کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



-سیستم های هوشمند بازار

۴

حافظ سازمانی

- تسهیم دانش
- پایگاه داده های مربوط به بهترین تجربیات
- اسناد بر خط
-قلمروهای مباحثه، مناظره و اینترنت

۵

دانش و فرایندها

-هدایت دانش به فرایند کسب و کار و تصمیم گیری

۶

دانش در تولیدات و خدمات

- ارائه خدمات مبتنی بر دانش
- احاطه محصولات از دانش

۷

دانش در افراد

- نشست های تسهیم دانش
- کارگاه های نوآوری
- شبکه های یادگیری
- اجتماعات دانش و فناوری اطلاعات

اگر شرکتها بتوانند به طور مؤثر دانش سازمانی را خلق، مدیریت وکسب نمایند میتوانند به مزیت رقابتی مورد نظرشان دست پیدا کنند، به همین جهت مدیریت دانش امروزه در سازمانها دارای اهمیت ویژهای میباشد (جی میکائیل و جرالداس ،۱۳۸۳).
۲-۲-۳-۱۱) پارادایمهای مدیریت دانش
به لحاظ ماهیت بین رشتهای مدیریت دانش، تحقیقات و نظریهها منعکس کننده دو پارادایم، اساسی هستند:
۱- تکنولوژیک
۲- اجتماعی- سازمانی
این دو پارادایم به نام فنی- رایانه ای و ارگانیک هم معروف هستند. همانطور که در جدول (۲-۲) مشاهده میشود، پارادایم ارگانیک به رشته های علمی غیر رایانه ای و پویایی های گروهی موجود در محیط تأکید دارد و اهمیت منابع انسانی سازمان را مطرح میکند. در این خصوص تعاملات افراد، ساختار کار، فرایندهای سازمانی و فرهنگ سازمان مهمترین عوامل هستند. همه این عوامل به الزامات درک زمینه و محیطی که سیستم های مدیریت دانش در آن قرار دارند، تأکید میکنند. پارادایم فنی- رایانه ای با مدل ها و مفروضات از پیش تعریف شده و موضوعات نرم افزار و سخت افزار سر و کار دارد. این رویکرد، انعکاسی از دیدگاه مالهوترا[۳۳] (۱۹۹۸)در خصوص دانش است. وی دیدگاه ایستا، عقلایی و غیرزمینه ای دانش را مطرح میکند که بر مبنای مدلهای ریاضی و اکتشافی است. در این رویکرد راه حلهای مرجع برای مشکلات سازمانی تشخیص داده میشود. به علاوه پارادایم فنی- رایانه ای نشان دهنده رویکردی از دانش است که با نهادینه سازی بهترین تجربیات برای امور قابل پیش بینی، خطی و روتین مناسب است. برعکس، پارادایم ارگانیک (اکولوژی دانش) نشان دهنده یک رویکرد پویایی است که با تنوع همراه بوده، حاکی از بازآزمایی مستمر است. در چنین محیطی بایست به حداکثرسازی انطباق تأکید کرد نه بهینه سازی (مارتنسون،۱۳۸۴).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

جدول (۲-۲) ویژگیهای پارادایمهای کلی مدیریت دانش

ردیف

پارادایم فنی / رایانه ای

پارادایم ارگانیک

۱

تکنولوژیکی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-22] [ 05:37:00 ب.ظ ]




- تجزیه و تحلیل داده ها
- آمار توصیفی
- آمار استنباطی
۴ـ ۱ـ یافته‌های تحقیق
۴ـ ۱ـ ۱ـ تحلیل کمی فیلم میم مثل مادر
ـ فیلم سینمایی میم مثل مادر منطبق با کدام الگوی معلولیتی ساخته شده است؟
بررسی و مشاهده فیلم نشان دهنده این است که فیلم ایرانی میم مثل مادر منطبق با هر دو الگوی معلولیت فردی و اجتماعی ساخته شده است.
ـ میزان انطباق فیلم میم مثل مادر با الگوی فردی معلولیت تا چه حد است؟
با توجه به اینکه پس از مشاهده این فیلم یک مؤلفه از مؤلفه‌های الگوی فردی درآن مشاهده شد. این فیلم دارای کد «I3» است و میزان انطباق آن با الگوی فردی کم می‌باشد. مؤلفه مشاهده شده الگوی فردی به قرار زیر است:
ـ مؤلفه ۲: معلولیت یک تراژدی شخصی و نقیصه است.
جدول ۴ـ۱) کدگذاری و میزان انطباق فیلم میم مثل مادر با الگوی فردی معلولیت

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

طبقه بندی مؤلفه‌ها دقیقه مصادیق عینی کدگذاری
میزان انطباق فیلم با الگوی فردی معلولیت کم است. مؤلفه ۲ ۱۶ سپیده در تصورات خود صدای بچه از اتاق کودک می شنود به سمت اتاق رفته در را باز می کند تصویر کودک عقب مانده را روی تخت می بیند و حس ترسی که به بیننده منتقل می شود. I3
۲۵ سهیل: آدمهای سالمش تو این جنگل بی رحم سخت به حقشون می رسن ، سپیده اگه یه روز من و تو نباشیم این بچه ناقص تنهایی می تونه از پس زندگیش بر بیاد؟
۳۰ سپیده از قول سهیل: می گه بچه ناقص باید بره آسایشگاه والا طلاقت می‌دم.
۳۲ سهیل: هرچیزی تو دنیا پرتی داره این بچه ناقص هم از پرتی های خلقت هست.
۳۴ دکتر: از نظر من بچه نارساییش به خاطر ژنتیکه نه گاز عصبی
سپیده: گاز خردل آقای دکتر
دکتر: اگه تأیید کنم ناقص بودنش برای گاز خردله بیشتر پول می‌دن
۷۴ سهیل: به صلاح خودش بود به دنیا نیاد نه می‌تونه درست حسابی راه بره نه می‌تونه تو این هوای کثیف نفس بکشه

ـ میزان انطباق فیلم میم مثل مادر با الگوی اجتماعی معلولیت تا چه حد است؟
چهار مؤلفه از مؤلفه‌های الگوی اجتماعی در این فیلم مشاهده شد، این فیلم دارای کد «S2» است و میزان انطباق آن با الگوی اجتماعی معلولیت متوسط است. مؤلفه‌های مشاهده شده الگوی اجتماعی به قرار زیر است:
ـ مؤلفه ۱: محدودیت‌ها و موانع اجتماعی برای فرد معلول وجود دارد که حضور او را در اجتماع مشکل می‌کند.
ـ مؤلفه ۳: فرد معلول قادر به اداره زندگی خود و کسب موفقیت است.
ـ مؤلفه ۴: با وجود مسائل و مشکلات فرد معلول به خود کمک می‌کند تا حضور و مشارکت اجتماعی داشته باشد.
مؤلفه ۵: فرد معلول قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:36:00 ب.ظ ]




دستور دادستان به رئیس بازپرسی :
معروض می دارد که حرف عدم حضور متهم و عدم توفیق در دستگیری متهم کفایت بر صدور قرار مجرمیت نمی نماید و لازم است قبل از اقدام احضار و جلب ادله شاکی یا شاکیان به توجه اتهام به متهم جمع آوری و سپس اقدام به احضار و جلب متهم گردد و ثانیا نیز در صورت احراز ارتکاب بزه با توجه به قرار مجرمیت موافقت می گردد .
شعبه ۱۲۴ کیفری حوزه قضائی شهید کامیاب به تاریخ ۲۵/۸/۸۴ تعیین وقت نموده که وقت رسیدگی به آقای محمد حسن معصومی طبق ماده ۷۲ ابلاغ شده است .
جلسه دادگاه :
به تاریخ ۲۵ / ۸/ ۸۴ در وقت مقرر فوق پرونده کلاسه ۸۴/۱۳۲۴/۱۲۴ تحت نظر قرارداد وکیل شاکی آقای ارادتی و غفوری نژاد وکیل آقای قاسمی حضور ندارد ، ارادتی و موکلشان حضور دارند با توجه به اینکه متهم متواری است لذاابلاغ می بایست از طریق آگهی روزنامه صورت گیرد لذا وفق مقررات وقت رسیدگی تعیین و به طرفین ابلاغ می شود .
وقت رسیدگی به تاریخ ۲۸/۱۰/۸۴ تعیین و از طریق روزنامه به متهم ابلاغ شده است .
جلسه دادگاه :
به تاریخ ۲۸/۱۰/۸۴ در وقت مقرر شعبه ۱۲۴ مشهد بتصدی امضاء کننده ذیل تشکیل متهم از طریق آگهی روزنامه دعوت که حاضر نشده است ولایحه ای ارسال نشده است آقای ارادتی به وکالت از آقای معصومی حاضر و اظهار می دارد که شکایت همان است که در شکایت مقدماتی بیان کردم چون متهم گل محمدی سند یک قطه زمین سه دانگ آن را به موکل فروخته است و هم اکنون شنیده ام که تمام ملک را به آقای علی قاسمی فروخته است و به عنوان فروش مال غیر شکایت دارم .
رای دادگاه : ۲۲۳۹-۲۱۵-۲۸-۱۰-۸۴
دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و به شرح ذیل مبادرت به صدور رای می نماید :
در خصوص اتهام آقای محمد گل محمدی ف حسن مبنی بر کلاهبرداری به این شرح که متهم یک قطعه زمین به مساحت ۵۸۷ متر مربع به پلاک ثبتی بلوک ۱۴۶ قطعه یک از پلاک ۱۷۵ اصلی بخش ده مشهد واقع در قاسم آباد بلوار ادیب نبش ادیب ۵۱ به مبلغ ۶۰۰ میلیون ریال را به آقای علی قاسمی فروخته است و برای مالکیت خود به یک برگ سند معجول به شماره ۳۰۶۱۹-۱۶/۱/۷۵ متوسل شده است و متقلبانه وانمود نموده است که مالک می باشد و نیز همین قطعه زمین را به میزان سه دانگ آن را به آقای محمد حسین معصومی واگذار نموده است و مبلغ یکصد و پنجاه میلیون ریال دریافت نموده ایت و حسب شماره ۵۵۸۵۴/۱۱ مورخه ۱۵/۱۲/۸۳ قطعه زمین مورد فروش قطعه ۴۱ بلوک ۱۴۶ اراضی قاسم آباد از طرف سازمان مسکن به آقای سید جلال حسینی و سید ابوالفضل واگذار شده است و نامه استنادی متهم به شماره ۲۶۳۹-۱۱ مورخه ۱۶/۴/۸۲ وجود در آن ندارد و نامه جعل شده و نیز با توجه به شکایت آقایان غفوری نژاد وکیل محترم دادگستری از طرف آقای قاسمی و آقای سید محسن ارادتی از طرف آقای معصومی و کیفر خواست دادستان بزهکاری متهم مسلم است .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

مستندا به ماده ۱ قانون تشدید مجازات مرتکبین کلاهبرداری و ارتشاء به ۳ سال حبس و پرداخت ۰۰۰/۶۰۰۰ ریال در حق آقای قاسمی و معادل آن در حق دولت و پرداخت یکصد و پنجاه میلیون ریال در حق آقای معصومی و معادل آن در حق دولت محکوم می نماید .
رای صادره غیابی و ظرف ده روز پس از ابلاغ قابل واخواهی در همین شعبه است .
شناسنامه پرونده
پرونده ۱ ماه پنجم کارآموزی
تاریخ : ۸/۱۱/۸۴
دادگاه رسیدگی کننده : شعبه ۳۱ دادگاه عمومی مشهد
موضوع : ابطال وکالتنامه رسمی
نتیجه پرونده : وقت رسیدگی تجدید شده است
کلاسه پرونده : ۸۴/۱۶۵۶/۳۱
خواهان : سید علی اکبر هاشمی
خوانده : مرتضی واحدی
وکیل : حجت الله بخشی
خواسته : تقاضای ابطال وکالتنامه رسمی شماره ۱۰۵۸۸۲ مورخ ۳/۷/۸۱ دفتر اسناد رسمی شماره ۴۸ مشهد مقدم به ۰۰۰/۱۰۰/۱۰ ریال و رفع تصرف از سه دانگ پلاک ثبتی به شماره قطعه ۲۰۷ بلوک ۱۴ فرعی از ۱۷۵ اصلی واگذاری سازمان مسکن و شهرسازی خراسان مقدم به ۰۰۰/۱۰۰/۱۰ ریال .
دلائل : ۱- اصل وکالتنامه
۲-تصویر وکالتنامه رسمی ۱۰۵۸۸۲ مورخ ۳/۷/۸۱ دفترخانه شماره ۴۸ مشهد
۳- تصویر قرارداد واگذاری شماره ۱۱۷۹۹ مورخ ۳۰/۵/۷۸ مسکن و شهرسازی
۴- تصویر نظریه کمیسیون پزشکی اداره پزشکی قانونی خراسان به شماره ۱۲۶۸۸/۱۶۴۵ مورخ ۹/۹/۸۲
۵- تصویر حکم شماره ۱۱۳۸/۶۹ مورخ ۱۵/۸/۸۴ شعبه ۹ دادگاه عمومی مشهد
ریاست محترم دادگاه :
احتراما اینجانب حجت اله بخشی ضمن تقدیم وکالتنامه و دادخواست ضمائم پیوست توکیلا از سوی خواهان به استحضار عالی می رساند :
خواهان از جانبازان جنگ تحمیلی می باشد که به علت صدمات ناشی از جنگ دچار اختلال حواس و عدم تعادل روانی شده است که مطابق برگ صورت وضعیت مجروحیت بنیاد شهید ، صدمات وارده به مشارالیه به دلیل اصابت موج انفجار در مناطق جنگی بوده است .
با عنایت به نظر پزشکی قانونی استان خراسان رضوی به شماره ۲۲۶۶۸/۱۶۴۵ مورخ ۹/۹/۸۲ موکل دارای درجاتی از اختلال اضطرابی از ضربه PTSD است و بنا به توصیه مرکز پزشکی مشارالیه در امور مالی خود باید از مشاور امین استفاده نماید و از طرفی به موجب حکم شماره ۱۱۳۸ / ۶۹ مورخ ۱۵/۸/۸۴ صادره از سوی شعبه محترم ۹ دادگاه حقوقی مشهد خانم صغری حسینیان ( زوجه خواهان) به عنوان امین بر اموال موکل تعیین گردیده است .
موکل با استفاده امتیاز جانبازی موفق به دریافت یک قطعه زمین مشاعی از سازمان مسکن و شهرسازی خراسان رضوی طی قرارداد شماره ۱۷۹۹ مورخه ۲۰/۵/۷۸ گردیده که تا مرحله سفت کاری اقدام به احداث بنا نموده است .
ولی متاسفانه در سال ۸۱ خوانده پرونده با سوء استفاده از وضعیت روانی موکل و در حالیکه نامبرده صلاحیت جهت انجام معامله نداشته با اخذ وکالتنامه شماره ۱۰۵۸۸۲ مورخ ۳/۷/۸۱ دفتراسناد رسمی شماره ۴۷ مشهد و نیز دریافت وام سند عرض مشارالیه و هم چنین وام دریافت مسکن نامبرده ، ضمن تکمیل احداث بناء و تصرف ملک موصوف تصمیم به انتقال سند رسمی و تصاحب ملک مزبور را دارد .
علی هذا نظر به مراتب معروفه و مدارک تقدیمی تقاضای صدور حکم مبنی بر ابطال وکالتنامه تنظیمی فی ما بین موکل و خوانده و خلع ید و دفع تصرف از ملک متنازع فیه مورد استدعا می باشد .
دادخواست فوق در مورخه ۲۸/۹/۸۴ به ثبت رسیده و مبلغ ۱۵۳۰۰۰ ریال تمبر هزینه دادرسی ابطال شده است .
نامه شماره ۲۲۶۸۸:
در مورخه ۱/۹/۸۲ از آقای علی اکبر هاشمی حسینی معاینه و مصاحبه به عمل آمده و پزشکی قانونی خراسان اظهار داشته است که در حال حاضر علائمی دال بر جنون و سفاهت ندارد هر چند دچار اختلال اضطرابی پس از ضربه PTSD است و توصیه می گردد در اداره امور مالی خود مشاور امینی داشته باشد .
مفاد دادنامه شماره ۱۱۳۸/۶۹ مورخ ۱۵/۸/۸۴:
شعبه ۹ دادگاه عمومی خانم حسینیان را در اجرای ماده ۱۰۴ قانون امور حسبی به عنوان امین در اموال سیدعلی اکبر هاشمی حسینی جانباز ۲۵% اعلام نموده است .
وقت رسیدگی به خانم ثمانه عدالتی کارآموز آقای بخشی ابلاغ شده و تعدیه ابلاغ نموده است و وقت رسیدگی به تاریخ ۸/۱۱/۸۴ ساعت ۸ صبح تعیین شده است و در مورخه ۱/۱۰/۸۴ وقت به مادر آقای واحدی مطابق ماده ۶۹ ابلاغ شده است .
وقت رسیدگی : ۸/۱۱/۸۴:
در مورخه ۸/۱۱/۸۴ نامه ای از مدیریت امور جانبازان شهرستان مشهد خطاب به شعبه ۳۱ دادگاه عمومی ارائه شده و آقای علی اکبر شفیعا به عنوان نماینده حقوقی بنیاد معرفی شده که نامه فوق به شماره ۲۶۶۱-۸/۱۱/۸۴ ثبت لوایح گردیده است . ضمنا جناب شفیعا لایحه ای نیز تقدیم نموده که به شماره۲۶۶۲ -۸/۱۱/۸۴ ثبت لوایح شده است :
شرح لایحه ۲۶۶۲ – ۸/۱۱/۸۴:
احتراما عطف به اخطاریع شماره ۸۴/۱۶۵۶/۳۱ بدینوسیله لایحه دفاعیه خود را مستند به ماده ۹۳ قانون آئین دادرسی مدنی بحضورتان ایفاء می نمایم :
ایرادات شکلی :
۱- میزان مقدم شده مطابق با نظر کارشناس قیمت منطقه ای نبوده و به نظر می رسد وکیل محترم به جهت اقامه دعوی در دادگاه عمومی میزان مقدم را به ۰۰۰/۱۰۰/۱ ریال محاسبه نموده لذا به استناد بند ۴ ماده ۶۲ قانون آئین دارسی مدنی به میزان مقوم اعتراض داشته رسیدگی در اولین جلسه دادرسی را دارد .
۲- مسئولیت امین نسبت به اموال که به او سپرده شده از تاریخ انتخاب است و ستمی نسبت به اموال ماقبل خود ندارد لذا به نظر می رسد امین بیشتر بعنوان قیم خواهان طرح دعوی نموده است .
ایرادات ماهوی :
۱-وکالتنامه شماره ۱۰۵۸۸۲ مورخ ۳/۷/۸۱ دفتر اسناد رسمی شماره ۴۸ مشهد در قالب عقد بیع خارج لازم است تنظیم گردیده ( تصویر مبایعه نامه برابر اصل فیه بحضورتان ایفاء می گردد ) که به نظر می رسد خواهان به جهت تضییع حق خوانده از اعلام آن به دادگاه محترم خودداری نموده است .
۲- چون اصل بیع صورت گرفته مستند به بند ۴ مبایعه نامه فروشنده از صحت و سلامت جسمی و روحی روانی برخوردار بوده و در بند ۶ فروشنده اظهار و اقرار نموده که ممنوع المعامله نبوده و این موضوع نیز توسط شهود هر دو طرف در ذیل مبایعه نامه به تایید رسیده لذا به نظر می رسد در زمان معامله طرفین اهلیت کافی را دارا می باشند و خواسته خواهان محکوم به رد است .
۳- در دادنامه شماره ۱۱۳۸/ ۶۹ در کلاسه ۱۰۷۷-۸۴ شعبه ۹ دادگاه مشهد در مورخه ۱۵/۸/۸۴ نصب امین گردیده و امین می تواند نسبت به اموالی که به او بصورت امانی واگذار گردیده اظهار نظر نماید و سمتی نسبت به اموال ماقبل ندارد .
از طرفی خواهان نیز ممنوع المعامله نبوده و هم اکنون نیز عاقل – بالغ و رشید و از صحت کامل نیز برخوردار می باشد و کلیه معاملاتی که حتی اکنون می نماید نافذ است .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:36:00 ب.ظ ]




کارمندی هم که سر و کار من با او افتاده بود هر روز چیز تازه‌ای می‌خواست و من می‌گفتم به چشم و تهیه و تقدیم می‌کردم[۳۶۳].
-هیتلر یکی از آنها بود که از هیچ چیز به همه چیز رسید و عاقبت هم روی بی‌مغزی همه چیز را از بین برد هم خودش را نابود کرد هم میلیونها مردم دنیا را هم کسانی را که برای روی کارآمدنش کمک کرده بودند. چنانکه فردوسی می‌گوید:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

سرناسزایان برافراشتن وز ایشان امید بهی داشتن
سررشته‌ی خویش گم کردن است به جیب اندرون مار پروردن است[۳۶۴]
_ اگر خود اولیای امور نتوانستند این معما را حل کنند از حقیر فقیر، با عقل قاصری که دارد، چه کاری ساخته است.
آنجا که عقاب پر بریزد از پشه‌ی لاغری چه خیزد[۳۶۵]
_افراد جوانمرد و نوع پرست پولی ندارند تا به کسی کمک کنند. افراد پولدار هم این حرفها سرشان نمی‌شود و غصه‌ی کسی را نمی‌خورند.
اگر چراغ بمیرد، صبا چه غم دارد؟ وگر بسوزد کتان چه غم خورد مهتاب[۳۶۶]
_یکی از مسافران که برعکس راننده خیلی خونسرد بود، گفت: حالا چه عجله‌ای داری؟ فرض کن از اینجا رد شدی مگر بقیه‌ی راه باز است. سر چهارراه دیگر گیر می‌کنی!
ای مرغ گرفتم که ز دامی شدی آزاد نگشوده پر و بال به دام دگر افتی[۳۶۷]
_و عجیب است که هر چه پیرتر می‌شوند درجه‌ی میزان الحراره‌ی حرص و طمعشان بالاتر می‌رود. صائب چه خوب گفته است:
آدمی پیر چو شد حرص جوان می‌گردد خواب در وقت سحرگاه گران می‌گردد[۳۶۸]
_ کار به جایی رسیده که حتی خواجه حافظ شیرازی هم فهمیده بعضی از دواها الکی است. چون می‌فرماید:
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی مِی علاج کی کنمت؟ آخر الدوا الکی!
به عقیده‌ی بعضی حافظ شناسان معاصر منظور حافظ این است که فقط دوای پیرمغان درد آدم را علاج می‌کند. آخر دواهای دیگر الکی است! [۳۶۹]
_ اگر گرهی از کار جوانان نمی‌گشایید لااقل عقده‌ای هم به سایر عقده‌های آنان نیفزائید.
به فرمایش سعدی:
امیدوار بود آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
یا به قول باباطاهر:
تو که نوشم نئی نیشم چرایی؟ نمک پاش دل ریشم چرایی؟[۳۷۰]
_می‌پرسم: اصلاً شما عکس به چه دردتان می‌خورد، می‌گویند: این چه سؤالی است؟ بالاخره عکس یادگاری است که برای آدم می‌ماند. مگر نشنیده‌اید که:
ما نمانیم و عکس ما ماند گردش روزگار برعکس است[۳۷۱]
_ یکی از جذاب‌ترین و لطیف‌ترین مثال‌هایی که می‌توان برای تلمیح در این اثار ذکر کرد مقاله‌ی فال حافظ است. در این مقاله مؤلف در ظاهر می‌خواهد درستی عقیده به فال‌ حافظ را تأیید کند اما با بیان ابیاتی مناسب و به جا از دیوان حافظ، در واقع مشکلات عصر خود را نقد می‌کند چند بند از این مقاله برای مثال ذکر می‌شود:
من برای فال گرفتن از حافظ، مثل فالگیرهای کنار خیابان پرنده‌ای در قفس محبوس نکرده‌ام. پرنده‌ای هم که از قفس بیرون می‌آید و برای مردم فال حافظ می‌گیرد، اگر عقلش می‌رسید و یک فال هم برای خودش می‌گرفت، شاید این بیت می‌آمد:
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
موقعی هم که می‌خواستم خانه‌ی خود را عوض کنم، به هوس خانه خریدن در شمیران افتادم با حافظ مشورت کردم و این طور فرمود:
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
وقتی قضیه‌ی کمیابی گوشت و مرغ و تخم‌مرغ پیش آمد، از حافظ در این باره فال گرفتم و همینکه دیوان او را باز کردم چشمم به این بیت افتاد:
روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش رو شکر کن مباد که از بد بتر شود
اتفاقاً چند روز بعد همانطور که حافظ پیش‌بینی کرده بود وضع از بد بدتر شد و کمیابی میوه هم پیش آمد….
گفتم این حافظی که من می‌شناسم حتماً جواب این بدگویی‌های ترا هم خواهد داد. فالی گرفتم و این بیت آمد:
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم![۳۷۲]
تلمیح به حکایات منظوم و منثور
همانطور که گفته شد مؤلف به خاطر علاقه به ادبیات کلاسیک فارسی از حکایات و لطیفه‌های زیادی در میان سخنان خود استفاده کرده است. به خاطر زبان ساده و مردمی این آثار استفاده از این حکایات که بسیار به جا و مناسب هم بوده است، باعث جذاب‌تر شدن مقالات و داستان‌ها برای مخاطب شده است. در استفاده از حکایات هم، مؤلف علاوه بر حکایات طنزآمیز، در بعضی از موارد از حکایات کاملاً جدی هم در میان سخن طنز بهره برده است که این امر باعث طنزآمیز تر شدن مسأله‌ی مورد نقد شده است.
مؤلف از طنزها و لطیفه‌های عامیانه و شفاهی ملانصرالدین بسیار استفاده کرده است، همچنین از حکایات معروف آثار ماندگاری چون بوستان و گلستان، تذکره الاولیاء، مثنوی و… بسیار بهره برده است. در بعضی موارد حکایات نقل شده کوتاه و در حد چند خط هستند اما در بعضی از موارد از حکایات یک یا چند بندی هم استفاده کرده است. همچنین در بسیاری از موارد حکایات منظوم را به زبان نثر امروزی نقل کرده است.
نمونه‌های زیر را می‌توان برای مثال ذکر کرد:
_ باز چشمتان به یک خبر خنده‌دار دیگر می‌افتد و آن اینکه «اجرت اصلاح سر بالا رفته است» به یاد این حکایت می‌افتید که زن ملانصرالدین می‌گفت: «شب جمعه شیرین پلو می‌پزیم. یک من روغن و یک من شکر و پنج مثقال هم زعفران به آن می‌زنیم» ملا گفت: «چه خبر است؟ به پلویی که فقط برای دو نفر پخته می‌شود یک من روغن و یک من شکر و پنج مثقال زعفران می‌خواهی بزنی؟ مگر حساب دستت نیست؟» زنش گفت: «آخر تو هرگز برنج و روغن نمی‌خری… حالا که من دلم به حرف خوش است و فقط حرف پلو را باید بزنم پس هر چه چرب‌تر بهتر!»
حالا قیمت سری هم که هیچکس اصلاح نمی‌کند هر چه بالاتر بهتر[۳۷۳]!
_ در پایان به قول ملانصرالدین که گفت: «قیمه نه با قاف است نه با غین بلکه با گوشت و لپه و سیب‌زمینی است» بنده هم باید عرض کنم میوه هم خوب است که ارزان و فراوان باشد خواه جمعش «میوه‌ها» شود خواه «میوه‌جات»[۳۷۴].
داستان لیلی و مجنون را همه می‌دانیم… لذا آن عشق و دلدادگی وقایع شوم و اسف‌انگیزی به بار آورد که لابد خوانده یا شنیده‌اید. اگر لیلی و مجنون در این عصر زندگی می‌کردند، برای اینکه عشق لیلی از سر مجنون بیرون برود آسان‌ترین کار این بود که آنها را یک بار به اروپا بفرستند. آن وقت لیلی آنقدر مجنون را دنبال خود به این مغازه و آن مغازه می‌دواند که مجنون همان هفته‌ی اول از عشق او بیزار می‌شد[۳۷۵]….
به دو حکایت دیگر از نظامی هم اشاره شده است که هر دو متعلق به مجموعه‌ی هفت پیکر هستند، حکایت قصر خورنق و سرنوشت سنئمار[۳۷۶] و حکایت بهرام و کنیزک و شکار گور[۳۷۷].
چون یقین داشتم که چنان زیبارویی حتی در خواب هم قسمتم نمی‌شود حدس زدم که باید شیطان باشد. زیرا حکایت سعدی را به خاطر داشتم که در بوستان فرموده است:
ندانم کجا دیده‌ام در کتاب که ابلیس را دید شخصی به خواب
به بالا صنوبر به رخسار حور چو خورشیدش از چهره می‌تافت نور[۳۷۸]
همچنین حکایات دیگری از سعدی نقل شده است که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد:
حکایت خواستن اسب‌ حاتم طایی از طرف امیری و سخاوت بی‌حد حاتم در این مورد[۳۷۹]. (از بوستان)
حکایت عمر بن عبدالعزیز و فروختن گوهر گرانبهایش هنگام خشکسالی[۳۸۰].(از بوستان)
حکایت مرد خسیسی که پسرش تمام ثروتش را بی‌خبر از او برداشته و خرج کرد[۳۸۱].(از بوستان)
در بیان این نکته که طنز از دیرباز در ادبیات فارسی وجود داشته چهار حکایت کوتاه طنزآمیز از گلستان سعدی نقل کرده است[۳۸۲].
همچنین در سه مورد دیگر هم به مناسبت سخن خود از حکایات گلستان بهره برده است که به خاطر طولانی بودن حکایات از ذکر آنها خودداری می‌شود[۳۸۳].
_ به یاد یکی از حکایات عبید زاکانی افتادم که دو پسر از کودکی با هم دوست شده و تا پیری به این دوستی ادامه داده بودند. روزی یکی از آنها گفت: جوان‌های این دوره عجیب بی‌بند و بار شده‌اند، دیگری جواب داد: شهری که پیرانش من و تو باشیم وای به جوانانش!
فکر کردم در جایی که تحصیل کردگان رشته‌ تعلیم و تربیت از این قماش باشند دیگر از سایر مردم چه انتظاری می‌توان داشت[۳۸۴].
از عبید زاکانی حکایات و لطیفه‌های جالب دیگری هم به مقتضای موضوع مورد بحث نقل شده است که ذکر همه‌ی آنها در اینجا امکان‌پذیر نیست[۳۸۵].
_ بعضی از این دیوارها را به قدری سرهم‌بندی ساخته‌اند که آجرهای آن به یک اشاره‌ی دست کنده می‌شود و آدم ر ا به یاد داستان مرد تشنه‌ای می‌اندازد که در مثنوی مولوی آمده است.
بر لب جویی دیوار بلندی بود و تشنه‌ای هم سر دیوار نشسته بود… (الخ) [۳۸۶]
علاوه بر این به چند حکایت معروف و طنزآمیز دیگر هم از مثنوی اشاره شده است[۳۸۷].
گذشته از حکایات فوق به حکایات دیگری هم اشاره شده است که از آثار مختلف ادبیات فارسی نقل شده است. حکایاتی از تذکره الاولیاء عطار[۳۸۸] ـ کلیله و دمنه ـ قابوسنامه[۳۸۹] ـ تاریخ ابن اثیر[۳۹۰] ـ ریاض الحکایات[۳۹۱].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:35:00 ب.ظ ]




ب) ظهور حالی
از آن جا که معصوم۸ وظیفهی تبلیغ شریعت را بر عهده دارد، سکوت او در برابر عرف رایج و عدم نهی از آن، ظهوری جز در امضای او نخواهد داشت.
گرایش سکوت، امضا را به عرفهای رایج عصر معصومین، محصور نمیداند، بلکه به وسیلهی دلالت سکوت، امضا را به عرف مستحدث نیز سرایت میدهد، زیرا نزد پیروان این گرایش، آن چه که به وسیلهی سکوت، مورد امضا قرار گرفته است، نکتهی ارتکازی عقلایی نهفته در پس هر عرف است که، عمل خارجی عرف متأثر از آن و گسترهی عمل آن نیز بسی گستردهتر از گسترهی عمل خارجی عرف است، در نتیجه با در نظر گرفتن این نکته که از وظایف معصوم۸ تشریع و تبلیغ احکام الهی و نیز تصحیح و یا تغییر مرتکزات مردم است، سکوت او ظهور در امضای تمام آن نکتهی عقلایی نهفته در پس هر عرف خواهد داشت، هر چند اگر این نکتهی ارتکازی در عصر معصومین۸ نیز به فعلیت خارجی نرسیده باشد.
پیروان این گرایش در برابر این سخن که چون دایرهی سکوت بسی گستردهتر از امضا است، زیرا بسیار دشوار است که آدمی بتواند به جزم بگوید: «سکوت دلالت بر امضا دارد، پس ردعی از سوی شارع صادر نگردیده است»؛ زیرا هرگز نباید از این نکته غفلت داشت که چه بسا ردعی که از سوی شارع صورت پذیرفته، ولی به دست ما نرسیده باشد، بنابراین، نهایت سخنی که در برابر سکوت میتوان گفت، این است که ردعی از سوی شارع در نزد ما نیست و این غیر از دلالت سکوت بر امضا و عدم صدور ردع از سوی شارع است.[۱۳۶]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اینان میگویند: اگر فرض گوینده این سخن (عدم وصول ردع از سوی شارع) مورد پذیرش قرار گیرد و یا به بیان دیگر اگر چنین باشد که ردعی از سوی شارع صورت پذیرفته باشد، باید آن ردع به ما میرسید:
پس چون ردعی در دست ما نیست، روشن میگردد که اصلاً ردعی از سوی شارع صورت نپذیرفته است و این یعنی همان دلالت سکوت بر امضا.[۱۳۷]
۲-۲-۵ تفسیرهای ارائه شده دربارهی امضا
اکنون پس از بیان مهمترین گرایشهای موجود برای کشف و احراز امضای شارع باید گفت که علمای اصول دربارهی تفسیر امضای شارع نیز دو گرایش عمده را بوجود آوردهاند که در اینجا به آنها اشاره میشود.
۱-گروهی از علمای اصول، با تأکید ورزیدن بر ناگریزی اعتبار عرف از امضا و اینکه عرف دارای هیچ گونه کاشفیتی از واقع نیست و امکان نادرست شمردن آن از سوی شارع بسیار قوی است و نیز با ارائه این نگرش دربارهی عرف ممضا که امضای شارع در گونهی عرف ممضا، اقرار، بر احکام عرفی است نه اقرار بر اصل عرف، کوشیدهاند تا دربارهی امضای عرف، این تفسیر را ارائه دهند که شارع به وسیلهی این امضا، به جعل حجیت و اعتبار برای عرف میپردازد که در این صورت عرف، زیر مجموعهی سنت و فرعی از فروع سنت خواهد بود، نه دلیلی مستقل در کنار دیگر ادله.
چون برخی از علما توجیه ارائه شده را تنها در مورد به دست آوردن حکم (از موارد کاربرد عرف) کارساز دیدهاند، به ناچار در برابر، اعتبار کاربرد عرف در تشخیص صغریات به این توجیه که بحث از تشخیص صغریات از موضوع دانش اصول خارج است، روی آوردهاند.
پیروان این تفسیر که باید به جهت تأکید ورزیدن برخی از آنان بر واژهی تقریر، از آن با نام «تفسیر تقریر» نام برد، حیطهی امضای شارع را به عرفهای متداول زمان شارع و معصومین۸ به شرط دگرگون نشدن آن عرفها در دوره های بعد، محدود میسازند، بنابراین باید گفت که نزد این گروه دلیلی برای اعتبار عرفهای مستحدث وجود ندارد.
۲- در برابر تفسیر پیشین برخی از علما با بیان این مطلب که پذیرش و اخذ هر آن چه که عرف در آن شکی روا نمیدارد و به وجود احتمال خلاف در آن نیز، اعتنایی ندارد، واجب است، امضای شارع را به معنای تأسیس، جعل حجیت، اعتبار و تتمیم کشف، برای عرف نمیدانند، بلکه آن را تنها به معنای تأیید و تنفیذ اعتبار عرفی عرف میشمارند و بر این باور تأکید میورزند که شارع نمیتواند به ردع عرف و نهی از امارات عرفی رایج در جامعه بپردازند.
زیرا در این صورت ردع شارع اختلال نظام جامعه و متوقف شدن چرخش زندگی اجتماعی را در پی خواهد داشت و این با اهداف شارع که از آن جمله، حفظ نظام جامعه است، ناسازگار است، بنابراین شارع نه تنها چنین مخالفتی ندارد، بلکه خود نیز، چیزی که مخالف عرف باشد را نیاورده است، مگر در صورتی که در عمل عرف مفسدهای وجود داشته باشد.
این گروه با ارائه چنین تفسیری دربارهی امضای عرف، عرف را نه به عنوان عرف فرعی از فروع دلیل سنت، بلکه به عنوان منبع و دلیلی در کنار دیگر منابع و ادله میشناسد و راه را برای شمول امضای شارع نسبت به اعتبار عرفهای مستحدث هموار میسازد.
برخی از فقها با تأکید داشتن بر این سخن که ربطی بین نظام عرف و احکام اسلام وجود ندارد، به نقد این تفسیر پرداخته و میگوید: نه تنها نهی و ردع از عرف جز در موارد خاص جایز است، بلکه واقع هم شده است و این ردع و نهی از عرف هیچ گونه اختلال نظام را در پی ندارد؛ زیرا آن چه که گاه موجب اختلال نظام میگردد، تنها نهی و ردع از عرف و بنای عقلا در موضوعات است.[۱۳۸]
۲-۳ شرایط حجیت عرف
برخی از علمای فقه و حقوق  اگر چه عرف را به عنوان یکی از منابع فقه و حقوق پذیرفته و بر اعتبار و حجیت آن دلیل آوردهاند، اما این اعتبار و حجیت را مشروط به شرایطی میدانند که در این جا به مشهورترین آنها اشاره میشود.
۲-۳-۱ شیوع اطمینان آور
هنگامی که عمل و رفتاری بین گروهی (عرف خاص) و همهی افراد جامعه (عرف عام) به صورت متعارف در میآید، باید در بین کسانی که در قلمرو آن قرار دارند، شایع باشد، به گونهای که اطمینان حاصل شود در همهی مصادیق، مورد عمل قرار میگیرد، یعنی کلیت به حسب تکرار عمل، لذا چنان چه در مورد اعمال آن وقفهای پیش آید، فاقد اعتبار خواهد بود.
بر این اساس نه تنها عرف مشترک فاقد اعتبار است، بلکه عرف غالب نیز اعتباری ندارد، چون عمل نکردن به سیره در پارهای مصادیق، کلیت آن را مخدوش میکند و نمیتوان آن را به عنوان روشی قطعی محسوب کرد، این شرط در امور متعارفهی میان مردم، در معاملات متداول است، چون احراز این شرط در هر عرفی نشانهی آن است که متعاملین در صورت سکوت عقد، آن چه را که بنا بر عرف، متداول و معتبر بوده است، اراده کردهاند، مانند آن که چنان چه کالایی بدون تعیین نوع ثمن مورد معامله قرار گیرد، سکوت عقد، منصر و محمول بر پول رایج است، ولی عرف مشترک و نیز عرف غالب، موجب انصراف لفظ به آن نمیشود، مگر این که به ظن و گمانی که از عرف غالب به دست آمده است، بسنده شود، و حال آن که دلیلی بر اعتبار چنین ظنی وجود ندارد.[۱۳۹]
۲-۳-۲ مسامحی نبودن
عرف نباید مبتنی بر مسامحه و سهل انگاری باشد، بلکه باید بر ارتکازات عقلایی یا متشرعی مبتنی باشد، تنها در این صورت میتواند در دانش فقه مورد استناد قرار گیرد، و گرنه بی اعتبار است،[۱۴۰] از این رو، مرحوم شیخ انصاری (ره) در بحث معاطات به وجود مسامحات عرفی و بی اعتباری آنها اشاره کرده، در زمینه توریث سیره نسبت به کالای خریداری شده، به بیع معاطاتی میفرماید:
«اما ثبوت سیره و استمرار آن بر توریث، مانند سایر سیرههای مردم است که ناشی از مسامحه و کم اعتنایی به دین ناشی میشود، و در عبادات و معاملات مردم بیشمار است.»[۱۴۱]
۲-۳-۳ مخالفت نداشتن با عقل عملی
عرف باید به گونهای باشد که عقل عملی آن را قبیح نشمارد، بر اساس این شرط بسیاری از عرفهایی که قبیح و زیان آور هستند و عقل عملی آنها را نمیپذیرد، شامل ادله اعتبار و حجیت نمیشود.[۱۴۲]
۲-۳-۴ مقارن بودن
گاهی به عرف برای اثبات حکم شرعی حکمی استدلال میشود، در این صورت باید عرف با زمان حضور معصوم۸ مقارن باشد تا زمینه برای ردع کردن یا ردع نکردن شارع مقدس وجود داشته باشد، آنگاه از ردع نکردن او رأی او کشف شود و استمرار و اتصال نداشتن آن تا زمان معصوم۸ در بی اعتباری آن کافی است.
و گاهی برای کشف مقاصد متکلم به عرف رجوع میشود، در این صورت مقارنت آن با زمان انشای صیغهی عقد لازم است، بنابراین چنانچه عرفی در دوران گذشته وجود داشته و اکنون زمان آن سپری شده است، یا به لحاظ تغییر شرایط، تغییر کرده است. و یا پس از اجرای عقد، حادث شده باشد، میتوان بر چنین عرفی در کشف مراد متکلم تکیه کرد، زیرا نمیتوان ارادهی طرفین معامله را منصرف به آن دانست، برای نمونه اگر در عرف شایع در منطقهای معامله با سکهی نقره است، ثمن مبیع به آن منصرف میشود، حال اگر پس از انجام معامله، اختلاف یا تغییری در نوع پول ایجاد شود، اعتباری ندارد، پس در تشخیص موضوعات و اوصاف و قیود آنها عرف زمانی معتبر است که با سخن شخصی که عقد را انشا کرده است، همزمان باشد، البته در کلامی که به صورت قضیهی حقیقیه مطرح شده است مثل «آن چه کیل شدنی یا وزن شدنی است، بدون کیل یا وزن فروخته نمیشود.» در همهی عرفهای پس از آن نیز حجت است، زیرا ممکن است پس از صدور این کلام هم چیزی به صورت کیلی یا وزنی معامله شود و این کلام شامل آن نیز میشود، برای این که قضیهی حقیقه به عرف هم زمان و مقارن اختصاص ندارد و در همهی زمانها و عرفها متداول است.[۱۴۳]
۲-۳-۵ احراز عدم ردع شارع
در مواردی که برای اثبات حکم شرعی به عرف رجوع میشود، علاوه بر لزوم مقارنت سیره با زمان حضور معصوم۸، نباید از سوی او منعی صورت گرفته باشد، بنابراین احراز عدم ردع، برای اثبات تقریر شارع، لازم است و صرف علم نداشتن به ردع کافی نیست تا گفته شود: مادامی که ردعی حتمی بر سیرهای از سیرههای عقلا وجود نداشته باشد، پیروی از رفتارهای عقلایی بشر در شرع، لازم و ضروری است، چون آنچه تقریر شارع را ثابت میکند، احراز عدم ردع است، نه صرف احتمال یا گمان به عدم ردع، و برای احراز عدم ردع، اجتماع سه امر لازم است.
الف) عمل و بناء عقلا در منظر شارع باشد که همان مقارنت سیره با زمان حضور معصوم ۸ است.
ب) محذوری از ردع شارع، همچون تقیه وجود نداشته باشد، تا بتوان از سکوت او، رضایتش را کشف کرد، بنابراین اگر موقعیت شارع به گونهای که نمیتواند بنای عقلا را منع کند، از عدم ردع او نمیتوان امضای او را به دست آورد.
ج) چیزی که صلاحیت ردعیت داشته باشد، موجود نباشد، چون در این صورت وجود نصی از کتاب و سنت که بر خلاف عرف، دلالت میکند، لازم نیست که شارع در مقام ردع، انکار جدیدی ابراز کند، بلکه میتواند به همان نص اکتفا کند، بنابراین اگر عرف با کتاب و سنت مخالف باشد، چه مخالفت به نحو تباین باشد، چه با نحو تخصیص یا غیر این دو، موجب بطلان و بی اعتباری عرف میشود، مگر این که بنای عرفی، عام و مقارن باشد تا موجب انصراف دلیل به عرف شود، یا چنان در نصوص مردم تثبیت شده باشد که موجب انصراف دلیل از عرف شود.
وجه مطلب این است که در حقیقت مخالفتی در صورت انصراف دلیل به عرف وجود ندارد، و در اعتبار عرف تردیدی نیست، هم چنان که، دلیل عام شرعی، صورت ارتکازی بودن و تثبیت شیوهی عملی، عرف را شامل نمیشود، تا مخالف با آن باشد. [۱۴۴]
در اصطلاح اصولیین، در این صورت مورد عرف عام از باب تخصص نه تخصیص از موضوع دلیل عام شرعی خارج است، چون چنین عرف عامی، قرینهی حاضر به کلام شارع میشود که مانع از انعقاد اطلاق آن نسبت به عرف عام میشود.مثل بنای عرف عام بر اعتماد به قول افراد ثقه و معتمد که ظن آور است، و دلیل عام شرعی که از اتباع نهی کرده است، شامل آن نمیشود، این بنای عرفی در نظر شارع حجت است، چون بنایی است که در نفوس مردم تثبیت شده و از ارتکازیات آنها است و دلیل عام، توان منع آن را ندارد، لذا اگر شارع به آن راضی نبود و قصد رد آن را داشت، باید با دلیل خاص صریح، آن بنای عرف را رد میکرد.
بنابراین در این دو صورت، اصلاً مخالفتی وجود ندارد، و در غیر این دو صورت، عرف مخالف با استناد به دلیل عام شرعی، ممنوع و باطل است.از آن چه ذکر شد، روشن میشود که اگر عرف با اجماعی، کاشف از رأی معصوم۸ نیز مخالف باشد، باطل و بی اعتبار است، ولی اگر اجماع کاشف از رأی معصوم۸نباشد، حجت نیست و مخالفت عرف با آن اشکالی ندارد.این شرط (احراز عدم ردع شارع) فقط در مورد سیرهی عقلایی است، ولی در مورد سیرهی متشرعه، نفس ثبوت سیرهی متشرعه برای احراز رضایت شارع کافی است، زیرا تحقق سیرهی متشرعهای که به زمان معصوم۸متصل است، بدون رضایت شارع ممکن نیست. [۱۴۵]
۲-۳-۶ عدم تصریح به خلاف
در مواردی که برای کشف مقصود متکلم به عرف رجوع میشود، چنان چه بین طرفین کلام، شرط و قرار دادی بر خلاف آن وجود داشته باشد، مرجعیت عرف از بین میرود، زیرا تصریح به خلاف، موجب یقین به مراد و منعقد نبودن ظهور کلام بر طبق عرف میشود، مانند آن که اگر در بازار، ثمن، تقسیط میشود، ولی فروشنده و خریدار به خلاف آن شرط کردهاند، برای عرف اعتباری نیست و همین طور است اگر زوجه شرط کند که زوج باید تمامی مهر را در آغاز بپردازد و زوج هم قبول کند ولی عرف چنین باشد که زوج، نصف مهر را اول و نصف دیگر را با تأخیر بپردازد، این عرف در مقابل آن شرط صریح زوجه، معتبر نیست، زیرا با وجود شرط صریح، به قرینیت عرف اعتنا نمیشود.[۱۴۶]
۳- اهمیت و کاربرد عرف نزد امامیه
۳-۱-اهمیت و نقش عرف در فقه
از آنجا که عرف با توجه به نوع کاربرد آن، جایگاه متفاوتی دارد، میتوان گفت که عرف در مواردی مانند کشف از حجیت ظواهر یا قول ثقات، از جمله دلایل مورد استفاده در دانش اصول است، زیرا عرف، حجیت ظواهر و قول ثقات را که همچون دیگر قواعد اصولی از جمله قواعد مهم در استنباط است، کشف میکند.برخلاف مواردی که به وسیلهی آن، رأی معصوم۸ یا موضوع حکم کلی یا مواد متکلم کشف میشود، که از جمله دلایلی است که در دانش فقه از آن استفاده میشود. هدف از این فصل شمردن احکام و قوانین فقهی، که به گونهای در ارتباط با عرف بود، و کاربرد عرف در آن مشهود است نیست، بلکه هدف، بیان چگونگی کاربرد عرف در فقه و حقوق است که به بیان برخی نمونه ها برای تبیین مطلب پرداخته میشود.
۳-۱-۱- تاریخچه عرف
علمای شیعه از دیرباز با پدیده عرف آشنا بوده و آن را در دانش های فقه و اصول به کار بسته و مورد توجه قرار میداده اند.
آشنایی فقه شیعه با این پدیده به دورانی که در تاریخ فقه شیعه از آن به عصر ظهور نام برده میشود، برمیگردد. گواه بر این سخن وجود روایاتی است که در آن ها به عرف توجه شده است! با توجه به کهن ترین متون فقهی و اصولی بر جای مانده، کاربرد واژه ی عرف و عادت برای واژه عرف بیشتر در«مکتب بغداد» متداول بوده است و پیش از آن از این پدیده با واژگان دیگری نام برده میشد. از هنگام تفوق مجتهدین اصولی بر اخباریان و حتی اندکی پیش از آن ادبیات فقه شیعه بیش از پیش کاربرد دو واژه ی عرف و عادت را برای بیان این پدیده معمول میدارد. این روند تا هنگام شکلگیری سومین دورهی «مکتب نجف» و ظهور فقیهانی همچون «صاحب جواهر» و «شیخ انصاری» و تا اندکی پس از آن ادامه دارد. از قرن اخیر، ادبیات فقه شیعه به ایجاد واژگان جدیدی همچون «سیره و بنای عقلا» که ظاهراً در ادبیات فقه سنت نیز دارای پیشینهای نمیباشد، روی آورده است. این واژگان نو ظهور اندک اندک جایگزین کاربرد عرف و عادت میگردند و این روندی است که امروزه ادبیات فقه شیعه آن را برگزیده است. فقهای شیعه تا هنگام ظهور اخباریان، اگر چه عرف را در دانش فقه به کار میبستند، ولی نوعاً هیچگاه در مقام تبیین و ارائه ی بحثی جامع درباره ی آن بر نیامده اند. به نظر می رسد فقهای این دوره بیشتر میپسندیدند به عرف استعمالی و آنچه در ارتباط با بحث الفاظ است. در دورهی تفوق مجتهدین اصولی، فقهایی هستند که اگر چه در ظاهر، رویه آنان در بحث از عرف و مباحث مربوط به آن، ادامه رویهی فقهای پیشین به نظر میرسد، اما شیوه و نگرش اینان به پدیده عرف در گستره ی فقه و دانش های پیرامونی آن، این دسته از فقها را از فقهای پیشین متمایز ساخته است.
این گروه با بحث دربارهی عرف به سامان دهی گفته های فقهای پیشین پرداختند. مرحوم«وحید بهبهانی» که باید او را از نخستین آغاز گران این حرکت دانست، از زوایای گوناگون عرف لفظی را مورد بررسی قرار داده است. اگر چه تأثیر و سعی و تلاش فقیهان و اصولیان پس از او را در به سامان رساندن این حرکت نمیتوان نادیده گرفت، اما باید اذعان کرد هیچ یک نتوانسته اندهمچون مرحوم«شیخ حسن نجفی»(صاحب جواهر) و شاگردان«شیخ انصاری» و در زمان فقیهانی همچون« شهید صدر» این حرکت را به سامان درآورند. تقریباً از این هنگام است که بحث درباره ی عرف از حالت بحثی لفظی و استعمالی خارج میگردد و فقهای شیعه نوعاً با عنوان«بنای عقلا» یا «سیره عقلانیه» از پدیده عرف نام میبرند. این حرکت که گام های نخستین آن در قالب مباحث لفظی در دوران تفوق مجتهدین اصولی برداشته شده بود، با ارائه ی برخی پژوهش های محققانه از سوی فقهای قرن اخیر شکل گیری و بوجود آمدن«مکتب عرف شیعه»را اعلام میدارد.[۱۴۷]
۳-۱-۲-ویژگی های مکتب عرف امامیه
به جهت نو بنیان بودن مکتب عرف شیعه، بررسی، شناخت و ارائه ی دقیق همهی ویژگی های بنیادی این مکتب نیازمند گذشت زمان و حضور بیشتر آن در عرصهی فقه و حقوق شیعه میباشد، اما با وجود تحقیقات ارزندهی ارائه شده از سوی برخی بزرگان مکتب عرف شیعه میتوان به پاره ای از این ویژگی ها- هر چند به صورت اجمال- اشاره نمود.
۳-۱-۲-۱- ادبیات فقه
بررسی متون فقهی نشان میدهد که علمای فقه اهل سنت و نیز پیروان مکتب عرف اهل سنت از پدیدهی عرف با واژه های عرف و عادت نام برده اند و تا دو قرن اخیر کاربرد این واژگان در متون فقهی و اصولی شیعه نیز معمول بوده است. در دو قرن اخیر ادبیات فقه شیعه به ایجاد واژگان جدیدی برای این پدیده روی آورده است. پیروان مکتب عرف شیعه نوعاً از این پدیده با واژه های«سیرهی عقلا، طریقهی عقلا و بنای عقلا» نام برده اند که اصطلاح اخیر رایج تر و متداول تر است. این اختلاف در ادبیات فقه از جمله ویژگی هایی است که مکتب عرف شیعه را از مکتب عرف اهل سنت متمایز ساخته است.هر یک از اصطلاحات مذکور(سیرهی عقلا، طریقهی عقلا و بنای عقلا) از دو واژه سامان یافته اند.«سیره» در لغت به معنای عمل و روش«طریقه» به معنای راه و روش و «بنا» به معنای پایه، اساس و اصلی که بر اساس آن عمل میشود است. واژه ی «عقلا» در متون فقهی و اصولی نوعاً در دو معنا به کار رفته است:
الف: عقلا جمع عاقل به معنای فرد دارای عقل و ذکر، در برابر فرد دیوانه و ابله. در این معنا ویژگی عقل جز لاینفک معنای واژه و یکی از شرایط عامهی تکلیف میباشد.چنان که قلم تکلیف نیز نوعاً بر همین افراد قرار گرفته است.[۱۴۸]
ب) عقلا به معنای توده ی عامهی مردم؛[۱۴۹] در برابر گروهی خاص که نوعاً صاحبان باور و اندیشه شناخته میشوند. هرچند که اینان نیز خود به لحاظی دیگر داخل در تودهی مردم اند. در این معنا مراد از عقلا همان عرف است و ویژگی عقل اگرچه بیگانه با معنای این واژه نیست، ولی قید الزامی و جزء لاینفک معنای این واژه نمیباشد و این معنا همان معنای مورد نظر در اصطلاح هایی همچون سیرهی عقلا، طریقهی عقلا و بنای عقلا میباشد. بنابراین میتوان گفت سیرهی عقلا، طریقهی عقلا و بنای عقلا عبارت است از عمل و روش عمومی تودهی عقلا(عرف) در محاورات، معاملات و سایر روابط اجتماعی.[۱۵۰]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:35:00 ب.ظ ]