در مجموع ، آنچه که از این تحقیق برمی آید ، این است که تنها حضور پدر ا ز لحاظ فیزیکی اهمیت ندارد بلکه مهمتر از آن حضور فعال و مثبت و عاطفی پدر در کانون خانواده می‌باشد و نیز شرایط و امکانات خانواده در این امر مؤثر می‌باشند پدر ی که سالم باشد ( از لحاظ جسمانی ) اما برای تامین حداقل زندگی به کار و تلاش بیش از حد بپردازد و با فرزندان خود تعامل نداشته باشد و به قول معروف ، تنها نقش وی نان آوری باشد نیز ممکن است فرزندانش مانند کودکان فاقد پدر ، دچار مشکلات روانی و رفتاری شوند ( سمیعی ، ۱۳۷۹ ) .

طی مطالعه ای که مومنی ( ۱۳۸۳ ) در تهران انجام داد دریافت که در مقاطع سنی مختلف ( در سه سطح ۷ -۶ ، ۹ -۸ و۱۰ ساله ) تفاوت معنی داری از لحاظ آماری بین ‌گروه‌های سنی ناشنوایان در هیچ یک از اختلالات رفتاری پنج گانه وجود ندارد و همچنین در زمینه پایه های تحصیلی متفاوت و در دو سطح پایه اول ابتدایی و پایین تر – پایه دوم ابتدایی و بالاتر ) بر اساس نظریات والدین بین میانگین هیچ یک از پایه های تحصیلی در اختلالات رفتاری مورد ارزیابی از لحاظ آماری تفاوت معنی دار وجود ندارد و بر اساس نظریات معلمین تنها در اختلال رفتاری اضطراب – افسردگی بین کودکان در سطح تحصیلی اول ابتدایی و پایین تر ( آمادگی ۱ و ۲ ) و سطح دوم ابتدایی و بالاتر تفاوت معنی دار از لحاظ آماری وجود دارد بدین صورت که میانگین نمرات دانش آموزان گروه ابتدایی و پایین تر کمتر ا ز گروه دانش آموزان ابتدایی و بالاتر بود ( مومنی ، ۱۳۸۳).

در پژوهشی که علیایی و مریدی ( ۱۳۸۱ ) تحت عنوان بررسی مشکلات روانی کودکان ۱۲ – ۶ سال بستری در بخش کودکان بیمارستان های شهر سنندج و ارتباطشان با مشخصات دموگرافیک آن ها در سال ۱۳۸۱ نتایج زیر به دست آمد تعداد ۷۵ نفر از کودکان ۱۲ – ۶ سال بستری در بخش های کودکان به صورت مبتنی بر هدف انتخاب شدند .

ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه ای با ۲۷ سوال بود که در ۹ معیار دسته بندی شده بود نتایج این پژوهش نشان داد که اکثریت گروه نمونه ۴/۶۹ % ‌در مورد معیار دوم ( تصمیم گیری مستقل) مشکل داشته اند و همچنین نتایج نشان داد که بین شغل مادر و معیار برقراری ارتباط اطمینان بخش در آمد خانواده و معیارهای اشکال درون فردی و تصمیم گیری ، رتبه تولد و معیار کار برای پاداش تاخیری زمان بستری و معیار لذت بردن ا زاحساس خوب ‌و شادی بخش ، آزمون آماری ۲ % ارتباط معنی داری را نشان داد. به نظر می‌رسد نداشتن درآمد ، عامل استرس زای بیکاری محدودیت روابط اجتماعی و یکنواختی زندگی می‌تواند عامل افزایش شیوع مشکلات عاطفی – روانی در کودکان بین خانواده هایی با سطح درآمد پایین باشد .

در تحقیقی که توکلی ، بوالهری ، مهریار و دژکام تحت عنوان همه گیر شناسی اختلال‌های رفتاری ایذایی و کمبود دانش آموزان دبستانی شهر گناباد انجام دادند نتایج زیر را به دست آوردند ، که ۱۷ % از افراد مورد بررسی دچار اختلال‌های رفتار ایذایی و کمبود توجه بودند ، اختلال بیش فعالی ، کمبود توجه با ۹ درصد از شایعترین اختلالها بود ( توکلی و همکاران ، ۱۳۸۵ ) .

در تحقیقی که حاتمی ( ۱۳۷۹ ) برای بررسی میزان شیوع انواع اختلالات رفتاری کودکان شاهد مقطع ابتدایی محروم از والدین انجام دادند این نتایج را به دست آورد : این تحقیق میزان شیوع انواع اختلالات رفتاری کودکان سنین دبستانی با بهره گرفتن از روش توصیفی در کودکان سنین ۸ تا ۱۲ سال مستقر در مجتمع های شبانه روزی بنیاد شهید انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار داد و کل جامعه ۶۰ نفری با بهره گرفتن از پرسشنامه مایکل راتر و پرسشنامه ساخته شده توسط محقق با روش مصاحبه و مشاهده مورد پژوهش قرار گرفتند و نتایج به دست آمده گویای ان است که ۱۱ % کل آزمودنی‌ها به طور کامل و ۲۷ % تا حدودی علائم انواع اختلالات رفتاری در آن ها شیوع دارد و ۶۲ % آزمودنی‌ها هیچ گونه اختلالی را نشان نداده اند و اختلال کمبود توجه ، بیشترین میزان شیوع را در بین آن ها داشته و اختلال رفتاری در دختران بیش از پسران ، سنین پایین بیشتر از سنین بالا ، بچه های اول خانواده بیش از بچه های دوم و سوم و انواع اختلالات در آن ها شیوع داردو همچنین افزایش مدت اقامت باعث اختلالات رفتاری بیشتری در آن ها شده است ( حاتمی ، ۱۳۷۹ ).

در تحقیقی که سردار پور گودرزی، درخشانپور ، صدر ، یاسمی ( ۱۳۸۲ ) برای بررسی اختلال‌های رفتاری در کودکان خانواده های تک فرزند و چند فرزند شهر تهران انجام دادند نتایج زیر به دست آمد این بررسی نشان داد که میزان فراوانی اختلال سلوک بر اساس گزارش پدران ومادران و اختلال کمبود توجه بیش فعالی و سایر اختلال‌های رفتاری بر اساس گزارش آموزگاران در کودکان خانواده های چند فرزندی به مراتب بیشتر ا زتک فرزندی می‌باشند .

همچنین بود یا نبود یکی از والدین در تفاوت اختلال‌های رفتاری یاد شده بین کودکان تک فرزند و چند فرزند دخالت دارد به طوری که تعامل دو عامل تک فرزندی و تعداد والدان تغییر دهنده میزان فراوانی اختلال‌های مربوطه می‌باشد . در نتیجه این باور که فراوانی مشکلات رفتاری در کودکان خانواده های تک فرزند بیشتر است ، د راین پژوهش تأیید نشد ( سردار پور و همکاران ، ۱۳۸۲ ).

در مطالعه ای که توسط مهریار ، مژده و یوسفی ( به نقل از زاده باقری ، ۱۳۷۳ ) در شیراز و در ۵۱ مدرسه با ۴۲۹ معلم و حدود ۱۳۰۰۰ دانش آموز د رپایه های اول تا پنجم با آزمون راتر انجام گرفت ، اختلالات رفتاری بالایی در میان پسران در مقایسه بادختران مشاهده گردید و نسبت بزرگتری از پسران به عنوان کودکان دارای اختلال رفتاری معرفی شدند در این مطالعه اختلالات پسران بیشتر مربوط به بیش فعالی ، پرخاشگری ، لکنت زبان ، و رفتارهای ضد اجتماعی بود . در صورتی که اختلالات دختران بیشتر مربوط به نوعی ترس واکنش نوروتیکی چون کناره گیری ، بی تفاوتی و اضطراب می شد ( زاده باقری ، ۱۳۷۳ ).

در بررسی که به وسیله دژکام ( ۱۳۸۱ ) با بهره گرفتن از پرسشنامه تشخیصی اختلال سلوک که بر اساس ملاک‌های تشخیصی DSM تنظیم شده بود ، ۴۰۰ دانش آموز کلاس چهارم و پنجم مدارس ابتدایی شهر قم را مورد آزمون گرفتند . نتایج نشان داد که اختلال سلوک بین دانش آموزان کلاس چهارم ۱۳% و بین دانش آموزان کلاس پنجم ۵/۱۰ درصد می‌باشد . در این مطالعه رابطه میزان شیوع این اختلال سلوک به جز ترتیب تولد ( کودک هفتم ) با هیچ کدام از عوامل مذکور رابطه معناداری نداشت ( دژکام ،۱۳۷۱ ).

مطالعه ای که توسط کلانتری ( ۱۳۸۲ ) از مربیان مهد کودک مشابه دولتی در ایران و انگلستان در خصوص کودکان انجام گرفت ، نشان داد که در هر دو نمونه ایرانی و انگلیسی پسران به طور معناداری بیش فعالتر از دختران بودند . مقایسه دو نمونه دولتی و انگلیسی نشان دهنده تفاوت معناداری در سطح فعالیت کودکان نبود ، با این وجود بیش فعالی شدید در نمونه ایرانی بیشتر گزارش شده بود و بیش فعالی خفیف یا متوسط در نمونه انگلیسی بیشتر بود ( کلانتری ، ۱۳۸۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...