدید یعنی دلو اشغال شده است.(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۶١)
در٢٧٠ درجه بخش شرقی و در٣٠٠ درجه بخش غربی دو ماهی را میبینیم و بین آنها فرس اعظم قرار دارد. هر سه این صور فلکی تاریخی طولانی دارند. از صور فلکی خارج از منطقه البروج، ذات الکرسی (سومری لو‌لیم، گوزن نر) پیشاپیش همه و بین قطب و ماهی شرقی قرار دارد. معنی اصلی آن گوزن نر یا آهو، در حوزه فلکی بَربَر( مثلاً در ابومعشر) حفظ شده است. اما در نجوم یونانی این صورت فلکی به خاطر ملکهی حبشی، کاسیوپیا، مادر«آندروما» بدشانس، تغییر نام داد و به نام او خوانده شد. گوزن نر در تقویم نگاری باستان، نقش مهمی داشته است.
در حدود ۴٠٠٠ ق.م ورود خورشید، به چهار جهت اصلی سال، با طلوعهای خورشیدی، حوت و ثور در ٢١ مارس، اسد در ٢٣ ژوئن، عقرب در ٢١ سپتامبر و فرس اعظم در ٢١ دسامبر مقارن بوده است. با مقایسهی این تواریخ با تاریخهای متناظر آنها در لوح mul APIN میبینیم که همگی آنها یک ماه زودتر اتفاق میافتادهاند. ظاهراً، این تفاوت به تأثیر تقدم اعتدالین مربوط میشود، که در طی ٢٢٠٠ سال تفاوتی یک ماهه را موجب شده است.(همان.ص٨۶۵)
۴-۴-١.ایرانیان و بین النهرینیان پیش از تاریخاگر بتوانیم سنت نجومی پیوستهای را بیابیم که ایرانیان و بینالنهریان پیش از تاریخ با نظامی که دورۀ تاریخی را تعیین میکند، به هم مرتبط میشدهاند، آنگاه این مشاهدات نظری شگفت انگیزو جالب خواهد شد. که البته مدارک این تداوم در بسیاری از تصاویر حک شده بر مهرها و گلدانهای بدست آمده از سراسر ایران و بینالنهرین بهدست آمده است. که موارد زیر بخشی از آنهاست:
الف)ترکیب مداوم دو یا چند حیوان یا نماد «تقویمی» در تصاویر یکسان. مبارزه‌ی شیر و گاو و نوع دیگر آن یعنی مبارزۀ شیر و گوزن، نمونهای از آن است.این مبارزه های قابل تبدیل به هم، در هزاره‌ی چهارم، نشان دهنده‌ی آغاز فعالیت کشاورزی بعد از انقلاب زمستانی، و در حدود ١٠ فوریه است. در این زمان اسد به اوج خود در شفق میرسد در حالی که گاو (ثور وحوت) و گوزن (کاسیوپیا) همزمان در غروب خورشیدی هستند. پس از آ ن گاو برای ۴٠ روز ناپدید میشود، و سپس پدیداری دوبارۀ آن (طلوع خورشیدی) زمان اعتدال بهاری را نشان میدهد.
ب) این نکته که حداقل در بعضی از موارد حیوانات مورد بحث، بدون ابهام به عنوان صور فلکی معرفی شدهاند.
ج) حالتی که حیواناتی را که در واقعیت اندازه های کاملاً متفاوتی دارند، با یک اندازه نشان میدهد.
د) خصوصیت حیوانات تقویمی نسبت به حالت عادی تغییر کردهاند یا به طور کلی بر عکس شدهاند تا غروب خورشیدی یا کیهانی یا دیگر ویژگیهای نمادین خود را نشان دهند.
تقویم اولیه هدفی غیر از اهداف نجومی را دنبال میکرد. این تقویم بیش از هر چیز دیگری بر مواقعی تأکید داشت که در کشاورزی اهمیت داشتند؛ بنابراین، به عنوان نمونه هزیود تنها به مواقع کاشت و برداشت اشاره میکند و چهار نقطه اصلی سال خورشیدی را نادیده میگیرد.
۴-۵.سال شمسی قمری
نقش ماه بدین صورت است که چهرههای آن اساساً برای اندازه گیری- نه شمارش- دوره های کوتاه زمان به کار میروند. ٨-٧ روز برای هر یک از چهار صورت اصلی و ٢٩ یا ٣٠ روز برای هر ماه قمری. نیاز به هماهنگ کردن محاسبهی زمان به صورت قمری با محاسبهی خورشیدی تنها بعد از سال شمسی انجام میشد و چهارچوب محاسبهی زمان بود. فاصلهی بین دو پدیده‌ی خورشیدی پی در پی سالانه، مانند طلوع خورشیدی گروهی ستاره، با بیش از ١٢ یا ١٣ ماه قمری پر میشود که در زمان مناسب این نظریه را به وجود میآورد که سال را به ١٢ ماه تقسیم کنند و یک سال طولانیتر (کبیسه) ١٣ ماهه در بین سالها قرار دهند، قانون کبیسه کردن را زمان تعیین میکرد، از آنجا که ١٢ ماه ٣۵۵-٣۵۴ روز بود، آغاز سال قمری هر سال ١٠ روز از زمان خورشیدی کمتر میشد، و در پایان سال سوم، ماه سیزدهمی به صورت کبیسه اضافه میشد. این روش تجربی، که بررسی مداوم پدیده های آسمانی را میطلبید، به واقع در کبیسه کردن اشتباهات زیادی را به وجود میآورد. بعدها این روش جای خود را به کبیسه کردنهای دورهای براساس دانش دقیق دوره های مورد توجه داد، از معادلهی تقریبی ٨ سال=٩٩ ماه، نتیجه میشود که در طول ٨ سال باید سه کبیسه وجود داشته باشد.
از کتیبههای میخی روشن میشود که، هنوز در سال ۵۴١ ق.م به فرمان شاه دومین «اَدِّرو» به صورت کبیسه اضافه میشده است.(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۶٩)
۴-۶. تقویمهای بابلی و ایرانی باستان
در تقویم بابلی اولین ماه سال شمسی قمری، یعنی نیسان، ماهی بود که آغاز آن تقریباَ هنگام اعتدال بهاری بود. به احتمال بسیار قوی، این امر قانونی از دیرباز بوده است. اینکه در کهنترین دوران، چطور و با چه دقتی اعتدالین را مشاهده میکردهاند، هنوز مشخص نیست. بالاخره در آخرین دههی قرن ششم ق.م زمان اعتدالین، بر اساس چیدمان تقویم شمسی قمری، با دقت قابل توجهی تعیین شد. اما قبلاً در زمان «آمیسادوکا»( اوایل قرن ١۶ ق.م)، برای تعیین اعتدالین ازمبارزه‌ی گاو و شیر یعنی غروب خورشیدی حوت واقع در شاخ غربی ثور، استفاده میشد، که در آن زمان در حدود ١۵ مارس بود. همچنین با توجه به رابطه و همبستگی ماه کهنه با گاو، سال شمسی قمری با آخرین رویت ثور پایان می یافت.
هزار سال بعد در بابل و تخت جمشید، غروب خورشیدی حوت در٢٨ مارس اتفاق افتاد؛ این بدان معناست که این پدیده، که در یکهزار سال جلوتر، و با همین طول زمان، پیش از اعتدالین اتفاق افتاده بود اکنون با همین طول زمان بعد از اعتدالین رخ میداد. در طول این دورۀ طولانی غروب خورشیدی ثور حوت، پایان سال قبل و آغاز سال جدید شمسی قمری را اعلام میکند.(همان.ص٨٧٠)
۴-۶-١.تقویم بابلی
اسامی ماه های بابلی، که همانند آرامیشان از طریق تقویم یهودی شناخته میشوند، عبارتند از:
نیسان(در حدود اعتدال بهاری آغاز میشود)، آیار، سیمان، دئوز(در حدود انقلاب تابستانی آغاز میشود) آب، اُلول، تشریت( در حدود اعتدال پاییزی آغاز میشود)، آراخسامن، کِسِلیم، تبیت (در حدود انقلاب زمستانی شروع میشود)، شبات و اَدار.
مانند بیشتر تقویمهای شمسی قمری، اولین روز ماه روزی است که هلال باریک ماه نو بعد از غروب خورشید، برای اولین بار رویت شود. و به طور منطقی روزها از غروب خورشید محاسبه و شمارش میشوند. ماه های کبیسه را هم یا در پایان سال، قبل از ماه آدارو قرار میدهند، یا بعد از ماه ششم یعنی اُلول. به لحاظ نظری آدارو دوم هنگامی اضافه میشود که آغاز آدارو معمول بیش از یک ماه قبل از اعتدال بهاره قرار گیرد. این در حالی است که افزودن اُلول دوم هم به طور مشابهی باید قبل از اعتدال پاییزی باشد. در قرن ششم، اعتدال پاییزی در ٢۶ سپتامبر اتفاق افتاد و تقریباً با طلوع خورشیدی ستارۀ درخشان اسپیکا ( ستاره a سنبله) و غروب خورشیدی ستاره a میزان مقارن بود. در مقابل، اِی.ساکس دریافت که کبیسه کردنها در زمان سلوکی طبق طلوع خورشیدی سگ سیف الجبار تنظیم میشدند. که همیشه در ماه چهارم یعنی دئوز واقع میشدند. این روش در دو قرن پیشتر از آن، یعنی از زمان کمبوجیه به بعد نیز در کبیسه کردنها اعمال میشده است. که البته استثناهای فراوانی وجود داشته است.
الف)حمورابی و خاندان او
محور پیچیدگی و اشکال تاریخگذاری پیشنهاد و مطرح شده است. کوتاه و میانه و دراز. روش کوتاه بر این پایه استوار است که حمورابی از سال ۱۷۲۸ تا ۱۶۸۶ ق.م سلطنت می کرده است. در چنین صورتی سلسله وی یا خاندان آمورو می‌بایستی از سال ۱۸۳۰ تا ۱۵۳۱ حکمروایی کرده باشند. بر پایه روش میانه تاریخگذاری ها را بایستی ۵۶ سال و یا ۶۴ سال به عقب کشید. بر پایه روش دراز این تاریخگذاری ها را بایستی ۱۲۰ سال به عقب برد. اینکه چرا تنها و تنها این اعداد و نه هیچ عدد دیگری جوابگوی مسئله است را به هنگام گفتگو درباره الواح آمیزادوگا مربوط به زهره (ناهید) توضیح خواهیم داد. تمدن بابل کهن،‌شاخه ی بیرون آمده از تنه درخت تمدن سومری بود. خط میخی اختراع سومریان بود. بابلیان آنرا به کار گرفتند و با زبان سامی خویش تطبیق دادند. اما واژه های بی شمار سومری را نیز با همان معنی و مفهوم سومری به عنوان” اندیشه نگاشت” حفظ و اقتباس کردند. این علایم سومری اغلب به عنوان واژه های فنی ریاضی و نجومی مصرف می شد. حُسن عمده آنها کوتاهی و ایجاز بود. بیشتر آنها را می شد تنها با یک نماد و علامت نوشت. واژه های اکادی یعنی زبان محاوره را با طریقه ی آوانویسی کتابت می‌کردند به این ترتیب که واژه ها را به سیلاب ها تقسیم می کردند و هر سیلابی را با علامت یکی از واژه های سومری نشان می دادند. برای روشن شدن مثالی می آوریم. صورت فلکی ترازو یا میزان را به زبان اکادی “زی بانی تو” و به زبان سومری” رین “صدا می کنند. هر دو واژه معنای ترازو را می دهد. بابلیان کهن می توانستند صورت فلکی میزان را یا به وسیله یک نشانه میخی رین کتابت کنند(در اینصورت می توانستند آن را رین و یا اگر می خواستند زی بانی تو تلفظ کنند) و یا با چهار نشانه میخی زی- با نی-تو بنویسند.
روش های پیشرفته حساب سومری پایه ای بود که بابلیان کهن علم حساب و جبر خود را بر آن استوار ساخته بودند. کاهنان و کاتبان حمورابی تمام ایزدان شهرهای آزاد بین النهرین را در یک ایزدکده بزرگ متحد کرده و آنها را به صورت فرمانبرداران مردوک، ایزد، شهر بابل در آوردند و مردوک را به عنوان خالق گیتی معرفی کردند. همراه با قانون و مذهب، گاهشماری نیز یکنواخت شد. اسامی بابلی ماه ها در سراسر قلمرو و حمورابی همانهیی هستند که قبلاً هم گفته شد.
ب)اهمیت هندسه برای دانش نجوم
با توجه به آگاهی های نخستین که درباره ی ریاضیات بابلی به دست داریم چنان به نظر رسیدکه طبیعت آن ریاضیات بیشتر از جبر و محاسبه متاثر بوده است تا هندسه. اما میدانیم که این حکم کلی و نخستین را بایستی تا اندازه ای اصلاح و تعدیل کرد. بابلی ها، هم با قضیه فیثاغورس آشنا بوده اند و هم مسایل هندسی را می گشودند. بنابراین در تفکر بابلی ،‌ عنصر هندسی، از آنچه نخست تصور می شد نیرومندتر است. در دانش نجوم هم وضع بر همین منوال است. تردیدی نیست که در متن های نجومی بابلی عصر سلوکیه تنها روش های ریاضی به کار رفته است. اما در متن مل آپین، منطقه‌البروج به صورت دایره متمایل که توسط دو دایره موازی به چهار قسمت مساوی تقسیم شده است مجسم شده و نمایش داده می شود. حاصل نقاط تقاطع دوازده برج منطقه البروج است. در فهرست ستارگان، طول برخی از این ستارگان را نسبت به این دوازده نقطه می دهند. برای پیدا کردن این اندازه ها لازم است دایره ای را روی نوعی وسیله اندازه گیری به دوازده بخش تقسیم کنند تا بتوان این بخشها را به نوبه ی خود به اجزای کوچکتر تقسیم کرد. این عمل بدون دستیابی به وسایل و ابزار هندسی میسر نبوده است.(واندروردن،١٩٧۴/١٣٧٢. ص۵٧)
به همین قیاس اناکسیماندروس (anaximandros) نیز می بایستی برای نصب شاخص آفتابی خود در اسپارت حوالی ۵۵۰ ق.م وسایل هندسی به کار برده باشد. زیرا شاخص آفتابی نمایشگر اعتدالین و انقلابین است. در نقاط اعتدالین خورشید در سطح استوا قرار دارد. سطحی که از بالای شاخص بگذرد و موازی سطح استوا باشد لازم است صفحه ی پایه را با خط مستقیم g قطع کند. چون انتهای ظل (سایه) بر روی خط g بیفتد لحظه دقیقه تساوی روز و شب را نشان می دهد. اناکیسماندروس می بایستی این خط را ساخته و مشخص و بر روی صفحه پایه حک کند. در غیر این صورت شاخص آفتابی نمی‌توانسته است اعتدالین را نشان دهد.
روش های پیشرفته حساب سومری پایه ای بود که بابلیان کهن علم حساب و جبر خود را بر آن استوار ساخته بودند. کاهنان و کاتبان حمورابی تمام ایزدان شهرهای آزاد بین النهرین را در یک ایزدکده بزرگ متحد کرده و آنها را به صورت فرمانبرداران مردوک، ایزد، شهر بابل در آوردند و مردوک را به عنوان خالق گیتی معرفی کردند. همراه با قانون و مذهب، گاهشماری نیز یکنواخت شد. اسامی بابلی ماه ها در سراسر قلمرو و حمورابی همانهایی هستند که قبلاً هم گفته شد.
ج)کبیسه کردن بابلیان
ماه همیشه در شامگاه و با رویت هلال ماه نو آغاز می شد. آنگاه بی نظم یا قاعده خاصی، بیست و نه روزه و یا سی روزه بود. میانگین طول ماه ۵٣/٢٩ روز بود. سال همیشه با ماه نو در بهار آغاز می شد. هر سال دوازده ماه و گاهی سیزده ماه داشت. در سالهای سیزده ماهه یک الولوی ( ماه ششم ) و یا آداروی دوم ( ماه دوازدهم ) به عنوان کبیسه قایل می شدند. اینگونه کبیسه کردن بی نظم تا دوره ایرانیان دوام داشت.
در خصوص تقسیم شبانه روز می بایستی میان رسوم مردم و روش های نجومی فرقی بگذاریم. در زندگی روزمره شب به ۳ پاس و روز هم به ۳ پاس تقسیم می شد. در تابستان پاسهای شبانه و در زمستان پاسهای روزانه کوتاه می شدند. از سوی دیگر منجم ها تمام شبانه روز را به دوازده بخش مساوی هر بخش معادل دو ساعت امروزی به نام بیرو(bero) و هر بیرو را به سی اوش(ush) یا درجه زمانی تقسیم می کردند. بنابراین یک درجه زمانی درست برابر چهار دقیقه به وقت امروز می شود.
در بابل نیز مطابق معمول،‌سال ابتدا قمری بود. اما برای همین سال قمری،‌کبیسه گرفتند و به سال قمری – شمسی تبدیل شد. در این سرزمین پهناور و کهن که تمدن هایی بسیار کهن را در بر دارد، حساب‌های نجومی و گاه‌شماری‌هایی بسیار رایج بود که به موجب کتیبه ها و اشارات این مآخذ، دو نوع مبدأ و مأخذ در محاسبه مورد عمل بوده. در کهن ترین گاه شماری، دوازده نام ماه، با دوازده نام خدایان نامزد بود. سال از آغاز پاییز شروع می شد. هر ماه سی و بیست و نه روز داشت و هر چند سالی یک بار، برای اعتدال، یک ماه کبیسه می کردند. این گاه شماری تا سه هزار سال پیش از میلاد قدمت دارد.
شکل دیگر گاه شماری از شهرهای نیپور و بابل بوده، در حالی که گاه شماری فوق باید از شهر و مردم کهن اور ur بوده باشد. در بابل و نیپور، سال ها از بهار شروع شده و ۳۶۰ روز بوده است. بعدها این دو گاه شماری ادغام و ترکیب شد و سال گونه ای شد که دو آغاز داشت در هر شش ماه اول بهار و اول پاییز، چنانکه در ایران نیز چنین شد. بزرگترین جشن بابلی ها که از جنبه های قیاسی با نوروز یا مهرگان ایرانیان جالب توجه است در آغاز بهار، یعنی در اولین دیدار هلال پس از اعتدال ربیعی شروع شده و به نام سومری زگموک یا اکیتو نامیده می شد. این جشن در ابتدا،‌ در آغاز پاییز برگزار می شد که بعدها به الول انتقال یافت. این جابه جایی جهت تغییر آغاز سال بود که زمانی از فصل سرد یا پاییز شروع می‌شد، اما بعداً آغاز سال را در اول اعتدال ربیعی و بهار قرار دادند. در ایران نیز چنین وضعی به وجود آمد و رواج داشت. مدت برگزاری این جشن پنج روز بوده است، اما همیشه به طور محتوم پنج روز نبوده و کم و زیاد می شده است. البته کم نه بلکه تا ده و یازده روز افزایش می یافتند. برخی از پژوهندگان معتقدند که پنج روز اضافی سال را، پس از ۳۶۰ روز بابلی ها جشن می گرفتند که همان خمسه ی مسترقه ی ایرانیان یا پنجه ی دزدیده است. اما چون تا ده و یازده روز افزایش می یابد، اغلب محققان برآنند که این کم و زیاد شدن ایام بر اثر حساب روزهایی است که از پایان سال تا آغاز اعتدال ربیعی و بهار در تقویم و شمار روزها پیدا می شده است. این جشن شباهت زیادی به جشن فروردگان یا فروردینگان ایرانی دارد که آن هم در آغاز بهار یا آغاز نوروز برگزار می شد.
د)کبیس
چنانکه گذشت، هنگامی که ایرانیان خواستند کبیسه کنند و جبران مافات نمایند و حساب ایام و فصول را نگاه دارند، آغاز اعتدال ربیعی و یا بهار واقعی با نوزدهم فروردین مصادف شد و روز نوزدهم را جشن ساختند و نوروز گرفتند. قدمت جشن بابلی زگموک یا اکیتو به هزاره ی سوم پیش از میلاد مسیح می رسد و با جشن سکاها که بروسوس از آن یاد کرده و عید پوریم یهودیان نیز شباهاتی بسیار داراست. در این جشن که با مسخرگی همراه بود، مراتب و مقامات و مناصب، دیگر وجود نداشت و همه یکسان می شدند و چه بسا به موجب کتیبه های کهن مربوط به هزاره ی سوم پیش از میلاد در بین النهرین، مراتب و مقامات معکوس می شد. در ایران نیز مقارن با بهار و آغاز اعتدال ربیعی چنین رسمی رایج بوده است که آنرا در نوشته های فارسی کوسه برنشین و در اصطلاح نویسندگان عرب رکوب الکوسج می شناسیم. ثعالبی در کتاب ثمار القلوب و ابوریحان بیرونی و مسعودی در آثار خود از این اسم یاد کرده اند که مقارن با نوروز و بهار،‌ کوسه ای را بر خر نشانده و چون مهتری در کوی و برزن می‌گرداندند و شادی و مسخرگی می کردند.
بابلی ها روش های چندی برای حساب کبیسه داشتند. سال را ۳۶۰ روز حساب می کردند. در هر شش سال ماهی به نام وادار می افزودند. اما با این حال در هر شش سال، یک روز و یازده ساعت کسر می‌آمد و به همین جهت در هر ۲۴ سال باز یک ماه دیگر اضافه می کردند. اما ایرانیان در هر ۱۲۰ سال این کار را می کردند که دور بزرگ کبیسه‌شان ۱۴۴۰ سال می شد و دور بزرگ کبیسه ی بابلی ۱۴۶۰ سال که دقیق تر می باشد. در بابل هر ماه به شش قسمت پنج روزه و سال به هفتاد و دو خمشتو تقسیم می شد. در ایران عصر ساسانی نیز تقسیم هر ماه به شش بخش پنج روزه معمولی بوده است. در کتاب الماسن و الاضداد،‌می خوانیم که این نوع تقسیم منسوب به جمشید می باشد. در بابل هر ماه با سه نام ویژه که مربوط به سه روز می شد و ماه را به سه قسمت غیر مساوی تقسیم می کرد، از هم جدا می شد. در روزشماری تقویم ایرانی نیز سه نام (دی) که نام و عنوان خداوند است، ماه به سه بخش غیر مساوی تقسیم می‌شود. در تقویم بابلی این سه روز، روزهای هفتم، پانزدهم و بیست و ششم است و در تقویم ایرانی، هشتم، پانزدهم و بیست سوم. بعضی روزها نحس بودند و بعضی سعد که در زمان ساسانیان و پیش از آن نیز در روزشماری ایرانی و بلکه اغلب ملل و اقوام رایج بود. شبانه روز به شش گاه مساوی تقسیم میشد که شبانه روز در ایران نیز به پنج گاه بخش می شد. بابلی ها در دوران اخیر خود، پس از دورانی که هر ماه را به شش بخش پنج روزه تقسیم می کردند‌، به هفته قایل شدند.
د)پیشینه گاه شماری بابلی
گاه شماری بابلی در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد از طرف آشوری ها اقتباس شد. یهودیان نیز در دوران اسارت در بابل،‌این گاه شماری را اخذ کردند. چنان به نظر می رسد که آشوریها کبیسه نمی کردند و آغاز سال شان یک تا دو ماه پیش از اعتدال ربیعی بوده. سال آنان ۳۶۰ روزه و هفتاد و دو قسمت پنج روزه بوده است. اما به موجب قراینی که در کتابخانه ی آشوربانی پال به دست آمده، آثار هفته ی هفت روزه نیز در حساب شماری شان موجود است. آشوریها پس از آنکه گاه شماری بابلی را اخذ کردند، آغاز سال را بهار و اعتدال ربیعی قرار دادند. در آغاز سال جشنی بزرگ برپا می‌کردند و در بیرون پایتخت در محلی به نام خانه ی اکیتو گرد می آمدند و مراسمی در آنجا چون آنچه که در درباره‌ی بابلی‌ها گذشت انجام می دادند. بابلی ها و آشوریها نیز هر روزی را به نام یک فرشته می نامیدند و اخیراً در شمار الواحی که از دوران آشوربانی پال پیدا شده، نام این فرشتگان موکل بر روزها شناخته شده است.
در مورد اختر شناسان بابلی، مجموعهای از٣٠ ستاره را به عنوان مرجع در موقعیت آسمانی در نظر می‌گرفتند و در یادداشتهای نجومی خود موقعیت ماه و ستارگان را با توجه به این ستارگان مرجع، شرح میدادند. سیارات نیز به همین صورت مورد توجه بودهاند، اما به دلیل اینک حرکاتشان یک شکل نیست، اختر شناسان بینالنهرین باید روش های ریاضی را به وجود میآوردند که حرکات متنوع سیارات را محاسبه میکردند.
بدون شک، بابلیان هیچگاه نمایه های درستی از حرکات نامنظم ارائه نکردهاند، اما در سلسله های بعدی بین‌النهرین و به خصوص در دوره سلوکی(٣٠١ تا١۶۴ پیش از میلاد) به دنبال مرگ اسکندر، اخترشناسان بابلی(که در این دوره کلدانی نامیده میشدند)توانستند، شتاب و کاهش دورهای حرکت ماه و سیارات که به شکل زیگزاگی بود را تخمین بزنند. آنان این کار را نه با نمودار، بلکه با اعداد انجام دادند و این روش بسیار مفید بود.
ه)اهمیت مراحل ستارگان در کشاورزی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:18:00 ب.ظ ]




بدین ترتیب، به طور نظری، سال خورشیدی و به طور کلی هر تاریخ خورشیدی مورد نظر دیگر را (مانند زمان بذرافشانی یا درو) می توان با تعیین نقاط طلوع و غروب خورشید در طول افق و بدون کمک گرفتن از دیگر مشاهدات نجومی، تعیین کرد. اما در عمل، این روش آزیموت تنها در مواقع خاصی قابل استفاده است، چرا که تغییرات آزیموت - حتی در همسایگی نقاط e و wکه سریعترین میزان خود را دارد- آنقدر کوچک و ناچیز است که نمی توان به نتایج قابل اعتمادی دست یافت.(همان.ص٨۵٧)
۴-٢.صورتهای اختری: طلوعها و غروبهای خورشیدی
طلوعهای شامگاهی و غروبهای کیهانی (صبحگاهی)
در دوران باستان از روشی کاملا متفاوت استفاده می کردند. این روش به صورت زیر بود[۲]. در طول مدت یکسال، خورشید در مسیر مداری متمایل به استوا از بین صورفلکی منطقه البروج عبور می کند. در اینجا به دلایل روشن مقارنه‌ی خورشید با ستارگانی که از آنها می گذرد به طور مستقیم قابل مشاهده نیست. اما، طلوع اولین ستاره ای که خورشید با آن در مقارنه است قبل از طلوع خورشید قابل مشاهده است.
این پدیده،طلوع خورشیدی ستاره، نام دارد و پدیده ای بسیار جالب است. در روزهای مشخصی از سال، بعد از دوره ای ناپدیدی که طول مدت آن عمدتاً به فاصله ی ستاره از دایره البروج بستگی دارد،ستاره دوباره برای اولین بار پدیدار می شود: هنگام سپیده دم در بالای افق طلوع می کند و زمان بسیار کوتاهی قابل مشاهده است. سپس در نور خورشید دوباره ناپدید می شود. در روزها و هفته های بعد، با توجه به فاصله ی رو به افزایش آن نسبت به خورشید، دوره ی پدیداری آن قبل از طلوع خورشید افزایش می‌یابد. بعد از زمانی مشخص، ستاره در سپیده دم به حد اعلای خود می رسد. پس از آن، ستاره به افق غربی نزدیک و نزدیک تر می شود تا زمانی که در زمان طلوع خورشید، غروب کند. ظاهراً، این غروب کیهانی واقعی، قابل مشاهده نیست. دو هفته دیگر زمان می برد تا غروب ستاره قبل از طلوع خورشید قابل رویت شود( غروب کیهانی ظاهری).(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۵٨)

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

پدیده های مشابه، هنگام غروب خورشید و شفق اتفاق می افتد. در یک روز خاص، ستاره، آخرین طلوع قابل رویت خود را بعد از غروب خورشید دارد(طلوع شامگاهی ظاهری).
۴-٣. هویت ستاره صبحگاهی و شامگاهی
همه ی ملت های روزگار باستان از اینکه ستاره صبحگاهی و شامگاهی یکی است آگاه نبودند. این مطلب از آنجا دریافت می شود که یونانیان آگاهی از این امر را به عنوان کشفی نوین تلقی کرده و آنرا به پارامندیس و یا فیثاغورس نسبت می دهند. اینگونه نسبت دادن حکایت از این می کند که همه از این مطلب آگاه نبوده اند. اینکه بابلیان، حتی در زمان آمیزادوگا به این معنی پی برده و سیاره زهره را با نام واحد نین- دار- آن- نا، به معنی “شهبانوی درخشنده آسمان” می شناختند، حیرت انگیز است.(واندروردن،١٩٧۴/١٣٧۴.ص٧٨)
۴-۴. تقویم در ایران و بین النهرین پیش از تاریخ
ساکنان اولیه، با دست یافتن به تمدن رو به رشد کشاورزی در ۴٠٠٠ ق.م به تقویمی نیاز داشتند که زمان های خورشیدی را به آنها نشان دهد، به اصلی دست یازیدند که تا ٢٠٠٠ سال بعد یعنی در سپیده‌دم تاریخ نیز مرسوم بود. با نگاهی به صور فلکی نزدیک به چهار سوگان دایره البروج، مشاهده میکنیم که ثور، با ستارۀ درخشان خود، الدبران، قبل از اعتدال بهاری قرار دارد. اسد نیز با «ستارۀ شاهی» یعنی قلب الأسد قبل از نقطهی انقلاب تابستانی است. عقرب، با ستارۀ قلب العقرب، نقطۀ پاییزی است در همان درجه انقلاب تابستانی قرار دارد. منطقهی قبل از انقلاب زمستانی کمترین ستارۀ درخشان را دارد. این منطقه در فاصله‌ی ٢٠ درجه با صور فلکی جدید یعنی دلو اشغال شده است.(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۶١)
در٢٧٠ درجه بخش شرقی و در٣٠٠ درجه بخش غربی دو ماهی را میبینیم و بین آنها فرس اعظم قرار دارد. هر سه این صور فلکی تاریخی طولانی دارند. از صور فلکی خارج از منطقه البروج، ذات الکرسی (سومری لو‌لیم، گوزن نر) پیشاپیش همه و بین قطب و ماهی شرقی قرار دارد. معنی اصلی آن گوزن نر یا آهو، در حوزه فلکی بَربَر( مثلاً در ابومعشر) حفظ شده است. اما در نجوم یونانی این صورت فلکی به خاطر ملکهی حبشی، کاسیوپیا، مادر«آندروما» بدشانس، تغییر نام داد و به نام او خوانده شد. گوزن نر در تقویم نگاری باستان، نقش مهمی داشته است.
در حدود ۴٠٠٠ ق.م ورود خورشید، به چهار جهت اصلی سال، با طلوعهای خورشیدی، حوت و ثور در ٢١ مارس، اسد در ٢٣ ژوئن، عقرب در ٢١ سپتامبر و فرس اعظم در ٢١ دسامبر مقارن بوده است. با مقایسهی این تواریخ با تاریخهای متناظر آنها در لوح mul APIN میبینیم که همگی آنها یک ماه زودتر اتفاق میافتادهاند. ظاهراً، این تفاوت به تأثیر تقدم اعتدالین مربوط میشود، که در طی ٢٢٠٠ سال تفاوتی یک ماهه را موجب شده است.(همان.ص٨۶۵)
۴-۴-١.ایرانیان و بین النهرینیان پیش از تاریخاگر بتوانیم سنت نجومی پیوستهای را بیابیم که ایرانیان و بینالنهریان پیش از تاریخ با نظامی که دورۀ تاریخی را تعیین میکند، به هم مرتبط میشدهاند، آنگاه این مشاهدات نظری شگفت انگیزو جالب خواهد شد. که البته مدارک این تداوم در بسیاری از تصاویر حک شده بر مهرها و گلدانهای بدست آمده از سراسر ایران و بینالنهرین بهدست آمده است. که موارد زیر بخشی از آنهاست:
الف)ترکیب مداوم دو یا چند حیوان یا نماد «تقویمی» در تصاویر یکسان. مبارزه‌ی شیر و گاو و نوع دیگر آن یعنی مبارزۀ شیر و گوزن، نمونهای از آن است.این مبارزه های قابل تبدیل به هم، در هزاره‌ی چهارم، نشان دهنده‌ی آغاز فعالیت کشاورزی بعد از انقلاب زمستانی، و در حدود ١٠ فوریه است. در این زمان اسد به اوج خود در شفق میرسد در حالی که گاو (ثور وحوت) و گوزن (کاسیوپیا) همزمان در غروب خورشیدی هستند. پس از آ ن گاو برای ۴٠ روز ناپدید میشود، و سپس پدیداری دوبارۀ آن (طلوع خورشیدی) زمان اعتدال بهاری را نشان میدهد.
ب) این نکته که حداقل در بعضی از موارد حیوانات مورد بحث، بدون ابهام به عنوان صور فلکی معرفی شدهاند.
ج) حالتی که حیواناتی را که در واقعیت اندازه های کاملاً متفاوتی دارند، با یک اندازه نشان میدهد.
د) خصوصیت حیوانات تقویمی نسبت به حالت عادی تغییر کردهاند یا به طور کلی بر عکس شدهاند تا غروب خورشیدی یا کیهانی یا دیگر ویژگیهای نمادین خود را نشان دهند.
تقویم اولیه هدفی غیر از اهداف نجومی را دنبال میکرد. این تقویم بیش از هر چیز دیگری بر مواقعی تأکید داشت که در کشاورزی اهمیت داشتند؛ بنابراین، به عنوان نمونه هزیود تنها به مواقع کاشت و برداشت اشاره میکند و چهار نقطه اصلی سال خورشیدی را نادیده میگیرد.
۴-۵.سال شمسی قمری
نقش ماه بدین صورت است که چهرههای آن اساساً برای اندازه گیری- نه شمارش- دوره های کوتاه زمان به کار میروند. ٨-٧ روز برای هر یک از چهار صورت اصلی و ٢٩ یا ٣٠ روز برای هر ماه قمری. نیاز به هماهنگ کردن محاسبهی زمان به صورت قمری با محاسبهی خورشیدی تنها بعد از سال شمسی انجام میشد و چهارچوب محاسبهی زمان بود. فاصلهی بین دو پدیده‌ی خورشیدی پی در پی سالانه، مانند طلوع خورشیدی گروهی ستاره، با بیش از ١٢ یا ١٣ ماه قمری پر میشود که در زمان مناسب این نظریه را به وجود میآورد که سال را به ١٢ ماه تقسیم کنند و یک سال طولانیتر (کبیسه) ١٣ ماهه در بین سالها قرار دهند، قانون کبیسه کردن را زمان تعیین میکرد، از آنجا که ١٢ ماه ٣۵۵-٣۵۴ روز بود، آغاز سال قمری هر سال ١٠ روز از زمان خورشیدی کمتر میشد، و در پایان سال سوم، ماه سیزدهمی به صورت کبیسه اضافه میشد. این روش تجربی، که بررسی مداوم پدیده های آسمانی را میطلبید، به واقع در کبیسه کردن اشتباهات زیادی را به وجود میآورد. بعدها این روش جای خود را به کبیسه کردنهای دورهای براساس دانش دقیق دوره های مورد توجه داد، از معادلهی تقریبی ٨ سال=٩٩ ماه، نتیجه میشود که در طول ٨ سال باید سه کبیسه وجود داشته باشد.
از کتیبههای میخی روشن میشود که، هنوز در سال ۵۴١ ق.م به فرمان شاه دومین «اَدِّرو» به صورت کبیسه اضافه میشده است.(گرشویچ،١٣٨٧.ص٨۶٩)
۴-۶. تقویمهای بابلی و ایرانی باستان
در تقویم بابلی اولین ماه سال شمسی قمری، یعنی نیسان، ماهی بود که آغاز آن تقریباَ هنگام اعتدال بهاری بود. به احتمال بسیار قوی، این امر قانونی از دیرباز بوده است. اینکه در کهنترین دوران، چطور و با چه دقتی اعتدالین را مشاهده میکردهاند، هنوز مشخص نیست. بالاخره در آخرین دههی قرن ششم ق.م زمان اعتدالین، بر اساس چیدمان تقویم شمسی قمری، با دقت قابل توجهی تعیین شد. اما قبلاً در زمان «آمیسادوکا»( اوایل قرن ١۶ ق.م)، برای تعیین اعتدالین ازمبارزه‌ی گاو و شیر یعنی غروب خورشیدی حوت واقع در شاخ غربی ثور، استفاده میشد، که در آن زمان در حدود ١۵ مارس بود. همچنین با توجه به رابطه و همبستگی ماه کهنه با گاو، سال شمسی قمری با آخرین رویت ثور پایان می یافت.
هزار سال بعد در بابل و تخت جمشید، غروب خورشیدی حوت در٢٨ مارس اتفاق افتاد؛ این بدان معناست که این پدیده، که در یکهزار سال جلوتر، و با همین طول زمان، پیش از اعتدالین اتفاق افتاده بود اکنون با همین طول زمان بعد از اعتدالین رخ میداد. در طول این دورۀ طولانی غروب خورشیدی ثور حوت، پایان سال قبل و آغاز سال جدید شمسی قمری را اعلام میکند.(همان.ص٨٧٠)
۴-۶-١.تقویم بابلی
اسامی ماه های بابلی، که همانند آرامیشان از طریق تقویم یهودی شناخته میشوند، عبارتند از:
نیسان(در حدود اعتدال بهاری آغاز میشود)، آیار، سیمان، دئوز(در حدود انقلاب تابستانی آغاز میشود) آب، اُلول، تشریت( در حدود اعتدال پاییزی آغاز میشود)، آراخسامن، کِسِلیم، تبیت (در حدود انقلاب زمستانی شروع میشود)، شبات و اَدار.
مانند بیشتر تقویمهای شمسی قمری، اولین روز ماه روزی است که هلال باریک ماه نو بعد از غروب خورشید، برای اولین بار رویت شود. و به طور منطقی روزها از غروب خورشید محاسبه و شمارش میشوند. ماه های کبیسه را هم یا در پایان سال، قبل از ماه آدارو قرار میدهند، یا بعد از ماه ششم یعنی اُلول. به لحاظ نظری آدارو دوم هنگامی اضافه میشود که آغاز آدارو معمول بیش از یک ماه قبل از اعتدال بهاره قرار گیرد. این در حالی است که افزودن اُلول دوم هم به طور مشابهی باید قبل از اعتدال پاییزی باشد. در قرن ششم، اعتدال پاییزی در ٢۶ سپتامبر اتفاق افتاد و تقریباً با طلوع خورشیدی ستارۀ درخشان اسپیکا ( ستاره a سنبله) و غروب خورشیدی ستاره a میزان مقارن بود. در مقابل، اِی.ساکس دریافت که کبیسه کردنها در زمان سلوکی طبق طلوع خورشیدی سگ سیف الجبار تنظیم میشدند. که همیشه در ماه چهارم یعنی دئوز واقع میشدند. این روش در دو قرن پیشتر از آن، یعنی از زمان کمبوجیه به بعد نیز در کبیسه کردنها اعمال میشده است. که البته استثناهای فراوانی وجود داشته است.
الف)حمورابی و خاندان او
محور پیچیدگی و اشکال تاریخگذاری پیشنهاد و مطرح شده است. کوتاه و میانه و دراز. روش کوتاه بر این پایه استوار است که حمورابی از سال ۱۷۲۸ تا ۱۶۸۶ ق.م سلطنت می کرده است. در چنین صورتی سلسله وی یا خاندان آمورو می‌بایستی از سال ۱۸۳۰ تا ۱۵۳۱ حکمروایی کرده باشند. بر پایه روش میانه تاریخگذاری ها را بایستی ۵۶ سال و یا ۶۴ سال به عقب کشید. بر پایه روش دراز این تاریخگذاری ها را بایستی ۱۲۰ سال به عقب برد. اینکه چرا تنها و تنها این اعداد و نه هیچ عدد دیگری جوابگوی مسئله است را به هنگام گفتگو درباره الواح آمیزادوگا مربوط به زهره (ناهید) توضیح خواهیم داد. تمدن بابل کهن،‌شاخه ی بیرون آمده از تنه درخت تمدن سومری بود. خط میخی اختراع سومریان بود. بابلیان آنرا به کار گرفتند و با زبان سامی خویش تطبیق دادند. اما واژه های بی شمار سومری را نیز با همان معنی و مفهوم سومری به عنوان” اندیشه نگاشت” حفظ و اقتباس کردند. این علایم سومری اغلب به عنوان واژه های فنی ریاضی و نجومی مصرف می شد. حُسن عمده آنها کوتاهی و ایجاز بود. بیشتر آنها را می شد تنها با یک نماد و علامت نوشت. واژه های اکادی یعنی زبان محاوره را با طریقه ی آوانویسی کتابت می‌کردند به این ترتیب که واژه ها را به سیلاب ها تقسیم می کردند و هر سیلابی را با علامت یکی از واژه های سومری نشان می دادند. برای روشن شدن مثالی می آوریم. صورت فلکی ترازو یا میزان را به زبان اکادی “زی بانی تو” و به زبان سومری” رین “صدا می کنند. هر دو واژه معنای ترازو را می دهد. بابلیان کهن می توانستند صورت فلکی میزان را یا به وسیله یک نشانه میخی رین کتابت کنند(در اینصورت می توانستند آن را رین و یا اگر می خواستند زی بانی تو تلفظ کنند) و یا با چهار نشانه میخی زی- با نی-تو بنویسند.
روش های پیشرفته حساب سومری پایه ای بود که بابلیان کهن علم حساب و جبر خود را بر آن استوار ساخته بودند. کاهنان و کاتبان حمورابی تمام ایزدان شهرهای آزاد بین النهرین را در یک ایزدکده بزرگ متحد کرده و آنها را به صورت فرمانبرداران مردوک، ایزد، شهر بابل در آوردند و مردوک را به عنوان خالق گیتی معرفی کردند. همراه با قانون و مذهب، گاهشماری نیز یکنواخت شد. اسامی بابلی ماه ها در سراسر قلمرو و حمورابی همانهیی هستند که قبلاً هم گفته شد.
ب)اهمیت هندسه برای دانش نجوم
با توجه به آگاهی های نخستین که درباره ی ریاضیات بابلی به دست داریم چنان به نظر رسیدکه طبیعت آن ریاضیات بیشتر از جبر و محاسبه متاثر بوده است تا هندسه. اما میدانیم که این حکم کلی و نخستین را بایستی تا اندازه ای اصلاح و تعدیل کرد. بابلی ها، هم با قضیه فیثاغورس آشنا بوده اند و هم مسایل هندسی را می گشودند. بنابراین در تفکر بابلی ،‌ عنصر هندسی، از آنچه نخست تصور می شد نیرومندتر است. در دانش نجوم هم وضع بر همین منوال است. تردیدی نیست که در متن های نجومی بابلی عصر سلوکیه تنها روش های ریاضی به کار رفته است. اما در متن مل آپین، منطقه‌البروج به صورت دایره متمایل که توسط دو دایره موازی به چهار قسمت مساوی تقسیم شده است مجسم شده و نمایش داده می شود. حاصل نقاط تقاطع دوازده برج منطقه البروج است. در فهرست ستارگان، طول برخی از این ستارگان را نسبت به این دوازده نقطه می دهند. برای پیدا کردن این اندازه ها لازم است دایره ای را روی نوعی وسیله اندازه گیری به دوازده بخش تقسیم کنند تا بتوان این بخشها را به نوبه ی خود به اجزای کوچکتر تقسیم کرد. این عمل بدون دستیابی به وسایل و ابزار هندسی میسر نبوده است.(واندروردن،١٩٧۴/١٣٧٢. ص۵٧)
به همین قیاس اناکسیماندروس (anaximandros) نیز می بایستی برای نصب شاخص آفتابی خود در اسپارت حوالی ۵۵۰ ق.م وسایل هندسی به کار برده باشد. زیرا شاخص آفتابی نمایشگر اعتدالین و انقلابین است. در نقاط اعتدالین خورشید در سطح استوا قرار دارد. سطحی که از بالای شاخص بگذرد و موازی سطح استوا باشد لازم است صفحه ی پایه را با خط مستقیم g قطع کند. چون انتهای ظل (سایه) بر روی خط g بیفتد لحظه دقیقه تساوی روز و شب را نشان می دهد. اناکیسماندروس می بایستی این خط را ساخته و مشخص و بر روی صفحه پایه حک کند. در غیر این صورت شاخص آفتابی نمی‌توانسته است اعتدالین را نشان دهد.
روش های پیشرفته حساب سومری پایه ای بود که بابلیان کهن علم حساب و جبر خود را بر آن استوار ساخته بودند. کاهنان و کاتبان حمورابی تمام ایزدان شهرهای آزاد بین النهرین را در یک ایزدکده بزرگ متحد کرده و آنها را به صورت فرمانبرداران مردوک، ایزد، شهر بابل در آوردند و مردوک را به عنوان خالق گیتی معرفی کردند. همراه با قانون و مذهب، گاهشماری نیز یکنواخت شد. اسامی بابلی ماه ها در سراسر قلمرو و حمورابی همانهایی هستند که قبلاً هم گفته شد.
ج)کبیسه کردن بابلیان
ماه همیشه در شامگاه و با رویت هلال ماه نو آغاز می شد. آنگاه بی نظم یا قاعده خاصی، بیست و نه روزه و یا سی روزه بود. میانگین طول ماه ۵٣/٢٩ روز بود. سال همیشه با ماه نو در بهار آغاز می شد. هر سال دوازده ماه و گاهی سیزده ماه داشت. در سالهای سیزده ماهه یک الولوی ( ماه ششم ) و یا آداروی دوم ( ماه دوازدهم ) به عنوان کبیسه قایل می شدند. اینگونه کبیسه کردن بی نظم تا دوره ایرانیان دوام داشت.
در خصوص تقسیم شبانه روز می بایستی میان رسوم مردم و روش های نجومی فرقی بگذاریم. در زندگی روزمره شب به ۳ پاس و روز هم به ۳ پاس تقسیم می شد. در تابستان پاسهای شبانه و در زمستان پاسهای روزانه کوتاه می شدند. از سوی دیگر منجم ها تمام شبانه روز را به دوازده بخش مساوی هر بخش معادل دو ساعت امروزی به نام بیرو(bero) و هر بیرو را به سی اوش(ush) یا درجه زمانی تقسیم می کردند. بنابراین یک درجه زمانی درست برابر چهار دقیقه به وقت امروز می شود.
در بابل نیز مطابق معمول،‌سال ابتدا قمری بود. اما برای همین سال قمری،‌کبیسه گرفتند و به سال قمری – شمسی تبدیل شد. در این سرزمین پهناور و کهن که تمدن هایی بسیار کهن را در بر دارد، حساب‌های نجومی و گاه‌شماری‌هایی بسیار رایج بود که به موجب کتیبه ها و اشارات این مآخذ، دو نوع مبدأ و مأخذ در محاسبه مورد عمل بوده. در کهن ترین گاه شماری، دوازده نام ماه، با دوازده نام خدایان نامزد بود. سال از آغاز پاییز شروع می شد. هر ماه سی و بیست و نه روز داشت و هر چند سالی یک بار، برای اعتدال، یک ماه کبیسه می کردند. این گاه شماری تا سه هزار سال پیش از میلاد قدمت دارد.
شکل دیگر گاه شماری از شهرهای نیپور و بابل بوده، در حالی که گاه شماری فوق باید از شهر و مردم کهن اور ur بوده باشد. در بابل و نیپور، سال ها از بهار شروع شده و ۳۶۰ روز بوده است. بعدها این دو گاه شماری ادغام و ترکیب شد و سال گونه ای شد که دو آغاز داشت در هر شش ماه اول بهار و اول پاییز، چنانکه در ایران نیز چنین شد. بزرگترین جشن بابلی ها که از جنبه های قیاسی با نوروز یا مهرگان ایرانیان جالب توجه است در آغاز بهار، یعنی در اولین دیدار هلال پس از اعتدال ربیعی شروع شده و به نام سومری زگموک یا اکیتو نامیده می شد. این جشن در ابتدا،‌ در آغاز پاییز برگزار می شد که بعدها به الول انتقال یافت. این جابه جایی جهت تغییر آغاز سال بود که زمانی از فصل سرد یا پاییز شروع می‌شد، اما بعداً آغاز سال را در اول اعتدال ربیعی و بهار قرار دادند. در ایران نیز چنین وضعی به وجود آمد و رواج داشت. مدت برگزاری این جشن پنج روز بوده است، اما همیشه به طور محتوم پنج روز نبوده و کم و زیاد می شده است. البته کم نه بلکه تا ده و یازده روز افزایش می یافتند. برخی از پژوهندگان معتقدند که پنج روز اضافی سال را، پس از ۳۶۰ روز بابلی ها جشن می گرفتند که همان خمسه ی مسترقه ی ایرانیان یا پنجه ی دزدیده است. اما چون تا ده و یازده روز افزایش می یابد، اغلب محققان برآنند که این کم و زیاد شدن ایام بر اثر حساب روزهایی است که از پایان سال تا آغاز اعتدال ربیعی و بهار در تقویم و شمار روزها پیدا می شده است. این جشن شباهت زیادی به جشن فروردگان یا فروردینگان ایرانی دارد که آن هم در آغاز بهار یا آغاز نوروز برگزار می شد.
د)کبیس
چنانکه گذشت، هنگامی که ایرانیان خواستند کبیسه کنند و جبران مافات نمایند و حساب ایام و فصول را نگاه دارند، آغاز اعتدال ربیعی و یا بهار واقعی با نوزدهم فروردین مصادف شد و روز نوزدهم را جشن ساختند و نوروز گرفتند. قدمت جشن بابلی زگموک یا اکیتو به هزاره ی سوم پیش از میلاد مسیح می رسد و با جشن سکاها که بروسوس از آن یاد کرده و عید پوریم یهودیان نیز شباهاتی بسیار داراست. در این جشن که با مسخرگی همراه بود، مراتب و مقامات و مناصب، دیگر وجود نداشت و همه یکسان می شدند و چه بسا به موجب کتیبه های کهن مربوط به هزاره ی سوم پیش از میلاد در بین النهرین، مراتب و مقامات معکوس می شد. در ایران نیز مقارن با بهار و آغاز اعتدال ربیعی چنین رسمی رایج بوده است که آنرا در نوشته های فارسی کوسه برنشین و در اصطلاح نویسندگان عرب رکوب الکوسج می شناسیم. ثعالبی در کتاب ثمار القلوب و ابوریحان بیرونی و مسعودی در آثار خود از این اسم یاد کرده اند که مقارن با نوروز و بهار،‌ کوسه ای را بر خر نشانده و چون مهتری در کوی و برزن می‌گرداندند و شادی و مسخرگی می کردند.
بابلی ها روش های چندی برای حساب کبیسه داشتند. سال را ۳۶۰ روز حساب می کردند. در هر شش سال ماهی به نام وادار می افزودند. اما با این حال در هر شش سال، یک روز و یازده ساعت کسر می‌آمد و به همین جهت در هر ۲۴ سال باز یک ماه دیگر اضافه می کردند. اما ایرانیان در هر ۱۲۰ سال این کار را می کردند که دور بزرگ کبیسه‌شان ۱۴۴۰ سال می شد و دور بزرگ کبیسه ی بابلی ۱۴۶۰ سال که دقیق تر می باشد. در بابل هر ماه به شش قسمت پنج روزه و سال به هفتاد و دو خمشتو تقسیم می شد. در ایران عصر ساسانی نیز تقسیم هر ماه به شش بخش پنج روزه معمولی بوده است. در کتاب الماسن و الاضداد،‌می خوانیم که این نوع تقسیم منسوب به جمشید می باشد. در بابل هر ماه با سه نام ویژه که مربوط به سه روز می شد و ماه را به سه قسمت غیر مساوی تقسیم می کرد، از هم جدا می شد. در روزشماری تقویم ایرانی نیز سه نام (دی) که نام و عنوان خداوند است، ماه به سه بخش غیر مساوی تقسیم می‌شود. در تقویم بابلی این سه روز، روزهای هفتم، پانزدهم و بیست و ششم است و در تقویم ایرانی، هشتم، پانزدهم و بیست سوم. بعضی روزها نحس بودند و بعضی سعد که در زمان ساسانیان و پیش از آن نیز در روزشماری ایرانی و بلکه اغلب ملل و اقوام رایج بود. شبانه روز به شش گاه مساوی تقسیم میشد که شبانه روز در ایران نیز به پنج گاه بخش می شد. بابلی ها در دوران اخیر خود، پس از دورانی که هر ماه را به شش بخش پنج روزه تقسیم می کردند‌، به هفته قایل شدند.
د)پیشینه گاه شماری بابلی
گاه شماری بابلی در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد از طرف آشوری ها اقتباس شد. یهودیان نیز در دوران اسارت در بابل،‌این گاه شماری را اخذ کردند. چنان به نظر می رسد که آشوریها کبیسه نمی کردند و آغاز سال شان یک تا دو ماه پیش از اعتدال ربیعی بوده. سال آنان ۳۶۰ روزه و هفتاد و دو قسمت پنج روزه بوده است. اما به موجب قراینی که در کتابخانه ی آشوربانی پال به دست آمده، آثار هفته ی هفت روزه نیز در حساب شماری شان موجود است. آشوریها پس از آنکه گاه شماری بابلی را اخذ کردند، آغاز سال را بهار و اعتدال ربیعی قرار دادند. در آغاز سال جشنی بزرگ برپا می‌کردند و در بیرون پایتخت در محلی به نام خانه ی اکیتو گرد می آمدند و مراسمی در آنجا چون آنچه که در درباره‌ی بابلی‌ها گذشت انجام می دادند. بابلی ها و آشوریها نیز هر روزی را به نام یک فرشته می نامیدند و اخیراً در شمار الواحی که از دوران آشوربانی پال پیدا شده، نام این فرشتگان موکل بر روزها شناخته شده است.
در مورد اختر شناسان بابلی، مجموعهای از٣٠ ستاره را به عنوان مرجع در موقعیت آسمانی در نظر می‌گرفتند و در یادداشتهای نجومی خود موقعیت ماه و ستارگان را با توجه به این ستارگان مرجع، شرح میدادند. سیارات نیز به همین صورت مورد توجه بودهاند، اما به دلیل اینک حرکاتشان یک شکل نیست، اختر شناسان بینالنهرین باید روش های ریاضی را به وجود میآوردند که حرکات متنوع سیارات را محاسبه میکردند.
بدون شک، بابلیان هیچگاه نمایه های درستی از حرکات نامنظم ارائه نکردهاند، اما در سلسله های بعدی بین‌النهرین و به خصوص در دوره سلوکی(٣٠١ تا١۶۴ پیش از میلاد) به دنبال مرگ اسکندر، اخترشناسان بابلی(که در این دوره کلدانی نامیده میشدند)توانستند، شتاب و کاهش دورهای حرکت ماه و سیارات که به شکل زیگزاگی بود را تخمین بزنند. آنان این کار را نه با نمودار، بلکه با اعداد انجام دادند و این روش بسیار مفید بود.
ه)اهمیت مراحل ستارگان در کشاورزی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:18:00 ب.ظ ]




خودکفا نمودن خاک از نظر ازت
افزایش درآمد کشاورزان و کاهش هزینه های تولید در مناطق کم بازده
بهبود فعالیت بیولوژیک خاک و استفاده مناسب از روش‌های مکانیکی
ترویج استفاده ی بهینه از هوا و خاک
تهیهی مواد غذایی مورد نیاز گیاه‌زراعی
نگاره ۴-۲ اهداف کشاورزی زیستی ( بولاری[۳۸]، ۲۰۱۰، سواری و همکاران، ۱۳۹۱، مالر۲، ۲۰۰۹،سبزواری، ۱۳۸۳).
۱۱-۲ اصول کشاورزی زیستی
کشاورزیزیستی براساس یک فلسفه و مجموعهایی از اصول است که آشنایی با این اصول جهت درک بهتر کشاورزی زیستی ضروری است. این اصول عبارتند از :
۱-افزایش باروری و حاصلخیزی خاک در درازمدت؛
۲-بازیافت بقایای گیاهی و جانوری به منظور بازگرداندن عناصر شیمیایی معدنی به خاک و در نتیجه، کاهش کاربرد نهادههای برون مزرعهای و حفظ چرخهی طبیعی عناصر غذایی؛
۳-منع کاربرد نهادههای شیمیایی مصنوعی مانند آفتکشها، کودها و افزودنیهای شیمیایی(نوروزی و شهبازی ،۱۳۸۹)؛
۴-تولید کافی موادغذایی با کیفیت؛
۵-حفظ تنوع زیستی کشاورزی و منابع طبیعی با بهره گرفتن از نظامهای تولید پایدار و حفاظت از زیستگاههای گیاهان و حیوانات؛
۶-حفاظت ازتنوع ژنتیکی از طریق توجه به مدیریت مزرعه؛
۷-حفاظت از آب و استفادهی درست آن در زندگی؛
۸- حفظ دانش بومی و نظام کشاورزی سنتی(شیپهرد[۳۹] و همکاران، ۲۰۰۳)؛
۹-حفظ و ارتقاء سلامت خاک، آب، حیوانات و انسان؛
۱۰-برقراری عدالت میان تمام سطوح و اقشار از قبیل کشاورزان، کارگران و توزیعکنندگان (گافسیا و همکاران، ۲۰۱۰).
۱۲-۲ تاریخچه کشاورزی زیستی در جهان
روش علمی و نوین کشاورزی زیستی از دهه ۱۹۲۰در اروپا و ایالت متحده شکل گرفت و در آغاز شکلگیری و فعالیت، با مخالفت شدید گروه های طرفدار کاربرد موادشیمیایی در کشاورزی روبهرو بود. اما نظریه کشاورزی زیستی اولین بار در آلمان توسط رودلف اشتاینر[۴۰] در سال ۱۹۲۴ مطرح گردید. اشتاینر معتقد بود کشاورزان میتوانند نقش مهمی را در ایجاد توازن میان کشاورزی و محیطزیست داشته باشند و در همان زمان منتقدان کشاورزی صنعتی بیان کردند که روش های کشاورزی زیستی میتواند منجر به بهبود سلامت خاک و سلامت انسان، تولید محصولات باکیفیت و حفظ محیطزیست شود. ایدههای اشتاینر از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ مورد حمایت اروپا و ایالت متحده و تمام کسانی که نگران اثرات نهادههای شیمیایی بر موادغذایی و محیطزیست بودند قرار گرفت(مورگرا[۴۱] و همکاران، ۲۰۱۲).
در سال ۱۹۲۴ هانس مولر[۴۲] در سوئد جنبشی برای اصلاح نظام کشاورزی برمبنای عقاید مسیحیت به منظور حفظ و حراست از زمین و مزراع خانوادگی، پایه گذاری نمود. بعدها هانس پیتر راش۳نظریات مهمی در رابطه با حاصلخیزی و میکروبیولوژی خاک ابزار نمود که منجر به توسعه بیشتر کشاورزی زیستی در اروپای مرکزی گردید. در انگلستان و سایر مناطق انگلیسی زبان، دانشمندانی از قبیل جرج استاپلدون۴و آلبرت هاوارد۵ تحت تأثیر نظریات کشاورزی اشتاینر قرار گرفتند. کارهای استاپلدون و هاوارد بر روی نظامهای دامپروری جانشین و تحقیقات هاوارد در رابطه با نقش موادآلی (ارگانیک) در خاک و کمپوست، انگیزهای قوی برای پایهریزی جنبش زیستی توسط ایو بالفور۶به وجود آورد. نظریات هاوارد و بالفور که بر نقش خاک حاصلخیز در تولید محصولات زراعی و تولید محصولات دامی سالم و بهداشتی و ارتباط آنها با سلامت انسان تأکید دارند، برای اولین بار توسط جی.ا رودل۷ و سپس توسط فرزند وی روبرت رودل۸ در ایالات متحده پیگیری شد(عبداللهی، ۱۳۸۷). سپس نورث برن۹ در سال ۱۹۴۰ نظریه کشاورزی زیستی را ارائه داد و کتابش با عنوان” نگاه به زمین” در همین سال به چاپ رسید. در دههی ۱۹۴۰ بارلو۱۰ اثرات کشاورزی بر تخریب خاک و کاهش تنوع را مورد انتقاد قرار داد و در اواخر دههی ۱۹۴۰ و اوایل دههی ۱۹۵۰ منابع علمی متعددی در رابطه با کشاورزی زیستی به چاپ رسید(کوچکی و همکاران، ۱۳۷۹).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

انجمن باغبانی و کشاورزی زیستی در پنج اکتبر سال ۱۹۴۴ در استرالیا طی دوران جنگ جهانی دوم به وجود آمد و اهداف آن در یک بیانه شامل ۱۰ بند به صورت زیر تدوین گردید:
۱-استفادهی بیش از حد از کودهای شیمیایی، سموم شیمیایی و آفتکشها و غیره منجر به فرسایش و از بین رفتن حاصلخیزی خاک میشود و افراد جامعه با بهره گرفتن از این شیوهی غیرعاقلانه سبب نابودی زندگی موجودات زنده و از بین رفتن جنگل و آلودگی آب رودخانهها و نهرها میشوند.
۲-برهم خوردن توازن و تعادل طبیعت زندگی محصولات، موجودات و انسانها را به خطر میاندازد و سبب شیوع بیماریها میشود، بنابراین باید تلاش نموده تا دلایل برهم خوردن توازن را پیدا کرده و با آن مقابله کرد.
۳-انجمن، طرفدار کشاورزی زیستی است و پیشنهاد میکند که بهتر است از مالچ و کمپوست و کود سبز و غیره در کشاورزی استفاده کرد.
۴-انجمن، طرفدار قانون بازگشت یا قانون برگرداندن زبالههای ناشی از کشاورزی به خاک است که این قانون اجازه میدهد زبالههای ناشی از کشاورزی به جای اینکه سوزانده شوند یا در رودخانهها تخلیه شوند به خاک برگردانده شوند، که این برای حفظ سلامت موجودات زنده بهتر است.
۵-از بین رفتن محیططبیعی میتواند بر عملکرد پرندگان برای شکار حشرات تأثیر گذاشته و این به نوبهی خود سبب افزایش حشرات میشود که این حشرات از جمله ملخها میتوانند سبب نابودی محصولات کشاورزی شوند.
۶-فراوانی حشرات و تآثیر آنها بر محیطزیست سبب استفاده از آفتکشها و حشرهکشها برای از بین بردن این حشرات میشود و این آفتکشها به نوبهی خود سبب از بین رفتن میکروارگانیسمهای خاک میشوند، بنابراین توصیه میشود برای غنی سازی خاک از کمپوست استفاده کرد تا گیاهان بتوانند در برابر آلودگیها مقاومت کنند.
۷-انجمن معتقد است در سرزمین نیمه خشک که فاقد نظام رودخانهی پرآب است، باید اقداماتی جهت مقابله با آتشسوزیهای احتمالی انجام پذیرد. در این رابطه میتوان از وسایل مجهزی نظیر هواپیما برای مواقعی که آتشسوزی صورت گرفته است، استفاده کرد.
۸-باید در سطح وسیع جهت حفظ رطوبت خاک و حفاظت از زندگی موجودات از جمله پرندگان و جلوگیری از فرسایش خاک اقدام به درختکاری کرد .
۹-برای امنیت ملی مضر است که بیش از نیمی از جمعیت در شهرها ساکن باشند که این رشد سریع جمعیت سبب کمبود مواد غذایی میشود و تعادل اقتصادی را نیز به هم میزند. که باید برای رفع این مشکل اقدام فوری از جانب مسئولان صورت پذیرد.
۱۰-حفاظت از آب اهمیتی حیاتی دارد، اما برنامهی حفاظت از آب صرفأ نباید به عنوان یک عملیات مهندسی دیده شود. این پروژه بینتیجه خواهد ماند مگر آن که اطمینان حاصل شود مناطق تحت پوشش درختان و پوشش گیاهی در برابر فرسایش و آتشسوزی محافظت میشوند، در صورت عدم وجود این حفاظت، آب سدها و رودخانهها کاهش مییابد که این به نوبهی خود منجر به تبخیر سریع آب در فصول خشک میگردد(پائول[۴۳]، ۲۰۰۸) .
بعد از جنگ جهانی دوم ، به دلیل بروز برخی دشواریها و خسارتهای وارده بر جامعهی جهانی و فقدان مواد غذایی کافی و بروز فقر و شیوع گرسنگی و سوءتغذیه، دولتها با بهره گرفتن از کلیهی روش های موجود و قابل دسترس، به میزان بسیاری برای افزایش تولید تلاش کردند، استفاده از سموم و کودهای شیمیایی گوناگون و بکارگیری شیوه ها و فناوریهای مختلف برای بهرهبرداری روزافزون از منابع طبیعی پایه در بخش کشاورزی و نیز بکارگیری مضاعف انرژیهای فسیلی و سایر حاملهای طبیعی، درکنار افزایش تولیدات کشاورزی هر یک در ناسالمشدن محصولات و آلودگی محیط و فضای تولیدات کشاورزی نقش داشتهاند(نوروزی و شهبازی، ۱۳۸۹). اواخر دههی ۱۹۵۰ فناوریهای صنعتی به صورت فزایندهای تکامل یافته، کشاورزی به صورت یک تجارت درآمده و حفاظت از خاک مورد توجه بیشتری قرار گرفت. بر همین اساس، نظریه اندیشمندان از یک طرف و آشکار شدن زیانهای ناشی از سموم و کودهای شیمیایی در زنجیره غذایی از طرف دیگر، توانست مردم را نسبت به آثار فناوریهای نوین بر محیطزیست آگاه کند تا برخی از مردم به تدریج از کشاورزی آغشته به مواد شیمیایی فاصله بگیرند و به کشاورزی زیستی که متکی بر کودهای طبیعی و عاری از مواد مضر است، روی آورند(کوچکی و همکاران، ۱۳۷۹) .
در سال ۱۹۵۳ انجمن خاک ارگانیک کانادا توسط کریستوفر چاپمن[۴۴] فیلم ساز تاسیس شد، وی دو فیلم مستند در مورد فهم حیات خاک و هوموس تولید کرد. همچنین محبوبیت اصول کشاورزی زیستی با انتشار کتاب بهار خاموش توسط راشل کارسون[۴۵] افزایش یافت(رضوی و سجادی، ۱۳۹۲). راشل کارسون زیستشناس دریایی و محیطزیست آمریکایی در سال ۱۹۶۲ در کتاب بهارخاموش اثرات آفتکشها و مواد شیمیایی را بر غذا و محیطزیست بیان کرد. در دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ یک جنبش کشاورزی زیستی توسط سازمانهای مردمی، کشاورزان و بازرگانان در آلمان، آمریکا و انگلستان صورت گرفت که منجر به تشکیل انجمن ملی کشاورزی زیستی شد. سازمان زراعت و حاصلخیزی بین المللی آلمان و انجمن خاک در انگلستان و مطبوعات در ایالت متحده و بسیاری از انجمنهای دیگر در سال ۱۹۷۲ با هم متحد شدند و فدراسیون بین المللی جنبشهای کشاورزی زیستی در ورسای فرانسه را به وجود آوردند که امروزه بیش از ۷۵۰ عضو از ۱۰۸ کشور مختلف را با هم متحد کرده است. این جنبش، به شدت نگران کیفیت مواد غذایی و استانداردهایی بود تا این اطمینان را برای مصرفکنندگان به وجود آوردند که مواد غذایی سالم هستند، بنابراین نخستین قوانین مربوط به کشاورزی زیستی در سال ۱۹۷۴ در ایالت اورگون سپس درسال ۱۹۷۹ در ایالت کالیفرنیا به تصویب رسید و در فرانسه نیز نخستین قوانین مربوط به کشاورزی زیستی در سال ۱۹۸۵  تصویب شد. این قانون در خصوص وضع استانداردها بود. از سال ۱۹۸۰ میلادی به بعد کشاورزی زیستی به صورت رسمی مورد پذیرش قرار گرفت و استانداردهای ملی و بین المللی مربوط به آن تعیین شد. به گونهای که در اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی دولتهای اروپایی نظیر آلمان، سوئد و دانمارک بعد از تدوین اصول و قوانین کشاورزی زیستی در اتحادیه اروپا روش های رایج کشاورزی زیستی را به اجرا درآورند. در سال ۱۹۹۸ میلادی فدراسیون بین المللی جنبش زیستی، استانداردهایی را برای کشاورزی زیستی پایهگذاری نمود(مورگرا و همکاران، ۲۰۱۲).
۱۳-۲  تاریخچه کشاورزی زیستی در ایران
آغاز کشاورزی زیستی در ایران در دانشگاهها و مراکز آموزشی و سخنرانیها بود، که سخنان علیرضاکوچکی در دانشگاه فردوسی مشهد در سال ۱۳۷۰ در خصوص کشاورزی زیستی نمونهای از آن میباشد. در اواسط سال ۱۳۷۹ در دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه شهید بهشتی در تهران رشته کشاورزی بومشناختی در مقطع کارشناسی ارشد به وجود آمد و در سال ۱۳۸۴ انجمن علمی کشاورزی بوم شناختی ایران ( ISSA).[46] تأسیس شد که تمرکز آن بر تحقیق و آموزش در زمینهی کشاورزی زیستی بود. در سال ۱۳۸۶ انجمن کشاورزی زیستی ایران (IOA)[47] تأسیس شد که تمرکزش بر تجارت و بازاریابی بود. در هر دو سازمان دستورالعملها و استانداردهای ملی برای کشاورزی زیستی تصویب شد. همزمان با علاقمندی دانشگاهها در خصوص کشاورزی زیستی، بازار هم برای توسعهی محصولات زیستی تلاش کرد. در سال ۱۳۷۸ اولین گواهی محصولات زیستی برای ایران به ثبت رسید. در کرمان یک باغ میوه جهت استخراج اسانس به ارگانیک تبدیل شد و در سال ۱۳۸۶ نیز یک شرکت دیگر انار، انجیر، خرما و گیاهان دارویی زیستی را به بازار اروپا صادر کرد(کلیدالاند[۴۸]و همکاران، ۲۰۱۲). با این حال مطالعات نشان میدهد که پذیرش کشاورزیزیستی در میان کشاورزان ایران بسیار کم است(سلطانی و همکاران، ۲۰۱۳).
۱۴-۲ ابعاد کشاورزی زیستی
کشاورزی زیستی همزمان دارای سه بعد است که عبارتند از:
ابعاد زیست محیطی
ابعاد اقتصادی
ابعاد اجتماعی
نگاره ۵-۲ ابعاد کشاورزی زیستی( لاندبایو ، ۲۰۰۵ )
۱۵-۲ ابعاد اقتصادی کشاورزی زیستی
کشاورزی زیستی با تولید محصولات سالم و عاری از مواد مضر مانع از بیماری در انسان میشود که این به نوبهی خود سبب کاهش هزینه های درمان میشود، همچنین با تولید محصولات سالم تقاضا برای این محصولات بالا میرود، در صورت افزایش تقاضا، با افزایش تولید، سود نیز بیشتر شده و به گونهای بدیهی سبب افزایش درآمد میشود. افزایش درآمد نیز بر توسعهی اقتصادی تأثیر شایان توجهی دارد(تونل[۴۹]، ۲۰۱۲). کشاورزی زیستی از لحاظ اقتصادی میتواند کشاورزان کوچک و خردهپا را حمایت کند زیرا این کشاورزی کمهزینه بوده و میتواند به عنوان مکملی برای کودهای شیمیایی باشد(بوراستی[۵۰]، ۲۰۰۹).
۱۶-۲ ابعاد اجتماعی کشاورزی زیستی
این بعد برای کشاورزی زیستی بسیار مهم است زیرا بر بافت اجتماعی روستا، ایجاد اشتغال در فضایروستایی و برنامه ریزی روستایی مؤثر است(گافسیا و همکاران، ۲۰۱۰) و میتواند در ایجاد فرصتهای شغلی برای روستائیان نقش مهمی داشته باشد. توزیع و پخش نهادههای زیستی در مزارع نیاز به نیروی کار انسانی و استفاده از روش های دستی دارد که این امر در فراهم آوردن فرصتهای شغلی میتواند مؤثر باشد. زمانیکه روستائیان به اشتغال در روستا مشغول باشند کمتر برای کار به شهرها مهاجرت میکنند، همچنین کشاورزان برای حفظ توان رقابتی خود باید با مدیریت مناسب نیرویکار و منابع و زمین، خود را با شرایط محلی تطبیق دهند که این امر نیاز به ادغام دانش بومی و دانش نوین کشاورزی دارد. بنابراین، کشاورزان اقدام به عضویت در تعاونیها و گروه های سازمانیافته کرده که این عمل سبب تقویت روابط افراد در جامعه و مشارکت بیشتر کشاورزان با یکدیگر میشود(مورگرا و همکاران، ۲۰۱۲). در کشاورزی زیستی، استفاده از نهادههای محلی در دسترس تشویق میشود .اثر مثبت استفاده از نهادههای محلی بر جوامع محلی نسبت به زمانی که نهادهها از خارج جامعه کشاورزی به نظام وارد میشود بسیار بیشتر است(عبداللهی، ۱۳۸۷).
۱۷-۲ ابعاد زیست محیطی کشاورزی زیستی
بسیاری از شواهد تجربی بیانگر این هستند که کشاورزی زیستی از طریق نظامهای کشاورزی میتواند به حفظ کیفیت خاک، آبهای زیرزمینی، استفاده از انرژی و حفظ تنوعزیستی کمک قابل توجهی کند(لاندبایو، ۲۰۰۵). کشاورزی زیستی به حفاظت از آب و خاک و حمایت از گونه ها و حیوانات توجه فراوانی نموده، هوموس خاک را افزایش داده و با جلوگیری از فرسایش خاک، کمک میکند تا عمق لایه سطحی خاک کاهش نیابد(جباری و همکاران،۱۳۸۶). این نوع کشاورزی سبب افزایش توانایی خاک در جذب آب و کاهش اثرات خشکسالی و سیل گردیده، موادمغذی را در دسترس گیاه قرار میدهد، به رشد بهتر گیاه کمک میکند، مانع از تغییرات آب و هوایی و کاهش خطر گرمشدن زمین میشود و نیز سبب کم شدن اثرات گلخانهای میشود، زیرا خیلی از فعالیتهای انجام شده در کشاورزیزیستی مانند شخمحداقل، استفاده از گیاهان تثبیتکننده نیتروژن، بازگرداندن ضایعات کشاورزی به خاک، استفاده از گیاهان پوششی، باعث افزایش بازگشت کربن به خاک گشته و حفظ و ذخیرهسازی کربن را سبب میشوند(تونل، ۲۰۱۲).
۱۸-۲ اهمیت نهادههای زیستی در کشاورزی
یکی از ارکان اصلی در کشاورزی پایدار استفاده از کودهایزیستی در زیستبومهای زراعی است که گامی اساسی و مطمئن در جهت دستیابی به اهداف کشاورزی پایدار میباشد. این کودها یک ابزار نوین برای کشاورزی هستند که میتوانند جایگزین مناسبی برای کودها و سموم شیمیایی باشند(میشرا و همکاران، ۲۰۱۳).
کودهای زیستی به طور فزایندهای در بسیاری از کشورها مورد استقبال قرار گرفتهاند. این کودها حاوی میکروارگانیسمهای زندهای هستند که مواد مغذی را در دسترس گیاه قرار داده و سبب افزایش جذب این مواد توسط گیاه گردیده و به این ترتیب عملکرد گیاه بالا میرود( بانایو [۵۱]و همکاران، ۲۰۱۲). کودهایزیستی، منابع جایگزین مناسبی برای پاسخگویی به نیازهای غذایی در گیاه هستند( فهید[۵۲]و همکاران، ۲۰۰۸) و عرضه مواد آلی به خاک، به دلیل پاسخگویی به یکی از بزرگترین نیازهای گیاه از مزایای بارز این قبیل کودهاست. علاوه بر این، تأمین عناصر غذایی به صورتی کاملا متناسب با تغذیه طبیعی گیاهان، کمک به تنوع زیستی، تشدید فعالیتهای حیاتی، بهبود کیفیت و حفظ سلامت محیطزیست و کشاورزی از مهمترین مزیتهای کودهایزیستی به شمار میروند(پیرسته انوشه، ۱۳۸۹). کودهایزیستی جایگزین مناسبی برای کودهای شیمیایی هستند که سبب افزایش تولید محصولات کشاورزی و افزایش حاصلخیزی خاک میشوند، همچنین باروری خاک را افزایش میدهند و میزان مواد مغذی بیشتری در اختیار خاک قرار داده میشود، به همین دلیل فرسایش خاک کاهشیافته و تنوع زیستی آن خاک افزایش مییابد(وسی [۵۳]، ۲۰۰۳).
بسیاری از تحقیقات نشان داده اند که تحمل گیاهانی که کود زیستی دریافت کردهاند نسبت به تنش رطوبتی و حملهی آفات و بیماریها بیشتر از گیاهانی بوده که کود شیمیایی دریافت کردهاند(جهان و همکاران، ۱۳۸۹). کودهای آلی نیز به عنوان یک نهاده زیستی میتوانند سبب بهبود خاک، کاهش نیتروژن خاک، کاهش آبشویی در خاک، افزایش عملکرد محصول و بهبود محیطزیست برای انسان شوند(لییو[۵۴]و همکاران، ۲۰۱۱). کشاورزان میتوانند با موادی که در مزرعه موجود بوده و در دسترس آنان قرار دارد کودهای آلی را تهیه کنند. این کودها سبب افزایش تولید محصولات کشاورزی میشوند و هزینه مربوط به تهیه نهادههای کشاورزی نیز کمتر میشود(پاتیل[۵۵] و همکاران، ۲۰۱۳).
کمپوستها که مواد باقیمانده از کشاورزی و زبالههای کشاورزی هستند به خاک برگردانده شده و تبدیل به یک کود سازگار با محیطزیست میشوند که باعث بهبودی ساختمان خاک شده و عملیات شخم آسانتر می‌شود. همچنین قابلیت ذخیره آب را در خاک افزایش می‌دهد و هوموس و مواد آلی خاک را افزایش داده و بعضی از ویتامین‌ها، هورمونها و آنزیمهای مورد نیاز را تأمین می‌کند که این مواد نمی‌توانند بوسیله کودهای شیمیایی تأمین گردند(لییو[۵۶] و همکاران، ۲۰۱۳). یکی دیگر از راه های افزایش ماده آلی در خاک استفاده از کود سبز میباشد. منظور از کود سبز، شخم زدن گیاه در خاک پس از رشد کافی و بدون برداشت محصول است، ولی کود سبز عملاً مواد غذایی به خاک اضافه نمیکند، بلکه آن چه را که طی رشد خود از خاک جذب کرده و در خود ذخیره نموده است به خاک برمیگرداند، از طرف دیگر کود سبز با جذب و ذخیره مواد غذایی در خود از شسته شدن آنها جلوگیری مینماید و نقش مهمی در افزایش ماده آلی خاک، حفظ مواد غذائی خاک، بهبود ساختار خاک، کاهش فرسایش خاک، کاهش تلفات آبشویی و از بین بردن علفهای هرز و کاهش آفات دارد( نایت[۵۷]، ۲۰۰۸).
ﻛﻮد داﻣﻲ نیز ﻳﻜﻲ دﻳﮕﺮ از منابعی اﺳﺖ ﻛﻪ اﺳـﺘﻔﺎده از آن در نظامﻫﺎی ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﭘﺎﻳـﺪار ﺧـﺎک ﻣﺮﺳـﻮم ﻣـﻲﺑﺎﺷـﺪ. اﺛـﺮات ﻣﺜﺒـﺖ ﻛﻮدﻫﺎی ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﺑﺮ ﺑﺎروری ﺧﺎک، اﻓﺰاﻳﺶ ﻣﺎدهآﻟﻲ و ﻏﻨﻲ ﺳﺎزی ﺧﺎک و در ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺑﻬﺒﻮد رﺷﺪ و ﻧﻤﻮ ﮔﻴﺎه، ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺤﻘﻘان ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻮرد ﺗﺄﻳﻴـﺪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺧﺎکﻫﺎﻳﻲ ﻛـﻪ ﻛـﻮد ﺣﻴﻮاﻧﻲ درﻳﺎﻓﺖ ﻛﺮدﻧﺪ، ﻋﻼوه ﺑﺮ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻣﻴﻜﺮوﺑﻲ ﻓﻌﺎلﺗـﺮ و ﻏﻨـﻲﺗـﺮ، مقادیر ﻓﺴﻔﺮ، ﭘﺘﺎﺳﻴﻢ، ﻛﻠﺴﻴﻢ، ﻣﻨﻴﺰﻳﻢ و ﻧﻴﺘﺮات ﻗﺎﺑﻞ دﺳﺘﺮس ﺑﻴﺸـﺘﺮی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﺎکﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﻮدﻫﺎی ﻏﻴﺮآﻟـﻲ ﺗﻐﺬﻳـﻪ ﺷـﺪهاﻧـﺪ، دارند(جهان و همکاران، ۱۳۸۹).
مالچ که شامل علف خشک، کاه و کلش، پوست درختان، چوب خرد شده، برگ، علف چیده شده، خاک اره است در کشاورزی زیستی کاربرد زیادی دارد. مالچپاشی میتواند، علفهای هرز را کنترل کند و همچنین میتواند مواد مغذی و آلی را به خاک اضافه کند، خاک را در برابر فرسایش حفظ کند(لبافی حسینآبادی، ۱۳۸۳).
۱۹-۲ وضعیت کاربرد کودهای زیستی در ایران

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:17:00 ب.ظ ]