کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



طبقه‌‌بندی تحقیقات بر اساس نوع هدف‌شان ضرورتاً به معنای وجود مرزهای مشخص و دقیق بین انواع تحقیقات نیست، بلکه اکثر این تحقیقات در یک امتداد قرار دارند و با هم وابستگی‌های مفهومی دارند. برای مثال،تحقیقات بنیادی زیر بنایی برای تحقیقات کاربردی است (خاکی،۱۳۸۸،۲۰۲)۱.

به طور کلی تحقیقات بنیادی به کشف قوانین و اصول علمی می‌پردازد و درصدد توسعه مجموعه‌ای از دانسته‌های موجود درباره اصول و قوانین علمی است. در حالی که تحقیقات کاربردی، تحقیقاتی هستند که نظریه ها، قانونمندی‌ها، اصول و فنونی که در تحقیقات بنیادی تدوین می‌شود را برای حل مسائل اجرایی و واقعی به کار می‌گیرد(همان منبع، ۲۰۲ )۲. ‌بنابرین‏، روش این تحقیق بر مبنای هدف از آن لحاظ که نتایج مورد انتظار آن می‌تواند در شیوه های مواجهه با بازار به خدمت آید کاربردی است.

۴-۳روش تجزیه و تحلیل داده ها

در این تحقیق به منظور توصیف تحلیل داده ها و آزمون فرضیه‌های تحقیق با توجه به اینکه چند متغیر مستقل وجود دارد که می بایستی اثر آن ها بر روی متغیر وابسته مورد بررسی قرار گیرد از آمار استباطی و از روش مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شده است. مدل یابی معادلات ساختاری یک تکنیک چند متغیری و نیرومند از خانواده رگرسیون چند متغیری و به بیان دقیق‌تر بسط مدل خطی کلی[۵۳] است که به پژوهشگران امکان می‌دهد مجموعه‌ای از معادلات رگرسیون را به گونه‌ای همزمان مورد آزمون قرار دهد. مدل یابی معادلات ساختاری یک رویکرد آماری جامع برای آزمون فرضیه‌هایی درباره روابط مشاهده شده و مکنون است که به عنوان تحلیل ساختاری کوواریانس، مدل یابی علّی و همچنین لیزرل نامیده می‌شود. اما اصطلاح غالب، مدل یابی معادله ساختاری یا [۵۴]SEM است(هومن، ۱۳۸۷، ۱۱)[۵۵].

۱-۴-۳ مدل یابی معادلات ساختاری (SEM)

از نظر آذر (۱۳۸۱) مدل یابی معادلات ساختاری یکی از قوی ترین و مناسب ترین روش های تجزیه و تحلیل در تحقیقات علوم رفتاری و اجتماعی، تجزیه و تحلیل چند متغیره است زیرا این گونه موضوعات چند متغیره بوده و نمی توان آن ها را با شیوه دو متغیری (که هر بار یک متغیر مستقل با یک متغیر وابسته در نظر گرفته می شود) حل نمود.

»تجزیه و تحلیل ساختارهای کوواریانس» یا همان «مدل یابی معادلات ساختاری»، یکی از اصلی ترین روش های تجزیه و تحلیل ساختار داده های پیچیده و یکی از روش های نو برای بررسی روابط علت و معلولی است و به معنی تجزیه و تحلیل متغیرهای مختلفی است که در یک ساختار مبتنی بر تئوری، تاثیرات همزمان متغیرها را به هم نشان می‌دهد. از طریق این روش می توان قابل قبول بودن مدل های نظری را در جامعه های خاص با بهره گرفتن از داده های همبستگی، غیر آزمایشی و آزمایشی آزمود.

شکل ۳-۱ : شکل کلی مدل معادلات ساختاری

۲-۴-۳ اندیشه اساسی زیربنای مدل یابی ساختاری

یکی از مفاهیم اساسی که در آمار کاربردی در سطح متوسط وجود دارد اثر انتقالهای جمع پذیر و ضرب پذیر در فهرستی از اعداد است یعنی اگر هر یک از اعداد یک فهرست در مقدار ثابت K ضرب شود میانگین اعداد در همان K ضرب می شود و ‌به این ترتیب ، انحراف معیار استاندارد در مقدار قدر مطلق Kضرب خواهد شد. نکته این است که اگر مجموعه ای از اعداد x با مجموعه دیگری از اعداد y از طریق معادله Y=4Xمرتبط باشند در این صورت واریانس y باید ۱۶ برابر واریانس x باشد و ‌بنابرین‏ از طریق مقایسه واریانس های x و y می توانید به گونه غیر مستقیم این فرضیه را که y و x از طریق معادله y=4x با هم مرتبط هستند را بیازمایید. این اندیشه از طریق تعدادی معادلات خطی از راه های مختلف به چندین متغیر مرتبط با هم تعمیم داده می شود. هرچند قواعد آن پیچیده تر و محاسبات دشوارتر می شود. اما پیام کلی ثابت می ماند. یعنی با

    1. ۱٫Holton & Bates۲٫Kane

      ۳٫Bernadin ↑

    1. . Campbel ↑

    1. . Brumrach ↑

    1. . Hartle ↑

    1. . Vision ↑

    1. .mision ↑

    1. .Nominal Group Technics ↑

    1. .Borda ↑

    1. . Expert Choice ↑

    1. .Analytic Hieratchy process ↑

    1. ۱٫Panigyrakis & Theodoridis ↑

    1. .Benito ↑

    1. . Consuegra et al ↑

    1. .Memet Demirbag ↑

    1. .Christos B Fotopoulus ↑

    1. .Evangelos L.posmas ↑

    1. .Chiquan ↑

    1. .Hult , Tomas, Ketchen & Slater ↑

    1. .Fortune ↑

    1. .Kaplan and Norton ↑

    1. . Johnson & Soenen ↑

    1. premium ↑

    1. . Levinthal & Myatt ↑

    1. .capability ↑

    1. .management capability ↑

    1. . Shepherd ↑

    1. . Scitovsky ↑

    1. . Samoelson ↑

    1. . Graham۲٫ Franken Berger ↑

    1. . Cost Plus ↑

    1. . Phase out ↑

    1. . Skim Pricing ↑

    1. .Penetration Pricing ↑

    1. .Slide down ↑

    1. . Financial capability ↑

    1. . James Van Horne ↑

    1. . Investment decision ↑

    1. . Capital budgeting ↑

    1. . Operation functions ↑

    1. .Roger schroeder ↑

    1. ۱٫Technological capability ↑

    1. . Flanagan ↑

    1. ۲٫ kotler & Fox ↑

    1. . Bernstein ↑

    1. . Berg ↑

    1. . Baskin & Aronoff ↑

    1. . Dowling ↑

    1. . Avenarius ↑

    1. ۵۱٫ LeBlanc & Nguyen ↑

    1. . General Liner Model(GLM) ↑

    1. . Structural Equation Models ↑
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-09-22] [ 10:45:00 ب.ظ ]




هدف های مشاوره :از اهداف اساسی واقعیت درمانی ، کمک به مراجع برای یافتن شیوه های مؤثر به منظور رفع نیازها و یادگیری شیوه ی کنترل زندگی توسط خود مراجع می‌باشد . درمان باید در چارچوب واقعیت به ارضای نیازهای اساسی منجر شود . دو نیاز اساسی انسان در رویکرد واقعیت درمانی همان طور که گفته شد ، تبادل عشق و محبت و احساس ارزشمندی است . این دو نیاز در تشکیل هویت موفق فرد نقش مهمی دارند . در سایه ی امین این دو نیاز اساسی ، فرد قادر خواهد بود مسئولیت رفتارهای خود را به عهده گیرد . فرد با انتخاب بعد مسئولانه شخصیت خود می‌تواند هویتی موفق کسب کند .

فرایند مشاوره : همان گونه که اشاره شد اهداف اصلی واقعیت درمانی رشد مسئولیت پذیری و ایجاد هویتی موفق در فرد است . برای رسیدن ‌به این هدف ابتدا باید به مراجع کمک کرد تا آگاهی خود را افزایش دهد . هنگامی که مراجع نسبت به رفتارهای نادرست خود و شیوه های نامناسب کنترل محیط از سوی خود آگاهی پیدا کند ، برای یادگیری شیوه ها و رفتارهای جایگزین آمادگی بیشتری خواهد داشت . در فرایند مشاوره به مراجع کمک می شود تا میزان نزدیک بودن خواسته های خود را با واقعیت ارزشیابی کند ، رفتارهای را که به بهبود زندگی منجر نمی شوند شناسایی و با کمک مشاور شیوه های مناسبی برای ایجاد تغییر در آن ها اتخاذ کند . ‌بنابرین‏ در فرایند مشاوره ، اولین مرحله شناسایی رفتارهایی است که مشاور در صدد اصلاح آن است . مشاور به گذشته ی فرد توجهی ندارد و از پذیرش انتقال می پرهیزد . تشخیص عبارت است از شناسایی رفتار غیر مسئولانه. در فرایند مشاوره، مشاور از مراجع می‌خواهد ، کلیه ی راه حل های احتمالی حل مسئله را بنویسد . سپس به بررسی و تجزیه و تحلیل راه حل های پیشنهادی مراجع می پردازد . مراجع با همفکری او می‌تواند از بین راه حل های مطرح شده مناسب ترین راه حل را برگزیند ( گلاسر ۱۹۸۹ ) . از آنجا یی که در فرایند مشاوره از اصول یادگیری استفاده زیادی می شود نظریه های یادگیری به میزان زیادی مورد توجه مشاورانی است که از این روش درمانی استفاده می‌کنند ( کوری، ۲۰۰۱)

به منظور موفقیت فرایند مشاوره، مشاور باید مواردی را مورد توجه قرار دهد : ۱ – ایجاد ساختار و محدودیت در جلسات درمان .

۲ – احترام به مراجع .

۳ – تمرکز بر نقاط قوت و استعداد های بالقوه ی فرد که به موفقیت او کمک می‌کند .

۴– رشد فرایند ارزشیابی خواسته های قابل حصول به شیوه ای واقع گرایانه . ۵– آموزش مراجع به منظور شکل دادن طرح هایی برای ایجاد تغییر در رفتار .

به نظر گلاسر ( ۱۹۹۲ ) هنگامی که مراجع متوجه شود رفتارهای فعلی او نمی توانند خواسته های او را تحقق بخشند ، می‌تواند رفتارهایی را انتخاب کند که دستیابی به خواسته های او را تسریع می‌کنند . روش های ارائه شده از جانب مشاور به منظور تغییر رفتار او مؤثر واقع می شند . گلاسر و ووبولدینگ (۱۹۹۵) روش [۹]WDEP را برای استفاده در فرایند درمان توصیه کرده‌اند . هر یک از این حروف به مجموعه ای از راهبردها اشاره دارد : W بیانگر خواسته ها ( نیاز ها )، D بیانگر راهنمایی و عمل کردن، E بیانگر ارزشیابی وP بیانگر طرح ریزی است .

واقعیت درمانی به منظور مشاوره در زمینه ی فعالیت های اجتماعی ، آموزشی ، بازپروری ، مدیریت مؤسسات و رشد ارتباطات کاربرد دارد . این رویکرد در مدارس ، مراکز اصلاح و تربیت ، بیمارستان ها ، مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست و مراکز مشاوره مورد استفاده قرار می‌گیرد . گلاسر ( ۱۹۸۶ ) اظهار داشته است واقعیت درمانی به منظور حل بسیاری از مشکلات روان شناختی مورد استفاده قرار می کیرد . این روش ‌در مورد مشکلات هیجانی خفیف تا عمیق و ‌در مورد کودکان ، نوجوانان ، بزرگسالان و افراد پیر نیز کاربرد دارد . به نظر گلاسر ، مهارت تکنیکی درمانگر بر کاربرد این روش تاثیر بسیاری دارد . اگر درمانگر مهارت کافی داشته باشد می‌تواند افسردگی مراجعان را درمان کند ، افراد معتاد را در جهت یافتن زندگی نو یاری دهد، حس خود ارزشمندی را در نوجوانانی که دست به خود کشی زده اند ، افزایش دهد ، با افراد مبتلا به معلولت های شدید به خوبی کار کند و معلمان و مشاوران مدرسه را با شیوه های مناسب رفتار با کودکان آشنا سازد . درمانگر ماهر می‌تواند با توجه به ویژگی و مشکلات مراجع شیوه ی خاص او را انتخاب کند ، شیوه ای که به مراجع کمک می‌کند از طریق انتخاب رفتارهای مناسب و جایگزین کردن آن به جای رفتارهای مشکل ساز زندگی جدیدی را برای خود طرح ریزی کند . ( گلاسر ، ۱۹۸۶ )

رویکرد واقعیت درمانی یک رویکرد رفتاری است زیرا بر آنچه که شخص انجام می‌دهد تأکید دارد. (نه بر آنچه که او احساس می‌کند). اما رفتاری که گلاسر می‌گوید از بعد محرک و پاسخ رفتارگراها نیست، وی رفتار را در مقابل یک ملاک عینی که او آن را واقعیت می‌نامد، مورد ارزیابی قرار می‌دهد. این واقعیت می‌تواند، واقعیتی عملی، اجتماعی، اخلاقی باشد.

گلاسر می‌گوید: باید قالب‌های فکری و عادت‌های رفتاری ناپسندی که منجر به شکست فرد شده است به وسیله اعمال و رفتار جدیدی شکسته شود. چرا که مراجع دیگر نتواند گذشته را ملاک رفتار ناپسندش قرار دهد و با رفتار جدید عادت‌های جدید و خوب جانشین شود.

آنچه که تاکنون مطالعات نشان می‌دهد چنین نتیجه گرفته می‌شود: رشد شناختی، رشد عاطفی، رشد اجتماعی، رشد زیستی سبب رفتار و مولد رفتار ما بوده است. اما گلاسر می‌گوید: شما رفتار کنید تا رشدهای شناختی، عاطفی، اجتماعی و زیستی در شما اتفاق بیفتد.

نظریه متداول : رفتار رشد زیستی، شناختی . . .

نظریه گلاسر: رشد زیستی ، شناختی . . . رفتار

گلاسر اعتقاد دارد که تمامی رفتارهای انسانی برای برآوردن نیازهای اساسی فیزیولوژیکی و روانی است که برای همه یکسان وجود دارد.

داشتن هویت مهم‌ترین نیاز روانی انسان است که از بدو تولد در نظام زیستی انسان متولد می‌شود . پس از آن که فرد به دنیا می‌آید باید این نیاز او پاسخ داده شود اما این نیاز نیز مانند نظریه اریکسون و نظریه بالبی یک دوره نقش پذیری، حساس و بحرانی دارد که اوج آن در سنین ۱۰-۵ سالگی است. که می‌گوید: نیاز به هویت بعد از این سن به‌سختی و با درد و رنج اتفاق می‌افتد. (چون بایستی یک فرایند غلبه بر ناکامی‌ها نیز در این بین صورت بگیرد).

۲-۴-۳-تعریف واقعیت درمانی

    • واقعیت یعنی حقیقت، یعنی تشخیص درست از نادرست، تشخیص حق از باطل، واقعیت یعنی هر نوع تجربه به نوعی واقعیت است.

    • گفته می‌شود همه چیز واقعی است تنها چیزی که به واقعیت و ناواقعیت مفهوم می‌دهد این اصل است که پی‌آمدهای دور و فوری آن چیز را درنظر بگیریم.

  • رفتار واقعیت‌گرایانه یعنی:

رفتار و کرداری که هم پی‌آمدهای دور آن و هم پی‌آمدهای فوری آن درنظر گرفته شود و نتایج سبک سنگین شود و ارزیابی شود.

یعنی اگر لذت بعدی عملی بیشتر از تلاش و رنج آنی باشد آن را می‌توان کاری واقعیت‌گرایانه خواند.

  • رفتار ناواقعیت گرایانه یعنی:

یعنی اگر درد و رنج بعدی عملی بیش از لذت آنی آن باشد، ناواقعیت گرایانه است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ب.ظ ]




گفتار سوم: دوران اثبات قانونی (دلایل قانونی)

این دوره را می توان به نوعی تکامل نظام قضایی نامید. این روش با انسجام نظام قضایی و تفکیک قوا رواج و رونق یافت. در این سیستم، قانون‌گذار برای اجتناب از اعمال سلیقه قضات، قواعد مشخص و معینی را برای کشف جرم واثبات دعوا و اعمال مجازات و دادرسی مقرر نمود، تا دادرسان به طور یکسان و ‌بر اساس مبانی و قواعد مشخص نسبت به صدور رأی‌ جهت احقاق حق و فصل خصومت اهتمام نمایند[۲۲].

برای تحقق این روش الزاماً باید دادرسان دارای تحصیلات عالی و یکسان و تجارب معین باشند. این روش کم و بیش در بسیاری از کشورها دارای طرفداران و در برخی با تلفیق سایر روش ها متداول و معمول است [۲۳]

دیگر به عکس سیستم دلایل قانونی را نتیجه افراط گری و سلیقه ای عمل کردن قضات می دانند، چنان که طریقه اتهامی را عکس العمل طریقه تفتیشی می شناسند[۲۴]در سیستم اقناع وجدانی، قاضی در تعیین ارزش دلایل آزاد است و می‌تواند برای رسیدن به علم و یقین به هر نوع اقدام و تحقیقی متوسل می شود و چون برای صدور حکم، متکی بر علم و یقین خویش است و در تبرئه و محکوم نمودن بر پایه اعتقاد باطنی خود، آزادی دارد، در نتیجه از اعمال جبر و فشار به منظور تکمیل دلایل، بی نیاز است. [۲۵]

مبحث ششم:تفاوت سیستم ادله قانونی با اقناع وجدانی

الف) در روش اقناع وجدانی ضرورتی به اعمال شکنجه برای اعتراف و اقرار متهم ویا تمسک به شیوه های غیر متعارف برای اثبات جرم نیست، فقط باید به نوعی دادرس را قانع کرد

ب) در سیستم ادله قانونی، ادله محدود و مشخص می‌باشد، ولی در سیستم اقناع وجدانی ادله نامحدود و نامشخص است

ج) در سیستم اقناع وجدانی دادرسی قابل پیش‌بینی نبوده و تابع اثر و سلیقه و استنباط و وضعیت روحی و روانی دادرسان است، ولی در سیستم ادله قانونی دادرسی قابل پیش‌بینی است.

د) در سیستم ادله قانونی ارزش و اعتبار ادله معین و توسط قانون‌گذار تعیین شده است، اما در سیستم اقناع وجدانی ادله دارای ارزش متغیر و نامعین و بستگی به تاثیری دارد که در قاضی می‌گذارد.

ه) در سیستم ادله قانونی، ادله موضوعیت، ولی در سیستم اقناع وجدانی ادله طریقت دارند.

و) در روش ادله قانونی ارزش هریک از ادله توسط قانون‌گذار مشخص و معین شده است و دادرس موظف به ترتیب اثر دادن به آن است و مأموریت‌ او بررسی و ارزیابی و انطباق ادله است، حال آنکه در سیستم

اقناع وجدانی ارزش ادله وابسته به تشخیص و ارزش گذاری دادرسان است و مأموریت‌ دادرس احراز واقع و استدراک و تحصیل علم و یقین است و کشف حقیقت واقعی است نه حقیقت قضایی

فصل دوم:مبانی پیشینه ومبانی مسله

.

مبحث اول: واژگان اصلی

گفتار اول: قسم «سوگند»

۱: قسم که اصطلاح فقهی[۲۶] رایج آن یمین ‌می‌باشد با حلف والیّه مترادف ‌می‌باشد که برای تعظیم مقسم به و یا تأکید معلوف­الیه استعمال شده است؛ کقول تعالی (فلا اقسُم بموقع، و انه اقسم او تعلمون عظیم[۲۷]) و قول اعرابی در این عبارت اقسم بالله[۲۸] است:

ابن رشد قسم عبارت از عقد بر نفس بر عقی برای کسی که صاحب این حق است.[۲۹]

۲: قسم در فقه جزایی قسم و یمین مترادفند. ‌بنابرین‏ آنچه درباره یمین گفته­اند درباره قسم نیز قابل طرح است.فقها برای تعریف قسم در اصطاع شرعی آن تعاریفی با مضامین متقارب آورده­اند که در ذیل آن ها را بیان خواهیم کرد.

امام محمد غزالی در وسیط قسم یا یمین را این­گونه تعریف نمود تحقیق آنچه را که احتمال مخالفت با آن وجود دارد به ذکر یکی از اسماء و یا صفات خداوند عزوجل اعم از اینکه موضوع قسم مربوط ‌می‌باشد.

گفتار دوم :پیشینه تاریخی

آریاییان برای تأکید بر وفاداری عهد و پیمان، معمولاً در کنار آتش یا آب به مقدسین و مقدسات سوگند یاد می­کردند. زندگی­نامه بهمن (پادشاه کیانی) که ازمهم­ترین داستان­های ایران باستان و بخشی از فرهنگ اساطیری ایرانیان است که شامل قرارها و توافق­های گوناگون است که در اکثر موارد با آیین تحلیف و یاد کردن سوگندهای مغلّظ مورد تأکید و توافق قرار گرفته است.

برای نمونه وقتی یکی از سرداران بهمن­شاه به نام اردشیر با گردان سپاه به نفع لؤلؤ بر ضد بهمن توطئه می­ کند آنان را به «عهد» و «ماه» و «دین» و «داد» و جان و روان نیاکان و دیگر مقدسین و مقدسات سوگند می­دهد که همه به عهد خود وفادار بماند.

اگر کرد خواهید کاری چنین به سوگند خواهم شما را امین

به هر کس یکی سخت سوگند داد به ماه و عهد و دین و داد

به نو روز پاکیزه و مهرگان به خورشید کوتاژ داد جهان

به جان و روان نیاکان ما به کردار پاکیزه پاکان ما [۳۰]

الف: آیین مهر

آریاییان را پیش از آنکه آموزه­های زرددشت در حدود ۶۰۰ سال پیش از میلاد میان ایشان رسوخ کند، با آیین مهر از دیرباز پیوندی معنوی داشته اند.

اقوام آریایی از عهد فریدون که فرزند آبتین (یکی از قربانیان ضحاک) و از نژاد داد تهمورث دیوبند بود به پرستش مهر روی آورده بودند.۲

در آیین مهر (میترایسم) که وجه مشترک اندیشه­ های دینی و باورهای همگانی هند و ایران بود، مهر یا میترا به معنی «پیمان» است. چنان که (میترا یکی از بزرگ­ترین ایزدان مینویی در اسطوره­های هند و ایران بود و در ودا به معنای دوست و پیمان است و مهر همیشه چهره قضایی داشته است [۳۱]

به عبارت دیگر مهر ایزد نگهبان پیمان­ها است وثابت دینی، اخلاقی و حقوقی پایبندی به قول، وفاداری به پیمان و کتمان اسرار رموز معرفت عهد است. چنان که در مراسم تشرف به کیش مهر با نشان دادن دشنه­ای خون­آلود به سالک نوآموز هشدار می­داده ­اند کیفر فاش کردن اسرار عهد مرگ است و در همین مراسم، پیرو و مرشد عهدی سوگندنامه زیر را به طالب آیین مهر تلقین می­‌کرده‌است.

«به نام خدایی که زمین و آسمان، نور و تاریکی، و روز و شب، و زندگی و مرگ را جدا کرد. سوگند می­خورم که اسراری را که پور پرهیزکار و همدینیان من به من خواهد سپرد پیش خود نگاه دارم و فاش نکنم. خدا کند که وفاداری به سوگند برای من منشاء خیر باشد.[۳۲]

ب : آزمایش ایزدی

هر کس به پیمان­شکنی و یا ارتکاب بزه متهم شود، باید به آزمایش ایزدی «ور» که از ادله فوق طبیعی اثبات دعوا نزد آریاییان نخستین بوده تن در دهد. «ور» (Var) در ایران باستان انواع و اقسام مختلف داشته و متن متأخر دینکر سی­ و سه نوع مختلف آن را ذکر ‌کرده‌است. که ازجمله آن ها نوشیدن آب آمیخته با گوگرد به شاکی و متهم یا مدعی و مدعی­علیه یا نوشیدن آب آمیخته به سوده زر (آب زرمند) یا خوراندن زهره از شیره گیاهان به آن دو انداختن آن ها به آتش، دریدن شکم آن ها [۳۳]

یا فرو کردن دست متهم در روغن داغ یا ریختن روغن داغ بر روی بازوی متهم، نهادن آهن گداخته بر زبان متهم، ریختن فلز گداخته بر سینه متهم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ب.ظ ]




جوهانسون[۹۵] و همکاران (۲۰۰۱) در مطالعه خود نشان دادند که مهمترین عوامل خطر ساز افسردگی پس از زایمان، عوامل اجتماعی دموگرافیکی مانند سطح تحصیلات، اجاره ای بودن مسکن مورد سکونت و دریافت خدمات بیمه ای و مهمترین عوامل خطرساز شخصیتی، عوامل درکی فرد از خود به عنوان شخص عصبی، غمگین بودند. از نظر روان شناختی سابقه ی بیماری روانی در شخص، سابقه خانوادگی ناراحتی های روانی، سابقه افسردگی پس از زایمان در مادر زائو می‌باشد.

بیفولکو و همکاران (۲۰۰۲) نشان دادند وجود هر نوع دلبستگی ناایمن با افسردگی یک ساله ارتباط دارد. همچنین ارتباط سبک دلبستگی با افسردگی بالینی با تفاوت درجات سبک ها ناایمنی و تفاوت اجتنابی خصمانه و غیر خصمانه افزایش می‌یابد و همچنین نشان دادند که سبک های ناایمن با عوامل آسیب پذیری افسردگی از جمله روابط صمیمی و اطمینان بخش و عزت نفس در چهارچوب یک مدل از افسردگی ارتباط متقابل دارند.

آرامسون و همکاران (۱۹۹۰) نشان دادند که نوجوانان افسرده، دلبستگی ایمن والدین پایین تری را در مقایسه با غیر افسرده ها گزارش می‌کنند.

مورفی و بیتز (۱۹۹۷) نشان دادند که دلبستگی دل مشغول و مضطرب با سطوح بالای افسردگی ( با تأکید بر بازنمایی منفی خود به عنوان یک عامل کلیدی افسردگی) ارتباط دارد. آن ها نتیجه گرفتند که خود انتقادی به عنوان عامل آسیب پذیری افسردگی شدید، مؤلفه‌ ی هر دو سبک دلبستگی دلمشغولی و مضطرب است.

هورتیز (۱۹۹۶) به نقل از موسوی (۱۳۸۸) دریافتند که دلبستگی اضطرابی به خصوص در میان مصرف کنندگان مواد که تشخیص افسردگی داشتند بیشتر بود.

ترزی (۲۰۱۳) در بررسی نقش سبک دلبستگی ایمن بر راهبردهای مقابله دانشجویان ترک با یک نمونه ۲۲۵ نفری نشان داد که سبک دلبستگی ایمن و سبک مقابله برنامه ریزی فعال، اجتنابی و پذیرش/ بازسازی در ارتباط بودند.

یارنوز- یابن [۹۶](۲۰۱۰) در بررسی سبک های دلبستگی و سازگاری با طلاق در یک گروه ۴۰ نفری از زنان طلاق گرفته با سبک اسپانیا نشان داد سبک های دلبستگی پیش‌بینی کننده سازگاری زنان بعد از طلاق است و تحلیل رگرسیون مشخص نمود که سبک دلبستگی ایمن و اجتنابی عواطف منفی را پیش‌بینی کرد.

اکنود و الکلیت(۲۰۰۸) در بررسی سبک های دلبستگی ، استرس پس از سانحه و تروما در نمونه ای ۳۲۸ نفری از دانشجویان با بهره گرفتن از پرسش نامه سبک دلبستگی بزرگسالان، مقابله با استرس و حمایت اجتماعی نشان دادند که سبک های دلبستگی در ارتباط با مقابله و حمایت اجتماعی بوده و دانشجویان را از شدت علایم پس از سانحه محافظت می‌کند.

در مطالعه واترز[۹۷](۱۹۹۷) مشخص گردید افرادی که از افسردگی رنج می‌برند و نمی توانند با مشکلات کنار آیند، نسبت به کسانی که افسرده نیستند، در مدیریت زمان و فرایند سازگاری پس از طلاق مشکلات بیشتری دارند.

ناکش ایسیکواتیس[۹۸]، دوترا [۹۹]و وتسن[۱۰۰](۲۰۰۲) پی بردند که سبک دلبستگی ایمن با عملکرد سالم و سبک دلبستگی دوسوگرای اضطرابی با کناره گیری و درون گرایی رابطه دارد.

در پژوهشی که به وسیله پلاتز و همکاران (۲۰۰۵) به منظور بررسی رابطه بین طرحواره های ناسازگار و دلبستگی بزرگسالی انجام گرفت، نتایج نشان داد که طرحواره ها به صورت معنی داری مطابق با گروه بندی سبک دلبستگی متفاوتند، گروه دارای سبک دلبستگی بیمناک ، درجه بیشتری از طرحواره های ناسازگار را داشتند که به وسیله ی گروه دل مشغول دنبال می شد.

در پژوهش منز[۱۰۱] و همکاران (۲۰۱۰) بررسی کردند که آیا طرحواره های ناسازگار می‌توانند رابطه بین ابعاد اضطرابی و اجتنابی دلبستگی و نشانگان آسیب شناسی روانی را تبیین کنند؟ نتایج نشان داد که رابطه ی بین اضطراب دلبستگی و آسیب شناسی روانی به گونه ی کامل به وسیله ی شناخت ها، بویژه طرد و بریدگی و خود جهت دهی مورد واسطه گری قرار می‌گیرد. رابطه بین اجتناب دلبستگی و آسیب شناسی روانی تا حدی به وسیله نقش واسطه گری شناخت ها بویژه طرد و بریدگی تحت تاثیر قرار گرفت ( منز و همکاران ،۲۰۱۰).

پالی و همکاران (۲۰۰۵) نیز در تحقیقی به بررسی رابطه بین سبک دلبستگی و رضایت زناشویی پرداختند و نشان داداند که دلبستگی ایمن با رضایت زناشویی زوجین همبستگی مثبت داشته است. از سوی دیگر بیان داشته اند ۳۸% زوجین به دلیل عدم برخورداری از رضایت زناشویی قادر به حل تعارضات زندگی خود نبوده اند که این امر در ۴/۶۲ درصد زوجین منجر به جدایی از یکدیگر شده است.

کیم (۲۰۰۵) به بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی بزرگسالان و هوش هیجانی دریافت که دلبستگی ایمن با هوش هیجانی رابطه مثبت دارد و سبک دیگر دلبستگی سخن دلبستگی اجتنابی و دلبستگی مضطرب دوسوگرا با هوش هیجانی دارای رابطه منفی هستند.

سنتا و گبل(۲۰۰۵) با مقایسه فراوانی شدت هیجان های افراد واجد سبک های مختلف دلبستگی در موقعیت های تحریک پذیر، نتیجه گرفتند که آزمودنی های با سبک دلبستگی اجتنابی، بعد از بروز خطا از طرف همراهانشان، عکس العمل منفی بیشتری در مقایسه با ‌گروه‌های دیگر نشان می‌دهند.

کافتسیوس و سایدرادیز(۲۰۰۶) رابطه بین دلبستگی، حمایت و رفاه اجتماعی را درجوانی و بزرگسالی بررسی کردند و ‌به این نتیجه رسیدند که بین دلبستگی اضطرابی و رفاه اجتماعی رابطه ی معکوس وجود دارد. و این ارتباط معکوس در گروه جوانان نسبت به بزرگسالان قوی تر است. رابطه دلبستگی اجتنابی با رضایت مندی و حمایت اجتماعی در گروه بزرگسالان نیز منفی بود.

مولر، وانگ و ویکبرگ(۲۰۰۶) رابطه سبک دلبستگی در روابط زوج ها را پس از والد شدن، بررسی کردند، نمونه شامل ۱۲۸ مادر و ۱۲۳ پدر که از یک مرکز مراقبت از سلامت فرزندان در جنوب سوئد، انتخاب شده بودند.نتایج تحقیق نشان داد، مادران و پدرانی که دلبستگی اضطرابی بیشتری گزارش داده بودند از روابط زناشویی نیز رضایت کمتری داشتند و ‌بنابرین‏ ، سبک دلبستگی اضطرابی می توان عدم رضایت مندی زناشویی پدران و مادران بعد از والدشان را به طور معناداری پیش‌بینی کند.

وانگ و همکاران (۲۰۰۶) دلبستگی عاطفی، رضایت زناشویی و رضایت والدینی را مورد بررسی قرار دادند. در این تحقیق، رابطه بین سبک های دلبستگی و روابط بین زوجین، بعد از تبدیل شدن به پدر و مادری در۲۵۱ نفر (۱۲۸) مادر و (۱۲۳) پدر بررسی شد. سبک های دلبستگی به کمک مقیاس روابط نزدیک و روابط زوجین به وسیله مقیاس سازگاری زوجین برای هر عضوی بررسی شدند. ارزیابی نتایج نشان می‌دهند که پدران و مادرانی که دفعه اول والدین شدند امتیازات بالایی در دلبستگی ناایمن داشتند مادران و پدران دفعه ی دوم در دلبستگی اجتنابی امتیازات بیشتری داشتند و در روابط همسری خود کمتر خوشحال بودند. سبک های دلبستگی به طور قابل ملاحظه ای عدم رضایت در روابط زوجین را برای والدین دفعه ی دوم نشان دادند.

طبق تحقیقات فوناگی و تارکت و گرگلی(۲۰۰۰) دلبستگی ایمن اساس فراگیری آن چیزی است که ظرفیت ذهنی سازی نامیده می شود. به معنای ظرفیت پاسخ بر طبق حالت های ذهنی خود و دیگران. ظرفیت ذهنی سازی مراقبت کننده می‌تواند پیوند کودک با والدینش را تقویت کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ب.ظ ]




جواب، مسلماًً خیر است. کما حتی اگر قبل از اینکه تیراندازی برای قاتل مشخص باشد هیچگاه «ب» را طرف خود قرار نداده است، به اصطلاح قصد کشتن «ب» را در ذهن خود نداشته است. پس نتیجه اینکه به نظر می‌رسد منظور قانون گذار ایران از کلمه «معین» در ماده ۲۰۶، تعیین هویتی است. از طرفی قاعده فقهی وجود دارد که می‌گوید: «ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع»، یعنی قاتل قصد قتل «الف» را داشت و بر این اساس تیراندازی کرد و آنچه که اتفاق افتاده است قتل «ب» مورد قصد وی نبوده است.

در نتیجه به نظر می‌رسد که موضوع اشتباه در هویت قاتل قصد فعل و قصد نتیجه را داشته است و تیراندازی ‌کرده‌است اما قصد فعل و قصد نتیجه او برای شخصی بوده است که در ذهن خود قصد قتل او را داشته است. و به عبارتی قاتل قصد فعل و قصد نتیجه در قتل شخص «ب» را نداشته است. فلذا چون قصد قتل «ب» را نداشته قتل رخ داده شده عمدی نیست.

ب: نقد دیدگاه قانون مجازات اسلامی

در این دیدگاه می‌خواهیم توجه داشته باشیم که در قتل ناشی از اشتباه در شخص و شخصیت تبصره ۲ ماده ۲۹۵ و همچنین ماده ۲۹۶ در هنگام تصویب آیا قانون گذار توجه لازم را به مقوله نظم عمومی داشته یا خیر؟ و آیا مواد موجود کنونی در این زمینه می‌تواند تأمین کننده نظم جامعه باشد یا خیر؟

مثال‌هایی می‌تواند موضوع را روشن‌تر نماید.

فرد «الف» به گمان سایه رو به رو است اقدام به تیراندازی به سمت او می‌کند، بعداً متوجه می‌شود که «ب» نبوده و فرضا‌ً «ج» بوده است. طبق قوانین فعلی قتل صورت گرفته شبه عمد بوده و قاتل مشمول پرداخت دیه می‌باشد. و این تمام مجازاتی است که فرد مذکور باید متحمل شود.

در تشریح مثال حاضر می‌توان به چند نکته توجه نمود. مثال حاضر که طبق قانون از موارد قتل شبه عمد است کاملاً می‌تواند نظم جامعه را مختل نماید. و نتیجتاً اینکه قانون گذار ما در زمان تصویب این ماده هیچ توجهی به عنصر نظم عمومی نداشته است. در مثال حاضر تمامی عناصر مورد نیاز جهت تحقق بزه قتل عمد موجود است حال چگونه می‌توان با شبه عمد تلقی نمودن این مثال با حالت خطرناک مرتکب برخورد نمود؟

یا اصولاً جواب این سوأل ایجاد شده در اذهان عموم بدین شکل که پاسخ قوه حاکمه به فرد قاتل چیست؟ و اگر پاسخ مناسبی در این خصوص از قوه حاکمه نشان داده نشود مردم نسبت به قوه حاکمه بدبین شده و باعث تجرّی افراد سودجو خواهد شد. اما پاسخی قاطع می‌تواند از این حالت بدبینی جلوگیری نماید.

به طور کلی سوأل اصلی این است که فردی به عمد توسط شخص دیگری کشته شده حال باید چه برخوردی در این زمینه انجام داد که مناسب وضعیت جامعه باشد و این پاسخ نه تنها باعث عبرت خود قاتل باشد برای افراد دیگر جامعه نیز نوعی بازدارندگی عمومی باشد؟

در مثال دیگری «الف» با اعتقاد به مهدورالدم بودن «ب» او را به قتل می‌رساند و بعد مشخص می‌شود که اعتقاد او اشتباه بوده حالا تکلیف چیست؟ عین مثال حاضر در تبصره‌های ماده ۲۹۵ ذکر شده است. و مورد را به عنوان خطا شبیه به عمد دانسته و بدتر از آن در ادامه ماده قید شده اگر ثابت شود که شخص مقتول مهدورالدم بوده قصاص و دیه از قاتل برداشته خواهد شد.

سوأل اینجا است که آیا مجاز دانستن افراد در قصاص دیگر و یا به عبارت دیگر سپردن حق قصاص به تک‌تک افراد آیا خطرناک نیست؟ آیا این اقدام راه را برای سودجویان باز نمی‌کند که بهانه‌های متفاوت اقدام به قتل نمایند و دلیل بیاورند که ما به اعتقاد مهدورالدم بودن یا مستحق قصاص بودن مقتول این اقدام را انجام دادیم؟ و در اینجا این همه آزادی نمی‌تواند نظم جامعه را به طور کل مختل کند؟

به نظر نگارنده تبصره ۲ ماده ۲۵۵ کلاً مخالف نظم عمومی بوده و راه را برای کسانی که قصد فرار از قانون را دارند کاملاً باز گذاشته است حال آن که برای حفظ نظام اسلامی و شئونات جامعه قانون ما باید حق هر گونه دادگستری خصوصی را صلب نموده و آن را حق و بی‌تردید می‌دانست. همچنین می‌توان در خصوص اشتباه در شخص نیز نکاتی را بیان نمود که حاکی از عدم دقت کافی قانون گذار است.

قانون گذار در ماده ۲۶۹ بدین شرح بیان نمود «در مواردی هم که کسی قصد تیراندازی به کسی یا شی یا حیوانی را داشته باشد و تیر او به انسان بی‌گناه دیگری اصابت کند عمل او خطای محض «محسوب» می‌شود.

می‌توان ماده فوق‌الاشعار را به دو قسمت تقسیم کنیم:

الف: زمانی که «الف» قصد تیراندازی به شی را داشته و به انسان بی‌گناه برخورد کند.

ب: زمانی که قصد تیراندازی به انسانی را داشته و شخص دیگری برخورد کند.

آیا به واقع بین این دو حالت فرقی نیست؟

آیا ما می‌توانیم جان یک انسان را با مثلاً برخورد یک تیر به حیوان یکی کنیم؟

مگر نه اینکه وقتی کسی قصد تیراندازی به «ب» را دارد ولی تیر به «الف» برخورد می‌کند باز هم جان انسانی به ناحق گرفته می‌شود؟

و اگر ما در این زمینه صرفاً مرتکب یا همان عاقله مرتکب را به پرداخت دیه نفس محکوم کنیم و مثلاً خود قاتل که در کار خود بی‌احتیاط بوده و یا بالاتر از آن قصد کشتن انسان بی‌گناه را داشته اما فرضاً تیر او به دیگری برخورد کرد و حال محکوم به پرداخت دیه نفس شده نسبت به جامعه متجری نخواهد بود؟ و باز هم چه کسی می‌توان پاسخ اذهان عمومی در خصوص به قتل رسیدن یک انسان را بدهد؟

سوألاتی که در بالا در خصوص هر کدام از مثال‌هایمان شد فقط نشان دهنده یک موضوع مهم است و آن «غریب بودن نظم عمومی در قوانین ما است»، یعنی اینکه قانون گذار ما در تدوین قانون و اتخاذ یک سیاست سنجیده صرفاً به دنبال راضی نگه داشتن ولی دم فرد مقتول و بعد از آن رعایت اصول دادرسی در برخورد با قاتل بوده ولی به هیچ وجه، دنبال حفظ نظم عمومی و حفظ اخلاق حسنه و شئونات در خور یک جامعه اسلامی نبوده است.

همان طور که گفته شد سیاست جنایی قانون ما در رابطه اشتباه در شخص و شخصیت به زعم اغلب حقوق دانان ما با چالش‌های بسیار اساسی روبه رو بوده و در این زمینه و برای بهتر شدن وضع موجود و رسیدن به یک سیاست سنجیده می‌توان راه‌کارهایی را اتخاذ نمود. حال با شناخته شدن اشکالات موجود از طرف نگارنده می‌توان چه بسا راهگشای قانون گذار باشد.

به نظر نگارنده برای این که در جامعه اسلامی نظم پایداری ایجاد کرد باید یک تفکیک قائل شد، بین حالتی که فرد تیرانداز برای شلیک گلوله به سمت هدف خود که می‌تواند انسان باشد مجوز داشته یا به عبارتی شلیک او مجاز بوده و حالتی که اساساً عمل شلیک صورت گرفته از جانب مرتکب عمد دانی و نامشروع و بدون مجوز بوده است و در تشریع این نظر اینگونه گفت که می‌توان زمانی که عمل فرد در شلیک اساساً عمل غیر مشروع بوده می‌توان با در نظر گرفتن دیگر عوامل مؤثر قتل حاصله را قتل خطای شبه عمد دانست مثال‌هایی می‌تواند موضوع را بهتر روشن نماید مثلاً اگر شخصی در محل شکار آزاد با اسلحه مجاز اقدام به تیراندازی به سمت شکار نماید و تیر او اشتباهاً به شخص بی‌گناه برخورد نماید و آن شخص به قتل برسد می‌توان این قتل را خطای محض دانست زیرا مرتکب نه قصد قتل بر مرتکب داشته و نه قصد قتل و علی‌رغم این که موضوع برای شلیک خود مجوز نیز داشته است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ب.ظ ]