در داستان سهراب می گوید :
جهانا شگفتا که کردار توست هم از تو شکسته هم از تو درست
از آن دو یکی را نجبید مهر خرد دور بد مهر ننمود چهر
همی بچه را باز داند ستور چه ماهی به دریا چه در دشت گور
نداند همی مردم از رنج آز یکی دشمنی را ز فرزند باز
ج۲ب۲۹۹۸-۲۹۹۵
همه تلخی از بهر بیشی بود مبادا که با آز خویشی بود
ج۲ب۳۱۰۲
چو دانی که ایدر نمانی دراز به تارک چرا بر نهی تاج آز !
همان آز را زیر خاک آوری سرش ، با سر ، اندر مغاک آوری
ج۳ب۲۹۹۹-۳۰۰۰
به رنج درازیم در چنگ آز چه دانیم باز آشکارا ز راز ؟
ز باد آمدی ، رفت خواهی به گرد چه دانی که با تو چه خواهند کرد !
ج۴ب۱۱۵۶-۱۱۵۵
چنین بود تا بود چرخ روان به اندیشه رنجه چه داری روان ؟
چه گویی؟چه جویی؟چه شاید بدن براین ، داستانی نشاید زدن
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
روانت گر از آز فرتوت نیست نشست تو جز تنگ تابوت نیست
اگر مرگ دارد چنین طبع گرگ پر از می یکی جام خواهم بزرگ
ج۷ب۳۵۸۵-۳۵۸۲
برفت و بماند این سخن یادگار تو اندر جهان تخم زفتی مکار
ج۷ب۴۳۴۲
چنین بود، تا بود و این بود روز تو دل را ، به آز و فزونی ، مسوز
بترسد دل سنگ و آهن ز مرگ هم ایدر تو را ساختن نیست برگ
بی آزاری و مردمی بایدت گذشته چو خواهی که نگزایدت
همی نو کنم بخشش و داد اوی مبادا که گیرم به بد یاد اوی !
کنون گر کند مغزم اندیشه گرد بگویم جهان جستن یزدگرد
ج۷ب۷۶۸۷-۷۶۸۳
چه پیچی همی خیره در بندِ آز چو دانی که ایدر نمانی دراز ؟
گذر جوی و چندین جهان را مجوی گلش زهر دارد ؛ به سیری ، مبوی
ج۸ب۱۷۱۷-۱۷۱۶
چو بستی کمر بر در راه آز شود کار گیتیت یکسر دراز
پرستنده ی آز و جویای کین ز گیتی ز کس نشنود آفرین
ج۵ب۱۲۸۶-۱۲۸۵
بخور هر چه داری و بیشی مجوی که از آز کاهد همی آب روی
ج۵ب۱۳۰۰
نباید که باشد جهاندار زفت دل زفت با خاک تیره ست جفت
چنین آمد این چرخ ناپایدار چه با زیردست و چه با شهریار
بپیچاند آن را که خود پرورد اگر بیهش است ار ستونِ خرد
نماند بر این خاک ، جاوید کس تو را توشه از راستی باد و بس !
ج۸ب۱۷۳-۱۷۰
به بیشی نهاده است مردم دو چشم زکمّی بود ، دل پر از درد و خشم
نه آن ماند ای پیر دانا ! نه این ز گیتی ، همه شادمانی گزین
اگر چند بفزاید از رنج گنج همه گنج گیتی نیرزد به رنج
ج۸ب۳۹۷۵-۳۹۷۳
بی اعتباری دنیا ، سرانجام انسان ها و مرگ
« اساس حکمت فردوسی در مبارزه ی خیر و شر و مراتب خیال انگیز سعی و کوشش و دلاوری و پهلوانی انسان در زیر فشار و تأثیر مهیب تقدیر و سرنوشت و ناپایداری عمر و دولت و بخت و بی سرانجامی امور جهان خلاصه می شود . » ( مرتضوی،۱۳۶۹: ۴۲ )
دیدگاه حکیم توس در شاهنامه نسبت به دنیا ، حیرت در کار جهان ، ندانستن راز او ، بی مهری و بی وفایی زمانه است ؛ همه ی راه ها به مرگ ختم می شود و باید از عمر بهره گرفت.
بی اعتنایی تحقیرآمیز او نسبت به دنیا و امور آن و چیزهایی که نوع انسان به آن مغرور و فریفته می شود و در عین حال توصیه به تلاش و کوشش و نکوهش کاهلی نشان دهنده ی روح حقیقت پذیر حکیم فرزانه ی توس است .
فردوسی در شاهنامه ابیاتی دارد مبنی بر این که دنیا بی اعتبار و بی وفاست و انسان نباید زیاد خود را به این دنیا متعلق بداند ، چرا که آخرت را فراموش می کند و نتیجه سر به طغیان بر می دارد و در این موارد است که انسان را به مسأله ی هول انگیز و حتمی مرگ هشدار میدهد .
این امر یعنی طرح مسأله ی بی اعتباری و فنای ناگزیر امور دنیوی در روایات اسلامی چون قرآن و حدیث و سخن بزرگان ریشه دارد . علی (ع) در نامه به امام حسن : از پدری که در آستانه ی فناست ، چیرگی زمان را پذیراست ، زندگی را پشت سر نهاده ، به گردش روزگار گردن نهاده ، نکوهیده این جهان است . » ( سیدرضی،۱۳۷۱ : ۲۹۵ )
امام همچنین دنیا را خانه ی راستی برای آن که آن را راستگو انگاشت و خانه ی تندرستی برای آن که آن را شناخت و باور داشت و خانه ی پند برای آن که از آن پند آموخت می داند و نیز مسجد محبان خدا ، نمازگاه فرشتگان ، فرود آمدِ نگاه وحی و تجارتهای دوستان او(همان، ۳۰۰ )
بی اعتباری ، چیزی است که اکثر عرفای والامقام و بزرگان نیز مروج آن بوده اند در ضمن توجه به زندگی دنیا و تحقیر نمودن آن ، ولی برای آن نیز ارزش قائل بوده اند :
امام علی (ع) می فرمایند : خد من الدنیا ما اتاک و تول عما تولی عنک فان انت لم تفعل فاجمل فی الطلب » (همان، ۴۳۲) آن چه از دنیا نزد تو آید بستان و آن چه به تو پشت کند روی بگردان و اگر چنین تنوانی ، باری ، جستن را از حد نگذرانی .
« اندیشه ی روز شمار و پاداش اعمال ، نخستین بار بعد از تثبیت پیروزی فریدون و برقراری پادشاهی و تقسیم جهان به سه بهره مابین فرزندان فریدون در شاهنامه آمده است . در کلام فردوسی در مورد خود جهان و دیگر عناصر مذهبی وابسته به آن مانند بهشت ، مینو ، دوزخ ، پل چینود یا چینوت موضوع داوری اعمال حتی تحت عنوان روایت داستانی از گفتگوهای مذهبی چیز چشمگیری در شاهنامه نداریم . در این جا بیشتر با ایجاز و اشاره و سکوت مواجه می شویم . توجه شاهنامه به آخرت و موضوع روز شمار ، هیچ ربطی به دیدگاه های مذهبی آمیخته با بینش های جادویی اسطوره ای معادگرایانه یا آخرت شناسانه ای که در قالب اسلامیش از قرن ۵ به بعد در فرهنگ ما مسلط شد و حتی به انواع بینش ها و رفتارهای « قیامت اندیش » و « منتظر ظهور » انجامید ، ندارد . » ( پرهام،۱۳۷۷ : ۲۱۷-۲۱۳ )
اعتقاد به آخرت و حسابرسی اعمال در اوستا نیز به چشم می خورد ، « ایمان دارم به رستاخیز و تن پسین و گذشتن ( = ودردن یا ودردن vedarden ) از چینود ( Tchinvad ) پل ( پل برای صراط و میزان ) برای شمار وسدش ( sedosh ) بامداد روز چهارم از مرگ که روان از کنار تن برای همیشه می رود و پاداش برای کرفه و ثواب و پادافره ( pad-afrah = پاداش ) گناه ، به هستی بهشت و دوزخ و بر نیستی اهریمن و دیوان و به فرجام پیروزمندی سپنتامینو و تباهی و نابودی گنامینو ( Gonaminu ) اهریمن و همه ی دیوان دوزخی مکان.(رضی،۱۳۶۳: ۴۱۶)
او در عین پند و اندرز به بی اعتباری دنیا و به آخرت و روز حساب معتقد است و انسانها را به پاکسازی اعمال و آمادگی برای آن جهان فرامی خواند . با وجود این که فردوسی به نقش تقدیر و سرنوشت و سپهر در زندگی پهلوانان شاهان و قهرمانان شاهنامه معتقد است اما نظر او درباره ی این جهان و آن جهان سرد و تیره نیست .
دل بستن به دنیایی که فانی است و باید آن را رها کرد و رفت امری عاقلانه نیست چکیده و خلاصه ی حکمت فرزانه ی توس این است که جهان ناپایدار است و راز آن برکسی آشکار نیست . این احساس در صوفیه هم وجود دارد ولی آنان تسلیم قضا و قدرند و چاره ی کار خود را در پناه بردن به خانقاه و گوشه ی عزلت می دانند که خانقاه نشینی برای طهارت ظاهر و باطن از اعمال و امور دنیوی بسیار مرسوم بوده است . اما در شاهنامه ، فردوسی معتقد است چون جهان ناپایدار است بهتر است که این چند روزه را خوش گذارانی .
آخرین نظرات