کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



Debye

غیر مخرب
تشخیص پیری کابل از طریق ولتاژبازیابی

اندازه گیری ولتاژبازیابی حتی با داشتن اندازه ­گیری مرجع کار بسیار دشواری است
روش آشکارسازی بصورت آفلاین است

بار باقیمانده

برای محاسبه بار نیازی به داشتن اطلاعات طول کابل ندارد

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

روش مناسب برای آشکار سازی درخت در کابل های۲۲ الی ۶۶ کیلو ولت
محاسبه بار باقیمانده بر مبنای طول درخت

مخرب بودن
روش آشکارسازی بصورت آفلاین است
احتمال عدم وجود درخت پس ازخارج کردن کابل

ماکسول-واگنر

غیر مخرب
این روش می ­تواند آشکارسازی را بصورت آنلاین انجام دهد

در سیستم واقعی تست نشده
نمونه کابل تست های آزمایشگاهی بصورت ورقه ای انجام شده

فصل چهارم
بررسی و اعتبارسنجی مدل پیشنهادی
در این فصل، مسائل زیر بررسی شده است:
مدل مداری پیشنهادی
محاسبه عناصر مدل مداری
قابلیت های مدل پیشنهادی
اعتبار سنجی مدل ها
بررسی و اعتبارسنجی مدل پیشنهادی
مدل ها و روش های آشکارسازی که برای پدیده درخت رطوبتی تاکنون مطرح شده دارای مزایا و معایبی است که در فصل های قبلی شرح داده شده است. دراین فصل، مدلی همراه با روش مبتنی بر آشکارسازی پدیده درخت رطوبتی پیشنهاد می شود که می تواند در بهبود مدلسازی و آشکارسازی درخت رطوبتی موثر باشد.
مدل مداری پیشنهادی درخت رطوبتی
مدل مداری پیشنهادی بر اساس مدل درخت الکتریکی ]۳۷[ است که بر مبنای شکل هندسی و ساختار فیزیکی درخت مدل شده، استفاده گردید. تفاوت مدل مداری پیشنهادی با مدل ارائه شده در مقاله ]۳۷[ این است که چون به ناحیه تخلیه جزئی (PD) (قسمت سوئیچ زنی) و ساختارلایه ای درخت مدل مداری درخت الکتریکی نیاز نبوده است، این بخش ها در مدل پیشنهادی قرار ندارند.
در این مدل از فرضیات ساده­کننده ­ای استفاده شده است که برخی از آن­ها عبارتند از:
در این مدل فرض می­ شود که کل ناحیه درخت رطوبتی به صورت یک مخروط ناقص باشد شکل (‏۴‑۱). باچنین فرضی، محاسبه اجزای مدل امکان­ پذیر و بسیار ساده شده ­اند.
فرض می­ شود ولتاژ اعمالی و دیگر شرایط به گونه ­ای انتخاب می­شوند که در حین مطالعات سبب رشد درخت نمی­شوند. بنابراین طول و ابعاد فیزیکی درخت درحین شبیه­سازی تغییر نخواهد کرد.

شکل (‏۴‑۱). شکل شماتیک درخت رطوبتی در عایق کابل(الف) ، لوله های نواحی درخت رطوبتی و عایق سالم (ب) مجموع لوله های نواحی درخت رطوبتی و عایق سالم (ج).
نمایش هندسی یک لایه در درخت شاخه­ای را می­توان به صورت شکل (‏۴‑۱-ب) در نظر گرفت، بنابراین چنان­چه لایه به صورت لوله­های دیفرانسیلی (هر یک به شعاع شاخه­ های درخت) در نظر گرفته شود، هر لایه شامل دو نوع ناحیه مختلف می­ شود که عبارتند از:
لوله­هایی که شاخه درخت هستند.
لوله­هایی که عایق سالم هستند.
با توجه به این­که مدار معادل RC همه لوله­های یک لایه با هم موازی می­شوند، لوله­هایی که از یک نوع هستند کنار هم قرار داده می­شوند تا بتوان شکل هم­محوری مثل شکل (‏۴‑۱-ج) ایجاد کرد.
با توجه به فرضیات فوق و همچنین با در نظرگرفتن درخت رطوبتی مخروطی شکل در کابل فشار قوی شکل (‏۴‑۲) مدل مداری پیشنهادی درخت رطوبتی در عایق کابل فشارقوی مانند شکل (‏۴‑۳) خواهد بود. در مدل پیشنهادی از اثر عتاصر قطبش پذیری[۵۲] و ژئومتری صرفنظر شده است.

شکل (‏۴‑۲). کابل استوانه ای فشار قوی با درخت رطوبتی

شکل (‏۴‑۳). مدل مداری پیشنهادی درخت رطوبتی عایق کابل
که در آن اجزای مدل مداری پیشنهادی که درجدول (‏۴‑۱) تعریف شده اند نشان داده شده است.
جدول (‏۴‑۱). اجزای مدار معادل پیشنهادی برای درخت رطوبتی عایق کابل فشار قوی

خازن معادل بخش شاخه درخت رطوبتی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-22] [ 09:29:00 ب.ظ ]




 

تعیین چشم انداز و مأموریت

 
 

۲- مرحله­ ورودی

 
 

بررسی عوامل خارجی و تشکیل ماتریس(EFE) با ضرایب و رتبه بندی

 

بررسی عوامل داخلی و تشکیل ماتریس(IFE) با ضرایب و رتبه بندی

 
 

۳- مرحله­ تطبیق یا مقایسه

 
 

تشکیل ماتریس تهدیدات، فرصت­ها، قوت و ضعف (SWOT)

 

تشکیل ماتریس داخلی و خارجی (IE)

 
 

۴- مرحله­ تصمیم ­گیری

 
 

فرموله کردن ماهیت استراتژی توسعه جاذبه­ها بر اساس ماتریس IE
اولویت­ بندی استراتژی­ های استخراج شده بر اساس ماتریس QSPM

 

منبع: دیوید،۳۵۷:۱۳۸۲
۲-۶-۳)گام دوم: مرحله ورودی
پس از تعیین مؤلفه­ های تاثیرگذار بر توسعۀ مقصد، باید وضعیت آن شاخص را جهت تعیین نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهدید موجود در مقصد مورد نظر سنجید. در این مرحله از پاسخگویان خواسته شد تا میزان اهمیت هر یک از عوامل را با توجه به وضعیت شاخص در منطقه مورد مطالعه از ۰ تا ۱۰ مشخص کنند و عوامل را به منظور تعیین نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهدید از ۱ تا ۴ رتبه ­بندی کنند. بعدها اطلاعات حاصل از این پرسشنامه به ماتریس ارزیابی عوامل خارجی (EFE) و ماتریس ارزیابی عوامل داخلی (IFE) منتقل می­ شود.
ماتریس ارزیابی عوامل خارجی
برای تهیه ماتریس ارزیابی عوامل خارجی باید پنج مرحله، به شرح زیر طی کرد:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

پس از بررسی عوامل خارجی، عوامل شناخته شده را فهرست نمایید. بین ۱۰ تا ۲۰ عامل بنویسید که در برگیرنده عواملی باشد که موجب فرصت می­گردد و یا سازمان را مورد تهدید قرار می­دهد. نخست عواملی که موجب فرصت و موقعیت می­شوند؛ سپس، آن­ها که سازمان را تهدید می­ کنند، بنویسید. تا آنجا که امکان دارد دقیق باشید و در صورت امکان از درصد، نسبت و اعداد قابل مقایسه استفاده کنید.
به این عوامل وزن یا ضریب بدهید. این ضریب­ها از صفر (بی اهمیت) تا ۱ (بسیار مهم) می­باشند. ضریب نشان­دهنده اهمیت نسبی یک عامل (از نظر موفق بودن سازمان در صنعت مربوطه) می­باشد. اغلب، به عواملی که موجب فرصت یا موقعیت می­شوند ضریب بیشتری (در مقایسه با عوامل تهدیدکننده) داده می­ شود (ولی اگر عوامل تهدیدکننده هم شدید باشند، باید به آن­ها ضریب بالایی داد). با مقایسه نمودن شرکت­های رقیب موفق با ناموفق یا پس از بحث گروهی و توافق نظر اعضا می­توان وزن­ها یا ضریب­ها را تعیین کرد. مجموع این ضریب­ها باید عدد ۱ بشود.
به هریک از عواملی که موجب موفقیت می­ شود رتبه ۱ تا ۴ بدهید و این عدد بیانگر میزان اثربخشی استراتژی­ های کنونی شرکت در نشان دادن واکنش نسبت به عامل مزبور می­باشد. عدد ۴ به معنی این است که واکنش بسیار عالی بوده است، عدد ۳؛ یعنی، واکنش از حد متوسط بالاتر و عدد ۲؛ یعنی، واکنش در حد متوسط و عدد ۱ بدین معنی است که واکنش ضعیف می­باشد. این رتبه­ها برحسب اثربخشی استراتژی­ های سازمان تعیین می­شوند. رتبه­ها در محدوده سازمان و ضریب­ها (که در مرحله ۲ تعیین شدند) با توجه به صنعت تعیین می­شوند.
ضریب هر عامل را در رتبه مربوطه ضرب نمایید تا نمره نهایی به دست آید.
مجموع این نمره ­های متعلق به هریک از متغیرها را به دست آورید تا بتوان مجموع نمره ­های سازمان را تعیین کرد.
ماتریس ارزیابی عوامل داخلی (IFE)
ماتریس ارزیابی عوامل داخلی حاصل بررسی استراتژیک عوامل داخلی سازمان می­باشد. این ماتریس نقاط قوت و ضعف اصلی واحدهای وظیفه ­ای سازمان را تدوین و ارزیابی می­نماید. برای تهیه یک ماتریس ارزیابی عوامل داخلی باید به قضاوت­های شهودی تکیه نمود، بر همین اساس نباید روش­های علمی را به گونه ­ای تفسیر کرد که آن­ها را تنها راه توانمند، ارزنده و جامع به حساب آورد.
می­توان با طی پنج مرحله ماتریس ارزیابی عوامل داخلی را تهیه کرد؛ این پنج مرحله به شرح زیر است:
پس از بررسی عوامل داخلی، مهم­ترین عوامل را فهرست کنید. مجموع این عوامل باید بین ۱۰ تا ۲۰ باشد. این عوامل باید در برگیرنده نقاط قوت و ضعف سازمان باشند. نخست نقاط قوت و سپس، نقاط ضعف را بنویسید. با بهره گرفتن از درصد، نسبت و اعداد نسبی بکوشید تا آنجا که امکان دارد دقیق باشید.
به این عوامل ضریب بدهید. از صفر (بی اهمیت) تا ۱ (بسیار مهم). ضریب داده شده به هر عامل بیانگر اهمیت نسبی آن در موفقیت شرکت در صنعت مورد نظر است. صرف نظر از اینکه آیا عامل موردنظر به عنوان یک نقطه قوت یا ضعف داخلی سازمان به حساب آید، باید به عاملی که دارای بیشترین اثر بر عملکرد سازمان است، بالاترین ضریب را داد. مجموع این ضریب­ها باید برابر با یک شود.
به هر یک از این عامل­ها نمره ۱ تا ۴ بدهید. نمره ۱ بیانگر ضعف اساسی، نمره ۲ ضعف کم، نمره ۳ بیانگر نقطه قوت و نمره ۴ نشان­دهنده قوت بسیار بالای عامل مورد بحث می­باشد. نمره­ها بر اساس فعالیت شرکت و ضریب­ها (که در مرحله دوم داده شدند) بر اساس صنعت قرار دارند.
برای تعیین نمره نهایی هر عامل، ضریب هر عامل را در نمره آن ضرب کنید.
مجموع نمره ­های نهایی هر عامل را محاسبه کنید تا نمره نهایی سازمان مشخص شود.
۳-۶-۳)گام سوم: مرحله تطبیق یا مقایسه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ب.ظ ]




آفرینش شخصیت شاید هیجان انگیز‏ترین وجه داستانی باشد. نویسنده با خلق یک شخصیت گویی به آفرینش انسانی دست می‏یازد که می‏تواند مختارانه در ماجرای داستان حضور پیدا کند و تاثیرگذار باشد در واقع همین آفرینش شخصیت، نویسنده را مانند خالقی می‏سازد و او را دچار تجربه‏ای غریب اما لذت بخش می‏سازد.امروزه شخصیت‌ها، دنیای آن‏ها، رفتار و کردارشان، هر چه عجیب باشد باید درنظر خواننده و در قلمرو داستان زنده، معقول و باورکردنی باشد. یکی از معیارهای سنجش رمان خوب و موفق، شخصیت‌های معقول و پذیرفتنی آن‏هاست. با این سخن می‌توان شخصیت را در داستان این‏گونه تعریف کرد:
اشخاص ساخته‌شده‌ای (مخلوقی) را که در داستان و نمایشنامه حضور می‌یابند شخصیت می‌نامند. این شخصیت در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل و آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیت‌هایی به وسیله‏ی نویسنده برای معرفی و شناخت به خواننده در حیطه‏ی داستان را شخصیت‌پردازی می‌گویند. این شخصیت‌ها گاه صاف و ساده و گاه شگفت‌انگیز و پیچیده هستند در هر صورت الگویی از شخصیت‌های حقیقی و واقعی افراد هستند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

«نویسنده برای آن که بتواند شخصیت قابل قبولی را عرضه کند باید سه نکته را در نظر داشته باشد:
اول، شخصیت‌ها باید در رفتارها و اخلاقشان استوار و ثابت قدم باشند و در وضعیت و موقعیت‌های مختلف رفتار و اعمالی متناسب داشته و برای تغییر رفتار خود دلیل قانع‌کننده داشته باشند و در برخورد با حوادث واکنشی طبیعی و منطقی از خود نشان دهند.
دوم، شخصیت‌ها برای آنچه که انجام می‌دهند باید انگیزه و دلیل معقولی داشته باشند. «به خصوص وقتی که تغییری در رفتار و کردار آنها پیدا شود» (میرصادقی، ۱۳۸۵: ۸۵). ممکن است در خلال داستان دلیل تغییر رفتار را نفهمیم اما به هر حال در پایان داستان باید دلیل آن را دریابیم.
سوم، شخصیت‌های داستان باید پذیرفتنی و واقعی جلوه کنند. آنها نباید مطلق خوب یا مطلق بد باشند. بلکه لازم است آمیزه و ترکیبی از هر دو و «مجموعه‌ای از فردیت و اجتماع» باشند» (همان : ۸۶).
شخصیت‌های داستان ساخته و پرداخته دست نویسنده است که گاه ما با تشابه آن‏ها در عالم واقع روبرو بوده‌ایم و گاه هیچ شناختی نداریم. در هر دو حال می‌دانیم که شخصیت‌ها نتیجه‏ی مشاهده و تجربه نویسنده است و باید در محیط و حیطه‏ی داستان قابل قبول جلوه کند. ذکر یک نکته مهم در این جا لازم است که شخصیت‌های داستان باید در دنیای ساختگی داستان و در متن حوادث مورد توجه قرار گیرند نه در بیرون آن.
نویسنده حتّی وقتی یک شخصیّت حقیقی را الگو قرار می‏دهد‏، ویژگی‏های جسمی و روحی او را به تمامی و عیناً تولید نمی‏کند‏، بلکه آن ویژگی‏های جسمی و روحی او را که مناسب شخص داستانی خود نمی‏داند‏، حذف می‏کند و به جای آن‏ها ویژگی‏های جسمی و روحی مناسبی را می‏گذارد که در اشخاص دیگر مشاهده کرده است‏. این حذف و اضافه پس از جمع خصوصیات مورد نظر‏، مرحله دوم فرایند‏، خلق یک شخصیّت داستانی است‏. در ادامه همین مرحله دوم آنچه تاکنون از ترکیب فوق حاصل آمده است‏، با سایر عناصر داستان پیوند می‏خورد‏. بر آن عناصر تأثیر می‏کند و از آن‏ها تأثیر می‏پذیرد و درست در آخرین سطر داستان فرایند خلق شخصیّت پایان می‏پذیرد و درست در آخرین سطر داستان فرایند خلق شخصیّت پایان می‏پذیرد و وجودی پا به عرصه هستی می‏گذارد که اساساً مصنوع است» (ایرانی‏، ۱۳۶۴: ۱۹۰).
۲-۲-۲-۱٫ انواع روش‏های شخصیت پردازی
«شخصیّت داستانی معمولاً از ترکیب خصوصیات شخصیّت‏های مختلف خلق می‏شود‏.نویسنده‏، خصوصیات و صفاتی را که در اشخاص مختلف دیده‏، یا شخص بخصوصی الهام‏بخش او بوده است‏، در یک فرد جمع می‏کند و شخص‏، داستان خود را می‏سازد‏» (‏یونسی‏، ۱۳۵۵: ۲۸۰).
نویسنده ممکن است برای شخصیت‌پردازی در داستان سه شیوه را در پیش بگیرد:
اول، بیان و اراده‏ی صریح شخصیت‌ها با یاری‌گرفتن از شرح و توضیح مستقیم و شفاف. به تعبیر دیگر نویسنده با شرح و تحلیل رفتار، اعمال، خصلت و افکار شخصیت‌ها آدم‏های داستانش را به خواننده معرفی می‌کند یا از زاویه دید شخصی در داستان خصوصیات و رفتارهای شخصیت‌های دیگر داستان توضیح داده می‌شود و اعمال آن‏ها مورد تفسیر و تعبیر قرار می‌گیرد. موفقیت در نحوه‏ی ارائه‏ صریح شخصیت‌ها بسته به خصوصیات شخص راوی یا «ویژگی‌های نویسنده‏ی دانای کل است» (همان : ۸۷).
دوم، ارائه‏ شخصیت‌ها از طریق «عمل آن‏ها با کمی شرح و تفسیر یا بدون آن» (همان: ۸۹) این‏گونه نشان دادن شخصیت‌ها از مختصات روش نمایشی است، زیرا از طریق اعمال و رفتار اشخاص است که آن‏ها را می‌شناسیم در صحنه‏ی تأتر یا نمایش هنرپیشه با رفتار و گفتار خود را به ما معرفی می‌کند و در داستان و رمان نیز از طریق اعمال و گفتار شخصیت‌هاست که خواننده به ماهیت آن‏ها پی می‌برد. «اغلب نویسندگان ترجیح می‌دهند از روش نمایشی در پرداخت شخصیت‌هایشان استفاده کنند» (همان: ۹۱). و به جای گفتن، آن را تصویر کنند.
سوم، ارائه‏ درون شخصیت، بی‌تعبیر و تفسیر. نویسنده بازتاب خصوصیات درونی و پیچیده یک انسان را در اثر خود نشان می‌دهد.به این ترتیب با نمایش عمل‌ها و واکنش‌ها و عواطف درونی شخصیت خواننده به‏طور غیرمستقیم شخصیت داستان را می‌شناسد. رمان «جریان سیال ذهن» از این روش پیروی می‌کند و عمل داستانی در درون این شخصیت‌ها به وقوع می‌پیوندد و «خواننده به طور غیرمستقیم در جریان شعور آگاه و ناآگاه شخصیت‌های داستان قرار می‌گیرد» (همان: ۹۲).
۲-۲-۲-۲٫ انواع شخصیت از نظر تحول‏پذیری (ایستا / پویا)
شخصیت ایستا
شخصیتی که در داستان تغییر نکند یا اندک تغییری پذیرد «به عبارت دیگر در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است» (همان: ۹۳). به طوری که حوادث داستان بر او تأثیر نکند و در صورت تأثیر تغییری اندک یابد(میرصادقی، ۱۳۸۵: ۹۳).
باید یادآور شد که شخصیت ایستا (ساده) هم شامل اشخاص فرعی و کم اهمیت داستان می باشد هم شامل شخصیت قهرمان داستان (قصه) می باشد که حوادث بسیاری بر او می گذرد.
شخصیت ایستا (ساده) یک نوع طرز تفکر یا ایده و کیفیتی روانی دارد، و از آغاز تا پایان داستان ثابت است و از نظر فکری و روحی تغییر نمی‏کند. همچنین ویژگی شخصیتی او در یک عبارت خلاصه می‏شود و خوشی و تفریحی ندارد، و عاری از هرگونه شور و شهوت و درد و آلام شخصی است.
شخصیت پویا
شخصیتی که مداوم در طول داستان، دچار تغییر و تحول شود و جنبه‌ای از شخصیت او، عقاید و جهان‌بینی او یا خصلت و خصوصیات شخصی او دگرگون شود. این دگرگونی در شخصیت ممکن است عمیق یا سطحی و پیش‌پا افتاده، پردامنه یا محدود باشد. ممکن است در جهت سازندگی شخصیت‌ها یا تخریب و ویرانگری آن‏ها عمل کند. یعنی در جهت متعالی‌کردن فرد یا در زمینه‏ی تباهی و نابودی او پیش برود. این تغییر اساسی و حائز اهمیت است و تغییر لحظه‌ای و زودگذر نیست که حالت یا عقیده شخص را دگرگون نماید.
شاهکارهای ادبی اغلب دارای شخصیت‌های پویا هستند. شخصیت‌های آن‏ها در سیر حوادث تغییر و تحول می‌یابد. در واقع از قانون طبیعت و زندگی بشری پیروی می‌کنند و متحول می‌شوند. انسان چون موجودی پویا است. وقایع و اوضاع اجتماعی باعث تغییر در ابعاد شخصیتی او می‌گردد و او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. رمان نمایشگر این تغییر و دگرگونی است. البته در هر داستانی نمی‌توان انتظار تحول شخصیت‌ها را داشت. در داستان کوتاه مجالی برای این امر نیست و در صورت تغییر اغلب شخصیت اصلی رمان متحول می‌شود و شخصیت‌های دیگر داستان کمتر مجال دگرگونی دارند. بنابراین در «اغلب داستانهای کوتاه ممکن است شخصیت‌های ایستایی باشند» (همان: ۹۵). که در طول داستان خصوصیاتی ثابت داشته باشند یا اندک تغییری یابند. در داستان‏های بازاری، جنایی و پلیسی تغییرات در شخصیت‌ها اغلب سرسری، کاذب و ناگهانی است و صرفاً برای رضایت خواننده و پایان خوشی است که داستان پیدا می‌کند. این چنین تغییرات کم‌تر باورکردنی و معقول به نظر می‌رسد. برای قانع‌کردن خواننده باید سه عامل مهم، یعنی امکانات شخصیت، اوضاع و احوال و مقتضیات زیستی محیط و زمان را درنظر گرفت. تغییر و تحول شخصیت باید سه اصل را داشته باشد:
۱- تغییرات و دگرگونی‌ها باید در حد امکانات آن شخصیتی باشد که این تغییرات را موجب می‌شود.
۲- تغییرات باید معلول اوضاع و احوالی باشد که شخصیت در آن واقع است.
۳- زمان کافی برای انجام این تغییرات وجود داشته باشد تا به تناسب درجه اهمیت آن تغییرات باورکردنی جلوه کند. پس تغییر باید اساسی صورت گیرد و زمان در آن بسیار مهم است. چرا که تغییر ناگهانی در نظر خواننده باورکردنی و واقعی نیست (همان: ۶).
۲-۲-۲-۳٫ انواع شخصیت از نظر میزان کمال (ساده / جامع)
اهمیت شخصیت در داستان از هر عنصر دیگری بیشتر است؛ زیرا این شخصیت است که داستان را جلو می‏برد. حوادث نیز به تبع حرکت و کنش‏های او در داستان رخ می‏دهند. هر قدر شخصیت پیچیده‏تر باشد داستان نیز پیچیده‏تر می‏شود و هر قدر شخصیت ساده‏تر و منفعل‏تر باشد، داستان بیشتر به سطح می‏آید.
«شخصیت‏های ساده در اشکال ناب خود، بر گرد یک فکر یا کیفیت واحد ساخته می‏شوند. وقتی پای بیش از یک عنصر درکار آید منحنی‏ای که جانب جامعیّت سیر می‏کند آغاز می‏شود. اشخاص ساده‏ی داستانی را می‏توان در یک جمله بیان کرد، جمله‏ای مانند‏: « من هرگز از آقای میکابر دست نمی‏کشم». این خانم میکابر است‏،او می‏گوید که هرگزاز آقای میکابر دست نمی‏کشد و این خود اوست. یا«من باید، حتی با دوز و کلک هم که شده، نداری ارباب خانه را از مردم پنهان کنم.» این «‏کالب بالدرستون»، در« عروس لامرمور» است. او عین این عبارت را به کار نمی برد، با این حال همین عبارت او را به کمال وصف می‏کند. وی در خارج از این یک عبارت وجود ندارد، خوشی و تفریحی ندارد و عاری از هرگونه شور، شهوت، درد و آلام شخصی است که باید وجود یک خدمتکار باوفا را پیچیده و بغرنج سازند. یکی از مزایای اشخاص ساده ی داستانی این است که هرگاه ظاهر می‏شوند به سهولت باز شناخته می‏شوند. دیده‏ی عاطفی خواننده ایشان را تشخیص می‏دهد. مزیت دیگرشان این است که خواننده بعدها ایشان را به سهولت به یاد می‏آورد و این‏ها به این علت به همان حال در ذهن او می‏مانند که بر اثر شرایط و اوضاع دگرگون نشده‏اند، بلکه از خلال شرایط و اوضاع حرکت کرده‏اند» (فورستر، بی تا: ۷۳-۷۵).
شخصیت جامع، شخصیتی پیچیده و دارای باطنی ژرف یا چند بعدی است شخصیت جامع را خلاف شخصیت ساده نمی‏توان در یک عبارت خلاصه کرد و ما او را در پیوند با صحنه‏های بزرگی که از میانشان گذشته و در خلال‏شان تغییر یافته است به یاد می‏آوریم. به عبارت دیگر ما او را به این علت که بزرگ و کوچک می‏شود و چون هر آدمی جنبه‏ها و جوانبی دارد به سهولت به یاد نمی‏آوریم. در حقیقت وقتی که پای بیش از یک عنصر در کار باشد منحنی‏ای که به جانب جامعیت می‏رود، آغاز می‏شود. محک و آزمون یک شخصیت جامع این است که آیا می‏تواند به شیوه‏ی مقنع و متقاعد کننده‏ای خواننده را با شگفتی روبه رو سازد؟ اگر هرگز خواننده را با تعجب روبه‏رو نکند ساده است. اگر موجب شگفتی شود و متقاعد نکند، ساده‏ای است که تظاهر به جامعیت می‏کند: یعنی واجد پاره‏ای بی‏حسابی‏های زندگی است.
۲-۲-۲-۴٫ انواع شخصیت از نظر کاربرد
الف) شخصیت اصلی (شخصیت مرکزی)
شخصیتی است که مدار داستان برگرد او می‏گردد. این شخصیت‏ها با جزئیات بیشتر و مفصل‏تر تشریح و تصویر می‏شوند و خصلت‏های فردی آن‏ها ممتاز‏تر از شخصیت‏های دیگر داستان است. دیگر شخصیت‏ها (شخصیت‏های فرعی) ناگزیر سطحی‏اند و اگر وجودشان در داستان صرفاً به منظور نشان دادن قسمتی از خصایل، افکار و رفتار شخصیت اصلی باشد، جز سیاهی لشگر چیزی نیستند. شخصیت اصلی را گاه «قهرمان اول» و شخصیتی را که با او در مبارزه است «شخصیت مخالف» یا «ضد قهرمان[۲]»می‏نامند و اشخاص دیگری را که در مقابل یا برابر شخصیت‏های اصلی باشند یا شخصیت‏های مخالف را بهتر و برجسته نشان دهند «شخصیت‏های مقابل[۳]» می‏نامند.
ب)شخصیت مخالف
نقش این نوع شخصیّت در مخالف بودن با شخصیّت اصلی داستان است و کارکرد مخالفت را ایفا می‏کند. «شخصیّت یا شخصیّت‏های داستان و نمایشنامه که مخالف و معارض شخصیّت اصلی است‏. از برخورد و تعارض میان این دو شخصیّت‏، کشمکش پدید می‏آید‏.شخصیّت مخالف بد یا خوب‏، در هر صورت همدردی و هم حسّی خواننده را در کنار خود ندارد»(داد ، ۱۳۸۳ : ۳۰۵).
نوع کلیشه‏ای شخصیت مخالف «بد من» است. شخصیت شرور، شخصی که مقابل هدف نهایی شخصیت اصلی قرار دارد. شخصیت مخالف باید همه چیز را که دیگران ساخته است خراب کند و او خرابی موفقیت‏های دیگر شخصت‏ها را باعث می‏شود.معمولاً در داستان این نوع شخصیت در مقابل شخصیت اصلی است. کسی که مفهوم داستان را بر عهده دارد و او بوسیله‏ی کنش‏هایش جلوگیری می‏کند از به انجام رساندن اعمال شخصیت اصلی. کسی است که همراه شخصیت اصلی حرکت می‏کند اما سعی دارد سد را مفهوم اصلی و هدف کلی داستان شود.بعضی اوقات، راه دیگری هم وجود خواهد داشت. این امکان هست شخصیت مخالف خودش یک هدف منفی طراحی کرده باشد که باعث ایجاد واکنش منفی شود. شخصیت اصلی حالا باید خرابی‏های او را سامان بخشد و هدف او را بی‏نتیجه بگذارد.علاقه بیشتر نویسنده‏ها ساخت یک «شخصیت شرور» هست. به طور ساده مثل «شیطان» یا «شخص بدکاره» فقط به خاطر این‏که هدف اصلی قهرمان داستان پیشرفت نکند. این تصویر کلیشه‏ای از یک شخصیت شرور شایع است و بهترین و پرمایه‏ترین داستان‏ها را هم می‏تواند از ارزش بیاندازد.
چهره و شخصیتی که خواننده یا تماشاگر با او هم‏ذات پنداری می‏کند‏، اما او فاقد قدرت و تسلطی است که معمولاً به طور سنتی قهرمانان از آن برخوردارند و در عوض ضعف‏ها و ناراحتی‏های بعضا روانی دارد.درواقع ضد قهرمان‏ها معمولاً آدم‏های با خود بیگانه و تک افتاده‏ای هستند که روحیات ترد و شکننده‏ای دارند‏، اما در عین حال اصول اخلاقی و ویژگی‏های رفتاری منحصر به فردی دارند که سبب می‏شود با محیط اطراف و جامعه شان در تضاد باشند.
ضد قهرمان‏های عرصه ادبیات که در اصل محصول صنعتی شدن جوامع و فروپاشی باورها و ارزش‏های سنتی‏اند‏، نسبت به ضد قهرمان‏های عرصه سینما که بیشتر ثمره جنگ‏های خانمان سوز قرن بیستم‏، مشکلات اقتصادی‏، عصیان‏، جابه جایی ارزش‏ها و ازبین رفتن ارزش‏های اخلاقی‏اند‏، آدم‏های ضعیف‏تر و از نظر روانی نابهنجار‏تری هستند.
پ)شخصیت همراز
در داستان کوتاه به شخصیّت‏هایی برخوردارمی‏کنیم که به عنوان دو دوست صمیمی یا زن و شوهر و غیره در داستان نقش دارند و صحبت‌ها و درد دل‌ها و سخنانی بین آن‏ها می‏شود که جزو اسرار هستند « واژه نامه‌ی هنر داستان نویسی‏» در این‏باره می‏نویسد‏: « شخصیّت همراز‏، شخصیّت فرعی درنمایشنامه و داستان است که شخصیّت اصلی به اواعتماد می‏کند و با او اسرار مگو و رازهای خود را در میان می‏گذارد. معمولاً این شخصیّت همراز‏، همدم یا ندیمه‌ای است که شخصیّت اصلی داستان مسایل خصوصی خود را به او می‏گوید‏ » (‏میرصادقی‏، ۱۳۷۷ : ۱۸۲).
ت)شخصیت زمینه
«شخصیتی است که تأثیر چندانی بر روند شکل‏گیری حوادث داستان ندارند و نویسنده نیز هیچ‏گاه به جز بیان و توصیف این شخصیت‏ها نمی‏پردازد» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۹۵).
ث)شخصیت مقابل
اشخاص دیگری که در تقابل «شخصیت اصلی» قرار می‏گیرند، یا شخصیت‏های مخالف را بهتر یا برجسته‏تر نشان دهند، به «شخصیت مقابل» شهرت دارند (همان: ۷۰).
۲-۲-۳٫ گفت‏وگو
گفت‏وگو بخش اعظم داستان‏ها را به خود اختصاص می‏دهد. حتی در داستان‏هایی که تحرّک و هیجانش زیاد است، بر محور عمل جسمانی، زورآزمایی و مسابقات می‏گردد، فقط درصد کمی از داستان به دویدن، تیرانداختن، کشتی گرفتن، چاپیدن و… می‏گذرد و باقی به «‏گفت‏وگو» درباره‏ی آن‏ها سپری می‏شود.
«زبان یک شخصیت‏، خواه به صورت مکالمه و یا به صورت تک‏گویی، بیان کننده‏ی خصایص ویژه‏ی اوست و شکل این زبان متأثر از مضمون ] وجهه نظر و تفکر[ آن است» (اخوت، ۱۳۷۱: ۱۹۲).
از گفت‏وگو تعاریف متعددی بیان شده از آن جمله:
«گفت‏وگو به معنای مکالمه و صحبت‏کردن با هم به منظور مبادله‏ی آراء و افکار و عقاید است؛ و همچنین صحبتی را که مابین دونفر یا بیشتر در ذهن شخص واحدی صورت می‏گیرد، گفت‏وگو می‏نامند» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۲۳۱).
« گفت‏وگو (مکالمه) از جمله ابزارهایی است که داستان‏نویس برای شخصیت‏پردازی به کار می‏برد و از این نظر یکی از دشوارترین فنون داستان‏نویسی به شمار می‏رود» (اخوت، ۱۳۷۱: ۱۹۲).
«گفتار شخصیت به واسطه محتوا و شکل خود، چه در مکالمه و چه در ذهن، نشانه‏ای از خصلت یا خصلت‏های شخصیت به شمار می‏آید. به همین سبب، آن‏چه یک شخصیت درباره شخصیتی دیگر بر زبان می‏آورد، نه فقط آن شخصیت، بلکه خود گوینده را هم شخصیت‏پردازی می‏کند. شکل‏ یا شیوه گفتار نیز از ابزار متعارف شخصیت‏پردازی در متن – که در آن زبان اشخاص از زبان راوی متمایز است- محسوب می‏شود. شیوه و طرز گفتار می‏تواند اصالت، مکان زندگی، طبقه اجتماعی یا حرفه شخصیت را بر ملا کند»(کنان، ۱۳۸۷: ۸۸-۸۹).
۲-۲-۳-۱٫ انواع گفت‏وگو

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ب.ظ ]




▪ کارکنان مالکیت مسایل را پذیرفته و مسئولیت حل آنها را عهده دار شوند.
▪ کارکنان عملکرد خود را در راستای مقاصد و اهداف شخصی ارزیابی نمایند.
▪ کارکنان فعالانه فرصت های افزایش صلاحیت،‌ دانش و تجربه خود را جستجو نمایند.
▪ کارکنان آزادانه دانش و تجربیات خود را به اشتراک گذارند.
▪ کارکنان آشکارا در خصوص مسایل و عواقب آن بحث کنند.
اصل چهارم: رویکرد فرایندی[۵]
نتایج مورد نظر در سازمان هنگامی که فعالیت ها و منابع مرتبط به صورت فرایندی مدیریت می شوند،‌ با اثربخشی بیشتر حاصل می گردند. رویکرد فرایندی باعث هزینه کمتر و چرخه زمانی کوتاهتر در استفاده از منابع بوده و نتایج بهبود یافته،‌ سازگار و قابل پیش بینی را برای سازمان به ارمغان خواهد آورد. همچنین رویکرد فرایندی بر فرصت های بهبود متمرکز خواهد گردید و آنها را اولویت بندی می نماید.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بکارگیری اصل رویکرد فرایندی در سازمان عموما باعث می گردد که:
▪ فعالیت های ضروری به منظور دستیابی به نتایج مورد نظر به صورت سیستمی تعریف شوند.
▪ مسئولیت و پاسخگویی برای مدیریت فعالیت های کلیدی به صورت شفاف ایجاد گردد.
▪ قابلیت فعالیت های کلیدی اندازه گیری و تجزیه و تحلیل گردد.
▪ فصول مشترک فعالیت های کلیدی در تعامل با بخش های سازمان شناسایی گردد.
▪ برعواملی نظیر منابع، ‌روشها و مواد که فعالیتهای کلیدی سازمان را بهبود خواهند بخشید، تمرکز گردد.
▪ ریسک ها، پیامدها و اثرات فعالیت های مشتریان،‌ تامین کنندگان و سایر ذینفعان ارزیابی گردد.
اصل پنجم: رویکرد سیستمی به مدیریت[۶]
شناسایی،‌ درک و مدیریت فرایند های مرتبط به هم بعنوان یک سیستم، کارآیی و اثربخشی سازمان را در دستیابی به اهداف خود بهبود می بخشد. (رافاتل اگوایر، آموزه‌های دکتر دمینگ،چاپ ۱۳۷۸)
مدیریت سیستمی با یکپارچه و مرتب نمودن فرایندها بعنوان بهترین روش دستیابی به نتایج مورد نظر، سازمان را از قابلیت تمرکز تلاش بر روی فرایندهای کلیدی برخوردار می سازد و در ذینفعان سازمان اعتماد سازی به سازگاری، کارآمدی و اثربخشی سازمان را ایجاد نموده و توسعه می بخشد.
بکارگیری اصل رویکرد سیستمی به مدیریت در سازمان عموما باعث می گردد که:
▪ یک سیستم برای دستیابی به اهداف سازمانی در بهترین حالت کارآمدی و اثربخشی آن پایه ریزی گردد.
▪ بستگی دو طرفه بین فرایندهای سیستم درک گردد.
▪ نقش ها و مسئولیت های مورد نیاز برای دستیابی به اهداف مشترک بهتر درک گردیده و از این بابت موانع بین بخشی کاهش یابد.
▪ قابلیت های سازمانی درک شده و قیود منابع قبل از عمل ایجاد گردد.
▪ تعریف و هدف گذاری برای اینکه فعالیت های ویژه در یک سیستم چگونه باید عمل نمایند.
▪ سیستم بر پایه اندازه گیری ها و ارزیابی هایش به صورت مستمر بهبود یابد.
اصل ششم: بهبود مستمر[۷]
بهبود مستمر عملکرد سراسری سازمان باید یک هدف پایدار برای آن سازمان باشد. در این حالت قابلیت سازمانی بهبود یافته، مزیت عملکردی هر سازمان خواهد گردید و همترازی فعالیت های بهبود در تمامی سطوح سازمان به منظور تصمیم گیری راهبردی ایجاد خواهد گردید و در نهایت با اصل قراردادن بهبود مستمر در سازمان انعطاف برای واکنش در برابر فرصت ها پدید خواهد آمد. (رافاتل اگوایر، آموزه‌های دکتر دمینگ،چاپ ۱۳۷۸)
بکارگیری اصل بهبود مستمر در سازمان عموما باعث می گردد که:
▪ یک رویکرد جامع و سازگار در تمام سازمان برای بهبود مستمر عملکرد بکارگرفته شود.
▪ منابع انسانی آشنا به روش ها و ابزار بهبود مستمر تامین گردد.
▪ بهبود مستمر در محصولات، فرایندها و سیستم ها یک هدف مشترک برای یکایک کارکنان سازمان تعریف گردد.
▪ مقاصدی برای هدایت و اقداماتی برای ردگیری بهبود مستمر ایجاد گردد.
▪ بهبود های صورت گرفته، تشخیص داده شده و تصدیق گردند.
اصل هفتم: تصمیم گیری بر مبنای واقعیت ها[۸]
در هر سازمان تصمیمات موثر بر مبنای تجزیه و تحلیل داده ها و و تولید اطلاعات میسر است. تصمیمات آگاهانه، افزایش توانایی برای اثبات اثربخشی تصمیمات گذشته بر مبنای مراجع و سوابق واقعی و همچنین افزایش توانایی برای بازنگری، به چالش کشیدن و تغییر عقاید و تصمیمات از جمله مزایای بکارگیری اصل تصمیم گیری بر مبنای واقعیت ها است.
بکارگیری اصل تصمیم گیری بر مبنای واقعیت ها در سازمان عموما باعث می گردد که:
▪ از کفایت و دقت داده ها و اطلاعات اطمینان حاصل گردد.
▪ داده ها برای کسانی که به آنها نیاز دارند در دسترس باشد.
▪ داده ها و اطلاعات با بهره گرفتن از روش های معتبر تجزیه و تحلیل شوند.
▪ تصمیم گیری و اقدامات اجرایی بر مبنای تجزیه و تحلیل واقعی در کنار تجارب و بصیرت صورت پذیرد.
اصل هشتم: ارتباط سودمند و دوطرفه با تامین کنندگان[۹]
سازمان و تامین کنندگان آن به یکدیگر وابسته هستند و رابطه سودمند و دو طرفه، توانایی هر دو را برای ایجاد ارزش افزایش می دهد. افزایش توانایی ایجاد ارزش برای هر دو طرف در نتیجه انعطاف و سرعت در پاسخگویی به تغییرات بازار یا نیازها و انتظارت مشتریان ایجاد می گردد و باعث بهینه نمودن هزینه ها و منابع خواهد گردید.
بکارگیری اصل ارتباط سودمند و دوطرفه با تامین کنندگان در سازمان عموما باعث می گردد که:
▪ ارتباطی متوازن بین ملاحظات کوتاه مدت و بلند مدت ایجاد گردد.
▪ تخصص ها و منابع بین یکدیگر به اشتراک گذاشته شود.
▪ تامین کنندگان کلیدی شناسایی و انتخاب گردند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ب.ظ ]




 

(۱-۹۶)

 
 

که انتگرال‎گیری برای  و  روی تمام حجم ظرف محتوی گاز صورت می‌گیرد. چون نتایج زیر انتگرال تنها به بردار موقعیت نسبی  ‌بستگی دارد عناصر حجمی‌  را می‌توان به عناصر حجمی‌  تبدیل کرد که  موقعیت مرکز ثقل جفت­مولکول است. با انتگرال‎گیری  بر روی تمام حجم ظرف رابطه‌ی (۱-۹۶) به‌‌صورت رابطه‌ی زیر به‌دست می‌آید:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

 

(۱-۹۷)

 
 

جمله‌ی داخل کروشه واقع در تابع زیر انتگرال معادله‌ی بالا در تمام معادلات نظریه‌ی گاز غیرکامل ظاهر و عموماً با  نشان داده می‌شود:

 

(۱-۹۸)

 
 

اهمیت تابع  توسط مایر پی‏گیری شد و امروزه آن را تابع مایر[۶۹] می‌نامند.
برای یک پتانسیل همسانگرد[۷۰]  به ‎‎طوری‌که انتگرال معادله­‌
(۱-۹۷) مستقل از  و  می‌باشد بنابراین انتگرال‌گیری روی  و  عامل یک را می‌دهد. به‌علاوه انتگرال‌گیری روی زوایای قطبی کروی  و  می‌تواند انجام شود تا عامل اضافی  را بدهد. سرانجام تابع مایر اجازه می‌دهد که انتگرال‌گیری روی  تا بی‎نهایت‌‌ بدون هیچ مشکلی انجام شود به‌طوری که:

 

(۱-۹۹)

 
 

با انتگرال‌گیری جزء به جزء معادله‌ی (۱-۹۹) به شکل متداول‌تر ضریب دوم ویریال یعنی رابطه‌ی (۱-۱۰۰) تبدیل می‌شود:

 

(۱-۱۰۰)

 
 

که  مشتق  است. معادله‌ی (۱-۱۰۰) عبارت کلاسیکی ضریب دوم ویریال و مشابه عبارتی است که برای ذرات بدون ساختار به‌دست آمد. دو شکل ضریب دوم ویریال معادله‌ی(۱-۹۹) و (۱-۱۰۰) به شرط این که  سریع‌تر از  به‌سمت صفر رود، معادل هستند [۳۸].
۱-۱۱) برهم‌کنش‌های چندذره‌ای و اثر گونه‌ی سوم[۷۱]
در سیستم‌‌های چندذر‌‌ه‏ای افزایشی، بار‌ها یا اجسام می‌توانند به‌عنوان اشیاء نقطه‏ای توصیف شوند و قوانین کولنی و گرانشی نیوتن در مورد آن­ها صادق است. در بررسی حرکت اجسام به کمک قوانین نیوتون اجسام به‌صورت ذره ای در‌نظر گرفته می شود. تا آغاز قرن حاضر قوانین اسحاق نیوتن بر تمام وضعیت‌های شناخته‌شده کاملاً قابل اعمال بودند. مشکل هنگامی بروز کرد که این فرمول‌بندی به چند وضعیت معین اعمال شدند. شکست مکانیک کلاسیک در این وضعیت‌ها، نتیجه نارسایی مفاهیم کلاسیکی فضا و زمان است. پس به‌طور کلی همیشه برهم‌کنش اشیاء نقطه‏ای به وسیله‌ی جمع‌پذیری جفت‌‌ها، مشخص می‌شود. هم‌چنین یک جمع‌پذیری برای اشیاء گسترش یافته‌ی فضایی در صورت سخت‎بودن وجود دارد. بنابراین انرژی پتانسیل سیستمی ‌با ذرات سخت را می‌توان به‎‌صورت مجموعی از پتانسیل‌‌‌های زوج  نشان داد:

 

(۱-۱۰۱)

 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ب.ظ ]