یادداری: منظور از یادداری به شکل عملیاتی آن عبارت است از میزان رشد نمرات هر گروه از آزمودنی های مورد مطالعه در آزمون یادداری (پس آزمون دوم) نسبت به آزمون یادگیری (پس آزمون اول)، این نمرات با بهره گرفتن از تفاضل نمرات دو آزمون مورد محاسبه قرار می‌گیرد.

مهارت های ذهنی: منظور از مهارت های ذهنی به شکل عملیاتی آن عبارت است از میزان رشد نمرات هر گروه از آزمودنی های مورد مطالعه در سؤالاتی مربوط به مهارت های ذهنی در پس آزمون نسبت به پیش آزمون.

راهبردهای شناختی: منظور از راهبردهای شناختی ذهنی به شکل عملیاتی آن عبارت است از میزان رشد نمرات هر گروه از آزمودنی های مورد مطالعه در پرسشنامه های راهبردهای شناختی در پس آزمون نسبت به پیش آزمون.

اطلاعات کلامی: منظور از اطلاعات کلامی به شکل عملیاتی آن عبارت است از میزان رشد نمرات هر گروه از آزمودنی های مورد مطالعه در سؤالاتی مربوط به اطلاعات کلامی در پس آزمون نسبت به پیش آزمون.

نگرش­ها: منظور از نگرش ها، به شکل عملیاتی آن عبارت است از میزان رشد نمرات هر گروه از آزمودنی های مورد مطالعه در سؤالاتی مربوط به نگرش ها در پس آزمون نسبت به پیش آزمون.

فصل دوم:

سابقه و پیشینه تحقیق

۲-۱٫ مقدمه

این فصل در بردارنده­ دو بخش است. در بخش اول به بررسی ادبیات پژوهش در بررسی مبانی نظری مربوط به یادگیری مغز محور یا یادگیری مبتنی بر مغز می­پردازیم. در این زمینه مباحثی پیرامون مغز انسان بیان می‌گردد. در ادامه با معرفی تئوری های شناخت مغز و آموزش، نظر هر کدام از تئوری های مربوطه را در این زمینه بیان می‌کنیم. سپس روش های تحقیق در مغز و شیوه هایی که پژوهشگران برای تحقیق درباره ی مغز از آن استفاده می‌کنند را معرفی می نماییم. بعد از آن تئوری یادگیری مبتنی بر مغز به عنوان محوری ترین موضوع پژوهش بیان می شود و در ادامه ی مبانی نظری مباحثی نظیر اصول یادگیری مبتنی بر مغز، معیارهای سنجش نظام های آموزش در دیدگاه تئوری مبتنی بر مغز، راهبردهای تدریس در یادگیری مبتنی بر مغز، و حیطه های اثرگذاری یادگیری مبتنی بر مغز در آموزش و پرورش، بیان می‌گردد و این موضوعات مورد بحث و بررسی قرار می گیرند. در بخش دوم و پایانی این فصل نیز، پیشینه ی تجربی موضوع در دو بخش پژوهش های انجام شده در داخل ایران و پژوهش های انجام شده در خارج ایران بیان می‌گردد و نتایج پژوهش های مرتبط در این زمینه ارائه می شود.

۲-۲٫ مبانی نظری:

۲-۲-۱٫ مغز انسان:

مغز انسان بالغ، در حدود ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ گرم وزن دارد. ۷۸ درصد مغز را آب، ۱۰ درصد آن را چربی و ۸ درصدش را پروتئین تشکیل می‌دهد. لایه ی بیرونی مغز را قشر مخ[۱۲] تشکیل داده است. شکنج ها و تاهای آن سبب می شود که ناحیه ی سطحی مغز بیشترین قسمت را داشته باشد. به طور کلی اهمیت مغز در این است که بخش اعظم دستگاه عصبی را در خود جای داده است. مغز انسان بیشترین مساحت غیر تخصصی را در گونه های متفاوت جهان دارد که تا به حال عملکرد خاصی از خود نشان نداده است. همین امر است که انعطاف پذیری خارق العاده ای را برای یادگیری به انسان می بخشد.

مغز از دو ‌نیم‌کره ی مخی تشکیل یافته است، نیم کره چپ و نیم کره راست. این دو نیم کره با دسته ای از رشته‌های عصبی به یکدیگر مرتبط هستند. مغز انسان ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیارد نورون[۱۳]یا سلول عصبی دارد که اطلاعات را ذخیره و منتقل می‌کنند، و بسیاری از آن ها هزاران اتصال مستقیم با سایر نورون ها دارند. نورون ها از این نظر که محکم به هم نچسبیده اند با سایر سلول های بدن فرق دارند. نورون ها فاصله ی خیلی کمی از هم دارند که به آن سیناپس[۱۴]می‌گویند. در سیناپس رشته‌های عصبی نورونهای مختلف به هم نزدیک می‌شوند و پیام هایی را به یکدیگر می‌دهند (برک[۱۵]، ۱۳۸۶: ۱۷۸).

دانشمندان مغز را به چهار ناحیه به نام لب[۱۶] تقسیم می‌کنند. این چهار لب عبارتند از: پس سری[۱۷]، پیشانی[۱۸]، آهیانه ای[۱۹]، و گیجگاهی[۲۰]. لب پس سری در بخش میانی عقب مغز قرار دارد. این منطقه با فعالیت های هدفمندی چون قضاوت، خلاقیت، حل مسأله و برنامه ریزی سر و کار دارد. لب آهیانه ای در ناحیه بالای عقب مغز است و پردازش کاربردهای زبانی و حسی پیشرفته تر را بر عهده دارد. لبهای گیجگاهی نیز عمدتاًً مسئول شنیدار، حافظه، معنا و زبان هستند. در عملکرد این لبها نوعی همپوشانی نیز دیده می شود.

حوزه ای که در وسط مغز جای دارد هیپوکامپ[۲۱]، تالاموس[۲۲]، هیپوتالاموس[۲۳]و بادامه[۲۴]را در بر می‌گیرد. این ناحیه میان مغزی (که به دستگاه لیمبیک شهرت دارد) مسئول اموری چون عواطف، خواب، توجه، نظارت بر بدن، هورمون ها، تمایلات جنسی، بوییدن و تولید مواد شیمیایی در مغز است (تلخابی، ۱۳۸۷: ۱۲۹).

۲-۲-۲٫ تئوری های شناخت مغز و آموزش

ند هرمان[۲۵]پدر تکنولوژی تسلط مغز، با تحقیق و تجارب خود ‌به این نتیجه رسید که مغز نه فقط از جنبه فیزیکی بلکه از جنبه عملکردی نیز تخصصی شده است. وی معتقد است که افراد از نیم کره های مغز به یک شیوه و با فراوانی برابری استفاده نمی کنند. در واقع افرادی برای حل مسأله از حالت مسلط مغز خود استفاده می‌کنند؛ برای مثال فردی که مسأله ای را به صورت تحلیل و یا با نگاه به آمار و ارقام حل می‌کند و آن را در داخل فرمول منطقی یا فرآیندی متوالی قرار می‌دهد در حال استفاده از نیم کره چپ خود است؛ بر عکس اگر فرد به دنبال الگوها و تصاویری باشد که تأثیرات حسی در بردارند و ادراکی شهودی از کل یک پدیده به دست می‌دهند از نیم کره راست مغز خود استفاده می‌کنند (به نقل از تلخابی، ۱۳۸۷: ۱۳۲).

بر اساس تئوری مک لین، با عنوان تئوری مغز سه گانه، مغز انسان در حقیقت از سه قسمت تشکیل شده است (کاین و کاین، ۱۳۷۲: ۷۶). او می نویسد ما سه مغز داریم که با همکاری هم عمل می‌کنند. قدیمی ترین مغز (خزندگان) مسئول تمامی کارکردهای بدن از جمله ویژگی های ارثی، نیاز به تشریفات، تکرار و یادگیری از راه تقلی است؛ دومین مغز ما لیمبیک (پستانداران) است که جایگاه عواطف، خلاقیت و تغییر است؛ سومین، نئوکرتکس است که کانون انسان عالی را در خود جای داده است. اینجا محل تفکر عقلانی، تحلیل، مفهوم سازی، خلاقیت، بینش آینده و احساسات متعالی از قبیل وحدت وجود، شور و شعف، سینرژِ یا همکاری (نه رقابت)، آرامش روحی و در اوج بودن است. نئوکرتکس از طریق تصاویر ذهنی و درونی، بینش ها و احساسات همانند سخن می‌گوید و ابزاری است که به وسیله ی آن بینش ها و شهودات درباره امور دریافت می شود (قدوسی فر و همکاران، ۱۳۹۱: ۵۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...