کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



  • نظام‌های عقیدتی انسان‌ها از جمله ایدئولوژی‌های سیاسی آن‌ها معمولاً با هنجارهایی درباره مطلوبیت خشونت سیاسی همراه‌اند.

خلاصه نظریه مذکور آن است که"در تحت شرایط فشار یا نارضایتی، عقاید جدیدی در میان ناراضیان انتشار می‌یابد که توجیهاتی هنجاری برای خشونت ارائه می‌دهند". گر، پیشین، ص۲۴۵. دیون معتقد است که محتوای از هم گسیخته ایدئولوژی‌های سیاسی جدید نمودی از تنش‌ها و تعارضات اجتماعی از قبل موجود است که نمود سیاسی یافته و به حوزه فعالیت سیاسی منتقل شده است. وی فرضیه خود را این‌گونه بیان می‌کند: “هر قدر تنش‌ها و تعارضات اجتماعی شدیدتر باشد، ایدئولوژی‌های سیاسی مبیّن آن‌ها نیز افراطی خواهند بود.”

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

تأکید و تمرکز بر عناصر و یافته‌های مذکور به گونه‌ای شایسته خشونت سیاسی در افغانستان را تبیین می‌کند.
فصل دوم:
نارضایتی و خشونت سیاسی در افغانستان
براساس نظریه “تدارابرت گر"و تأکید وی بر این گزاره که انسان‌های شدیداً ناراضی به طور ذاتی در معرض پرخاشگری بوده و آنان خشونت را فرصتی برای تسکین نارضایتی‌ها از طریق خشونت می‌یابد. می‌توان استدلال کرد که بسیاری از خشونت‌ورزی‌های سیاسی–اجتماعی در افغانستان دارای انگیزه‌های پرخاشجویانه بوده و نارضایتی‌ها اصل بدیهی در خشونت سیاسی محسوب می‌گردد. “گر” معتقد است"د‌ر هر جامعه سیاسی امکان بروز خشونت داخلی وجود دارد. این امر بیشتر در جوامعی به وقوع می‌پیوندد که برای حفظ نظم به جای تأمین الگوهای مناسب برای اقدام در جهت تأمین ارزش‌ها بر اجبار تکیه می‌کنند. استفاده از اجبار برای هر هدف جمعی باعث دشمن‌تراشی می‌شود و مقاومت کسانی را که اجبار در مورد آن‌ها اعمال می‌گردد افزایش می‌دهد، این اصلی است که در مورد نخبگان سیاسی و مخالفانشان به یک میزان صادق است. بر عکس، اگر مردم ناراضی ابزاری برای کسب اهداف اجتماعی و مادی خود در اختیار داشته باشند و یا آن را به دست آورند، تعداد اندکی از آن‌ها به خشونت متوسل خواهند شد. تنها انسان‌های خشمگین ممکن است علی‌رغم در دسترس بودن ابزارهای خشونت‌آمیز موثر برای ارضاء انتظارآتشان، خشونت را ترجیح دهند.”[۱۰۱] آموزه‌‌های که گر ارائه می‌دهددربسیاری ازجوامع درحال انطباق است لکن در جامعه افغانستان از انطباق بیشتری برخوردار است، زیرادر این جامعه هم دولت و هم اپوزیسیون برای ارضاءانتظارات و کسب اهداف اجتماعی شان به جای توسل به ابزارهای مسالمت‌آمیز براجبار و خشونت تأکید کرده‌اند.
در این فصل تلاش بران است که خشونت‌های سیاسی-اجتماعی در دولت خلقی، مجاهدین و امارت طالبان براساس رهیافت” گر"(نارضایتی‌های سیاسی شده) با شواهد دقیق و کلی، اجتماعی و سیاسی نشان داده شود. نخست لازم است به تصویرسازی نارضایتی‌ها در دولت‌های مذکور اقدام شود و سپس بازتاب آن‌ها را در خشونت‌های سیاسی-اجتماعی نشان داده شود.
نارضایتی عامل کودتای ثور
هنگامی که داودخان با یک کودتای سفید با همکاری و همیاری افسران مسلکی و آموزش دیده در مسکو قدرت را فراچنگ آورد، در عرصه داخلی و خارجی پلان‌هایی را طرح و در معرض اجرا گذاشت که اسباب نارضایتی احزاب و گروه‌های سیاسی را در داخل و حامیان آن‌ها را در خارج فراهم نمود. نارضایتی‌هایی که برای رژیم جمهوری داودخان مسئله ساز و چالش برانگیزجلوه کرده و حکومت او را به سمت فروپاشی فرو برد. البته بودند افراد و تشکّلاتی که از همان آغاز روی کارآمدن داود مخالفت و نارضایتی خود را اعلام داشتند مثل هواخوهان احزاب اسلامی، احزاب چپ خط غیرمسکو مانند شعله و ستم ملی، مشروطه‌طلبان و دموکرات‌ها. لکن احزاب نیرومند چون خلق و پرچم، ماموران محافظه کار لشکری و کشوری و… از الغای سلطنت و اعلام نظام جمهوری در افغانستان حسن استقبال را به عمل آورده و رضایتمندی خودها را ابراز داشتند. اما پالیسی‌های داودخان در عرصه داخلی و خارجی، حوادث و وقایعی که به دنبال آن در کشور اتفاق افتاد موجی از نارضایتی را در حلقات رضایت‌مندان به وجود آورده و آنان را به کمپ ناراضیان و مخالفان سوق داد. بدین ترتیب، ناراضیان گروه‌ها‌یی وسیع اجتماعی را دربرگرفته و آن‌گونه که بعدا شرح خواهیم داد همین نیروهای وسیع اجتماعی بودند که به منظور برآورده شدن انتظارآتشان به کودتای خشن و دهشت‌افگن هفت ثور دست زدند. در این قسمت سیاست داخلی و خارجی رژیم داود که به نارضایتی‌های گسترده اجتماعی منجر گردید بررسی می‌گردد.
سیاست داخلی داود و نارضایتی‌ها
زمانی که داود خان قدرتش را استقرار بخشید در عرصه سیاست داخلی دست به اقداماتی زد که نارضایتی‌های گسترده گروه‌های اجتماعی-سیاسی را به وجود آورد. یکی از این اقدامات بر کناری اعضای حزب دموکراتیک خلق از بدنه دولت و سپردن مقامات دولتی به دوستان و وابستگان نزدیک خود بود. مسئله‌ای که رویه معمول حاکمان در افغانستان بوده و در حال تکرار شدن می‌باشد. سیاست حذفی و ایذایی در حالی به صورت جدی و ضروری در رژیم داودخان مطرح شد که نفوذ حزب در دولت به سرعت در حال گسترش بود. از مجموع هیات وزیران (سیزده وزیر) پنج نفران وابسته به گروه پرچم بودند و آن‌ها عبارت بودند از: سیدعبدالاله وزیر مالیه، فیض محمد وزیر داخله، عبدالحمید محتاط وزیر مخابرات، غلام جیلانی باختری وزیر زراعت، پادشاه گل وفادار وزیر قبایل. حسن شرق که معاونت صدر اعظمی را بر عهده داشت و نیز دکتر پژواک که وزیر معارف بود هرچند در ظاهر غیرسازمانی بودند لکن در حقیقت با سازمان پرچم رابطه نهانی داشتند. بدین ترتیب هفت نفر از مجموع سیزده نفر سازمانی و وفادار به حزب دموکراتیک بودند. در رتبه‌های میانی و پایین نیز عناصر سازمانی دارای مقامات دولتی بودند. محمدصدیق فرهنگ می‌نویسد: در وزارت داخله یک نفر پرچمی به نام فیض محمد از صاحب‌منصبان کودتا در رأس آن قرار داشت، یکصدوشصت تن از جوانان وابسته به سازمان مذکور به معرفی نعمت الله پژواک وزیر معارف به حیث ولسوال در اداره محلی گماشته شده و از مسند حکومت به تبلیغ مرام حزب مصروف بودند.[۱۰۲] چون حزب دموکراتیک دارای نفوذ گسترده در دولت بودند به طور طبیعی سیاست حذفی داود موجبات نارضایتی و رنجش خاطر عناصر وابسته به گروه‌های چپ را به پیمانه وسیع فراهم می‌کرد. ائتلاف‌شکنی داود با حزب دموکراتیک بعد از تحکیم پایه‌های قدرتش امر غیرطبیعی نبود، زیرا مناسبات داود با گروه مذکور ایدئولوژیکی و راهبردی نبود بلکه موقتی و تاکتیکی بود، زیرا داود که خود محصول اشرافیت پشتون بود ایدئولوژی مارکسیستی را تحمل نمی‌کرد و نمی‌خواست در خدمت گروه‌های چپ قرار بگیرد. خلق و پرچم نیز که با گروه‌های مارکسیسیتی در خارج از افغانستان روابط مستحکمی برقرار ساخته بودند داود را عامل امپریالیسیم می‌دانستند. بنابراین ترکیب داود و گروه‌های چپ یک ترکیب نامتجانس و شکننده بود. حزب دموکراتیک به دنبال این هدف بودند که از طریق داود اسلام‌گراها را از بین ببرد، نفوذ حود را در ارتش مستحکم کند و در فرصت مناسب داود را از بین برده و قدرت سیاسی را تماماً از آن خود بسازد. حزب دموکراتیک خلق نیز برای تحقق اهداف داود وسیله مناسبی تلقی می‌گردید. لکن بعد از انجام موفق‌آمیز کودتا، به وجود آمدن ثبات سیاسی نسبی و قلع و قمع عناصر اسلامی، پیش از آن‌که حزب علیه داود دست به اقدامات خرابکارانه بزند این داود بود که آنان را به اتهام فساد و بی‌کفایتی از خود دور ساخت. کشتمند در این زمینه می‌نویسد: از آغاز سال ۱۹۷۷ به بعد، رژیم داود روند تصفیه، اداره دولت و ارتش را از وجود شمار زیادی از همکاران خویش که دارای گرایش‌ها، اندیشه‌ها و احساسات دموکراتیک چپ بودند، تشدید کرد و جاهای ایشان را به شماری از نمایندگان طبقات و اقشاری که تکیه‌گاه سیاسی حاکمیت بودند، واگذار گردید.[۱۰۳] اتخاذ سیاست حذفی توسط داود خان در تبعید، بازداشت و تصفیه عناصر ملی و دموکراتیک از مقامات دولتی منحصر نماند بلکه به شکنجه، ترورهای سیاسی نیز کشیده شد. در این زمینه می‌توان به قتل انعام الحق پیلوت (خلبان) اشاره کرد که در پاییز سال ۱۹۷۷ در مقابل منزلش به رگبار بسته شد. “چندی بعد علی احمد خرم وزیر پلان در حکومت داود در روز روشن ربوده شده و کشته شد".[۱۰۴] از جمله کسانی که به جرم سیاسی کشته شد محمدهاشم میوند وال بود. میوندوال که یک فرد دموکرات بود به دلیل فعالیت‌های سیاسی بازداشت شده و به قتل رسید. “میوندوال در دهه ۱۹۶۰ حزبی ساخت که حریف و جانشین داود پنداشته می‌شد”[۱۰۵] تصفیه دولت از وجود عناصر چپ، ایجاد فضای رعب و ترور در کشور، گرایش به سانترالیزم که جزو سیاست داخلی داود به حساب می‌آمد، باعث سست شدن پایه‌های اجتماعی رژیم گردیده و بر نا خوشنودی‌ها و نارضایتی‌های مردم افزود. نارضایتی مردم از وضعیت موجود و نابسامان کشور و گرایش به سانترالیزم، سرکوب و اختناق همان‌گونه که در هر رژیم خودکامه نسبت معکوس پیدا می‌کند در رژیم داود خان نیز این نسبت به اشکال مختلف برقرار گردید. در این رژیم به هر میزانی که مردم و گروه‌های سیاسی ناخوشنودی خود را از آن اظهار می‌نمودند این رژیم بر شدت فشارهای اجتماعی و سیاسی می‌افزود و به سمت خوکامگی پیش می‌رفت. کشتمند می‌نویسد:
رژیم فضای اختناق و ترور را در کشور به وجود آورده بود و در سیاست، هرچه بیشتر به راست و راست‌تر می‌گرایید. نزدیکان محمدداود روابط خویش را با گروه‌های افراطی راست نزدیک‌تر می‌ساختند و تحکیم می‌کردند. به هر اندازه‌ای‌که ناخوشنودی مردم از وخامت وضع زندگی اقتصادی، از شیوه‌های استبدادی اداره و از سیاست‌های ارتجاعی رژیم بیشتر می‌گردید به همان اندازه راستگرایی و تکیه بر سیاست زورگویی از سوی رژیم شدت می‌یافت. در پیش گرفتن سیاست سرکوب نیرو‌های دموکراتیک و ترقی‌خواه موجب رشد روحیه انقلابی در میان روشنفکران می‌گردید که بخش دموکراتیک ایشان به خاطر تأمین روابط سازمانی با حزب دموکراتیک خلق افغانستان تمایل تشان می‌دادند. این حزب نیز تحت فشارهای گوناگون قرار می‌گرفت چنان‌که در دسمبر ۱۹۷۷ شمار زیادی از اعضا و فعّالان ح.د.خ.ا و هواداران آن به وسیله رژیم بازداشت گردید. جنبش اعتراض‌آمیز اجتماعی و سیاسی به گونه روزافزون اقشار گسترده‌تر مردم را به سوی خود جلب می‌نمود و خصلت رزمجویانه‌تر کسب می‌کرد. در مناطق مختلف کشور در اثر نارضایتی مردم از سیاست خشن تمرکزگرایی حکومت، احتجاج صورت می‌گرفت.[۱۰۶]

  • برقراری سیستیم تک حزبی

مسئله دیگری که نارضایتی را به مقیاس وسیع میان احزاب و گروه‌های اجتماعی نشر می‌داد برقراری سیستیم تک حزبی بود. داودخان به رغم آن‌که در اولین بیانیه‌اش خطاب به مردم به توسعه حقوق و آزادی‌های دموکراتیک تأکید نمود لکن در عمل سیاستی را اتخاذ نمود که به برقراری یک نوع کیش شخصیت و نظام دیکتاتوری در کشور منتهی گردید. او در نطق رادیویی خود این‌گونه از دموکراسی واقعی سخن گفت: “من برای سعادت آینده وطن خود جز ایجاد یک دموکراسی واقعی و معقول که اساس آن خدمت به اکثریت مردم افغانستان برقرار باشد سراغ ندارم”[۱۰۷] محمدداود در این بیانیه رادیویی پس از بررسی کوتاه وضع کشور، سلطنت و حکومت‌های دهه دموکراسی چنین اعلام داشت: “دموکراسی یعنی حکومت مردم، به یک انارشیزم و رژیم سلطنت مشروطه به یک رژیم مطلق العنان مبدل شد و هرکدام از این قدرت‌ها به جان همدیگر به جان مردم افتادند و به پیروی از فرمول تفرقه‌انداز و حکومت کن آتش را در سرتاسر مملکت افروختند تا بتوانند در سایه این فضای ملوث و تیره و تار پر از بدبختی و فقر و فلاکت مقاصد شوم مادی و ممکن سیاسی خود را حاصل نمایند".[۱۰۸] به رغم آن‌که داودخان نظام جدید جمهوریت را مطابق با روحیه حقیقی اسلام معرفی کرد و آن ‌را یگانه راهی برای سعادت و سرافرازی مردم افغانستان دانست ولی در عرصه عمل کاری کرد که به مرگ دموکراسی انجامید، زیرا او احزاب سیاسی را که یک اصل اساسی و ضروری در دموکراسی محسوب می‌گردد به استثنای حزب خود ساخته انقلاب ملی که از آن به عنوان نیروی رهبری کننده و پیشاهنگ انقلاب مردم مترقی ۲۶ سرطان نام‌بردار گردید، اجازه فعالیت نداد. هر حزبی که به فعالیت سیاسی خود ادامه می‌دادند تحت پیگردهای پلیسی قرار می‌گرفت. جراید (مطبوعات) نیز که رکن دیگر دموکراسی است در رژیم استبدادی داود اجازه انتشار پیدا نکرد. برقراری سیستم تک حزبی، ممنوعیت شدید فعالیت‌های سیاسی نشان داد که داودخان طرفدار جمهوری و نظام دموکراسی نیست. زیرا بدون احزاب مخالف و منتقد و بدون مطبوعات که صداهای مخالفان را انعکاس دهد دموکراسی معنی ندارد. بدین ترتیب همان‌گونه که داودخان دموکراسی را در حکومت‌های قبلی دروغ و فریب خواند (داودخان در بیانیه خود در مورد دموکراسی چنین اظهار عقیده کرد: “از ابتدا تهداب آن بر عقده‌ها و منافع شخصی و طبقاتی، بر تقلب و دسایس، بر دروغ و ریا و مردم‌فریبی استوار گردیده بود”[۱۰۹] را در حکومت او نیز دموکراسی از ریا و فریب سر درآورد. در واقع انحلال احزاب، اعلام ممنوعیت فعالیت‌های آنان و بستن مطبوعات به منظور تکمیل پروژه استبداد و برقراری یک نوع کیش شخصیت در کشور صورت گرفت. در قانون اساسی جدید که در سال ۱۹۷۷ به وسیله لویه جرگه به تصویب رسید همان‌گونه که براساس آن سیستیم تک حزبی به رسمیت شناخته شد قوانینی دیگر نیز به تصویب رسید که بندبندان‌ها نشان می‌دهد که داودخان گرایش شدید به سانترالیزم دارد و خواهان تجمیع قدرت نزد خود می‌باشد. فرهنگ درباره احکام قانون اساسی جدید می‌نویسد: یک بخش از احکام آن به خصوص احکام مربوط به مصونیت‌های شخصی عینا از قانون اساسی سال ۱۳۴۳(۱۹۶۴میلادی) اخذ شده، ظاهرا اصول قبول شده دموکراسی را تأیید می‌کرد، اما در عمل از ایجاد موئسسات لازم مانند قوه مقننه و قوه قضائیه با صلاحیت خوداری می‌نمود. بیشترین صلاحیت در مقام ریاست جمهوری متمرکز بود که از اختیارات گسترده‌تر نسبت به اختیارات شاه در قانون اساسی سابق برخوردار بود (ماده۷۸). هرچند قوه مقننه درد و موئسسه ملی جرگه و لویه جرگه تمثیل می‌شد، لیکن حکومت به گرفتن رای اعتماد از مجلس مکلف نبود و نه مجلس می‌توانست از آن سلب اعتماد کند. عزل و نصب وزراء از صلاحیت‌های اختصاصی رئیس جمهور به حساب می‌رفت، اما انحراف صریح‌تر از دموکراسی در ماده چهلم قانون مندرج بود که نظام حزبی را در کشور به حزب واحد دولتی به نام حزب انقلابی ملی منحصر می‌ساخت و همچنان در ماده چهل و نهم که به موجب آن اعضای ملی جرگه نخست از جانب حزب مذکور تعیین شده، سپس به گونه تشریفاتی از مردم رای می‌گرفتند.[۱۱۰] خصلت خودکامگی در داود و نیز تجمیع قدرت در شخص وی باعث گردید که ایشان هیچ‌گونه مخالفت و انتقادی را برنتافته و هرجا در برابر پالیسی‌هایش مانع احساس می‌نمود به زور و خشونت متوسل شده و آن را از میان بر می‌داشت. به دلیل اندیشه و رفتارهای غیردموکراتیک داود بود که پلان‌های سیاسی و اجتماعی وی که به زعم او تأمین کننده سعادت و سرافرازی افغانستان است یکی بعد از دیگری به بن بست کشیده شد. جارج ارنی می‌نویسد: اصلاحات سیاسی او در تأمین سعادت و بهبود وضع اقنصادی به ناکامی گرایید. چون داود یک شخص مطلق العنان بود، طبیعتاً با شیوه دموکراتیک سازکاری نداشت، زیرا دوستان او آنقدر هراس داشتندکه در مورد تصمیم او جرأت پرسش را نداشتند و یا کسی گفته نمی‌توانست که کدام جزء سیستیم او نادرست است. این امر به بی‌کفایتی و فساد اداری انجامید.[۱۱۱]
ناکامی دولت جمهوری داودخان در اقدامات و پلان‌های سیاسی-اجتماعی بر شدت نارضایتی‌ها و ناخوشنودی‌های مردم و گروه‌های اجتماعی افزود. نارضایتی‌های پدید آمده همان‌گونه که به شخصیت اقتدارطلب و غیردموکراتیک داود بازگشت پیدا می‌کرد با شکست پلان‌های سیاسی و اجتماعی دولت وی نیز پیوندی وثیق برقرار می‌نمود، زیرا او همان‌گونه که در پیش بدان اشارت رفت با تأسیس جمهوریت و الغای سلطنت وظیفه اصلی دولت را برقراری دموکراسی دانست. او وعده داد با برقراری دموکراسی و جمهوریت است که تعمیم معارف صورت می‌گیرد، حقوق و آزادی‌های اجتماعی توسعه می‌یابد، نابرابری اجتماعی، فقر و عقب ماندگی که در طول تاریخ دامن‌گیر ملت رنج کشیده افغانستان شده است پایان می‌پذیرد. او برای تحقق امور فوق تشکیل یک کابینه فعّال، پاک و با امانت را به مردم وعده داد. لکن هیچیک از مسایل و وعده‌های فوق تحقق پیدا نکرد و همین مسئله خود منبعی برای نارضایتی‌های اجتماعی گردید. به ‌‌‌طور کلی در هر رژیمی که در آغاز روی کارآمدن با وعده و وعیدها انتظارات مردم را بالا ببرد لکن در برآوردن انتظارات شهروندان توفیق حاصل نکند‌ زمینه ناخوشنودی مردم و فروپاشی خود را فراهم می‌سازد. لکن در رژیم خودکامه داود پیدایی نارضایتی‌ها تنها بدان دلیل نبود که نتوانست آرزوهای مردم را عملی بسازد. بلکه بدان دلیل هم بود که داود به سیاست دفعی بیش از سیاست جذبی توجه مبذول کرد. به نظر نگارنده یکی از اشتباهات اساسی داود همین مسئله بود. اونه تنها بر دوستان خود در داخل و خارج نیفزود که هرروز بر دشمنان داخلی و بین‌المللی شان افزوده می‌شد. عزیزالله واصفی که ریاست لویه جرگه را در زمان داود برعهده داشت می‌نویسد: من به شما بگویم که داودخان دشمنان زیادی داشت…[۱۱۲]
سیاست خارجی داودو نارضایتی ها
همان‌گونه که بعد از تحکیم پایه‌های قدرت فاصله گرفتن از گروه‌های چپ جزو سیاست داخلی داود خان قرارگرفت در سیاست خارجی نیز این خط مشی دنبال شده و استمرار پیدا نمود. در فاصله سال‌های ۷۴-۱۹۷۳ تغییرات قابل ملاحظ ای در موضع‌گیری‌های بین‌المللی رژیم داود صورت گرفت که براساس آن، رژیم مناسبات خود را با کشورهای راست‌گرای منطقه‌ای و بین‌المللی تحکیم بخشید. بدین منظور در ماه آوریل سال ۱۹۷۵ پرزیدنت داود با محمدرضاشاه در تهران ملاقات نمود. در این دیدار شاه ایران وام دو ملیارد دلاری را برای انکشاف (توسعه) افغانستان وعده داد. در این سفر شاه ایران به داود توصیه کرد که نسبت به پاکستان سیاست تفاهم را در پیش گیرد و اختلافات خود از جمله مسئله پشتونستان را از طریق گفت‌وگو حل کنند. این توصیه هرچند دخالت صریح یک کشور در امورد اخلی افغانستان محسوب می‌گردید. لکن به گفته پروفسور فردهالیدی استاد دانشگاه علوم سیاسی لندن، شاه ایران که از خط مشی توسعه‌طلبانه پیروی می‌کرد و به تمدن بزرگ ایران اعتقاد داشت، به خود حق می‌داد در خط مشی این کشور نفوذ داشته باشد. او معتقد است همه حکومت‌های ایران چه حکومت‌های شاه چه حکومت جمهوری اسلامی ایران، افغانستان را به چشم یک خویشاوند فقیر می‌نگریستند فکر می‌کردند این حق را دارند به افغانستان بگویند که چه بکنند و چه نکنند.[۱۱۳] به هرحال بر اساس توصیه شاه ایران، مناقشات سیاسی میان دو دولت پایان پذیرفته و در مناسبات دو کشور بهبودی حاصل شد. داود که یک روزی ادعای پشتونستان را داشت راه سازش و مذاکره را با پاکستان در پیش گرفت. از آن طرف رژیم داود در روابط خارجی خود به آمریکا نزدیک شد. “در ماه نوامبر سال ۱۹۷۴ هنری کسینجر وزیرخارجه آن کشور به دعوت حکومت افغانستان به کابل مسافرت کرده، با رئیس دولت و محمدنعیم به تفصیل صحبت نمود. معلوم شد که اکنون آمریکا آمادگی بهتر برای تفاهم با افغانستان دارد و بر اساس آن کسینجر افزایش کمک‌های اقتصادی آمریکا را وعده داد و توصیه کرد تاافغانستان روش ملایمتری را در برابرپاکستان اتخاذ کند. سردار محمدداود در جواب گفت که دولت او حاضر است اختلافش را با پاکستان رفع کند و از وساطت کشورهای دوست در این زمینه اسقبال می کند".[۱۱۴] سیاست تفاهم با پاکستان، نزدیکی به ایران و تحکیم روابط با آمریکا، شوروی و نیز گروه‌های چپ در افغانستان را نگران و ناخرسند ساخت. نارضایتی و نگرانی شوروی و نیز گروه‌های چپ زمانی شدّت یافت که داود پس از بازگشت از ایران درماه ژوئن ۱۹۷۵ ضمن ایراد بیانیه‌ای در شهر هرات نارضایتی و مخالفت خود را با “ایدئولوژی‌های وارداتی” اعلام نمود. این اظهارات به گفته ظاهر طنین اشاره واضحی بود به گروه‌های طرفدار شوروی که در به قدرت رساندن محمد داود نقش اساسی را بازی کرده بودند.[۱۱۵] این سخن که به خاطر دلگرمی وجلب همایت‌های اقتصادی ایران از زبان داود شنیده شد همان‌گونه که موجبات نارضایتی مسکو را فراهم می‌کرد زنگ خطررا برای گروه‌های وابسته به مسکو به صدا در می‌آورد. داود در بازگشت از سفر به ایران به تصفیه عناصر چپ از کابینه دولت و ارتش پرداخت. در اواسط سال ۱۹۷۵ کابینه رژیم از وجود عناصر چپ تصفیه شد. در جریان تصفیه ارتش که در ماه اکتبر ۱۹۷۵ صورت گرفت حدود ۲۴۰ تن از افسران آموزش دیده در مسکو مناصب شان را از دست دادند. هر چند محمد داود پس از راندن عناصر چپ تلاش کرد برای جلوگیری از تشنج بیشتر در روابط کابل-مسکو روابط سیاسی خود را عادی نگه دارد. در سال ۱۹۷۶ محمدنعیم برادر داود به مسکو سفر کرد تا در رابطه با فعالیت‌های گروه‌های چپ با برژنف رهبر شوروی گفت‌وگو انجام دهد. در نیمه آوریل ۱۹۷۷ داود شخصا به اتحاد شوروی مسافرت نمود. هدف اصلی این دیدار باز هم مذاکره درباره فعالیت گروه‌های خلق و پرچم بود که از حمایت‌های همه جانبه شوروی برخوردار بود. صمد غوث معاون وزیر خارجه رژیم داود که در مجلس مذاکره شرکت داشت می‌نویسد: “رهبر شوروی در اثنای مذاکره، فعالیت کارشناسان مربوط به کشورهای اتحادیه اتلانتیک شمالی را درشمال افغانستان عنوان نموده، روش حکومت افغانستان را از این بابت مورد انتقاد قرارداد. محمدداود از شنیدن این سخن به خشم آمده، در جواب گفت که “وی به احدی اجازه نمی‌دهد به او بگوید کشورش را چگونه اداره کند. هر وقتی که افغانستان از خدمت کارشناسان خارجی بی‌نیاز شد همه را بی‌استثنا رخصت خواهد کرد”[۱۱۶] داود پس از ایراد سخنان فوق با ناخوشنودی و خشم جلسه را ترک کرد. این عمل که برای برژنف، پادگورنی، الکسی کاسیگین و دیگر رهبران شوروی غیرمنتظره بود، شتاب زده به دنبال داود خان راه افتادند. در کنارد رب خروجی داود به اصرار وحید عبدالله معاون وزیر خارجه حاضر شد که با هیأت شوروی که در واقع میزبان داود بود وداع کند. در هنگام وداع، برژنف به داود پیشنهاد مذاکره خصوصی را داد. اما داودجواب داد که دیگر نیازی به این ملاقات باقی نمانده است.[۱۱۷] پاسخ‌های کوبنده داود و جسارت وی به رهبر بلوک شرق که بیان‌گر گرایش وی به راست و بریدن از چپ بود فرجامی ناگواری را برای رژیم داود رقم زد. هرچند داود به ‌دلیل آن‌که سرمست باده قدرت بود آن را درک نکرد. لکن برادرش محمدنعیم که در امور دیپلماسی او را یاری می‌داد فرجام دهن کجی داود را نسبت به برژنف به خوبی فهم نمود. او درسپتامبر ۱۹۷۷ اظهار داشت که “قمار را باختیم” همان. بعد از این ماجرا دگرگونی‌های اساسی در خط مشی مسکو نسبت به رژیم داود رخ نمود. تغییراتی که در سیاست احزاب خلق و پرچم در برابر داود در سال‌های ۷۶-۱۹۷۵ صورت گرفت پژواکی از تغییرات سیاست مسکو در قبال رژیم داود بود. ازان پس هم مسکو و هم گروه‌های خلق و پرچم به طور مشترک استراتژی سرنگونی داود را دنبال کردند.
دولت خلقی، نارضایتی‌های سیاسی شده و خشونت
با وقوع کودتای بیست و هفت آوریل ۱۹۷۸ که ریشه در نارضایتی‌های سیاسی شده اردو (ارتش)، فراکسیون‌های خلق و پرچم و سایر گروه‌های سیاسی دیگر داشت. موج از شور و شوق، پویایی سیاسی کشور را دربرگرفت. مردم رنج کشیده و خشونت‌زده افغانستان بدون آن‌که از رازهای پشت پرده سیاست و قدرت چیزی بفهمند یا از آینده تاریک که در انتظار آنان بود اطلاعی داشته باشند روز پیروزی کودتا را گرامی داشته صدها بیانیه در حمایت از حاکمیت جدید صادر و پخش کردند. اعضای جمعیت العلمای افغانستان و ملاامامان مساجد کابل در پیامی عنوانی شورای جمهوری دموکراتیک افغانستان چنین اظهارداشتند: “از آن‌جا که رژیم جدید در اولین اعلامیه خود از اساسات اسلام به مثابه اصول سیاست داخلی خود نام برده است، ما از رژیم جدید کاملا پشتیبانی نموده و مسئولیت خود را در برابر آن درک می‌کنیم و در بارگاه خداوند دعا می‌نماییم که موفقیت نصیب آن نماید".[۱۱۸] لکن دیری نپایید که شور و اشتیاق به وجود آمده به تراژدی مبدل گردید. وعده‌های نان، مسکن و آزادی (کور، کالی و دودی) که با حرص و ولع تمام از سوی رژیم خلقی مطرح می‌شد نه تنها تحقق پیدا نکرد که بسیاری از مردم این وعده‌ها را به گور با خود بردند و بسیاری آن را در پاکستان، ایران و کشورهای دیگر جست‌وجو نمودند هرچند که هرگز بدان دست نیافتند.. واقعیت آن است که رژیم خلقی به هیچیک از آرزوها و انتظارات مردم وقعی ننهادند. این رژیم به رغم آن‌که خود را دموکراتیک خواندند، خشونت و زور رابه جای شیوه‌های دموکراتیک نشاندند. احساسات باطنی مردم را جریحه‌دار کردند. نان آنان را بریدند و مسکن آنان را با توپ و تانک تخریب نمودند. شگفت آن‌که همه این خشونت‌ها به نام خلق و برای خلق صورت می‌گرفت. نادیده انگاشتن احساسات و انتظارات مردم، تأکید بر نیروی اجبار به جای شیوه‌های مسالمت‌آمیز و دموکراتیک باعث بروز نارضایتی‌ها در میان اقشار مختلف اجتماعی گردیده و تبدیل به باروتی شد که بر خرمن هستی ملت ما آتش افروخت. به هر میزان احساس نارضایتی از رژیم در مردم بیشتر می‌شد رژیم به زور و خشونت بیشتر توسل می‌جست. از آن‌جا که اعمال زور زور متقابل را در پی دارد، مردم نیز خشونت را بر راه‌های مسالمت‌آمیز ترجیح بخشیدند. توسل به خشونت علیه مردمی که از استقرار جنبش دموکراتیک در افغانستان شاد و مسرور گردیدند چیزی بود که کارمل در سال‌های ۱۹۸۰ از آن چنین یاد کرد: “بیائید به خاطر بیاوریم که چگونه در نخستین چند روز انقلاب، کابل و تمام کشور آکنده از شور و شوق و گرمی مردم بود. به خاطر بیاوریم که چگونه فضای فراموش ناشدنی مشحون از سرور و انتظار در کوچه‌ها و خانه‌های مردم حکم فرما بود". وی بار دیگر چنین اظهار داشت:” سرکردگان رژیم بزرگ‌ترین اشتباه تاریخی را مرتکب شدند که احساسات پاک مردم را به هیچ و حتی به مسخره گرفتند، اهمیت پشتیبانی مردم را درک نکردند، برخوردهای جاه‌طلبانه و خودخواهانه، یکه‌تازی و انحصارگری را جانشین شیوه‌های دموکراتیک و مردمی، واقعبینی و دوراندیشی ساختند. آنان به غلط می‌پنداشتند که مردم چیز دیگری را به جز زور نمی‌بینند و نمی‌شناسند. ایشان به خاطر بازی کردن با احساسات مردم، کوته‌اندیشی خویش و پشت پازدن به موازن انسانی و روش‌های دموکراتیک، بهای بزرگی پرداختند که دامن‌گیرخود ایشان و هزاران انسان ارزومند گردید و عواقب خیلی‌ها ناهنجار و وخیم در پی داشت. آنان صرف به یک کلمه دلبستگی عمیق داشتند و آن کلمه “خلق” یا مردم بود و در عمل خیلی چیزها به نام مردم علیه مردم انجام گردید.[۱۱۹]
سیاست جمهوری دموکراتیک، نارضایتی‌ها و خشونت
بعد از آن‌که حزب دموکراتیک زمام قدرت را در کشور به دست گرفت پلان‌هایی زیرنام “خطوط اساسی وظایف دولت” در جلسات بیروی سیاسی طرح و تصویب شد که چارچوب خط مشی دولت را در حوزه سیاست داخلی و خارجی مشخص می‌ساخت. هدف از طرح و تصویب این پلان‌ها گسترش پایه‌های اجتماعی دولت در حوزه سیاست داخلی، تعمیق و توسعه روابط با رژیم‌های دموکراتیک از جمله همسایه بزرگ شمالی یعنی اتحاد شوروی در عرصه بین‌المللی بود. از آن‌جا که این پلان‌ها از یکسو تحت تأثیر گرایشات انقلابی‌گری تدوین و تصویب گردید و در اجرا و تطبیق آن شتاب و شدت عمل صورت گرفت از سوی دیگر بدون آن‌که بافت سنتی و ویژگی محافظه‌کار بودن جامعه افغانستان را لحاظ کند دولت را که مسئول اجرای آن‌ها بود با ناکامی‌ها و چالش‌های جدی مواجه ساخت. دولت که انقلاب ثور را برگشت ناپذیر و خود را ملزم به فرامین اجتماعی-سیاسی حزب می‌نمود در تطبیق و اجرای این پلان‌ها به زور و خشونت متوسل شد. در این قسمت برنامه‌های اجتماعی دولت اعم از اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به شمول سیاست خارجی دولت جمهوری دموکراتیک و نارضایتی‌های که از این طریق جامعه را دربرگرفت بررسی می‌گردد و آنگاه بازتاب این نارضایتی‌ها را در خشونت‌های سیاسی-اجتماعی نشان داده می‌شود.
برنامه‌های اجتماعی جمهوری دموکراتیک، نارضایتی‌ها و خشونت
از نقطه نظر ح.د.خ.ا و حامیان آن در شوروی، اجرای برنامه‌های اجتماعی کلید گسترش پایه‌های اجتماعی دولت به شمار می‌رفت.[۱۲۰] چون گسترش پایه‌های اجتماعی در دولت جمهوری دموکراتیک یک ضرورت مسلم به حساب می‌آمد از این رو عملی کردن چندین برنامه اجتماعی جزو دستور کار دولت قرار گرفت. الکساندر لیاخفسکی می‌نویسد: “به تاریخ نهم ماه مه برنامه عمل حزب دموکراتیک خلق زیر نام “خطوط اساسی وظایف انقلابی” اعلام گردید که در برگیرنده اجرای تحولات بنیادی اجتماعی-اقتصادی، نابود ساختن مناسبات فئودالی و ماقبل فئودالی، زدودن کلیه انواع ستم و بهره‌کشی، دموکراتیزه کردن زندگی اجتماعی، تأمین برابری حقوق زنان با مردان، تقویت سکتور دولتی در اقتصاد کشور، ارتقای تراز زندگی مردم، از میان بردن بی‌سوادی، کنترل قیم، زدایش تأثیرات امپریالیسم و نواستعمار در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و ایدئولوژی بود".[۱۲۱]

  • اصلاحات ارضی

یکی از برنامه‌های اجتماعی- سیاسی جمهوری دموکراتیک برای دگرسازی افغانستان اصلاحات ارضی بود. رژیم به خاطر این‌که تکیه گاه گسترده اجتماعی خود را در میان دهقانان بی‌زمین و کم‌زمین به دست آورد اصلاحات اجتماعی را روی دست گرفت: “اجرای روند دموکراتیک اصلاحات در زمینه توزیع زمین و آب عامل مهمی در افزایش بازدهی زراعت و کشاورزی، کمک به دهقانان زحمتکش، تأمین عدالت اجتماعی، گسترش پایه‌های انقلاب و تحکیم قدرت دولتی در مناطق اطراف به شمار (می)رود".[۱۲۲] به طور کلی، دولت باور داشت که اهداف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌اش در مناطق روستایی یعنی تغییرات بنیادی در شیوه‌ها و وسایل تولید، انکشاف و توسعه اقتصادی و فرهنگی زارعان و دهقانان و غیره، تنها با اجرای قدم به قدم اصلاحات ارضی تحقق پیدا می‌کند.[۱۲۳] اهمیت و ضرورت اصلاحات ارضی در این نکته نهفته است که سکتور کشاورزی در اقتصاد ملی دارای نقش اساسی است. اصلاحات ارضی برای کشوری چون افغانستان که ۸۰ درصد مردم آن در روستا زندگی می‌کند و کشاورزی مهم‌ترین بخش اقتصاد افغانستان محسوب می‌گردد. لزوم این امر در گذشته هم ملموس بوده است. بدین سبب رژیم داود در اول اوت ۱۹۷۵ لایحه قانون اصلاحات ارضی را پیشنهاد داد که یکسال بعد از آن می‌بایستی تصویب می‌شد. اما در عمل چون نقشی برآب بود.[۱۲۴] لکن در رژیم جدید “اصلاحات ارضی جایی ویژه‌ای را در زمره تحولات اجتماعی و اقتصادی که از سوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان روی دست گرفته بود، می‌گرفت.[۱۲۵] یا به گفته آقای کشتمند ستون فقرات مرامنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان و برنامه خطوط وظایف انقلابی را تشکیل می‌دهد.[۱۲۶] بر اساس “اصول اساسی اجرای اصلاحات ارضی” که در۳۰ نوامبر ۱۹۷۸ توسط شورای انقلابی به تصویب رسید باید سی جریب (۶هکتار) از زمین‌ها برای صاحبان اصلی زمین واگذار می‌گردید و بقیه توسط دولت مصادره شده و ملی اعلام شود. براین اساس دولت حق داشت برای اشخاص بی‌زمین یا کم‌زمین و کوچی‌ها پنج جریب زمین را به صورت رایگان توزیع کرده و به آن‌ها سند ملکیت صادرکند. “در روند اصلاحات ارضی دولت از ۳۵۰۰۰ زمیندار ۷۴۰۰۰۰ هکتار زمین را مصادره نمود. از جمله ۶۶۵۰۰۰ هکتار برای ۲۹۶۰۰۰ خانواده بی‌زمین کشاورز به صورت رایگان توزیع گردید. ۴۰۰۰۰ هکتار دیگر برای ایجاد فارم‌های کشاورزی دولتی و ۳۳۵۰۰ هکتار دیگر برای نیاز‌های شهرداری‌ها سپرده شد".[۱۲۷]
سیاست ارضی جمهوری دموکراتیک و نارضایتی‌ها
اعمال و اجرای سیاست اصلاحات ارضی به چندین دلیل نارضایتی‌های گسترده اجتماعی را در مردم پدید آورد که در زیربه برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

  • دولتی که در ۲۷ آوریل در افغانستان روی کار آمد انکشاف اقتصادی و اجتماعی را در سایه اصلاحات ارضی که از سیاست‌های اصلی رژیم بود به مردم وعده داد. وعده‌هایی که به تأخیر افتادند و یا هرگز عملی نشدند. رژیم در اجرای سیاست اصلاحات این فکر را شایع کردند که فرجام نیک این سیاست به نفع مردم و خصوصا روستانشینان است که ۸۰ درصد مردم را تشکیل می‌دهد. زیرا از طریق اصلاحات ارضی است که محصولات کشاورزی که مواد اصلی غذایی را تشکیل می‌دهد به پیمانه وسیع تولیدشده و وضعیت معیشت مردم بهبودی پیدا می‌کند. در گرو اجرای سیاست اصلاحات ارضی است که استثمار انسان از انسان پایان یافته و فئودالیزم از بین می‌رود. اما با گذشت زمان ثابت شد که این وعده‌ها غیرعملی و بسیار میان‌تهی است. عدم تحقق وعده‌ها به پایگاه اجتماعی دولت ضربه سهمگینی وارد نمود زیرا آنان را از دولت تازه تأسیس یافته که نیازمند مقبولیت عامه بود به شدت رنجانده و آزرده خاطر ساخت. گردهاردمولتمان، هامبورگ بعد از آن‌که هدف از اصلاحات ارضی را گسترش پایه‌های در جوامع روستایی می‌داند در این رمینه چنین می‌نویسد: در تمام این جد و جهدها فقدان آنچه لازمه اصلاحات ارضی است، مشاهده می‌شد و آن تقسیم‌بندی و نقشه‌کشی زمین‌ها، کمک و مشاوره در کارگاه‌ها، ابزار و ادوات کار، بذر، کود شیمیایی، ایجاد شرکت تعاونی‌ها و صندوق‌های قرض الحسنه بود. همچنین قرار بود که تعداد پیش‌بینی ۶۷۶۰۰۰ فامیل زمین‌های خود را نگهدارند ولی بعدا آن تعداد به یک سوم خود تقلیل یافت، تمام این خلف وعده‌ها آتشی بود که دامن اصلاحات ارضی را گرفته بود و دودش به چشم حکومت می‌رفت.[۱۲۸]
  • به وجود نیامدن میکانیزم تحقق سیاست اصلاحات ارضی یکی از مسایلی که اسباب نارضایتی مردم را از سیاست اصلاحات فراهم کرد این بود که این سیاست زمانی در معرض اجرا قرار گرفت که هنوز میکانزمی برای اجرای آن به وجود نیامده بود. هرچند در آغاز دهقانان بی‌زمین در پرتو سیاست اصلاحات ارضی به صورت رایگان زمین‌دار می‌شدند که از این بابت مسرور و شادمان بودند. به گفته انتونی هیمن: “روستاییان اسناد مالکیت خود را می‌بوسیدند و پرچم سرخ خلق را به همه جا بالا برده، به اهتزاز در آوردند".[۱۲۹]لیکن دیری نپایید که این خوشحالی به خشم و ناخرسندی مبدل گردید. زیرا دهقانان با به دست آوردن زمین نمی‌دانستند با آن چه کنند، آنان نه پول در اختیار داشتند و نه بذرهای اصلاح‌شده و نه وسایل تولید برای آبیاری، قلبه، ماله و کشت. از سوی دیگر از “حق آبه” نیز محروم بودند. در حالی‌که “زمین یکی از پنج جزء اساسی معادله کشاورزی است که عبارت‌اند از: آب، بذر، کارگر، نیروی کار و یا گاومیش و زمین".[۱۳۰]نه تمام آن. بنابراین چون دهقانان نمی‌توانستند از زمین‌های اهدایی دولت بهره‌برداری کنند این امر موجب نارضایتی آنان را فراهم کرده و در نتیجه به اپوزیسیون می‌پیوستند.
  • عدم انطباق سیاست اصلاحات ارضی با فاکت‌های جامعه افغانستان

یکی از عوامل بروز نارضایتی‌ها این بود که سیاست اصلاحات ارضی در تعارض با فاکتFact ها و مقتضیات جامعه افغانستان بود. به دلیل آن‌که این سیاست همچون سیاست‌های دیگر جمهوری دموکراتیک گرته‌برداری شده از مسکو و به گفته آقای کشتمند “عین برخورد استالین با زمین بود".[۱۳۱] به طور طبیعی باعث نارضایتی‌ها و ناخرسندی‌ها می‌شد. از نظر مردم برنامه‌های اصلاحی رژیم از جمله اصلاحات ارضی بیش از همه اشتیاق خطرناکی به مذهب و سنت‌زدایی به شمار می‌رفت. در باور مردم ما دگرگونی‌های اجتماعی از جمله اصلاحات ارضی اسطوره‌ای بود که انقلاب اکتبر الگوی آن محسوب می‌گردد. الکساندر لیاخفسکی می‌نویسد: “دهقانان مذهبی می‌پنداشتند که زمین‌ها را آفریدگار از پیش میان مردم قسمت کرده است، از این رو هیچ‌ کسی حق ندارد آن را سر از نو تقسیم کند. سنت‌های چندین سده‌یی خوشاوندی، قبیلویی و مانندان که مدافع منافع بزرگان قبایل و فئودال‌ها بودند، نیز بر دهقانان فشار می‌آوردند".[۱۳۲] افزون بر همه این‌ها آن‌گونه که گریس جانسون به درستی اشاره می‌کند: از نظر روستاییان زمین چیزی بالاتر از یک منبع در آمد اقتصادی به شمار می‌رفت و جزء لاینفک موجودیت و هویت آنان بود. ص۲۱.
تعارض سیاست اصلاح ارضی با اخلاقیات جامعه
یکی دیگر از دلایل نارضایتی‌ها از سیاست اصلاحات ارضی تعارض آن با اخلاقیات جامعه بود. “هیات رهبری خلقی که اصلا این مطالب را بررسی نکرده بود، بر مبنای تعلیمات حزبی تصور می‌کرد که دهقان هیچ آرزویی در زندگی به جز به دست آوردن زمین ندارد و هرگاه مجال این کار برای او فراهم گردد حاضر است از تمام دیگر ارزش‌ها به شمول ارزش‌های معنوی دینی، اخلاقی و اجتماعی صرف‌نظر کند".[۱۳۳] در حالی که چنین نشد بلکه سیاست اصلاحات ارضی به شدت احساسات اخلاقی مردم افغانستان را جریحه‌دار نمود، زیرا در نگاه اخلاقی این مردم این شعار حزب “زمین مال کسی است که روی آن کار انجام می‌دهد” یک شعار غیراخلاقی محسوب می‌شد. بدین ترتیب، تصرف در مال دیگران بدون رضایت صاحب آن خیانت تلقی می‌شود. انتونی هیمن معتقد است سیاست اصلاحات ارضی اسیب جدی به احساسات اخلاقی جامعه وارد نمود: اصلاحات ارضی به همان اندازه که در امور اقتصادی بحران به وجود آورده بود، در امور اخلاقی نیز موجب بحران شده بود، زیرا مصادره زمین‌های همسایگان ثروتمند خیانت قلمداد می‌گردید. این عمل موجب لطمه خوردن به احساس عدالت‌خواهی عمومی شد و نمایانگر رفتار نادرستی بود. بنابراین نتوانستند بدین وسیله مردم فقیر روستانشین را برای ورود به حزب خلق مجهز نمایند و این اقدام موجب بروز هرج و مرج و جنگ داخلی گردید که در تابستان ۱۹۷۹ سرتاسر افغانستان را فراگرفت.[۱۳۴]
دین اسلام عامل مهم نارضایتی از سیاست اصلاحات ارضی
یکی از عوامل نارضایتی مردم افغانستان از سیاست اصلاحات ارضی این بود که این سیاست با دین اسلام در تعارض قرار می‌گرفت. مردمی که هویت خود را از اسلام فراگرفته و می‌گیرد نمی‌توانند به دگرگونی‌های رضایت دهند که به میرایی یا حذف دین از صحنه حیات اجتماعی منجر می‌گردد. گریس جانسون اسلام را مخرج مشترک در جامعه نامتجانس افغانستان و قسمتی از میراث فرهنگی مردمان این سرزمین می‌داند: دین اسلام به عبارتی مخرج مشترکی است که در یک جامعه بسیار نامتجانس به عنوان یک جزء شخصیتی، عامل مشترک در بین کلیه افغان‌ها به شمار می‌رود… اسلام قسمتی از میراث فرهنگی آنان است که در عرف عمومی جای گرفته و چهارچوبی مشخصی را ار طریق یک مرجع برای رعایت تعهدات اصول اخلاقی، اجتماعی و حقوقی فراهم می‌سازد.[۱۳۵] اگر چنین باشد که جانسون می‌گوید سیاست‌های اصلاح‌گرایانه آن هم با بن‌مایه‌های مارکسیستی نه تنها قرین موفقیت نیست که مخالفت‌ها و نارضایتی‌های زیادی را علیه خود برمی‌انگیزد. محمدصدیق فرهنگ در این زمینه می‌نویسد: “اما عامل عمده و درجه یک مخالفت با برنامه توزیع زمین، عامل دینی بود. دهقانانی که زمین به ایشان داده شد به ملای ده که امام نماز و رهبر معنویشان بود، رجوع کرده، از او در این باره فتوا خواستند و چون وی به ایشان گفت که"زمین مذکور مال غصب و عواید آن شرعاً حرام است” دهقانان به طور خصوصی با مالک سابق یا ورثه او قرار دادند که زمین را به شرایط سابق کشت نموده، محصول آن را به همان ترتیب بین هم تقسیم کنند و به این صورت برنامه تقسیم اراضی را در عمل بی‌اثر ساختند.[۱۳۶]
اجرای رادیکال سیاست اصلاحات ارضی
جمهوری دموکراتیک افغانستان در اجرای اصلاحات ارضی همانند سیاست‌های دیگرش بیش از حد رادیکال عمل می‌کرد و این با خصلت جامعه افغانستان که بیش از حد محافظه کار است و در برابر تغییرات سریع اجتماعی مقاومت و سرسختی از خود نشان می‌دهد، ناسازگار است. انتونی هیمن می‌نویسد: این اجرائات با چنان عجله و شتاب در سرتاسر افغانستان صورت گرفت که در ماه جولای سال ۱۹۷۹ یعنی فقط هشت ماه پس از نشرفرمان مربوط، پایان کار اصلاحات ارضی با ادعای توزیع ۲۹۷۱۰۰۰ جریب معادل تقریبا ۶۰۰۰۰۰ هکتار به ۲۴۸۰۰۰ خانواده دهقان اعلام شد.[۱۳۷]
اجرای نامناسب سیاست اصلاحات ارضی
تقسیم اراضی خود به خود به طور نامناسبی انجام شد، کما این‌که در یک مورد، افراد بدون زمین در شرق افغانستان، قطعات زمینی، در دیگر مناطق افغانستان از جمله “هیرمند” دریافت می‌کردند. وقتی در جنوب غرب آنان به این اراضی می‌رسیدند نشانی از سرپناه، آب و ابزار کار نبود. به علاوه، مورد دشمنی شدید بومیان واقع شدند. لذا پس از چند ماه، ناگذیر به مراجعت به منازل خود شدند.[۱۳۸]
بازتاب نارضایتی از سیاست اصلاحات ارضی در خشونت سیاسی-اجتماعی
در سطور گذشته سیاست اصلاحات ارضی ج.د.خ.ا و عواملی که به نارضایتی‌های گروه‌های اجتماعی از این سیاست منجر گردید، تحلیل و بررسی گردید. در تحلیل مذکور بر این نکته تأکید به عمل آمد که رژیم با اجرای اصلاحات می‌خواست چهره افغانستان سنتی را دگرگون و این کشور را به سمت انکشاف و توسعه هدایت کند. اما به دلایلی چون تندروی و افراط در اعمال این سیاست، توجه نکردن به فاکت‌های جامعه تعارض با سنت‌ها و اعتقادات مردم و… نارضایتی‌های گسترده‌ای را در گروه‌های مختلف اجتماعی پدید آورد. همین امر موجب گردید که رژیم سیاست سرکوب و خشونت را در پیش گرفته و مردم نیز به این خشونت و ترور واکنش مخالف نشان دادند. به عبارت دیگر خشونت و فشار رژیم خشونت متقابل مردم را علیه خود نیز برانگیخت. در این قسمت تلاش بر آن است که بازتاب نارضایتی‌ها را در خشونت‌ورزی‌های سیاسی-اجتماعی نشان داده شود. اگر نارضایتی از برنامه اصلاحات ارضی را دلیل خشونت‌ورزی‌ها بدانیم در این صورت به دلیل شدت و گستره نارضایتی‌های اجتماعی خشونت نیز به پیمانه وسیع شدت و گسترش پیدا می‌کند. گستره خشونت تحت تأثیر نارضایتی‌های اجتماعی-سیاسی از این رواست که سیاست اصلاحات ارضی تنها در گروه‌های اجتماعی نارضایتی را پدید نیاورد بلکه در عاملان و مجریان این سیاست نیز نارضایتی به بار آورد. بدین ترتیب در بازتاب نارضایتی‌ها در خشونت به هر دو بعد نارضایتی باید توجه اساسی مبذول کرد. راجع به نارضایتی مردم از سیاست اصلاح ارضی توضیح کافی ارائه گردید. اما نارضایتی در عاملان این سیاست بدان دلیل بود که رژیم نتوانست برنامه اصلاحات ارضی‌را آن‌گونه که می‌خواست و بایسته بود در معرض اجرا بگذارد. عدم اجراء و تطبیق آن احساس ناکامی و محرومیت را در مجریان این سیاست به وجود آورد. از این رو برای تطبیق و اجرای آن به زور و خشونت متوسل شدند. احساس ناکامی و نارضایتی در رژیم از آن‌جا به وجود آمد که “اصلاحات ارضی جهش‌های منتظره را در کشاورزی به ارمغان نیاورده، بر عکس نظام موجود زمین داری را بر باد داد و مسئله خواربار را پبچیده‌تر ساخت. بی‌عدالتی‌هایی را به میان آورد و به عنوان یکی از عواملی برانگیزی شورش در کشور تبارز کرد. این کار موجب گردید کشاورزان به رژیم حاکم بی‌اعتماد گردند، زیرا اصلاحات ارضی به جای بهروزی برای آنان ورشکستکی و سیه‌روزی بیشتر به ارمغان آورد. بدین ترتیب یکی از عواملی که سرنگونی رژیم دموکراتیک خلق را سرعت بخشید، آن بود که تحولات انجام شده توسط آن هیچ چیزی به دهقانان نداد و این در حالی بود که دهقانان بیشتر ینه باشندگان کشور را تشکیل می‌دادند.[۱۳۹] احساس ناکامی رژیم تنها بدان دلیل نبود که رژیم نتوانست جهش‌های منتظره را در عرصه اقتصادی و اجتماعی به وجود آورد بلکه به این دلیل هم بود که مردم در برابر اجرای سیاست رژیم از خودها سرسختی و مقاومت نشان دادند. بدین ترتیب، خشونت رژیم علیه مردم که همان خشونت از بالا به پایین است همچنین خشونت مردم علیه رژیم که همان خشونت از پایین به بالا است هردو ریشه در نارضایتی‌های سیاسی شده متقابل مردم و حاکمیت دارد. واقعیت امران است که رژیم تلاش داشت با نشر فرمان اصلاحات ارضی برای خود پشتوانه و پایگاه کسب کند لیکن این امر در عمل اتفاق نیفتاد زیرا باعث تنفر و انزجار مردم از دولت شده و مردم را در برابر دولت قرار داد. شگفت آن‌که سیاست دولت کسانی را ناراضی نموده و دست به اقدامات خراب‌کارانه و خشونت‌آمیز دست زدند که از سوی دولت برای آنان سند مالکیت صادر شده بود. عبدالرحیم هاتف می‌گوید: “من به یاددارم جنازه اولین کسی را که در جنگ علیه حکومت کشته شده بود به قندهار آوردند. از جیب آن شخص قباله زمین برآمد که از طرف حکومت به وی داده شده بود. والی آن زمان به این سند به دقت و تعجب نگاه می‌کرد و می‌پرسید که چطور شده شخصی را که ما به او زمین دادیم علیه ما می‌جنگد؟”[۱۴۰] بدین ترتیب رفتار خشونت‌آمیز دولت با مردم و زمین‌داران که دارای اتوریته قوی در محل بودند نیروی گریز از مرکز را در مردم به وجودآورده و موجب خشم و نفرت آنان از رژیم را فراهم کرد از این روگروه‌های ناراضی از پایین دست به خشونت زدند. محمدصدیق فرهنگ می‌نویسد: “به گفته یک نفر از دوستان من که در دوره ۱۳ از یکی از حوزه‌های اطراف در ولسی جرگه وکالت داشت و شخصا طرفدار اصلاحات معقول ارضی بود، هنگامی که هیات توزیع زمین در حوزه وکالت او، یک نفر زمین دار سالمند را به پشت اسب بسته و افتان و خیزان بر روی زمین می‌کشیدند و از رنج و توهین او لذت می‌بردند، اهالی از دیدن این صحنه عاصی شده بر هیأت حمله بردند و اعضای آن را با ولسوال و سایر کارمندان دولت جابه‌جا به قتل رساندند".[۱۴۱] از سوی دیگر به رغم نارضایتی‌های مردم از سیاست اصلاحات ارضی دولت نیز تصمیم قاطع اتخاذ نمود تا این سیاست را با شدت و خشونت در معرض اجرا قرار دهد. اگر مالک زمین یا شخص دیگری از اهل قریه بر اجرائات ایشان خورده می‌گرفت یا نواقص کارا باز می‌نمود، بدون گوش دادن به دلیل و برهان او را در محل لت وکوب (ضرب وجرح) قرار داده، بعضاً به پیروی از دستور تره‌کی که گفته بود مخالفان را زنده پوست کنید و اگر سلاح نیافتید سرشان به سنگ بکوبید، اعتراض کننده را در پیش چشم افراد خانواده و قوم و خویش او با بی‌عزتی به قتل می‌رساندند.[۱۴۲] بدین ترتیب برنامه اجرای اصلاحات ارضی از همان آغاز با رفتار خشونت‌بار و اهانت‌آمیز دولت نسبت به مالکان زمین همراه بود از این رو به نارضایتی‌های گسترده آنان منجر می‌گردید. اول صاحب زمین را به مکتب ابتداییه یا غیرابتداییه خواسته شاگردان را جمع می‌کردند و به ریش سفیدان لعنت و مرگ می‌گفتند و آن‌ها رابه نام فئودال و زمین دارد شنام می‌دادند و بعضی را زندانی می‌ساختند و یک تعدادرا از خانه‌هایشان کشیده به گلوله می‌بستند و زمین‌هایشان را گرفته به مردم می‌بخشیدند.[۱۴۳]

  • آزادی زنان

یکی دیگر از اقدامات و سیاست‌های اصلاحی-اجتماعی ج.د.خ.ا آزادی زنان و ایجاد حقوق مساوی مردان و زنان است. این مسئله از همان آغاز شعار محوری دولت بود. در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۸ دولت با فرمان ویژه (فرمان شماره هفتم) برای زنان حقوق برابر با مردان در نظرگرفت. مهریه و طویانه ممنوع اعلام شد. برای دوشیزگان حق انتخاب شوهر داده شد و از ازدواج زودهنگام با آنان ممنوعیت به عمل آمد. بر اساس این فرمان دولت به جریمه و مجازات کسانی پرداخت که این سیاست را نادیده می‌گیرد. همچنین محیط تازه‌ای برای زنان در شهرها به وجود آمد. به گفته معصومه عصمتی وردک رئیس شورای سراسری زنان افغانستان، جنگ زمینه اشتغال بیشتر زنان را فراهم آورد و آنان کارهایی را در کارخانه‌ها، ادارات پلیس و شفاخانه‌ها (بیمارستان‌ها) به عهده گرفتند. به طور کلی، در ادارات دولتی در تابستان ۱۹۸۸ هیجده و شش صدم کارمندان، زنان بودند و از این میان حدود ۴۳ درصد را وزارت تعلیم و تربیه (در سال۱۹۸۷) ۱۵ درصد را وزارت ارتباطات به خود اختصاص داده بود. به نظر یک محقق سویسی، تعداد معلمان زن در کابل بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ سه برابر رسید. به علاوه، رژیم از حضور۵۰۰۰ زن (در سال ۱۹۸۶م-۱۳۶۵ش) در صفوف پلیس و ملیشه‌ها به خود می‌بالید. به گفته شاهدان عینی ملیشه‌های زن لااقل در دوحوزه شجاعانه جنگیدند: در اورگون (پکتیکا) در سال ۱۹۸۳ و در کران و مونجان (بدخشان) در سال ۱۹۸۷. در مورد اخیر یکی از ملیشه‌های زن چندین ساعت علیه کماندوهای مسعود، یعنی با اعتبارترین گروه مجاهدین، مقاومت کرده بود.[۱۴۴]
نارضایتی از سیاست آزادی زنان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-22] [ 05:46:00 ب.ظ ]




نمونه هائی در این زمینه می باشند. واژه های تحت وب و نرم افزارهای وب ۲ در برخی موارد بجای یکدیگر استفاده شده تا برنامه های نوشته شده برای اجراء بر روی وب ، شبکه های مبتنی بر اینترنت نظیر اینترانت ها را تشریح و مشخص نمایند. به هر یک از برنامه های فوق ، می توان از طریق یک مرورگر دستیابی پیدا کرد. این نوع برنامه ها در موارد متعددی با یکدیگر متفاوت می باشند.طراحی برنامه های تحت وب ( مبتنی بر وب ) ، بگونه ای است که قابلیت اجراء بر روی اینترنت و وب را داشته باشند، در مقابل برنامه های نرم افزارهای وب ۲ ، دارای یک اینترفیس مبتی بر وب به منظور استفاده از قابلیت های نرم افرارهای موجود ( نرم افزارهای سنتی ) می باشند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

نرم افزارهای فوق قبل از مطرح شدن وب ایجاد شده و با طراحی یک اینترفیس مبتنی بر وب می توان از امکانات آنها در صفحات وب نیز استفاده نمود. مثلا” می توان با طراحی یک فرم لازم ، اطلاعاتی را از کاربران اخذ و با مراجعه به بانک های اطلاعاتی موجود ، اطلاعات مورد نظر را استخراج و نتایج را با یک فرمت مناسب برای مرورگر ارسال کرد. بهرحال برنامه های مبتنی بر وب، از آغاز با رویکرد وب ، طراحی و پیاده سازی شده در صورتیکه برنامه های نرم افزارهای وب ۲، از نرم افزارهای موجود به کمک یک اینترفیس[۱۵۵] مبتی بر وب استفاده می نمایند.
برنامه های تحت وب ، دارای امکانات و قابلیت های متعددی بوده که به منظور استفاده در وب طراحی و پیاده سازی شده اند. برنامه های نرم افزارهای وب ۲ ، دارای یک دریچه اتصال مجزا تحت وب بوده که امکان ارتباط با نرم افزارهای قدیمی را فراهم می آورد. دریچه اتصال موجود امکان استفاده از تمام قابلیت های نرم افزارهای وجود را فراهم نخواهد کرد و صرفا” پاسخگو به بخش محدودی از انتظارات خواهند بود. بدیهی است بخش هائی از نرم افزارهای موجود ( سنتی ) می بایست با رویکرد وب بازنویسی شده تا امکان ارتباط آنان با دریچه اتصال فراهم گردد. برنامه های موجود بر روی برخی از سایت ها نظیر : خرید کالا ، کتاب ، رزو بلیط هواپیما ، ارسال و دریافت نامه ی الکترونیکی ( نظیر هات میل[۱۵۶]) نمونه هائی از برنامه های مبتنی بر وب می باشند. در ادامه با برخی تعاریف برنامه های تحت وب آشنا می شویم:
یک وب سایت که قادر به انجام عملیاتی خاص نظیر فروش کالا است.
برنامه ای که بر روی وب اجرا می گردد.
برنامه ای که بر روی یک سرویس دهنده ی وب در شبکه اجرا و امکان سرویس دهی به چندین کاربر در هر لحظه را دارا است.
یک برنامه ی نرم افزاری که از پروتکل اچ تی تی پی به عنوان هسته ی پروتکل ارتباطی خود به منظور توزیع و ارائه ی اطلاعات مبتنی بر وب و با فرمت اچ تی ام ال استفاده و آنان را برای کاربران ارسال خواهد کرد.

۲-۴-۱ معماری و وضعیت اجرای نرم افزارهای تحت وب

برنامه های تحت وب (مشتمل بر اکثر سیستم های تجارت الکترونیک) دارای معماری کلی متشکل از:
سمت سرور: پایگاه داده، برنامه اجرایی، وب سرور
سمت کاربر: مرورگر، کش، کوکی و …
می باشند.
بر همین اساس اختصارا به بررسی انواع وضعیت اجرای برنامه های تحت وب می پردازیم.
وب ایستا : زمانی که تیم. برنرز لی در سال ۱۹۹۰ اولین پیشنهاد خود در رابطه با وب را ارائه کرد، ایده کار بسیار ساده بود : ایجاد یک شبکه از اطلاعات متصل شده به یکدیگر با بهره گرفتن از ابرمتن ها و یو آر ال[۱۵۷] ها. وب در آغاز به عنوان یک رسانه اشتراک اطلاعات مطرح گردید تا از طریق آن دانشمندان و محققین بتوانند دانش و اطلاعات را بین خود به اشتراک گذاشته و نتایج تحقیقات را با یکدیگر مبادله نمایند. ارائه دهند گان با بهره گرفتن از یک استاندارد مستند سازی، اطلاعات خود را تهیه و آنها را به مخاطبان خود ارائه می کردند. در آغاز برای استاندارد مستند سازی از ابزاری که در آن زمان خود هنوز استاندارد نشده بود استفاده می گردید. اچ تی ام ال، ابزاری است که با بکارگیری مجموعه ای از تگ ها، استاندارد لازم جهت نمایش یک مستند در نرم افزارهای نمایش دهنده ( مرورگرها ) را فراهم می نماید. نرم افزارهای نمایش دهنده، مجهز به مفسرهائی جهت تفسیر تگ ها و نمایش اطلاعات موجود در مستند بر اساس تعاریف از قبل تعریف شده شدند. در آن زمان که به سال های ابتدائی دهه ۹۰ میلادی برمی گردد، چیزی با نام برنامه های وب وجود نداشت و وب به عنوان رسانه ای جهت اشتراک و مبادله اطلاعات مطرح بود. تمامی تعاملات در عرصه وب محدود به درخواست یک مستند توسط سرویس گیرنده و ارسال آن توسط سرویس دهنده بود.
وب پویا با تمرکز بر روی پردازش های سمت سرویس گیرنده : در ادامه، نیاز به انجام برخی پردازش های اولیه مطرح گردید. با توجه به این که اینترنت از یک بستر سرویس گیرنده و سرویس دهنده به منظور دریافت درخواست کاربر و پاسخ به آن استفاده می کرد، طراحان و پیاده کنندگان برای تحقق پردازش ها بر روی دو گزینه متمرکز شدند : انجام پردازش ها در سمت سرویس گیرنده و یا سمت سرویس دهنده. در آغاز، برای انجام پردازش ها بر روی سرویس گیرنده متمرکز شدند. با این هدف که بتوان پردازش های مورد نیاز را ( با حوزه ای که در آن زمان تعریف شده بود )، در سمت سرویس گیرنده انجام داد. برای تحقق خواسته فوق لازم بود که بستر و ابزارهای لازم در بطن مرورگر ها ایجاد گردد. ظهور فناورهائی نظیر اچ تی ام ال- دام[۱۵۸]، جاوااسکریپت[۱۵۹]، سی اس اس و دی اچ تی ام ال[۱۶۰] از جمله مهم ترین تلاش های انجام گرفته در آن زمان برای تحقق پردازش ها در سمت سرویس گیرنده بود. برای آشنائی بیشتر با تلاش های انجام گرفته در آن زمان بد نیست مروری سریع داشته باشیم به آنچه طی سالیان گذشته در عرصه وب اتفاق افتاده است.

۲-۵ خلاصه فصل

در این فصل، به تعریف کلی درمورد وب سرور پرداختیم و انواع متفاوت آن را از طریق شکل نشان دادیم که با ویژگی ها و قابلیت های متفاوت سرتاسر دنیا مورد استفاده قرار می گیرند. دو نوع بارز و مهم سرورهای لینوکسی، آپاچی و انجین ایکس را توضیح دادیم. سپس به معرفی نرم افزار تسریع وب وارنیش پرداختیم و ویژگی ها، عملکرد و معماری آن را به صورت کامل شرح دادیم. درمورد اینکه اکثر افراد برای کار با سرورها و سرعت بخشیدن به آن ها اشتباه می کنند و کارشان غلط است بحث کردیم و در نهایت توضیح مختصری درمورد نرم افزارهای مبتنی بر وب و معماری آن ها دادیم.
فصل سوم:
روش تحقیق

۳-۱ مقدمه

فصل اول و دوم در حقیقت مقدمات تحقیق را بررسی کردند اما در این فصل وارد مراحل عملی کار می شویم. اولین نکته برای کار با سرورهای لینوکسی، آشنایی با محیط سیستم عامل اوبونتو(توزیعی از لینوکس که ما برای کار آن را انتخاب کردیم) و کار با دستورات خط فرمان آن است. برای آشنایی کامل با این دستورات می توان از لیست کلی دستورات خط فرمان در لینوکس کمک گرفت و با مطالعه ی آن به آرامی با محیط خط فرمان و دستورات آن آشنا شد. پس از حل مساله اساسی و ابتدایی آشنایی با اوبونتو، می بایست به آرامی با تک تک سرورهایی که می خواهیم روی اوبونتوی خود نصب و راه اندازی کنیم آشنا شویم. در فصل قبل به صورت تئوری با مفاهیم سرورهای مورد نظر آشنا شدیم اما برای ورود به مرحله ی پیاده سازی و نصب نیاز به تحقیقات م مطالعات بیشتری در این زمینه است.
در این فصل پس از آشنایی با لینوکس و توزیع مهم و معروف آن اوبونتو، به توضیح نرم افزارهای لازم برای اتصال به سرور از راه دور می پردازیم. سپس نحوه ی نصب هریک از سرورهای موردنیاز اعم از سرورهای ترکیبی و غیر ترکیبی را به صورت کامل با تکه کدها و اشکال شرح می دهیم. و درنهایت به توضیح سیستم های مدیریت محتوا پرداخته و نمونه های مهم آن را که برای پیاده سازی استفاده کرده ایم شرح می دهیم.

۳-۲ آشنایی با لینوکس

لینوکس به هسته ی سیستم‌عامل‌های شبه یونیکس می‌گویند که که در سال ۱۹۹۱ توسط لینوس تروالدز توسعه یافت. برخی به سیستم عامل‌هایی که از هسته ی لینوکس استفاده می‌کنند (به این خاطر که نام لینوکس به طور گسترده در رسانه‌ها استفاده می‌شود و نامی رایج تر است) نیز لینوکس می‌گویند (در این مقاله هم منظور از لینوکس، سیستم عامل‌هایی است که از هسته ی لینوکس استفاده می‌کنند).
لینوکس قابل نصب بر روی انواع سخت‌افزارهاست، از ساعت لینوکس[۱۶۱]، تلفن‌های همراه، تبلت‌ها، مسیریاب‌ها، و کنسول‌های بازی گرفته تارایانه‌های رومیزی، رایانه‌های بزرگ و ابررایانه‌ها.
به مجموعه‌ای از نرم‌افزارهای بنا شده بر اجزای گفته شده توزیع لینوکس[۱۶۲] می‌گویند که به طور معمول شامل ابزارهای گسترش نرم‌افزار، پایگاه‌های داده، سرویس دهنده‌های وب مثل آپاچی، محیط‌ های رومیزی مانند گنوم و کی‌دی‌ای[۱۶۳] و اکس‌اف‌ سی‌ای[۱۶۴] و مجموعه‌های اداری مانند اُپن آفیس[۱۶۵] هستند.
در ابتدا لینوکس برای استفاده ی ریزپردازنده‌ها با معماری ۸۰۳۸۶ اینتل طراحی شده بود: اما امروزه انواع گوناگون معماری‌ها را پشتیبانی می‌کند و در انواع و اقسام وسایل از کامپیوترهای شخصی گرفته تا ابررایانه‌ها و تلفن‌های همراه به کار می‌رود. این سیستم‌عامل که در ابتدا بیشتر توسط افراد مشتاق گسترش پیدا می‌کرد و به کار گرفته می‌شد، توانسته است پشتیبانی شرکت‌های سرشناسی چون آی‌بی‌ام و هیولت-پاکارد[۱۶۶] را به دست آورد و با بسیاری از نسخه‌های خصوصی یونیکس رقابت کند. طرفداران لینوکس و بسیاری از تحلیل‌گران این موفقیت را ناشی از استقلال از فروشنده، کم‌هزینه بودن پیاده‌سازی، سرعت بالا، امنیت و قابلیت اطمینان آن می‌دانند]۲۱ [.

۳-۲-۱ آشنایی با توزیع اوبونتو

اوبونتو[۱۶۷] یک توزیع گنو/لینوکس است که بر مبنای توزیع دبیان پایه‌گذاری شده‌است، اما با آن تفاوت دارد. نام اوبونتو از یکی از مفاهیم آفریقای جنوبی به معنی “انسانیت نسبت به دیگران[۱۶۸] ” گرفته شده‌است.
از ویژگی‌های بارز اوبونتو می‌توان به کاربرپسند بودن، سادگی، زیبایی، سرعت و عدم نیاز به سخت‌افزار پیچیده اشاره کرد.
این سیستم‌عامل یکی از کاربرپسندترین توزیع‌های گنو/لینوکس است و در مدت نسبتاً کوتاه عمر خود، توانسته رشد خیره‌کننده‌ای در جذب کاربران عادی داشته باشد. بر طبق آمار وب، این توزیع در بین دیگر توزیع‌های گنو/لینوکس ۵۰ تا ۷۰ درصد سهم بازار را به دست آورده‌است. در ایران نیز این سیستم‌عامل کاربران زیادی را جذب کرده و جامعه ی مجازی نسبتاً خوبی در کنار آن شکل گرفته‌است. اوبونتو دارای پشتیبانی نسبتاً خوبی از تمام زبان‌های زنده دنیا از جمله زبان فارسی است.
اوبونتو هر ۶ ماه یک بار نسخه ی جدیدی را عرضه می‌کند. هر نسخه از اوبونتو، تا ۱۸ ماه پس از انتشار آن نسخه، پشتیبانی می‌شود. اوبونتو دارای نسخه‌هایی با پشتیبانی بلند مدت نیز هست که به جای پشتیبانی ۱۸ ماهه، ۳ سال پشتیبانی برای نسخه ی ویژه ی رایانه‌های شخصی و ۵ سال پشتیبانی برای نسخه‌های سرور ارائه می‌کند]۲۲ [.

۳-۲-۱-۱ آشنایی با محیط ترمینال و کار با دستورات آن

ساده‌ترین راه برای برقراری ارتباط و وارد کردن دستورات به پوسته، از طریق ترمینال است. در ترمینال می‌توانید هر تعداد دستور که می‌خواهید برای کنترل دستی کامپیوتر وارد کنید.
می‌توانید اطلاعات درایورها را ویرایش کنید یا حتی به نصب برنامه‌ها بپردازید. گاهی اوقات لزوم استفاده از این دستورات آنقدر زیاد می‌شود که بسیاری از کاربران عادی از کار با لینوکس خسته می‌شوند. ‌ ‌
برنامه‌های زیادی هستند که در پوسته اجرا می‌شوند، از مرورگرهای اینترنت بگیرید تا بازی‌های کامپیوتری و برنامه‌هایی که باید با آنها اتصال بی‌سیم را فعال کرد. این‌ها همه پوسته‌ای درون پوسته دیگر به‌شمار می‌روند. صد البته برنامه‌هایی هستند که به‌طور غیرمستقیم یک پوسته به‌شمار می‌روند، نرم‌افزار اتصال اینترنت شما، مرورگر موزیلا فایرفاکس و بسیاری از نرم‌افزارهای دیگر همگی یک پوسته هستند که با سیستم عامل در تعامل‌اند.
یکی از کارهای مقدماتی برای رسیدن به هدف خود در این رساله، آشنایی با تمامی دستورات ترمینال اوبونتو بود که تعدادی از این دستورات را برای نمونه ذکر می کنیم:
ls: گرفتن لیست محتویات مسیر جاری شامل پوشه و فایل ها
Cd dir: تغییر مسیر جاری به شاخه ی موردنظر
Mkdir dir: ساخت یک شاخه
Rm –r dir: حذف یک دایرکتوری با محتویات درون آن
Touch file: ساخت یک فایل
و …

۳-۳ اتصال به سرور از راه دور

پس از یادگیری موارد مقدماتی کار(آشنایی با اوبونتو و نحوه ی کار با ترمینال آن)، برای شروع پیاده سازی پیش نیازهایی مورد نیاز بود.اولین مورد نیاز به یک سرور قدرتمند با حافظه و رم بالا بود که بتواند پاسخگوی نصب چندین وب سرور سنگین باشد. در ابتدای کار بر روی رایانه ی خانگی و روی نرم افزار وی ام ویر[۱۶۹] اوبونتو را نصب نموده و اقدام به شروع کار کردیم که بعد از مدتی متوجه شدیم این رایانه نمی تواند پاسخگوی این وب سرورها باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:45:00 ب.ظ ]




یکی از موضوعات قابل مقایسه بین یهودیت ،مسیحیت و اسلام‌، حجم و صراحت موضوعات و مطالب اقتصادی موجود در قرآن کریم و کتاب مقدس است. در قرآن کریم نسبت به کتاب مقدس مطالب بیشتری به موضوعات اقتصادی اختصاص یافته است. [۷۸۰] به نظر دونالدهی، دامنه‌ی موضوعات اقتصادی در کتاب مقدس(عهد قدیم و عهد جدید) محدود است و تنها اندکی از این موضوعات با مراجعه‌ی مستقیم به کتاب مقدس حل و فصل می‌شود. [۷۸۱] علاوه بر این، متون مقدس مسیحی درباره‌ی مسائل اقتصادی و اجتماعی صراحت اندکی دارد و همین موضوع موجب پیدایش اختلاف نظرهای زیادی در بین اندیشمندان اقتصادی مسیحی شده است. [۷۸۲]بیشترین توافق در میان صاحبنظران مسیحی در مورد اصول اخلاقی اقتصاد است.
اندیشمندان اقتصادی مسیحی بیانهای مختلفی را از این اصول ارائه کرده‌اند. همه‌ی آنها تأکید میکنند که انسانها کارگزاران و نمایندگان خدا هستند و به جای این که مالکین مطلق باشند، کارگزاران خلقت خداوند و منابعی هستند که خلقت در دسترس انسان قرار داده است. سرپرستی انسان متضمن مسئولیت‌هاست. همچنین سرپرستی مستلزم حق و تعهد به کار است. فعالیت اقتصادی، فعالیتی اجتماعی است و باید در ارتباط با دیگران باشد. همه‌ی مردم باید فرصت سهیم بودن در منابع جهانی را داشته باشند؛ به‌ویژه باید امکان تهیه‌ی نیازهای اساسی مانند غذا، پوشاک و مسکن را داشته باشند. و بالاخره اغلب آنها موافق هستند که ثروتمندان تعهدی دارند به کسانی که نمیتوانند به خودشان کمک کنند. [۷۸۳]
و امااصول اساسی در اقتصاد اسلامی عبارتند از: [۷۸۴]

    1. صورت‌های گوناگون مالکیت که در پرتو آن توزیع ثروت مشخص و معین میشود.
    1. آزادی محدود به ارزشهای اسلامی درزمینههای تولید، مبادله و مصرف.
    1. عدالت اجتماعی که بر پایه دو اصل همکاری و توازن برقرار می‌شود.

۲-۱) کار و مالکیت
در سه دین یهود، مسیحیت و اسلام، کار و تلاش تقدیس و بیکاری و تنبلی به شدت نکوهش و محکوم شده است. [۷۸۵]
میرتاماری اقتصاددان یهودی همه‌ی ثروت‌های موجود را در‌نهایت متعلق به خداوند و انسان را متولی آن دانسته و بر اصل صلاحیت نظارت بر مالکیت منابع معتقد است. گرچه تا ماری دین یهودیت را دینی نمی‌داند که بر توزیع درآمد تمرکز دارد، معتقد است در این دین نیز وظیفه‌ی یاری رساندن به فقرا وجود دارد. او بر این عقیده است که در دین یهود هیچ‌گونه فضیلتی در فقر نیست و در حقیقت ثروتمندان باید فقرا را مورد شفقت و دلسوزی قرار دهند و حتی اگر امکان داشته باشد میباید آنها را از رنج فقر نجات دهند. همچنین کمک‌ها تنها از طریق صدقات و خیرات فردی فراهم نمی‌شود، بلکه احکام دین و نذورات نیز میتوانند به عنوان صندوق‌های خیریه‌ی گردآورنده‌ی نیازهای اولیه‌ی فقرا به کار گرفته شوند. دادن عشریه از درآمد [۷۸۶] نه تنها اقدامی انسان دوستانه است، بلکه در شرع یهودیت وظیفه و بخشی ضروری از نظام مالیاتی تلقی میگردد.
در یهودیت هیچ‌گونه پیمانی مبنی بر فقر به عنوان ابزاری برای نیل به برکت الهی وجود ندارد. هیچ انگشت اتهامی نیز به سوی کسانی‌که به فعالیت‌های معمول اقتصادی و عواید اموال مادی میپردازند نشانه نگرفته است. دین یهودی رفاه مادی انسان را پاداشی از سوی ملکوت و نعمتی از سوی خدا میداند و لذا این رفاه در ذات خود بدنیست باید آن را مورد تجلیل قرار. [۷۸۷]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

تورات نمیگوید که داشتن اموال مادی گناه است، بلکه آنها را برکتی برای زندگی انسانی می‌داند.تاماری تأکید میکند که طمع ورزی یکی از انگیزههای بنیادین در فعالیتهای اقتصادی انسان و البته حسی است که منجر به بیعدالتی اجتماعی میشود. وی معتقد است که تلاش برای از میان بردن طمع ورزی حماقت است و تلاش‌های مسیحیان را برای اصلاح این رفتار از طریق بخشش و بخشایندگی یا اجتناب از آن با کمک رهنمون‌های الهی مورد انتقاد قرار می‌دهد. در حقیقت وی بر این باور است که باید حس طمع ورزی را از طریق رعایت موازین شرعی به کنترل درآورد. داشتن ثروت مادی به هیچ عنوان خطا یا معصیت نیست، بلکه چگونگی کسب آن مورد اهمیت است.
از نظر نویسندگان یهودی حقوق مالکیت خصوصی مشروع شناخته شده است، لیکن محدودیت‌های اخلاقی خاصی نیز در به‌کارگیری این حقوق وجود دارد.
در تورات شروطی برای نابرابریها قرار داده شده است که بروز آنها در هر اقتصادی اجتناب ناپذیر است. این مسئله چندان به توزیع مجدد نمیپردازد، بلکه در پی این است که برای هر نسل شرایطی ایجاد کند که بتوان در آن مزایای مادی را از طریق اکتساب ثروت یک نسل به‌دست آورد. در تورات درباب حقوق زمین بحث فراوانی شده است و کار و زمین برای تولید در سرزمین باستانی اسرائیل عوامل مهم‌تری از سرمایه اندوزی تلقی میشدند. از آنجا که مالک نهایی زمین خداوند است، انسان‌ها حق فروش همیشگی آن را ندارند؛ به عبارت دیگر میتوان گفت کسب ملکیت مطلق از طریق خریداری زمین ناممکن است.
در اندیشه‌ی اقتصادی مسیحی(پروتستان) انسانها وظیفه‌ی و هم حق کار کردن دارند. در اصول پروتستانی برای زندگی اقتصادی آمده است: «همه‌ی انسانها حق دارند در عمل اقتصادی و کار تولیدی شرکت کنند و از دستمزدها و مزایای عادلانه و شرایط کاری مطلوب برخوردار شوند و همچنین حق دارند در سازماندهی و پیوستن به اتحادیهها یا دیگر انجمنها حضور یابند. »همه‌ی انسانها، در حد توان و به طور یکسان می توانند کار کنند و مسئولیت دارند نیازهای خانواده‌ی خود را برآورده کنند و متعهدند که در امور جامعه مشارکت کنند. » [۷۸۸] وظیفه‌ی کار کردن، از فرمان تربیتی مطیع ساختن و تسخیر کردن منتج میشود (سفر پیدایش ۳۱-۱: ۲۸). اگر شخصی قادر به کار کردن است، باید کار کند. مسیحیان باید کار کنند؛ همان‌طور که خداوند آنها را به کار گماشته است، هر چند که اعتیاد به کار، شکلی از بتپرستی است.
پاپ اعظم یوهانس پل دوم در دستورالعمل خود با عنوان «کار و اجرای آن» در سال ۱۹۸۱ به رابطه‌ی تنگاتنگ بین مسائل وجودی انسان و کار از دیدگاه مسیحیت و مذهب اشاره میکند. او از حرمت خدشهناپذیر و غیرقابل واگذاری نیروی کار سخن میگوید و آن را وسیلهای برای مشارکت همیشگی انسان در امر خلقت الهی می‌داند؛ [۷۸۹] بنابراین در تعالیم اقتصادی مسیحی کارگر نسبت به سایر عوامل تولید ترجیح داده میشود، زیرا «کار در نتیجه حضور شخص است»[۷۹۰]. در اندیشه‌ی اقتصادی اسلام نیز نیروی کار بیشترین اعتبار حقوقی و انسانی را در تولید و توزیع دارد و کار اصلیترین منشأ مالکیت و عامل اصلی در دستگاه توزیع اسلامی شمرده شده است.
هر سه گروه از اندیشمندان یهودی ، مسیحی(پروتستان)و مسلمان معتقدند که مالکیت حقیقی تمام خلقت از آن خداوند است و خداوند سرپرستی زمین و منابع آن را به‌طور امانت به انسانها واگذار کرده است؛ بنابراین همه‌ی انسانها حق دارند از زمین و منابع آن استفاده کنند. از سوی دیگر، انسان از طرف خداوند تکالیف و وظایفی برعهده دارد و در مقابل او در استفاده از زمین و منابع آن مسئول و پاسخگو است.
هر سه گروه مالکیت خصوصی را میپذیرند و آن را برای گسترش ظرفیت خلاقیت و ابتکار انسان ضروری میشمرند، در عین حال معتقدند که مالکیت مطلق برای انسان وجود ندارد. همچنین اموال و مالکیت در این ادیان مذموم نیست، بلکه هدف قرار دادن آن و تمرکز حواس بر آن که موجب انحراف توجه از پرستش خدا میشود، مردود دانسته شده است.
اندیشمندان مسیحی(پروتستان) منشأ مالکیت انسان را سرپرستی و امانت‌داری او در خلقت میدانند. آنها معتقدند که او این امانت باید برای نفع عمومی استفاده کند؛ بنابراین مالکیت خصوصی در این دین، فینفسه دارای بعدی اجتماعی است. پاپ جان پل دوم اشاره میکند که محدودیتهایی در مالکیت بر مبنای وظیفه‌ی خدمت به منافع عمومی ( به عنوان یک «رکن اجتماعی»[۷۹۱] )بر دارایی خصوصی وجود دارد. [۷۹۲]
منافع عمومی ممکن است گاهی اوقات اقتضا کند که حق مالکیت خصوصی با دخالت دولت در برنامه‌ریزی یا مالکیت بخشهای معینی از اقتصاد محدود شود. بنابراین مالکیت عمومی دربعضی موارد در اندیشه‌ی اقتصادی مسیحی(پروتستانی) مورد پذیرش قرار میگیرد؛ زیرا بعضی از اموال وجود دارد که به مالک آن، قدرتی اقتصادی میدهد که برای منافع عمومی خطرناک است؛ بنابراین، این گونه اموال باید به جمع تعلق داشته باشد.
در تعالیم اقتصادی پروتستانی در مورد محدودیت حق مالکیت خصوصی آمده است:
«حمایت از مالکیت خصوصی به این معنی نیست که هر شخصی حق انباشت نامحدود ثروت دارد. حق مالکیت خصوصی برای هیچکس یک حق مطلق یا بیقید و شرط به وجود نمیآورد. همچنین هیچکس حق ندارد به صورت انحصاری آنچه را که نیاز ندارد، نگهداری کند، در حالی که دیگران از ضروریات زندگی بیبهره هستند». [۷۹۳]
برخلاف اندیشه‌ی اقتصادی یهودی و مسیحی بحث مالکیت در اندیشه اقتصادی اسلام را به طور مفصل مطالعه و بررسی قرار گرفته است و جزئیات موضوعاتی مانند مالکیت ‍زمین، معادن، منابع طبیعی (دریاها، رودخانهها، جنگلها و ….) را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در اقتصاد اسلامی مالکیت مختلط (خصوصی، عمومی و دولتی) پذیرفته شده است؛ اما اختلاف نظرهایی در مورد موقعیت مالکیت خصوصی و قلمرو آن در اقتصاد اسلامی وجود دارد که ریشه آن به تفاسیرمتفاوت این صاحبنظران در مورد مفهوم مهم خلافت انسان برمیگردد؛ زیرا گروهی فرد و انسان را مخاطب فرمان جانشینی الهی میدانند و گروهی دیگر این جانشینی را برای جامعه در نظر می‌گیرند؛ بنابراین عدهای اصالت و محوریت را به مالکیت خصوصی و عدهای دیگر به مالکیت عمومی (دولتی) میدهند. این تفاسیر مختلف پیامدهای مهمی دارد که در مباحث عدالت و توزیع و نقش دولت و بازار در اقتصاد اسلامی تأثیرات قابل توجهی بر جای میگذارد. به این موضوع در قسمتهای بعد اشاره میشود.
۳-۱) عدالت و توزیع
شناخت خداوند که امر کننده به عدل و بر پادارنده‌ی آن است، اساسیترین معرفتی است که در ادیان آسمانی رابطه‌ی بشر با خدا بران استوار است. [۷۹۴] به همین دلیل در اندیشه‌ی اقتصادی یهودیت‌، مسیحیت و اسلام، عدالت زیربنای اندیشه دینی در مسائل اقتصادی است[۷۹۵] و تأکید بر عدل به عنوان یکی از ویژگی‌های اقتصاد دینی در مقایسه با اقتصاد غیردینی (مادی) شمرده شده است؛ [۷۹۶] در نتیجه عدل یکی از ا‌صول راهنمای اساسی برای همه‌ی جنبه های زندگی اقتصادی دانسته شده است. [۷۹۷]
هر چند تعریف عدل در ذهن و وجدان مردم( گرچه به اجمال) روشن ا‌ست و وجدان عمومی و اذهان مردم با چارچوب کلی عدل آشناست؛ تعاریف مختلفی در هر سه دین برای عدالت مطرح شده است که به نظر میرسد، قابل مقایسه با یکدیگر هستند. در یهودیت عدالت به معنای مراعات حق، با‌عمل به دستورالعمل‌هایی است که درتورات ذکر شده است. در مسیحیت عدالت به معنای ارائه حقوق هر شخص، به نحوی که سازگار با معیارهای شریعت اخلاقی خداوند باشد. [۷۹۸] در اسلام نیز عدالت به معنای رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق هر ذی حقی به او ‌آمده است. [۷۹۹] همچنین در مسیحیت عدالت به‌این معانی آمده است: بازگشت انسان گناهکار به اجتماع خدا با بهره مندی از فیض مسیح؛ بازگرداندن فقراء، بیوه زنان، یتیمان، بردگان ، دستمزد بگیران و غریبهها به شرایطی که خدا برای آنها در نظر داشته‌است و تأمین نیازهای اساسی آنها که در مغایرت با معیارهای کتاب مقدس ازآنان دریغ شده است؛ به نحوی که بتوانند به مشارکتشان در جامعه ادامه دهند. [۸۰۰] در اسلام نیز عدالت، به معنای قرار گرفتن هر چیزی سر جای خودش (العدل یضع الامور مواضعها) آمده است. [۸۰۱] اندیشمندان اقتصادی هر سه دین تعاریف و معانی دیگری را نیز برای عدالت مطرح کرده‌اند، ولی معنای اصلی عدالت، مراعات حق[۸۰۲] عنوان شده است. [۸۰۳]
در هرسه دین مخاطب فرمان عدالت، مردم هستند و عدالت در هر سه، صورتی درونزا دارد. در بیانیه‌ی لوتران آمده است که «خدا میخواهد انسانها عدالت را در سرپرستی خود نسبت به خلقت اعمال کنند. خداوند فرمان میدهد که اشخاص در استفاده خویش از منابع محدود زمین، دلسوزانه و عادلانه رفتار کنند تا زندگی دیگران نیز تأمین و محافظت شود.» [۸۰۴] بنابراین خداوند انسان را مجاز دانسته است که بر آفرینش او حکمرانی کند. او باید آزادی و عقلانیتی را که در سرشت خود دارد به کار گیرد تا در جهان با عدالت حکومت کند یعنی به رفاه همه‌ی مخلوقات توجه کند. [۸۰۵]
در اسلام نیز رسالت پیامبران، آماده سازی مردم برای اجرای قسط و عدل بیان شده است. در قرآن آمده است که مردم را به گونهای رشد دهید که خودشان عدالت اقتصادی را در جامعه برپا کنند. [۸۰۶] «لیقوم الناس بالقسط» (حدید / ۲۹)
یکی از مسائلی که گروهی از صاحبنظران در هر سه دین مطرح کرده‌اند، بحث ملاک بودن عدالت برای ایمان و دینداری است. مرتضی مطهری، عدالت را یکی ازشاخصهای دینداری معرفی میکنند. [۸۰۷] براین اساس جامعهای که در آن عدالت حاکم نباشد، دینی نخواهد بود. در تعالیم اجتماعی کاتولیکی نیز به همین معنا اشاره شده است. کاتولیکها معتقدند که «زندگی و سخنان عیسی مسیح و تعالیم کلیسای او ما را دعوت میکند که به نیازمندان خدمت کنیم و فعالانه برای عدالت اجتماعی و اقتصادی تلاش کنیم. به عنوان جامعهای از مؤمنان، ما میدانیم که ایمان ما توسط کیفیت عدالت (چگونه با فقرا و اقشار آسیبپذیر رفتار میشود) در میان ما آزمون میشود.»[۸۰۸]
یکی دیگر از مسائل مورد توافق در هر سه دین، منشأ و عامل اصلی فقر در اقتصاد است. هر سه گروه اندیشمندان معتقدند فقر از محدودیتهای تولید ثروت و توزیع ناعادلانه‌ی درآمد و ثروت نشأت میگیرد. [۸۰۹] یکی از تفاوتهای اساسی در این سه دین به بحث توزیع ثروت و راه های تحقق عدالت اقتصادی مربوط میشود. اقتصاد دانان یهودی خاطر نشان می کنند که مسائل مرتبط با توزیع ثروت در آموزه‌های تورات بیان نشده است و عهد قدیم درباره‌ی موضوعات مربوط به توزیع ثروت ، تجویزی نکرده است. اقتصاد‌د‌انان یهودی این گونه بیان می کنند:
ژاکوب نئوسنر[۸۱۰] جایگاه میشناه [۸۱۱] و تورات شفاهی درباب نقش بازارها و موضوعات تخصیص دهنده را به‌صورت کلی تری توضیح داده‌است و بیان می‌کند: دستورالعمل‌هایی که در میدراش ذکر شدهاند، تعالیم و آموزههای نوشته‌های تورات است که مجموعهای از آراء و مثال‌های موجز تا مطالبی درباره‌ی زندگی روزمره در اسرائیل باستان هستند که حیات اقتصادی را به کار بستهاند. برای درک بهتر اهمیت میشناه، باید آن را در بافت دیدگاه خاص نویسنده‌ی آن به دنیا و جایگاه و هدف انسان نسبت به خدا و جامعه نگریست. یک نقل قول طولانی از نئوسنر هست که میشناه را چنین تفسیر میکند:
این جهان اسرائیل ( یهودیان در فسلطین / اسرائیلیان در سرزمین اسرائیل ) است که جهانی را در خود شکل میدهد؛ نظمی جهانی با وضعیتی پرثبات که هیچ تغییر با اهمیتی نیز ثبات اجتماعی آن را از میان نخواهد برد، این نظم جهانی، بنیادش به این ثبات خواهد رسید و در واقع جاودانه و دیرپا خواهد شد؛ چرا که به عنوان مکمل عمل می‌کند و نظم جهان دیگر‌، جهانی که در ملکوت است، به واسطه‌ی آن کامل می‌شود. تمامیت و کمال نیز با وحدت دو جهان مختلف ( ملکوت و زمین ) در زمان مقدس بحث می‌شود و آئین‌ها حاصل میگردد و آفرینش احیاء خواهد شد و براین اساس خلقت با تمامی کمال و تمامیت فرا خوانده می‌شود. [۸۱۲]
بدین سان نظم اقتصادی پایدار است و باید نظم الهی را منعکس کند. هنگامی که این نظم دچار منحرف شود، نقص‌هایی پدید میآید و این نقص‌ها باید در زمان احیاء آفرینش ریشه کن شوند. در حقیقت بازگرداندن نظم کامل چیزی است که احیای آفرینش به‌آن میپردازد و برخلاف دشواری‌های انسان در راه نیل به چنین حالتی است. آشکار است که این رویکرد به اقتصاد، کاملاً متفاوت از رویکرد اقتصاددانان امروزی است‌. البته عده‌ی اندکی از اقتصاددانان فعال، آن را به عنوان یک الهام الهی مینگرند، لیکن بخشی از زبان و نمادگرایی، بازارهای تجاری کامل، مفهوم توازن و کارایی در معاملاتی را که متضمن آگاهی کامل است و احتمالاً همگی به‌صورت ناخودآگاه صورت میگیرد، میتوان به عنوان تلاشی برای آرمان‌های ملکوتی دانست.
اقتصاددانان مسیحی هم خاطر نشان میکنند که مسائل مرتبط با توزیع ثروت درآموزههای عیسی مسیح (ع) بیان نشده است و در‌عهد جدید درباره‌ی موضوعات مربوط به توزیع ثروت تجویزی نیست. اغلب به خاطر این که رفاه مادی اهمیت کمتری از اعمال مذهبی دراد، هیچ طرحی برای یک توزیع بهینه کالاهای مادی درجامعه دنیوی وجود ندارد. اقتصاد در مفهوم تخصیص منابع محدود، در اولویت عهد جدید قرار ندارد، اما با وجود این ، این نظر وجود دارد که نیازهای اولیه‌ی انسانی هر شخصی باید تأمین شود و این وظیفه‌یس همه مسیحیان ، به‌ویژه ثروتمندان است تا تضمین کنند که این امر انجام می‌شود. در حقیقت در تعالیم اقتصادی انجیل، تعهدات اجتماعی و اقتصادی افراد به تفصیل بیان شده است، اما به سازوکارهایی که برای مثال، نیازهای پایه را باید برآورده کند، تصریح نکرده است. البته اندیشمندان مسیحی دلیل آن را از یک‌سو‌، اعتبار عمومی و مطلق تعالیم انجیل و از سوی دیگر، تفاوت شرایط اقتصادی میان کشورها در طی زمان میدانند. [۸۱۳]
در اندیشه اقتصادی اسلام مسئله‌ی توزیع به صورت جدی و مفصل مطرح شده است. از آنجا که عدالت یکی از مهم‌ترین اهداف و اصول در نظام اقتصاد اسلامی است، تأمین عدالت در همه‌ی مراحل مختلف اقتصاد از پیش از تولید (توزیع منابع طبیعی) تا هنگام تولید‌، مبادله‌، توزیع پس از تولید و توزیع مجدد درآمد و ثروت مطرح شده است. علاوه بر احکام و قوانینی که برای توزیع قبل و بعد از تولید به‌منظور تحقق عدالت در نظر گرفته شده‌است سازوکارهایی نیز برای توزیع مجدد درآمد در اقتصاد اسلامی پیش‌بینی شده است. واجبات مالی، مانند خمس و زکات و نیز مالیاتهای خراج و جزیه و همچنین قوانین ارث در راستای همین هدف مطرح شدهاند.
لازم به ذکر است که در اندیشه‌ی اقتصادی اسلام، تمرکز ثروت در دستان عدهای محدود، ممنوع شدهاست و کار و احتیاج به عنوان معیارهای توزیع درآمد شمرده میشوند و اختلافات درآمدی به دلیل وجود استعدادها و توانایی های مختلف انسانها مجاز دانسته شده است و با اختلاف درآمدهایی که از راه های ممنوع و نامشروع حاصل شده‌است (مانند احتکار و قرض ربوی) به شدت مبارزه شده است. در عین حال، اندیشمندان اسلامی در مورد حد مجاز نابرابریهای درآمدی و سازوکار تعدیل این نابرابریها اختلاف نظرهایی با یکدیگر دارند‌؛ اکثر صاحبنظران اقتصادی بر تأمین اجتماعی و رفع فقر مطلق تأکید میکنند. گروهی نیز علاوه بر تأمین اجتماعی، بر توازن اجتماعی و رفع فقر نسبی با هدف تأمین زندگی مناسب با سطح عموم جامعه، برای همه اعضای آن تأکید دارند.
۴-۱) دولت و بازار
در اندیشه های اقتصادی یهودیت ، مسیحیت و اسلام، بر ضرورت دخالت دولت در اقتصاد تأکید شده است، اما درمورد مقدار مطلوب دخالت دولت در اقتصاد اختلاف نظر زیادی در هر سه دین وجود دارد.
نویسندگان یهودی همواره بر این خواسته بودهاند که بدانند قوانین دینی در حیات اقتصادی، به‌ویژه زمانی که معاملهای صورت میگیرد یا افراد به فعالیت‌های مالی میپردازند، رعایت میگردند. آنها معتقدند که عاملان اقتصادی باید در فعالیت‌های خود اخلاق را مورد توجه قرار دهند و قوانین دینی سرمنشایی مطلوب برای هدایت آنان در فتارهای اقتصادی تبدیل شود. تأکید آنان بر عدالت اقتصادی است، چنانکه تمامی اقشار و احزاب مورد حمایت قرار گرفته و ثبات اجتماعی در میان مومنان برقرار گردد. هدف پدیدآوردن جایگزینی برای بازار، [۸۱۴] به عنوان سازوکار تخصیص منابع نیست، بلکه تضمین عدم سوءاستفاده از نظام با‌انجام مبادلات غیراخلاقی است.
درباب این مسئله که نقش دولت در این زمینه چه باید باشد، نویسندگان یهودی با تأئید بر این‌که رعایت قوانین دینی موضوعی است که به وجدان اخلاقی افراد بستگی دارد، در حقیقت این مطلب را بیان می کنند که موافق دخالت حداقلی دولت در بازارهستند و وجدان اخلاقی افراد است که سلامت معاملات بازار را فراهم می‌کند.[۸۱۵]
نوشتجات اقتصادی یهودی معاصر کمتر به مسائل توزیع درآمد، حداقل در درون کشورها، و اصناف کارگری [۸۱۶] میپردازند. ابراهیم کلیمان [۸۱۷] در بررسی «قیمت عادلانه» احتمالاً نقطه‌ی آغاز ادبیات یهودی را فراهم آورده است. کلیمان نیز همانند تاماری مفهوم قلمرو قیمت عادلانه را برگرفته از آموزههای سفر لاویان و عطف به معاملات شیادانه میداند. کلیمان شرایطی را که در آن فسخ معامله ناعادلانه مشروع است ، بررسی کرده و از لحاظ کاربردی آن را برحسب جستجوی اطلاعات بازاری تعریف میکند. یک روز، مدت زمانی طولانی برای دادن مجوز فسخ معامله تلقی شود. فروشنده یا خریدار میتوانند مدت زمان یک ساعت را برای حصول اطمینان از این‌که قیمتی عادلانه برای کالا پرداخت شده است، در نظر بگیرند و پس از آن معامله منعقد شده است.
ادبیات تلمودی به حقوق فروشنده توجه دارد و پرداخت ناقص بها از سوی خریدار تقلبی است که ممکن است از سوی طرفین روی دهد. عقاید مختلفی درباب ادبیات تلمودی درخصوص مزایای دخالت دولت در کنترل قیمت وجود دارد، لیکن به تصدیق رسیده است که قیمت‌های رسمی «چسبنده»[۸۱۸]‌هستند و شکست قیمت میتواند بازارها را تسهیل کند. در حقیقت رومن او هرستین [۸۱۹]اشاره بر آن دارد که چگونه رقابت در بها میتواند در رونق تأثیر بگذارد، گرچه عدم رقابت قیمتی به واسطه‌ی تفاوت گذاری محصولات نیز در تلمود توضیح داده شده است.
قوانینی برای جلوگیری از کلاه‌برداری و تقلب[۸۲۰] در معاملات تجاری در تلمود وجود دارند. با وجود این هیچ‌گونه نظام قیمت گذاری یا بررسی عواقب آن در توزیع درآمد صورت نگرفته است. میشناه نیز رویکردی عمل گرایانه به قیمت‌ها دارد و بر چگونگی تعیین قیمت‌های واقعی در بازار که بر ارزش کالاها یا مطلوبیت بنیادین آن برای مشتری و نیز تمایل فروشنده در مبادرت به معامله تأثیر گذار است، توجه خاص نکرده است. بدین مفهوم معامله امری تهاتری است، لیکن در آن مسکوکات یا پول جنسی [۸۲۱] معمولاً مورداستفاده قرار می‌گیرد. در عمل قیمت پیشنهادی برای کالایی خاص، نشان‌دهنده‌ی چیزی است که در گذشته برای آن کالا پرداخته میشد. در صورتی که فروشندهای برای بهرهگیری از وضعیت کمیابی قیمتی را افزایش دهد، کار وی از نظر اجتماعی ناعادلانه محسوب میشود؛ چرا که مسئله‌ی تعادل مورد تعدی قرار میگیرد. این موضوع چنین التزامی را ایجاد میکند که ارزش یا بهره وری تغییر‌ناپذیر است و به شرایط اقتصادی جواب نمیدهد. نوسان قیمت و تورم درازمدت، تهدیدهایی نامطلوب برای نظام اجتماعی هستند و در اقتصاد ایستای ایدهآل میشناه چنین گرایشاتی نباید ایجاد شوند. در اینجا این مسئله وجود دارد که قیمت‌ها همه چیز را به ما میگویند ولی چیزی را برای ما اثبات نمیکنند؛لذا میتوان آن را چنین تفسیر کرد که قیمت‌ها شاخص شرایط اقتصادی هستند، اما لزوماً ارزش اجتماعی کالای مورد درخواست را منعکس نمیکنند. این موضوع حتی اگر حقیقت اقتصادی باشد نیز معاملات را از نظر اجتماعی عادلانه نمی‌کند.
بر اساس تعالیم اجتماعی کاتولیکی باید بازار آزاد، سازوکار تولید را عهدهدار باشد، اما نمیتواند سازوکار توزیع را به تنهایی بر عهده گیرد؛ به عبارت دیگر عدالت به خودی خود همانگ با بازار ایجاد نمیشود؛ بنابراین اگر چه سازوکار بازار آزاد را بهترین راه برای تشخیص کالاها میپذیرد، معتقد است که سازوکار بازار تنها نیازهای آن دستهای از انسانها را برآورده میکند که از قدرت خرید کافی برخوردارند بنابراین کسانی که از درآمد بالا بهرهمند نیستند، پایمال خواهند شد؛ لذا باید از نظر اجتماعی نظامی ایجاد شود که در آن همه‌ی شهروندان از قدرت خرید کالا بهرهمند باشند و دولت، حداقل مساوات اجتماعی را برقرار کند. [۸۲۲] همچنین تعالیم اجتماعی کلیسا تأکید میکند که حکومت وظیفهای اخلاقی در حفاظت از حقوق انسانی و تأمین عدالت پایه برای همه‌ی اعضای کشور دارد. [۸۲۳] به علاوه، یک‌سری از نیازها و منافع عمومی وجود دارد که به‌وسیله‌ی نظام بازار تأمین نمیشود؛ لذا از جمله وظایف دولت و همه‌ی جامعه است تا از آنها حفاظت کنند.[۸۲۴]
در مورد میزان دخالت دولت در اقتصاد در تعالیم اجتماعی کاتولیکی اذعان شده است که دخالت در بازارها بعضی اوقات ضروری است، اما این دخالت باید حداقل باشد. براصل اختیار تصمیم‌گیری (فردی) تأکید شده است؛ یعنی فعالیتهای اقتصادی تا حد ممکن باید غیرمتمرکز باشد. هیچ سطحی از حکومت نباید مسئولیت موضوعی را بپذیرد که سطح پایینتری از حکومت یا در حقیقت نهادهای دیگر (انجمنهای واسطهای) شامل خانواده یا کلیسا می‌تواند آن را به نحو مؤثری انجام دهد. در نقطه‌ی مقابل، پروتستانهای لیبرال قرار دارند که با مداخله حکومت قدرتمند موافقت میکنند؛ بنابراین ملاحظه میشود درباره‌ی این که تا چه مقدار دخالت در زندگی اقتصادی مطلوب است، طیفی از دیدگاه ها وجود دارد که عدهای دخالت گسترده و عدهای دیگر با حداقل دخالت دولت در اقتصاد موافقت میکند. [۸۲۵]
در اندیشه‌ی اقتصادی اسلام نیز دولت نقشهای متفاوت و گوناگونی بر عهده دارد و مفهوم آن جایگاه متفاوتی در اندیشه‌ی صاحبنظران داشته است. برای دولت در اقتصاد اسلامی نقشهای تخصیصی، توزیعی، نظارتی و قانون‌گذاری ذکر کردهاند، اما با توجه به این که عدالت اقتصادی از اصول حاکم بر اقتصاد اسلامی است، دستیابی به توزیع عادلانه در اسلام، اولویت زیادی دارد. حجم وظابف دولت و میزان و محدوده‌ی دخالت آن در اقتصاد، رابطه‌ی مستقیمی با میزان و اهمیت مالکیت دولتی و عمومی در اقتصاد اسلامی ازیک‌سو و تعریف عدالت اجتماعی و اقتصادی از سوی دیگر دارد. آن دسته از صاحب‌نظران اقتصاد اسلامی که برای مالکیت خصوصی نقش محوری قائل هستند و در تعریف عدالت اجتماعی به رفع فقر مطلق یا به عبارت دیگر بر تأمین اجتماعی تأکید میکنند، نقش و دخالت کمتری را برای دولت قائل هستند تا اندیشمندانی که از یک سو نقش محوری و اصلی را به مالکیت عمومی و دولتی میدهند و از سوی دیگر علاوه بر تأمین اجتماعی، عدالت اجتماعی را مشتمل بر رفع فقر نسبی و برقراری توازن اجتماعی میدانند. گروه دوم، نقش و میزان دخالت بیشتری برای دولت در اقتصاد اسلامی در نظر میگیرند.
یکی از اصول اساسی اقتصاد اسلامی، اصل آزادی اقتصادی در حوزه‌ی محدود است. دو نوع محدودیت برای آزادی در اقتصاد اسلامی مطرح شده است؛ یکی محدودیت ذاتی است که منظور از آن ایجاد معنویت صحیح در انسان است که از طریق تربیت اسلامی و تقویت صفات اخلاقی، مانند عمل خیر و احسان در انسان مسلمان به‌وجود میآید؛ دیگری محدودیت عینی است که خود به دو دسته تقسیم میشود:

  1. ممنوعیتهایی که در شریعت اسلامی مطرح شده‌اند مانند حرمت ربا و احتکار؛۲٫ دخالت دولت در اقتصاد برای حمایت از مصالح عمومی و نگهداری آن.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:45:00 ب.ظ ]




جدول۴-۵۱ بیانگر این است که در اولویت نخست این موضوع (۱/۴۸ درصد) گزینه خدمات فهرست‌نویسی قرار دارد. در اولویت بعدی یا دوم با ز هم گزینه فهرست‌نویسی (۳/۳۳ درصد) می‌باشد. اولویت سوم با (‌۷/۴۰ درصد‌) گزینه رده بندی بوده و اولویت آخر یا چهارم (‌۹/۵۱ درصد ) برای هم تهیه و تولید فهرست برگه برای مؤسسات و کتابخانه‌های عضو انتخاب شده است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

جدول ۴- ۵۲: خروجی آزمون فریدمن جهت در مورد فهرست‌نویسی تعاونی در کتابخانه‌های نهاد رهبری دانشگاه‌های غرب کشور

فهرست‌نویسی تعاونی

رتبه میانگین بدست آمده از ۴ موضوع

خدمات فهرست‌نویسی

۳۳/۳ (اولویت ۱)

رده بندی

۹۴/۱(اولویت ۳ )

نمایه سازی و چکیده نویسی

۸۱/۲( اولویت ۲ )

تهیه و تولید فهرست برگه برای مؤسسات و کتابخانه‌های عضو

۹۱/۱( اولویت ۴)

جدول ۴- ۵۲ آزمون انجام شده نشان می‌دهد که اولویت‌بندی انجام شده با آن چه در جدول ۴-۵۱ بدست آمده متفاوت است. برای مثال گزینه نمایه‌سازی و چکیده نویسی که در هیچ اولویتی دارای درصد قابل توجه نبود، در این جا به عنوان اولویت دوم با میانگین (‌۸۱/۲‌) بدست آمده است. لذا این آزمون اولویت‌های واقعی را نمایان می‌سازد. آزمون فریدمن در زمینه اولویت‌های میانگین، بین گویه‌های مورد بررسی در این سوال نشان می‌دهد که تفاوت عمده بین گویه‌ها در اولویت‌بندی در چه حدی می‌باشد. شاید این مفهوم به توجیه نزدیکی درصدها و نزدیک شدن آنها به یکدیگردر جدول ۴- ۵۱کمک بیشتری نماید. بدین معنی که میانگین‌های بدست آمده از بالا به پایین در این آزمون مشخص است. پس ملاک واقعی ، میانگین رتبه در این جدول می‌باشد. در واقع نزدیکی درصدها در نتیجه تحلیل پرسشنامه از طریق این آزمون مرتفع شده و از شبهات تخمین غلط جلوگیری می‌کند. زیرا ملاک عمل در این آزمون مقایسه و امتیاز دهی به تمامی گزینه ها در کنار هم می باشد.(‌محاسبه میانگین برای تمامی گویه ها از طریق محاسبه و امتیازدهی به آنها)
۴-۸-۳٫ کدام یک از موارد زیر در موفقیت اشتراک منابع در کتابخانه‌ها از اهمیت بیشتری برخوردار است؟ به ترتیب اولویت از عدد ۱ تا ۴ مشخص نمائید.
جدول ۴-۵۳: توزیع فراوانی و درصد اولویت ها در موارد پر اهمیت موفقیت اشتراک منابع در کتابخانه های نهاد رهبری غرب کشور

ردیف

موفقیت اشتراک منابع در کتابخانه‌ها

اولویت اول

اولویت دوم

اولویت سوم

اولویت چهارم

جمع کل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:39:00 ب.ظ ]




۳-۴٫ مدل رهبر - پیرو
اگر در بازار فقط دو بنگاه وجود داشته باشد چهار حالت ممکن زیر را می توان در نظر گرفت:
رهبر – رهبر
رهبر – پیرو
پیرو – رهبر
پیرو - پیرو
حالت اول به دلیل اینکه هر دو بنگاه احساس رهبری می کنند به تعادل نمی رسد زیرا در این حالت هر یک از دو بنگاه تابع عکس العمل بنگاه دیگر را در تابع سود خود قرار داده و سودش را حدّاکثر می نماید و در نتیجه هر دو بنگاه مقدار زیاد مربوط به موقعیّت رهبری را تولید نموده و مازاد عرضه و در نتیجه عدم تعادل اشتاکلبرگی به وقوع می پیوندد.
در حالت ۴ نیز که همه بنگاه ها پیرو هستند به راه حل کورنو می رسیم، زیرا اگر هر دو بنگاه پیرو باشند، در این صورت هر کدام از بنگاه ها با ثابت در نظر گرفتن مقدار تولید بنگاه رقیب سود خود را حدّاکثر نموده و تابع واکنش خود را بدست می آورد و این وضعیّت منجر به تعادل کورنو خواهد شد.
آنچه به عنوان راه حل اشتاکلبرگ یا رهبری مقدار در ادبیات اقتصادی مطرح است همان حالت های ۲و ۳ است که یکی از بنگاه ها نقش رهبر و بنگاه دیگر نقش پیرو را ایفا می کنند.
۳-۴-۱٫ راه حل کورنو[۴۷]
فرض اساسی انجام گرفته در راه حل کورنو این است که هریک از دو تولید کننده براساس این فرض سود خود را حداکثر می رساند که، تصمیم وی در مورد مقدار تولید تأثیری بر روی مقدار تولید رقیب او نخواهد گذاشت. بدین ترتیب در راه حل کورنو هر بنگاه در موقع تصمیم گیری در مورد تغییر قیمت – مقدار تعادلی خود، سطح تولید رقیب را داده شده و برون زا لحاظ می کند.
بنابراین شرط به حدّاکثر رسیدن سود برای بنگاه i به شرح زیر است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳-۳
تحقق شرط اولیه برای به حدّاکثر رسانیدن سود، مستلزم آن است که هریک از بنگاه ها هزینه نهایی تولید را با درآمد نهایی حاصل از فروش کالای خود برابر قرار دهند.
۳-۴
تحقق شرط ثانوی نیز مستلزم آن است که درآمد نهایی با سرعت کمتری نسبت به هزینه نهایی افزایش یابد.[۴۸]
۳-۴-۲٫ راه حل اشتاکلبرگ[۴۹]
در مدل کورنو فرض کردیم که هر مؤسّسه انحصاری تصمیمات مربوط به تولید را با توجه به تصوّری که در رابطه با تولید مؤسّسه رقیب دارد و به طور همزمان اتّخاذ می کند. به عبارت دیگر در این مدل هر بنگاه دارای یک تابع عکس العمل است که با توجّه به تصوّرش در رابطه با میزان تولید بنگاه رقیب بدست می آید. در راه حل اشتاکلبرگ که به راه حل رهبری مقداری[۵۰] نیز معروف است یک بنگاه پیرو[۵۱] و یک رهبر[۵۲] وجود دارد. بنگاه پیرو بنگاهی است که از تابع عکس العمل خود تبعیّت کرده و مقدار تولید خود را به نحوی تعیین می نماید که همواره سودش حدّاکثر باشد و البتّه تصمیم او در رابطه با مقدار تولید تحت تأثیر تصمیمات بنگاه رقیب که نقش رهبری را دارد، قرار خواهد داشت.
بنگاه رهبر بنگاهی است که از تابع واکنش خود تبعیّت نمی کند، وی فرض می کند که رقیب او در صنعت به مانند یک پیرو عمل کرده و با توجّه به تابع واکنش بنگاه پیرو سود خود را حدّاکثر می کند. به عبارت دیگر در راه حل اشتاکلبرگ بنگاه رهبر تابع واکنش بنگاه پیرو را در تابع سود خود قرار داده و مقدار سودش را حدّاکثر می کند و به این ترتیب مقدار تولید بنگاه رهبر تعیین می گردد. بنگاه پیرو نیز با توجّه به مقدارتولید به دست آمده برای بنگاه رهبر و با توجّه به تابع عکس العمل خود، مقدار تولیدش را تعیین می کند.[۵۳]
۳-۵٫ روش تحقیق
مدل تحلیل تحقیق براساس نظریّه سهم بازار و بازی رهبر – پیرو است. در این تحقیق ابتدا مدل بازی دلار و یورو را براساس مدل درختی و مدل ریاضی طراحی کرده سپس در خصوص تعادل نش آن را مورد آزمون قرار می دهیم. باید توجه داشت که بازی دلار و یورو از نوع غیر تصادفی است زیرا که دارای راهبردهایی صرفاً منطقی هستند و دارای مجموع غیر صفر می باشد زیرا در بازی‌های مجموع غیر صفر راهبردهایی موجود است که برای همه بازیکنان سودمند است. دلار و یورو با ترکیب فعّالیّت خود به ارائه خدمات ارزی در جهان می پردازند. برای بیان الگو رقابت بین دلار و یورو فرض می کنیم که دلار و یورو با یکدیگر برای جذب تقاضا کننده ارز بیشتر رقابت می کنند. دلار را با $ و یورو را با € نشان می دهیم. بنابراین با اعمال فروض مذکور، تابع تقاضا دلار و یورو بصورت زیر تعریف می شود:
۵-۳ ۳-۶
در این تابع p$ قیمت دلار براساس شاخص SDR، p قیمت یورو براساس شاخص SDR، qمقدار تقاضا برای یورو و q$ مقدار تقاضا برای دلار می باشد. در اینجا ما تابع هزینه نهایی هر ورق دلار و یورو را صفر در نظر می گیریم و با توجه به آن تابع عکس العمل هر کدام را بدست می آوریم. یک بار تابع تقاضا را با روش کورنو و بار دیگر با روش اشتاکلبرگ بررسی می کنیم.
۳-۶٫ نتیجه گیری
از روش های زیر برای اثبات فرضیّات استفاده می شود:

روش تاریخی و آماری و بررسی روابط دلار و یورو از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴
انتخاب بهترین نوع بازی برای تقابل دلار و یورو
ترسیم بازی دلار و یورو بر اساس نظریّه بازی ها و مدل رهبر - پیرو
بررسی تعادل نش در بازی دلار و یورو
فصل چهار
تجزیه و تحلیل داده ها
۴-۱٫ مقدّمه
در این فصل به بررسی بازی دلار و یورو می پردازیم بعد از مقدّمه به ترتیب به بررسی روش تاریخی و آماری روابط دلار و یورو از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴، نمودار درختی بازی دلار و یورو، به مانایی داده ها و در بخش پایانی به مدل رهبر- پیرو می پردازیم.
۴-۲٫ روش تاریخی و آماری روابط دلار و یورو از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴
طبق جدول ۴-۱ همان گونه که مشاهده می شود با اضافه شدن یورو به ارزهای جهانی از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ از سهم دلار کاسته شده و سهم یورو افزایش یافته است همچنین از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ سهم یورو ثابت مانده ولی همچنان سهم دلار کاهش یافته است و از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴ سهم دلار ثابت مانده ولی سهم یورو کاهش پیدا کرده است ولی شیب آن خیلی کمتر از دلار در سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹ بوده است. در سال ۲۰۰۸ بحرانی در آمریکا رخ داد و آمریکا برای آنکه بتواند یورو را خارج کند دست به خود زنی زد و اقتصاد اروپا را دچار تزلزل کرد و باعث شد سهم یورو کاهش یابد و همچنین سهم دلار ثابت بماند، پس دیگر ارزها از این فرصت استفاده کردند و سهم خود را افزایش دادند. این بازی بین دلار و یورو بوده است ولی با استراتژی که آمریکا در نظر داشت تا با متزلزل کردن اقتصاد اروپا سهم آن را کاهش دهد سهم آن کاهش یافت ولی سهم خودش افزایش نیافت و فقط دیگر ارزها سود کردند که این موضوع در نمودار ۴-۱ دیده می شود.
نمودار۴-۱ سهم ارزها در تجارت جهانی
جدول ۴-۱ سهم ارزها در تجارت جهانی

سال کل دلار یورو
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:38:00 ب.ظ ]