ادراک زمان به عنوان توانایی پیش‌بینی و پاسخ کارآمد به رویدادهای در حال وقوع شناخته می‌شود (یانگ[۳۶] و همکاران، ۲۰۰۷) و شامل توانایی تمایز میان فواصل کوتاه از میلی‌ثانیه تا ثانیه (تمایز مدت) است و ‌در مورد تفکیک‌پذیری دو محرک مجزا با کمک دوره های زمانی کم (قضاوت زمانی) داوری می‌کند تا دوره‌ زمانی خاص را با دقت بیشتر تولید (تولید و بازسازی مدت)، یا مدت رویداد یا ارائه‏ محرک خاص را برآورد (برآورد کلامی) و یا شروع آن را (پیش‌بینی زمانی) کند (‌تو پلاک و همکاران، ۲۰۰۶).

الگوی «ضربان‌ساز-‌ذخیره‌کننده[۳۷]» در پاسخ به نحوه اندازه‌گیری زمان توسط مغز پیشنهاد شده است. در این الگو، مغز دستگاه تنظیم‌کننده فطری است که تعداد ضربان‌های قلب را در هر لحظه در قسمتی از گره پایه‏ مغز ذخیره می‌کند و در هنگامی که نیازمند برآورد کردن مدت زمان گذشته هستیم، این کرنومتر فطری باعث آزاد شدن انتقال‌دهنده‌های عصبی می‌شود و آن را به سایر نواحی مانند قشر پیش‌پیشانی می‌فرستد تا اطلاعات را یکی کند و مدت زمان گذشته را برآورد کند (ویلیامز[۳۸]، ۲۰۰۶). تصویر‌برداری مغناطیسی کارکردی در حین تکلیف نشان می‌دهد که نواحی گره پایه، قشر پیش پیشانی، قشر آهیانه‌ای و مخچه فعال هستند (پلامر[۳۹] و هامفری[۴۰]، ۲۰۰۹).

اختلال درون‌سازی دیگری که در این پژوهش قصد مطالعه و مقایسه آن با PTSD را داریم افسردگی هست. افسردگی یک مشکل روان‏شناختی مهم در دوره‌ نوجوانی است که هم به عملکردهای روان‌شناختی نوجوان در حال حاضر و هم در بزرگسالی صدمه می‌زند. در کاربرد بالینی، اصطلاح افسردگی برای توصیف دسته‏ای از نشانه ‏ها، شامل تغییرات عمده در خلق، تفکر و فعالیت، به‌کاربرده می‌شود. این نشانه ها پایدارند و منجر به بروز تغییراتی در عملکرد شخصی و اجتماعی فرد، حداقل در دوره‌ای به مدت دو هفته، می‌گردند (وردوین[۴۱] و همکاران، ۲۰۰۹). افسردگی نوجوانان ممکن است از نظر تشخیصی بسیار متفاوت با افسردگی بزرگسالان باشد (هاراسیلتا[۴۲] و همکاران، ۲۰۰۴).

در نوجوانی میزان افسردگی بین سنین ۱۳ و ۱۸ سالگی به طور قابل‌توجه افزایش می‌یابد. شیوع افسردگی اساسی در نوجوانان در طول عمر و شیوع ۱۲ ماهه آن به ترتیب %۱۱ و ۵/۷% بودند. نرخ‌های مربوط به افسردگی اساسی شدید نیز ۳% و ۳/۲ درصد بود. شیوع افسردگی به طور قابل توجهی در سراسر دوران نوجوانی افزایش یافته است و این افزایش در زنان بیشتر از مردان بوده است (اون اوولی[۴۳] و همکاران، ۲۰۱۵).

با آنکه افسردگی به عنوان یک اختلال خلقی شناخته می‌شود، بررسی‌ها نشان می‌دهند که این اختلال با نارسایی چشمگیر شناختی همراه است و از نظر ماهیت و شدت، با سایر اختلالات خلقی تفاوت دارد. بررسی‌های مقایسه‌ای کودکان و نوجوانان افسرده با غیر افسرده گویای وجود بد کارکردی‌ها و کاستی‌هایی در عملکردهای اجرایی و شناختی و در کنش‌های سرعت پردازش، حافظه کلامی هست (بروکس[۴۴] و همکاران، ۲۰۱۰). نشانه های یادشده می‌توانند نقش تعیین‌کننده‏ای در بقای بیماری و سیر نشانه های شناختی آن داشته باشند. بیماران افسرده اغلب تجربه ذهنی کاهش سرعت پردازش ذهنی را گزارش می‌کنند (اوکانر[۴۵] و همکاران،۱۹۹۰). کندی شناختی ممکن است در اختلال عصب روان‌شناختی مرتبط با افسردگی اساسی نقش داشته باشد (بربیون[۴۶] و همکاران، ۲۰۰۰)؛ ‌بنابرین‏ کاستی‌های شناختی افراد افسرده را می‌توان به منابع و فرایند نادرست پردازش اطلاعات در این دسته از افراد نسبت داد (رز[۴۷] و امبیر[۴۸]، ۲۰۰۶).

از جمله منابعی که در فرایند پردازش اطلاعات دخالت دارند، حافظه کاری هست. امروز در بین صاحب‌نظران این توافق عمومی وجود دارد که سوگیری حافظه در بیماران افسرده امری شایع است؛ همچنین معتقدند که ‌آسیب‌های حافظه فعال، اصلی‌ترین مشکل حافظه در بیماران افسرده است، چراکه بر اساس یافته های پژوهشی عملکرد حافظه افراد افسرده نسبت به افزایش پیچیدگی تکالیف حساس است، ‌به این معنی که با پیچیده‌تر شدن تکلیف، عملکرد حافظه افت شدیدی پیدا می‌کند (پیلوسی[۴۹] و همکاران، ۲۰۰۰). پین[۵۰] و همکاران (۲۰۰۴) در مطالعه‌ خود نشان دادند که افسردگی اساسی در نوجوانان عملکرد حافظه را به طور معناداری کاهش می‌دهد. هوران[۵۱] و همکاران (۱۹۹۷) نیز در مقایسه بزرگسالان و نوجوانان افسرده در مقیاس حافظه دریافتند که دختران نوجوان عملکرد ضعیف‌تر از بزرگسالان داشتند این در حالی بود که تفاوتی میان بزرگسالان و پسران وجود نداشت. اختلال در حافظه کاری و سرعت پردازش نوجوانان افسرده در مطالعاتی دیگر نیز نشان داده شده است (برای مثال، کلیم کیت[۵۲] و همکاران، ۲۰۱۱).

در ارتباط با اثرات افسردگی بر ادراک فرد از زمان شواهد بالینی حاکی از کاهش سرعت زمان در افسردگی است، اما شواهد تجربی درباره مشکلات حوزه قضاوت زمانی نسبتاً اندک بوده و آنچه وجود دارد تا حدودی متناقض است (هاکینز و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از سویگنی و همکاران،۲۰۰۳).

باوجود بدکارکردی‌های مشابه میان افسردگی و PTSD در برخی از کارکردهای روانشناختی مغز در نواحی اصلی درگیر در این دو اختلال تفاوت‌هایی وجود دارد. در اختلال استرس پس از سانحه، مشکلات بیشتر شامل کاهش حجم فعالیت هیپوکامپ (کارل[۵۳] و همکاران، ۲۰۰۶)، کاهش حجم فعالیت آمیگدال و قشر کمربندی پیشین (پانو-هایز[۵۴] و همکاران، ۲۰۰۹) و نابهنجاری در ساختارهای پیش‌پیشانی میانی (کاسای[۵۵] و همکاران، ۲۰۰۸) است. در رابطه با درگیری نواحی خاصی از مغز در بیماری افسردگی، الدرکین- تامپسون[۵۶] و همکاران (۲۰۰۶) گزارش کردند که هر چند اندازه لوب فرونتاال در بیماران افسرده سالخورده مطابق انتظار، تغییری نکرده بود، اما اندازه‏ سینگولای پیشین، شکنج رکتوس و ماده خاکستری پیشین حدقه‌ای در بین این بیماران کاهش یافته است که حاکی از تغییرات خاص مربوط به بیماری است که متفاوت از دیگر فرایندهای تباهی دیررس مغز است. ناکارآمدی کرتکس سینگولای پیشین و کرتکس پره فرونتال پشتی-جانبی را در بیماران افسرده به اثبات رسانده‌اند (واگنر[۵۷] و همکاران، ۲۰۰۶).

با توجه به همبودی بسیار بالای اختلال افسردگی و PTSD در نوجوانان و آنچه در پژوهش‌های پیشین انجام گرفته، در رابطه با تأثیر افسردگی بر ادراک زمان و سیستم ساعت درونی اتفاق‌نظر وجود ندارد و این مؤلفه در اختلال PTSD مورد بررسی قرار نگرفته است، این مطالعه قصد دارد تا به بررسی مقایسه‌ای کارکردهای اجرایی (سرعت پردازش، ادراک زمان و حافظه کاری) در اختلال افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه بپردازد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...